آدم عاشق اگر حافظ نخواند چه بخواند؟!
منکسر
دانستم که وقتی دلها شکسته و غمگین باشد، حتی چهارصد میلیون تومان هم نمیتواند شادی به ارمغان آورد. این دیگر شعار نبود، واقعیتی بود که به عینه مشاهده میکردم.
منکسر
در مخالفت هم زیادهروی نمیکرد؛ همواره با بخشی از عقاید طرف متخاصم اعلام موافقت میکرد. میگفت مخالفتخوانی مطلق و یکسره، از حماقت است.
m-a
مملکت غیر از مشتی کوه و صحرا و رودخانه که چیز دیگری نیست. مملکت وقتی مملکت میشود که مردم از مواهبش بهرهمند باشند.
منکسر
وقتی نامم را بر زبان آورد، آشکارا احساس کردم که چیزی در قلبم فرو ریخت. حس غریبی بود که امکان نداشت بتوانم نسبت به آن بیتوجه بمانم یا مثل همیشه بر رویش سرپوش بگذارم.
منکسر
ـ واقعاً شما شعر مرده را زنده میکنید. کلمات بیارزش، بر زبان شما تبدیل به شریفترین الفاظ میشوند.
با نگاه خیرهای گفت:
ـ تا شعر برای چه کسی خوانده شود.
منکسر
ـ من دیگر نمیتوانم شعر بگویم! نمیتوانم! نمیتوانم! نمیتوانم! میفهمی یعنی چه؟؟ تو چنین دردی را میفهمی؟
منکسر
من گفتم:
ـ تنها تفاوت در اینجاست که «روشنفکر» ترجمهٔ «انتلکتوئل» غربیست که تازه وارد زبان فارسی شده.
خضرایی افزود:
ـ ما قبلاً حکیم و متأله و عارف و اینجور چیزها میگفتیم، ولی در واقع همهٔ این عناوین، تحت عنوان «روشنفکر» میگنجد.
منکسر
گریه، کار شاعر است. هر واژهٔ شعر، از پس عذابی سترگ، و رنجی که جان و تن را یکجا ذوب میکند، بر زبانش جاری میشود.
منکسر
فرهمند شکوهمند، شاعر شبهای خلوت انس ادب دوستان؟ نه...! فرهمندِ تحقیر شده، گماشتهٔ اجباری پادگان شرافت، با گردنی کج، شانههایی افتاده، گردهای قوس برداشته، کمانی شکسته، سری افتاده به زیر، غروری پامال شده ... نه، که اصلاً بی هیچ غروری.
منکسر