اینکه آدم تنها کارش این باشد که برای تأمین معاش بدود و زحمت بکشد مرا راضی نمیکرد. اینجور زندگی بردگی بود و کیف و لذت نداشت.
sss
آدمهای خشک و خشنی بودند و حرکاتشان به آدمک میمانست، گویی مهربان بودن و مؤدب بودن را نشانهای از ضعف میدانستند.
Rasoul
و یک ساعت هم مرا به کتاب خواندن وامیداشت؛ چون خودش خیلی خوب کتاب میخواند.
_SOMEONE_
وقتی تقدیر در سرنوشت آدمیان دخالت میکند، رحم و انصاف سرش نمیشود.
_SOMEONE_
آدمی بودم رؤیایی که اشکم در مشکم بود و از زندگی پکر بودم، ضمن اینکه آن را میپرستیدم؛
Parastoo Khosravi
چنین بهنظر میآمد که آسمانخراشها وقاحتی بیرحمانه دارند و آداب و رسوم بندگان فانی خدا را بیپروا مسخره میکنند.
Rasoul
به زحمت درک میکردم که چنین وضعی برای ما بحران است، چون ما همیشه در وضع بحرانی بهسر میبردیم،
دو روح در یک بدن (شیلا)
این گفته نقل از جوزف کنراد است که به یکی از دوستانش نوشته بود: «از زندگی چنین احساسی پیدا کردهام که موش کوری هستم کز کرده در گوشهای، و هر آن منتظرم یکی سرم را بکوبد.» این مقایسه ممکن است با موارد حزنانگیزی از زندگی ما که همه با آن آشنا هستیم قابل تطبیق باشد، با این حال بعضی از ما ممکن است ضربه عاقبتبخیری بخوریم
Parastoo Khosravi
اما آن روز یکشنبه، وقتی من وارد اتاق شدم مادرم جلو پنجره نشسته بود و بیرون را نگاه میکرد. سربرگرداند و لبخند بیحالی به روی من زد.
_SOMEONE_
من میخواستم چیز بیاموزم ولی نه بهخاطر خود دانش و معرفت بلکه بهمنظور دفاع از خود در برابر تحقیری که معمولاً مردم نسبت به جاهلان و بیسوادان روا میدارند.
Parastoo Khosravi