بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کمپانی دو نفره | طاقچه
کتاب کمپانی دو نفره اثر علی معصومی

بریده‌هایی از کتاب کمپانی دو نفره

انتشارات:بوتیمار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱ رأی
۴٫۰
(۱)
چشم‌های او از من می‌پرسیدند: «چه انتظاری داشتی؟» پاسخ من آن بود که: «می‌خواستم بدانم که مانند یک سوسک نمی‌میرم.» گفت: «متأسفم. این آدم‌ها مردند، مومیایی شدند، و دزدیده شدند. آن‌ها را بارها و بارها فروختند. کل آن‌چه از آن‌ها بازمانده بود، یعنی استخوان‌هایشان هم با طلا مبادله شد. تو هم سرنوشت بهتری نخواهی داشت.» گفتم: «دلیلی نیست که ما وارد این هرم‌ها شویم.» گفت: «نه، واقعاً نیست.» گفتم: «از رفتن به داخل هرم‌ها چیزی دستگیرمان نشد.» گفت: «نه، چیزی دستگیرمان نشد.» گفتم: «اگر این پادشاهان ایمان داشتند چرا باید خود را در این صندوق‌های سنگی در زیر این قطعه‌های سنگین سنگ پنهان کنند؟» گفت: «آه، ولی آن‌ها ایمان نداشتند.» گفتم: «اگر این‌طور باشد همه چیز روشن است.»
وحید

حجم

۱۸۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۸۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد