بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دن آرام؛ جلد اول | طاقچه
تصویر جلد کتاب دن آرام؛ جلد اول

بریده‌هایی از کتاب دن آرام؛ جلد اول

۳٫۶
(۸۷)
ــ زن گربه است: هر کس که نوازشش کنه خودش را به او می‌ماله. نباید به زن اعتماد کرد، نمیشه اطمینان داشت.
مامانِ ملینا👧
مؤمن دو آتشه را آسانتر می‌توان به نفی خدا متقاعد ساخت تا آنکه او را از نو تربیت کرد.
کاربر ۹۷۰۱۰۰
شکست گریگوری شکست مردم میانه حالی است که در بحران‌های اجتماعی به دفاع از مواضعی برمی‌خیزند که نمی‌تواند از آن ایشان باشد.
me
در آن خانواده که پیش از این از آن خود او بود خویشتن را تقریبآ بیگانه می‌یافت.
nataliansic
ای رنگ‌پریده بچشم آمد. زنهای برادران شامیل و جین
کاربر ۴۶۹۳۴۱۰
فدوت بود و سکوف
کاربر ۴۶۹۳۴۱۰
قزاقها رونویس این دعاها را زیرپیراهن خویش به نخ خاج یا مدال مقدسی که مادرانشان بدانهاداده بودند و یا کیسه کوچکی که اندکی از خاک زاد بومشان در آن بود آویختند، ولی مرگ کسانی را هم که این دعاها را با خود داشتند همچون دیگران از پای در آورد. پیکر بیجانشان در دشتهای گالیسی و پروس خاوری، در کوههای کارپات ورومانی، هرجا که آتش جنگ زبانه می‌کشید و از سم اسبان قزاقان اثری در آن بجا مانده بود بخاک افتاد و پوسید.
nataliansic
رنج دیگران درد خود او را تسکین می‌داد.
nataliansic
اگر می‌خواهید زنده بمانید واز جنگ و کشتار سالم برگردید، باید قوانین انسانیت را مراعات کنید.
nataliansic
کدام قانون انسانیت؟ این که می‌گویم: تو جنگ مال مردم را غارت نکن، این اولیش؛ اگر از خدا می‌ترسی: دست به زنها دراز نکن، این هم دومیش؛ از آن گذشته، باید برخی دعاها را دانست.
nataliansic
به مرد یهودی که چنگ در رکابش افکنده بود روی نمود: ــ چه گرفت از تو؟ ــ آقای افسر!... ساعتم رابرد، آقای افسر!... یهودی، که چهره زیبائی داشت، بسوی افسرانی که می‌گذشتند رو می‌نمود و پلکهایش پیوسته بهم می‌خورد. سروان معاون اسواران رکاب خود را از دست یهودی بیرون کشید و اسب را هی کرد. همچنانکه دور می‌شد، زیر سبیلی خندید و گفت: ــ بهر صورت آلمانی‌ها آنرا از تو بزور می‌گرفتند. مرد یهودی حیرت زده وسط کوچه ماند. تشنجی چهره‌اش را می‌پیچاند. فرمانده اسواران شلاق خود را بلند کرد و بتندی فریاد زد: ــ آقا جهود، راه بده! اسواران چهارم با تق‌تق شتابزده سم اسبها و خش‌خش زین‌ها از برابر او گذشت. قزاقها نگاه‌های ریشخندآمیزی به یهودی جا خورده می‌افکندند
nataliansic
گریگوری مهار را از دست رها کرده بود و چرت می‌زد. متوجه نبود که این اسب اوست که با حرکات ملایم پاها را به پیش می‌نهد و او را روی زین تاب می‌دهد؛ گمان می‌برد که خود او اسب را در جاده‌ای سیاه و گرم راه می‌برد و رفتارش بی‌اندازه سبک و پر نشاط است.
nataliansic
ــ حالا با که خواهیم جنگید؟ ــ با ترک‌ها، سردریا. نمی‌توانند بنشینند و دریا را با هم قسمت کنند. ــ چه اشکالی تو این کار هست؟ مثل ما که چمنزارها را سهم‌بندی می‌کنیم، کافی است دریا را تقسیم کنند و مال هر کسی را به خودش بدهند.
nataliansic
قرص نانی که بریده شد دوباره نمی‌توان آن را بهم چسباند.
nataliansic
ارباب‌ها با هم جنگ دارند، ولی سروکله رعیت هاست که می‌شکند.
nataliansic
نبوغ، عزیزم، همین است که بتوان مردم را به حلقه ایمان خود درآورد.
nataliansic

حجم

۴۸۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۶۰۱ صفحه

حجم

۴۸۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۶۰۱ صفحه

قیمت:
۱۸۷,۵۰۰
۹۳,۷۵۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد