بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب من مهدی آذریزدی هستم | طاقچه
کتاب من مهدی آذریزدی هستم اثر هادی حکیمیان

بریده‌هایی از کتاب من مهدی آذریزدی هستم

انتشارات:نشر صاد
امتیاز:
۴.۱از ۱۲ رأی
۴٫۱
(۱۲)
آذر متفکرانه نگاه کرد: «اینکه یه‌کاری می‌کنید که شکی ندارم؛ ولی راستش از آخرعاقبت کارهاتون هم می‌ترسم. ببینید شما بچه‌های زرنگی هستید درست؛ ولی آدم موقع تصمیم‌گیری فقط که نباید به سود و منفعت خودش فکر کنه. بالاخره آدم یک موجود اجتماعیه و این یعنی که با شیر و پلنگ فرق داره.»
maryhzd
«من یه‌عمر سختی کشیدم و با آبرو زندگی کردم. حالا همین مونده که برم جلوِ سفارت انگلیس لباس فراک کرایه کنم. آخه مردم چی می‌گن؟» - خب مردم هرچی می‌خوان بگن؟ این را حسینعلی گفت که آقای آذر بلند شد از کتری کوچکی که گوشهٔ اتاق روی چراغِ فتیله‌ای قرار داشت، سه‌تا چایی ریخت و گفت: «این حرف خوبی نبود که زدی پسرجون. حالا شاه هرچی می‌خواد بگه، وزیر و وکیل هرچی می‌خوان بگن؛ ولی به مردم که نمی‌شه بی‌توجه بود. اصلاً آدمی مثل من که برای مردم می‌نویسه که نمی‌تونه نسبت به حرف و نظر اون‌ها بی‌تفاوت باشه.»
maryhzd
«این مهدی آذر آدم خوبیه؛ ولی از من می‌شنوید الگوی خوبی نیست. خودش رفته تنها یک‌گوشه‌ای نشسته و نون و پنیر می‌خوره، که چی؟ می‌خوام برای بچه‌ها قصّه بنویسم؛ اما اگه از من بپرسید، می‌گم بچه‌ها بیشتر از قصّه به پلو و چلو و مرغ و کباب و این‌ها احتیاج دارن. یعنی اگه دست من بود همهٔ کتاب‌فروشی‌ها رو جمع می‌کردم و به‌جاش کباب‌فروشی می‌زدم.»
maryhzd

حجم

۲۳۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۸ صفحه

حجم

۲۳۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۸ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد