بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ترجمه الغارات | صفحه ۳۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ترجمه الغارات

بریده‌هایی از کتاب ترجمه الغارات

انتشارات:بیان معنوی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۶۹۲ رأی
۴٫۵
(۶۹۲)
از طرف دیگر نیز، دورهٔ سستی و عدم همراهی یاران امیرالمؤمنین (ع) در مواجهه با اقدامات معاویه و تأمین امنیت خود بوده، که باعث شکایت‌ها و مذمت‌های شدید امام (ع) علیه مردم کوفه شده است. تا جایی که می‌بینیم امیرالمؤمنین (ع) در هیچ دوره‌ای از حیات شریف خود، جز این دوره، آرزوی مرگ نکرده است.
Muhammad
این دوره دارای دو ویژگی مهم است که آن را از زمان‌های دیگر متمایز کرده است؛ از طرفی دورهٔ اقدامات متعدد و متنوع معاویه برای تضعیف و حتی ساقط کردن حکومت امیرالمؤمنین (ع) است، که عمدهٔ آن، غارت‌ها و شبیخون‌های مکرر معاویه بر شهرها و مناطق تحت قلمرو حکومت امیرالمؤمنین (ع) بوده است؛ غارت‌هایی که در آن، قساوت لشکریان معاویه به جایی رسید که حداقل‌های مردانگی و انسانیت را هم زیر پا گذاشتند و کارهایی را مرتکب شدند که حتی در زمان جاهلیت هم کسی به خود اجازه نمی‌داد آنها را انجام دهد.
Muhammad
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: «این کتاب الغارات را که قدیمی‌ترین کتاب شیعه هست بخوانید، حتماً بخوانید، مقتل کامل است. اگر آن را بخوانید، امروز برای این حکومتی که در استمرار حکومت علی بن ابی‌طالب هست، آگاهانه‌تر و بدون تعصبات فردی و حزبی نگاه می‌کنیم، نظر می‌دهیم و دفاع می‌کنیم.» (۱۷/۳/۱۳۹۷)
Muhammad
کتاب غارات نشان‌دهندهٔ اوج حکمت و بصیرت عالم جلیل‌القدر «ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی» است، که این فصل از حیات غم‌بار و با عظمت امام علی (ع) را مستقلاً دیده و به آن پرداخته است. مطالعهٔ این کتاب و فهم حوادث پیچیده و دردناک آن دوران می‌تواند ما را به درک فلسفهٔ مظلومیت اولیای خدا و فهم راه‌های رفع این مظلومیت رهنمون کند و از مشهوراتی که گاهی دقیق نیستند عبور داده و متن وقایع تاریخ را برای ما به نمایش بگذارد.
Muhammad
شما کسانی هستید که نه به یاری شما می‌توان انتقام گرفت و نه با پایمردی شما می‌توان به مقصودی رسید. پنجاه و چند روز شما را به یاری برادرانتان دعوت کردم؛ مثل شتری که لب‌هایش شکافته باشد و از خستگی بنالد، نالیدید. و مثل کسی که هیچ‌وقت قصد جهاد با دشمن را ندارد و نمی‌خواهد از این راه ثوابی بیندوزد به زمین چسبیدید. سپس از بین شما سپاهی کوچک و پریشان‌حال و ناتوان نزد من آمد. چنانکه گویی آنها را به سوی مرگ می‌کشند و آنها می‌نگرند، اُف بر شما باد!»
عبدالحبیب
بدانید که مصر را فاجران و دوستداران ظلم و ستم و کسانی که مردم را از راه خدا باز می‌دارند و می‌خواهند اسلام را منحرف کنند تصرف کردند. محمد بن ابی‌بکر به شهادت رسید، خدا او را رحمت کند، اجر این مصیبت را از خدای عزوجل می‌خواهیم. به خدا قسم از آن زمان که او را شناخته بودم همواره در انتظار فرمان الهی بود و برای پاداش خدا کار می‌کرد. دشمنِ راه و روش بدکاران بود و نرمی و وقار مؤمنان را دوست می‌داشت. به خدا قسم من خودم را برای کوتاهی یا ناتوانی ملامت نمی‌کنم. من نسبت به سختی جنگ به‌خوبی آگاهم، قدم در راه می‌گذارم و موارد خطر را می‌شناسم و اندیشهٔ استوار و صحیح را انتخاب می‌کنم. اما شما را با فریاد بلند و آشکارا ندا دادم و از شما یاری خواستم؛ ولی شما سخن مرا نمی‌شنوید و فرمان مرا اطاعت نمی‌کنید و کارها را به عواقب ناگوار می‌کشانید.
عبدالحبیب
ای کاش مرگ من فرا برسد -که فرا خواهد رسید- و میان من و شما جدایی بیفتد، که من از همراهی با شما بیزارم. هیچ دینی نیست که شما را جمع کند؟ آیا در وجودتان غیرتی نیست که شما را به خشم بیاورد، وقتی شنیدید که دشمن سرزمین‌های شما را یکی‌یکی می‌گیرد و به شما حمله می‌کند و هجوم می‌آورد؟ آیا این شگفت‌آور نیست که معاویه مُشتی مردم بی‌سروپا و سفله را فرا می‌خواند و آنها اجابتش می‌کنند، بی‌آنکه به آنها مالی بخشیده باشد یا هزینه‌ای به آنها داده باشد، و آنها را در هر سال یک یا دو یا سه بار به هر جا که بخواهد می‌فرستد، و من شما را که مردمی شریف و خردمندید و بقایای مردم دیندار هستید فرا می‌خوانم، اما شما در خانه‌های خود می‌نشینید و از دور من متفرق می‌شوید و از فرمان من سرپیچی کرده و با من مخالفت می‌کنید؟»
عبدالحبیب
گفتم: «یا امیرالمؤمنین! چرا الان او را نمی‌گیری تا خیالت از او راحت شود؟» فرمود: «اگر بنا باشد که هرکس که مورد اتهام است به زندان بیندازیم باید همهٔ زندان‌ها را از مردم پر کنیم. من نمی‌توانم مردم را پیش از آنکه مخالفت آشکار کرده باشند بگیرم و به زندان بیندازم و مجازات کنم.»
Zar Saze
در آن زمان مرسوم بود کسانی‌که قصد فرار به سمت معاویه را داشتند، ابتدا خود را به رقّه می‌رساندند و در آنجا می‌ماندند تا معاویه به آنها اذن دهد.
Zar Saze
ای مردم! از شما خواستم که آمادهٔ جنگ شوید، اما آماده نشدید. شما را نصیحت کردم، قبول نکردید. شما حاضرید، اما انگار غایب هستید. گوش دارید، اما انگار ناشنوایید. برای شما سخن حکمت‌آمیز می‌گویم و موعظهٔ نیکو می‌کنم و به جهاد با دشمن ستمکار ترغیب می‌نمایم، اما هنوز صحبتم تمام نشده است که می‌بینم متفرق شده‌اید. وقتی هم که دست از شما برمی‌دارم، به مجلس خودتان برمی‌گردید و حلقه می‌زنید، مَثَل می‌زنید، برای هم شعر می‌خوانید و از اخبار می‌پرسید! آماده شدن برای جنگ را فراموش کرده‌اید و خودتان را با حرف‌های بیهوده سرگرم کرده‌اید، خیر نبینید! با این قوم (شامیان) بجنگید، قبل از آنکه به جنگ با شما بیایند. به خدا قسم هیچ ملّتی در میان شهر خودش مورد حمله قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد. به خدا قسم می‌بینم که شما این کار را انجام نمی‌دهید تا آنکه آنها به شما حمله کنند. دوست داشتم که با همین نیت و بصیرت با آنها روبرو می‌شدم و رنجِ بودن با شما راحت می‌شدم...
عبدالحبیب
در همان‌جا دستور داد لشکری شش هزار نفری به فرماندهی عمرو عاص برای فتح مصر حرکت کند. هنگام اعزام لشکر، معاویه برای وداع با عمرو عاص از شهر بیرون آمد و عمرو عاص را به تقوای الهی، مدارا، طمأنینه و عجله نکردن و نیکی به همهٔ مردم سفارش کرد، و اینکه اگر کسی به او روی آورد او را بپذیرد و هرکس به او پشت کرد ابتدا او را عفو کند و به او مهلت بدهد، اگر برگشت او را بپذیرد و اگر برنگشت، آن‌وقت او را مجازات کند. مردم را به صلح و اتحاد فرابخواند و اگر پیروز شد، کسانی را که به او یاری رسانده‌اند، نزدیک‌ترین افراد به خودش قرار دهد.
سجاد
پدرم فدای پسر بهترین کنیزان که آنها را خوار و ذلیل می‌کند و جام تلخ بلا در کامشان می‌ریزد و جز شمشیر به آنها نمی‌چشاند.
کاربر ۴۷۶۰۷۲۲
اُف بر شما که از شما غم بسیار در دل دارم. وای بر شما! نه روزی که شما را آهسته فراخواندم و نه روزی که بلند صدا زدم کسی جواب مرا نداد. و نه کسی در برادری صادق بود. به خدا قسم من به دست شما گرفتار شده‌ام. کر هستید و نمی‌شنوید، لال هستید و سخن نمی‌گویید، کور هستید و نمی‌بینید
کاربر ۴۷۶۰۷۲۲
نوع جهاد در ماجرای غارات، با سه جنگ دیگر حضرت هم متفاوت بود؛ مردمی که به شیوهٔ مدیریت خلفای سابق عادت کرده بودند، در جمل و صفین با آن حضرت همراهی کردند، اما وقتی در ماجرای حکمیت دیدند که امیرالمؤمنین (ع) نه آنها را به کاری اجبار می‌کند، و نه با ابزار پول و قبیله‌گرایی به انجام کاری سوق می‌دهد، فهمیدند که می‌شود روی حرف حضرت حرف زد و به دستورات او عمل نکرد. این یعنی امیرالمؤمنین (ع) تنها به احساس مسئولیت خود آنها تکیه کرده است. در چنین شرایطی سپاهیان آن حضرت از همراهی و پیروی ایشان سرباز زدند. به همین دلیل است که می‌بینیم بسیاری از کسانی که در نبردهای قبلی پای رکاب امیرالمؤمنین (ع) جنگیده بودند، در امتحان غارات مردود شدند. آری؛ این احساس مسئولیت است که نقطهٔ نهایی است که انسان مؤمن باید به آن برسد.
کاربر ۳۶۴۷۶۴۲
نوع جهاد در ماجرای غارات، با سه جنگ دیگر حضرت هم متفاوت بود؛ مردمی که به شیوهٔ مدیریت خلفای سابق عادت کرده بودند، در جمل و صفین با آن حضرت همراهی کردند، اما وقتی در ماجرای حکمیت دیدند که امیرالمؤمنین (ع) نه آنها را به کاری اجبار می‌کند، و نه با ابزار پول و قبیله‌گرایی به انجام کاری سوق می‌دهد، فهمیدند که می‌شود روی حرف حضرت حرف زد و به دستورات او عمل نکرد. این یعنی امیرالمؤمنین (ع) تنها به احساس مسئولیت خود آنها تکیه کرده است. در چنین شرایطی سپاهیان آن حضرت از همراهی و پیروی ایشان سرباز زدند. به همین دلیل است که می‌بینیم بسیاری از کسانی که در نبردهای قبلی پای رکاب امیرالمؤمنین (ع) جنگیده بودند، در امتحان غارات مردود شدند. آری؛ این احساس مسئولیت است که نقطهٔ نهایی است که انسان مؤمن باید به آن برسد.
کاربر ۳۶۴۷۶۴۲
نوع جهاد در ماجرای غارات، با سه جنگ دیگر حضرت هم متفاوت بود؛ مردمی که به شیوهٔ مدیریت خلفای سابق عادت کرده بودند، در جمل و صفین با آن حضرت همراهی کردند، اما وقتی در ماجرای حکمیت دیدند که امیرالمؤمنین (ع) نه آنها را به کاری اجبار می‌کند، و نه با ابزار پول و قبیله‌گرایی به انجام کاری سوق می‌دهد، فهمیدند که می‌شود روی حرف حضرت حرف زد و به دستورات او عمل نکرد. این یعنی امیرالمؤمنین (ع) تنها به احساس مسئولیت خود آنها تکیه کرده است. در چنین شرایطی سپاهیان آن حضرت از همراهی و پیروی ایشان سرباز زدند. به همین دلیل است که می‌بینیم بسیاری از کسانی که در نبردهای قبلی پای رکاب امیرالمؤمنین (ع) جنگیده بودند، در امتحان غارات مردود شدند. آری؛ این احساس مسئولیت است که نقطهٔ نهایی است که انسان مؤمن باید به آن برسد. در مقابل، تکیهٔ معاویه بر تهدید و تط
کاربر ۳۶۴۷۶۴۲
بدانید که مصر را فاجران و دوستداران ظلم و ستم و کسانی که مردم را از راه خدا باز می‌دارند و می‌خواهند اسلام را منحرف کنند تصرف کردند. محمد بن ابی‌بکر به شهادت رسید، خدا او را رحمت کند، اجر این مصیبت را از خدای عزوجل می‌خواهیم. به خدا قسم از آن زمان که او را شناخته بودم همواره در انتظار فرمان الهی بود و برای پاداش خدا کار می‌کرد. دشمنِ راه و روش بدکاران بود و نرمی و وقار مؤمنان را دوست می‌داشت. به خدا قسم من خودم را برای کوتاهی یا ناتوانی ملامت نمی‌کنم. من نسبت به سختی جنگ به‌خوبی آگاهم، قدم در راه می‌گذارم و موارد خطر را می‌شناسم و اندیشهٔ استوار و صحیح را انتخاب می‌کنم. اما شما را با فریاد بلند و آشکارا ندا دادم و از شما یاری خواستم؛ ولی شما سخن مرا نمی‌شنوید و فرمان مرا اطاعت نمی‌کنید و کارها را به عواقب ناگوار می‌کشانید. شما کسانی هستید که نه به یاری شما می‌توان انتقام گرفت و نه با پایمردی شما می‌توان به مقصودی رسید. پنجاه و چند روز شما را به یاری برادرانتان دعوت کردم؛ مثل شتری که لب‌هایش شکافته باشد و از خستگی بنالد، نالیدید.
العبد
نرسیدن سپاه امام به کمک محمد بن ابی‌بکر مالک بن کعب با این لشکر پنج شب راه رفته بود که حجاج بن غَزِیة از مصر نزد امیرالمؤمنین (ع) آمد و آنچه خودش از وقایع مصر و شهادت محمد بن ابی‌بکر دیده بود را بازگو کرد. همچنین عبدالرحمن بن مسیب هم که جاسوس امام در شام بود رسید و خبر داد که وقتی در شام بوده خبر فتح مصر و بشارت قتل محمد بن ابی‌بکر از سوی عمرو عاص رسیده است و معاویه بر منبر رفته و کشته شدن محمد بن ابی‌بکر را به اطلاع مردم رسانده است. عبدالرحمن گفت: «یا امیرالمؤمنین! هرگز مردم شام را ندیده بودم که مثل آن روز که خبر قتل محمد به آنها رسید شادمانی کنند.» حضرت فرمود: «به همان اندازه که آنها از قتل او شادمان‌اند ما ناراحتیم، بلکه چند برابر آن.» پس از آن، حضرت کسی را به دنبال مالک بن کعب فرستاد و او را از راه مصر برگرداند. امیرالمؤمنین (ع) آن‌قدر از شهادت محمد بن ابی‌بکر غمگین بود که این موضوع در چهرهٔ آن حضرت نمایان شده بود.
العبد
نرسیدن سپاه امام به کمک محمد بن ابی‌بکر مالک بن کعب با این لشکر پنج شب راه رفته بود که حجاج بن غَزِیة از مصر نزد امیرالمؤمنین (ع) آمد و آنچه خودش از وقایع مصر و شهادت محمد بن ابی‌بکر دیده بود را بازگو کرد. همچنین عبدالرحمن بن مسیب هم که جاسوس امام در شام بود رسید و خبر داد که وقتی در شام بوده خبر فتح مصر و بشارت قتل محمد بن ابی‌بکر از سوی عمرو عاص رسیده است و معاویه بر منبر رفته و کشته شدن محمد بن ابی‌بکر را به اطلاع مردم رسانده است. عبدالرحمن گفت: «یا امیرالمؤمنین! هرگز مردم شام را ندیده بودم که مثل آن روز که خبر قتل محمد به آنها رسید شادمانی کنند.» حضرت فرمود: «به همان اندازه که آنها از قتل او شادمان‌اند ما ناراحتیم، بلکه چند برابر آن.» پس از آن، حضرت کسی را به دنبال مالک بن کعب فرستاد و او را از راه مصر برگرداند. امیرالمؤمنین (ع) آن‌قدر از شهادت محمد بن ابی‌بکر غمگین بود که این موضوع در چهرهٔ آن حضرت نمایان شده بود.
العبد
شما مردمی هستید که وقتی فرمان می‌دهم اطاعت نمی‌کنید و وقتی فرامی‌خوانم اجابت نمی‌کنید. دشمنتان بی‌پدر باد! (اُف بر شما!) در یاری پروردگارتان و جهاد برای گرفتن حق خودتان منتظر چه چیزی هستید؟ منتظر مرگ هستید یا منتظر ذلّت در این دنیا در راه باطل؟ ای کاش مرگ من فرا برسد -که فرا خواهد رسید- و میان من و شما جدایی بیفتد، که من از همراهی با شما بیزارم. هیچ دینی نیست که شما را جمع کند؟ آیا در وجودتان غیرتی نیست که شما را به خشم بیاورد، وقتی شنیدید که دشمن سرزمین‌های شما را یکی‌یکی می‌گیرد و به شما حمله می‌کند و هجوم می‌آورد؟ آیا این شگفت‌آور نیست که معاویه مُشتی مردم بی‌سروپا و سفله را فرا می‌خواند و آنها اجابتش می‌کنند، بی‌آنکه به آنها مالی بخشیده باشد یا هزینه‌ای به آنها داده باشد، و آنها را در هر سال یک یا دو یا سه بار به هر جا که بخواهد می‌فرستد، و من شما را که مردمی شریف و خردمندید و بقایای مردم دیندار هستید فرا می‌خوانم، اما شما در خانه‌های خود می‌نشینید و از دور من متفرق می‌شوید و از فرمان من سرپیچی کرده
العبد

حجم

۳۷۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۳۷۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰
۵۰%
تومان