بریدههایی از کتاب سلحشور نور
۴٫۰
(۸)
برای ايمان داشتن به «راهِ خود»، نيازی به اثباتِ بیراهه بودنِ راه ديگران نيست.
_mahdi.shh_
برای ايمان داشتن به «راهِ خود»، نيازی به اثباتِ بیراهه بودنِ راه ديگران نيست.
Dave Hey
و چنين است نيروی آب: «هيچگاه نه با پتکی شکسته میشود و نه با خنجری زخمی.
برندهترين شمشير جهان نيز قادر نيست شکافی بر سطح آن ايجاد کند.»
samira
بنابراين، هنگامی که خود را در برابر رنج ديگری ببيند. شمشيرش را برای تأمين نظم و عدالت بکار میگيرد. امّا، با وجودی که با ستمگری میجنگد هيچگاه، به داوری ستمگر نمینشيند.
samira
او مدام، محتويات اندوختهی [ذهن] خود را که مرکب از سه عامل «عشق» و «ايمان» و «اميد» است، بررسی [و ارزيابی] میکند، و چنانچه هر سه عامل [به قوّتِ خود] باقی باشند، برای ادامه راه، ترديد نخواهد کرد.
Shamini
سلحشورِ نور ايمان دارد.
چون، معجزهها را باور دارد، پس معجزه روی میدهد.
چون، به درستی میداند که انديشه، زندگی وی را دگرگون میسازد، پس زندگیاش در راستای دگرگونی قرار میگيرد.
چون يقين دارد که عشق را میيابد، پس عشق خود را مینماياند.
Shamini
يک سلحشور، همانند کبوتر پاک است و همچون مار محتاط.
هنگامی که با ديگران به گفت و شنود مینشيند، رفتارشان را به قضاوت نمیگذارد.
او میداند که «سياهی» برای گسترش «بدی»، تاری ناپيدا بر «رويداد» میتند تا آن را با تغيير شکل، به دسيسه و حسادت که خورهِ روحِ آدمیاند بدل سازد.
همچنين، آن چه که درباره کسی گفته شود سرانجام با اضافاتی از شرنگ جهالت و خباثت، به گوشِ دشمنانش خواهد رسيد.
کاربر ۱۳۰۶۴۰۲
ابليس میگويد:
«تو ناتوان میشوی، ديگر زمانِ مناسب را نمیشناسی، تو میترسی»
فرشته میگويد:
«تو ناتوان میشوی، ديگر زمان مناسب را نمیشناسی تو میترسی»
سلحشور، شگفتزده است، هر دو، سخن مشابهی میگويند.
ابليس ادامه میدهد:
«بگذار تو را ياری دهم.»
فرشته میگويد:
«تو را ياری میدهم»
از اينجا، سلحشور وجه اختلاف را درمیيابد.
_mahdi.shh_
ستمگری میجنگد هيچگاه، به داوری ستمگر نمینشيند.
هرکس پاسخگوی اعمال خويش در برابر پروردگار است و بر اين باور، وقتی مساعیاش پايان گرفت ديگر هيچ توضيحی نمیدهد. يک سلحشورِ نور برای ياری رساندن به برادرانِ خود در جهان باقی است نه برای محکوم کردن همکيش خويش.
samira
يک سلحشورِ نور وقت خود را با [چنين] تحريکاتی هدر نمیدهد، او سرنوشتی دارد که بايد به پايان برد.
يک سلحشورِ نور، همواره، پارهای از نوشتههای جان بونيان BUNYAN John را به خاطر دارد:
با وجودی که میبايست از مراحلی بگذرم که گذشتم، از رويارويی با مشکلات نهراسيدم، چون، همين مشکلات مرا به سر منزلِ مقصود هدايت کردند. هماينک، در پايانِ راهِ زندگی، همهی دارايی من اين شمشير است، آن را به کسی وا میگذارم که مشتاقِ ادامهِ سفرِ زيارتی خود است. و من با خود، علايم و نشانههای زخمهای التيام يافتهی نبردهايم را میبرم، آنها، شاهدانِ شکلِ زندگانی من هستند و پاداشِ پيروزهايم. همين نشانه و زخمهای پر ارجاند که مرا به دروازههای بهشت رهنمون میشوند.
Mahta
سلحشور، میداند قادرِ به چه کاری است و نياز نمیبيند با جار زدنِ قابليت و پارسائیهايش به [دور] دنيا رود. با اين همه... هر لحظه کسی يافت میشود که بخواهد برتری خود را به او تفهيم و تثبيت کند. سلحشور آگاه است که «بهتر» يا «بدتر» وجود ندارد. بنابراين هرکس، در راهِ حديثِ خويش، از موهبتهای لازم برخوردار است ولی، هستند کسانی که پافشاری [در برتری خود] دارند، او را برمیانگيزانند و مورد تهاجم قرار میدهند و، دست بهرکاری میزنند تا به خشمش آرند، در اين هنگام، جانِ سلحشور چنين میگويد:
«به اين يورشها وقعی نگذار به عبث خسته میشوی، [چون] باری بر مهارتت افزون نخواهند کرد»
Mahta
سلحشور، میداند قادرِ به چه کاری است و نياز نمیبيند با جار زدنِ قابليت و پارسائیهايش به [دور] دنيا رود. با اين همه... هر لحظه کسی يافت میشود که بخواهد برتری خود را به او تفهيم و تثبيت کند. سلحشور آگاه است که «بهتر» يا «بدتر» وجود ندارد. بنابراين هرکس، در راهِ حديثِ خويش، از موهبتهای لازم برخوردار است ولی، هستند کسانی که پافشاری [در برتری خود] دارند، او را برمیانگيزانند و مورد تهاجم قرار میدهند و، دست بهرکاری میزنند تا به خشمش آرند، در اين هنگام، جانِ سلحشور چنين میگويد:
«به اين يورشها وقعی نگذار به عبث خسته میشوی، [چون] باری بر مهارتت افزون نخواهند کرد»
Mahta
يک سلحشور، وقت خود را به ايفای نقشی صرف نمیکند که ديگران برای او برگزيدهاند.
Mahta
بارها وبارها، او خود را با مشکلات يا در شرايطی ديد که در گذشته نيز با آن مواجه شده بود. بنابراين، دلمشغول و نگران است و با خود میانديشد با بازگشت مشکلات، نمیتواند در زندگی پيشرفت نمايد [توفيق يابد] و با دلِ خود به شکوه مینشيند:
«... ... من که پيشتر، اين راه را پيموده بودم.»
جواب میشنود:
ـ درست است که تو پيشتر در چنين لحظههايی زيستی ولی هرگز [پيروزمندانه] از آن نرستی.
پس... سلحشور درمیيابد:
تکرارِ آزمونها، در نهايت، آموزشِ نياموختهها است.
Mahta
بارها وبارها، او خود را با مشکلات يا در شرايطی ديد که در گذشته نيز با آن مواجه شده بود. بنابراين، دلمشغول و نگران است و با خود میانديشد با بازگشت مشکلات، نمیتواند در زندگی پيشرفت نمايد [توفيق يابد] و با دلِ خود به شکوه مینشيند:
«... ... من که پيشتر، اين راه را پيموده بودم.»
جواب میشنود:
ـ درست است که تو پيشتر در چنين لحظههايی زيستی ولی هرگز [پيروزمندانه] از آن نرستی.
پس... سلحشور درمیيابد:
تکرارِ آزمونها، در نهايت، آموزشِ نياموختهها است.
Mahta
«يک جنگ ممتد، در نهايت به ويرانی سرزمين پيروز نيز میانجامد»
بنابراين، نيروهايش را از ميدان جنگ فرامیخواند و روی به متارکه و سازش میآورد....
او... نسبت به خواستِ باطنی خود ايستا و پايمرد است ولی برای حملهای تازه، به انتظار فرصتی مناسب مینشيند.
Mahta
او بيش از يک بار، به خاطر دروغ، نبردی را راهبری کرد و يا از کسانی رنج برد که شايسته و همشأن «عشق» او نبودند. امّا پيروزمندان [هيچگاه] اشتباه مشابهی را تکرار نمیکنند... از اينرو است که سلحشورِ نور تنها برای چيزی دل به دريا میزند که ارزش آن را داشته باشد.
Mahta
ک خردمندِ چينی، رهيافت سلحشورِ نور را چنين بيان میکند:
«ـ بگذار دشمنت چنين پندارد که تو از تصميم به حمله، به برتری چشمگيری دست نخواهی يافت، بدين شيوه، شور و هيجان او را فرو خواهی کشيد.
Mahta
«بنويس، يک سلحشورِ نور نگاه يک کودک را ميزان میداند. زيرا، کودکان قادرند دنيا را [معصومانه] بدون نيش و نوش ببينند، پس، سلحشور هرگاه بخواهد شايستگی و اعتماد يک نفر را بسنجد با نگاهِ يک کودک به او مینگرد.
ـ سلحشورِ نور کيست؟
زن با خنده پاسخ داد:ـ تو خود میدانی،... آن کس که قادر به درک معجزه باشد و به خاطرِ باورهايش تا پای مرگ بجنگد و... صدای ناقوسهای فرو خفته در دلِ دريا را بشنود.»
او... هرگز خود را يک سلحشورِ نور نمیپنداشت، گويی که، زن انديشه او را دريافت و گفت:
«هرکس میتواند چنين شود. با وجودی که همهی آدميان توانِ آن دارند امّا، هيچ کس خود را يک سلحشورِ نور نمیداند»
Mahta
حجم
۶۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه
حجم
۶۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه
قیمت:
۸۱,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد