«بعضی چیزها هستن که لازم نیست حتماً ببینیشون تا باورشون کنی. میدونی واقعیان، چون قلبت بهت میگه
N.Zahra.M
کوکو با سر تأیید کرد، اشکهایش را با پشت دست پاک کرد و گفت: «اشک اژدها شفابخشترین داروی جهانه. میگن میتونه هر کسی رو درمان کنه، حتی اونهایی رو که دارن میمیرن، اما تقریباً غیرممکنه که یه اژدها گریه کنه.»
«فکر نکنم برای تو کار زیاد سختی باشه.»
کوکو شانههایش را بالا انداخت و با لبخند کمرنگی گفت: «من آدم احساساتی و دلنازکی هستم.»
N.Zahra.M
صدایی به گوش رسید: «شاهزاده خانم! آسمونها رو شکر! بالاخره پیداتون کردم!»
N.Zahra.M
اعتماد کردن به بقیه حماقت نیست.
N.Zahra.M
«من نمیخوام جنگلبان بشم. جنگلبانها باید مدام توی کیداهارا گشت بزنن و هر بار چند ماه از خونه و زندگیشون دور باشن. تازه، هیچوقت موقعی که لازمشون داری پیشت نیستن!»
N.Zahra.M
شین با اشتیاق گفت: «خودشه، گل گفتی!» و طنابها را از خودش باز کرد.
جیهو که متوجه معنی حرف شین نشده بود، فکر کرد شاید مترجم همهزبانه بعضی وقتها درست کار نمیکند. جیهو چطور میتوانست گل را بگوید؟
N.Zahra.M