بریده‌هایی از کتاب دختری که او می شناخت

اجازه نده یک تجربهٔ بد خوشحالی آشنایی با یک پسر فوق‌العاده رو برای همیشه از تو بگیره.

چقدر بهتر است بعضی چیزها را با کسی تجربه کنی که احساسش نسبت به تو با احساسی که هم‌اتاقی یا خانواده‌ات دارند، متفاوت است.

به قول الینور روزولت «زن مثل چای کیسه‌ایه؛ تو هیچ وقت نمی‌تونی بفهمی چقدر قویه تا وقتی که داخل آب داغ باشه.»

برای خوب بودن کاری رو بکن که توی قلبت حس می‌کنی، چون در هر صورت مورد انتقاد قرار می‌گیری.

نمی‌تونم زندگیم رو صرف انجام کاری بکنم که خوشحالم نمی‌کنه.

«هیچ وقت اجازه نده آدمی که قدرت آره گفتن رو نداره بهت نه بگه.»

زمزمه کردم: «دوستت دارم جاناتان.» -«منم دوستت دارم. مدام فکر می‌کردم چطور قراره این جمله رو بهت بگم.» -«اگه بهش فکر می‌کردی، پس چرا نگفتی؟» -«چون اولین بار که این جمله رو به یک نفر می‌گی، امیدواری که طرف مقابل هم در جواب همین جمله رو بگه و اگه مطمئن نباشی که ...»

چه احساس بدی است تنها باشی و ندانی چطور به مردم نزدیک شوی و ارتباط برقرار کنی؟ همیشه وقت زیادی داشته باشی و ندانی چطور آن را پُر کنی؟

گرفتن دست‌ها و بوسیدن یک نفر مثل این بود که بالاخره بتوانی در مبارزه‌ای که ریزه‌کاری‌های خودش را دارد کاری انجام بدهی

خیلی سخت است وقتی مجبوری بپذیری دربارهٔ فردی که مطمئن بودی برای تو کامل است اشتباه می‌کردی.

«فقط چون ظاهرت متفاوته، به این معنی نیست که می‌تونی عجیب‌وغریب باشی.»

مهم نیست شما و همسرتان دربارهٔ رابطه‌ای که منجر به شکست شده، باهم به توافق برسید یا نه، وقتی از یکدیگر جدا می‌شوید، این جدایی بدجور به شما آسیب می‌زند.

خنده‌دار است که خصوصیتی که شما را به سمت کسی جذب می‌کند، همان خصوصیتی است که وقتی دارید از یکدیگر جدا می‌شوید نمی‌توانید آن را تحمل کنید و این خنده‌دار نیست، اینکه چطور نتوانسته‌اید آن را ببینید خنده‌دار است.

می‌توانم تقریباً همهٔ خاطراتم با آنیکا را به روشنی به یاد بیاورم. شاید چون هرگز کسی به اندازهٔ او مرا بی‌قیدوشرط دوست نداشته است.

برای یک شرکت کار نمی‌کنیم، اما اهداف و ارزش‌های شرکت‌هایمان خیلی شبیه است: فقط کار کردن و اصلاً تفریح نکردن، این شرکت‌ها را انباشته از سرمایه می‌کند.

کتاب خواندن، مرا به دوران‌های جذاب تاریخ و دنیاهایی که با دنیای من تفاوت زیادی داشت می‌برد.