بریدههایی از کتاب ترجمه الغارات
۴٫۵
(۶۸۹)
آن تعصب و خشمی که برای خدا نباشد، از وسوسههای شیطان است. از آن دوری کنید تا رستگار و پیروز شوید.
m.m.attarian
ابواسحاق نقل میکند روز جمعهای بر دوش پدرم بودم و علی (ع) برای مردم خطبه میخواند و آستینش را تکان میداد. گفتم: «پدر! امیرالمؤمنین گرمش شده است.» پدرم گفت: «نه، لباسش را شسته و هنوز تر است و لباس دیگری هم ندارد، آن را تکان میدهد تا خشک شود.»
🌱ehsan
بعضی از اصحاب به امیرالمؤمنین (ع) گفتند: «چقدر صدقه میدهی! بس نیست؟» حضرت فرمود: «به خدا قسم اگر میدانستم که خدا تنها یکی از اعمالم را پذیرفته است، بس میکردم. ولی نمیدانم چیزی از من پذیرفته شده است یا نه.»
molkeiran
آری؛ این احساس مسئولیت است که نقطهٔ نهایی است که انسان مؤمن باید به آن برسد.
mousavi
ابوفاخِته میگوید نزد علی (ع) نشسته بودم که مردی که مشخص بود تازه از سفر رسیده است آمد و گفت: «یا امیرالمؤمنین! من از شهری پیش تو آمدهام که هیچکس در آنجا تو را دوست ندارد.» حضرت پرسید: «از کجا آمدهای؟» گفت: «از بصره». حضرت فرمود: «اگر آنها میتوانستند مرا دوست بدارند، دوست میداشتند. من و شیعیانم در عهد و پیمان خداییم تا روز قیامت، نه یک نفر بر تعداد ما افزوده میشود و نه یک نفر کم میشود.»
ابوخلیل
به خدا قسم که اجتماع آنها بر باطل، و پراکندگی شما از حق، دل را میمیراند و همّ و غم را به سوی انسان میکشد و غم را شعلهور میکند.
fati
امیرالمؤمنین (ع) میفرمود: «خدایا از تو در مقابله با قریش یاری میخواهم، آنها رسم خویشاوندی با من را زیر پا گذاشتند، مرا محروم کردند، مقام و منزلت بالای من را کوچک شمردند و بر نزاع و درگیری با من متحد شدند.»
علی دائمی
ابومریم گفت: «برای حاجتی پیش تو نیامدهام، ولی میبینم که وقتی کار این امّت به تو واگذار شد باعث اختلاف و تفرقه بین مردم شدی!»
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «ابومریم! من همان دوست تواَم که میشناسی، ولی گرفتار خبیثترین مردم روی زمین شدهام. آنها را به کاری فرامیخوانم، اما آنها از من تبعیت نمیکنند، و زمانی که به میل آنها رفتار میکنم، از اطراف من متفرق میشوند و مرا تنها میگذارند.»
smoothybook
کتاب مقتل برای یکبار خواندن و آگاه شدن نیست، مقتل را باید مکرر خواند و اندیشید و اشک ریخت.
insadsal
امام صادق (ع) فرمود: «علی (ع) بین دو کار که هر دو مورد رضایت خدا بود، همیشه کار سختتر را انتخاب میکرد.
sajjadquote
بعضی از اصحاب به امیرالمؤمنین (ع) گفتند: «چقدر صدقه میدهی! بس نیست؟» حضرت فرمود: «به خدا قسم اگر میدانستم که خدا تنها یکی از اعمالم را پذیرفته است، بس میکردم. ولی نمیدانم چیزی از من پذیرفته شده است یا نه.»
erfan
با این قوم (شامیان) بجنگید، قبل از آنکه به جنگ با شما بیایند. به خدا قسم هیچ ملّتی در میان شهر خودش مورد حمله قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد.
اللهم عجل لولیک الفرج
هرکس میخواهد کار درست را در مورد اموالی که خدا به او داده (اموال شخصیاش) انجام دهد، باید خویشاوندانش را دریابد، یا با آن مهمانی خوبی بدهد، یا اسیری را آزاد کند، یا به کسی که بدهی دارد، یا در راه مانده و فقیر و مهاجری کمک کند و خودش در برابر حوادث روزگار مقاومت نماید. دستیابی به این خصلتها، به دست آوردن خیر دنیا و فضیلتهای آخرت است.»
سیستماتیک
اگر تعداد یارانت در برابر سپاهیان او کم است، خداوند است که گروه اندک را عزت میدهد و گروه زیاد را خوار میکند.
محمدمهدی
عجبا عجبا! به خدا قسم که اجتماع آنها بر باطل، و پراکندگی شما از حق، دل را میمیراند و همّ و غم را به سوی انسان میکشد و غم را شعلهور میکند. قباحت و زشتی و غصه بر شما باد! خود را هدف پرتاب تیر قرار دادهاید، به شما حمله میشود و حمله نمیکنید، با شما میجنگند و نمیجنگید، خدا معصیت میشود و شما راضی هستید، به شما تجاوز میشود و ننگتان نمیآید و به غیرتتان برنمیخورد!
Abd Ollah
پایتخت حکومت اسلامی از زمان رسول خدا (ص) تا ابتدای خلافت امیرالمؤمنین (ع) و پس از آن تا جنگ جمل شهر مدینه بود. اما پس از جنگ جمل که در بصره رخ داد، علی (ع) به کوفه رفت و آنجا را به عنوان پایتخت تعیین فرمود.
sabr_sbz
به من خبر رسیده که دشمنان شما به خانهٔ زن مسلمان و زنی که در پناه اسلام بوده وارد میشدند و خلخال آنها را از پایشان و گوشواره را از گوششان درمیآوردند و هیچکس مانع آنها نمیشده است، آنها با دست پُر برگشتهاند، در حالی که هیچیک از آنها حتی زخم هم برنداشته است. اگر مرد مسلمانی به خاطر این حادثه از شدت تأسف و غصه بمیرد به نظر من سرزنشی ندارد، بلکه مُردن در این مقام شایسته است.
daneshghar
آن تعصب و خشمی که برای خدا نباشد، از وسوسههای شیطان است. از آن دوری کنید تا رستگار و پیروز شوید.»
Elahe
امام علی (ع) فرمود: «بدانید که پس از من گروههای متشتتی خواهید شد، که قبلهٔ همهٔ شما یکی و حج و عمرهتان یکی است، اما دلها با هم یکی نیست.» سپس انگشتانش را داخل یکدیگر کرد. مردی نزد حضرت آمد و پرسید: «یا امیرالمؤمنین! این (که انگشتانت را در هم بردهای) چیست؟» فرمود: «این آن را میکشد و آن این را میکُشد. آن فتنه، پارههایی از جاهلیت است که نه هدایتی در آن است و نه پرچم نجاتی در آن دیده میشود. ما اهل بیت از آن فتنه در امان هستیم و مردم را به آن نمیخوانیم.»
محمدرضا میرباقری
یکی از مشکلاتی که پس از جنگ نهروان و نمایان شدن سستی یاران امیرالمؤمنین (ع) برای حکومت آن حضرت به وجود آمد، این بود که هرکس از اصحاب حضرت که خیانتی میکرد یا به دنیا گرایش پیدا میکرد، برای خود مأمنی سراغ داشت که از دست امیرالمؤمنین (ع) بگریزد و به آن پناه ببرد، که آن مأمن، شام و قرار گرفتن تحت حمایت معاویه بود. در نتیجه عدهای از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) خیانت کرده و به سمت شام میگریختند.
محمدرضا میرباقری
حجم
۳۷۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۳۷۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۹,۰۰۰۵۰%
تومان