بریدههایی از کتاب ماجرا فقط این نبود
۳٫۴
(۱۲)
این روزها میدانم تنها دلیل کتابخواندنم این است که کمتر تنها باشم، که به آگاهیای غیر از آگاهی خودم متصل شوم.
محسن
" بسیار امید هست، بینهایت امید - اما نه برای ما!
محسن
وقتی صدای تلویزیون اینقدر بلند است، سخت میتوان دربارهٔ حسها حرف زد.
محسن
طنزِ مردمش این کشور را قابل تحمل میکرد. حتماً نباید بامزه باشی تا اینجا زندگی کنی، ولی کمکت میکنه.
محسن
"زندگی بیپایان است، تا وقتی بمیرید." - ادیت پیاف.
محسن
بامزهترین چیز دربارهٔ مرگ این است که چقدر ما، ما زندهها، از محتضر طلبکاریم؛ چقدر التماسش میکنیم که برایمان سختش نکند.
محسن
یادم میآید که وقتی بچه بودم حیرت میکردم که چقدر کم پدر و مادرم با خواهر و برادرهایشان حرف میزنند. چطور ممکن است؟ چه پیش آمده؟ بعد سر خودت میآید.
محسن
جولین بارنزِ نویسنده یک بار با اشاره به سوگ گفت "همانقدر که میارزید درد دارد."
محسن
تا وقتی "بالا"یند، انگار در جایی ورای منیتِ خود هستند. و اگر همیشه صبح روز بعد فرا نمیرسید، شاید واقعاً خوشی میبود. منظورم فقط سردرد مرگبار و بینایی محو و دلپیچه نیست. آنچه واقعاً احتمال خوشیبودن آن تجربه را نابود میکند، پخش مجدد همهٔ اتفاقات واقعی شب قبل توی ذهن آدم است، و شناسایی اینکه همهٔ لحظاتِ تعالی ـ همهٔ گفتوگوهایی که انگار معنای زندگی را لمس میکردند، همهٔ آهنگهایی که شاهکار به نظر میرسیدند ـ حالا، در نور بیرحم صبحگاهی، هیچ حقیقتی ندارند.
محسن
ذات بشر دوپا همین است که از یک واحد خانواده، هیچ کس منسجم یا با تمام چیزهایی که میخواهد بیرون نمیآید. یاد آن جملهٔ شگفتانگیز جری ساینفلد میافتم "چیزی به اسم خوشی همهٔ خانواده وجود ندارد." یکی باید چیزی را فدا کند: مسئله فقط این است که چقدر و برای کی.
smoothybook
در کودکی هیچ وقت به ذهنم نرسید که شاید مادرم دلتنگ خانه شده است. بچهها خیلی خودخواهاند: به هیچ چیز آدمهای دیگر واقعاً فکر نمیکنند، و در صدر آنها به هیچ چیز پدر و مادرشان فکر نمیکنند.
smoothybook
"چیزی به اسم خوشی همهٔ خانواده وجود ندارد." یکی باید چیزی را فدا کند: مسئله فقط این است که چقدر و برای کی. در لحظههای گرداب بازنگری بهوضوح میدیدم که پدر و مادرم بسیار بیشتر از حدی که به نظر من عاقلانه میآید یا کسی به هر آدم دیگری ببخشد به من بخشیدهاند، بسیار بیشتر از حدی که من میتوانم به بچههای خودم ببخشم.
کاربر ۱۸۸۷۰۲۷
راستش من اگر بچهٔ خودم بودم تا دیر نشده از مدرسه میزدم بیرون تا در نوجوانی بچهدار شوم، حتی شده فقط محض اینکه میخ آزادی خودم را بکوبم.
کاربر ۱۸۸۷۰۲۷
با کمدینشدن بیدرنگ به خلق از خودت میپردازی. هیچ واسطهای جلوی راهت را نمیگیرد، هیچ گالریداری، ناشری، پخشکنندهای. طبقهٔ اجتماعی موضوعیت ندارد؛ لازم نیست آزمون ورودی کلاس ششم را گذرانده باشی. به یک معنا میتوانست شغل مناسبی برای پدر ما باشد، مرد خلاقی که تلاشهای گاه و بیگاهش برای پیشرفت همیشه به خاطر لهجه و پیشینهاش و کمبودش در تحصیلات و ارتباطات و شانس بینتیجه میماند، یا خودش حس میکرد دلیلش این است.
محسن
هالیوود مبتذل است. این را هر انگلیسیای میداند. همانطور که میداند آلمانیها کُمِدی ندارند. همانطور که میداند ایتالیاییها خوبش را دارند
محسن
"رمانهای بزرگ همیشه کمی از نویسندههایشان باهوشترند."
محسن
کنجکاوانه که نگاه کنی، آدم نمیتواند کتابها را بخواند؛ آدم فقط میتواند بازخوانیشان کند. خوانندهٔ خوب، خوانندهٔ جدی، خوانندهٔ فعال و خلاق، بازخوان است.
- ولادیمیر نابوکوف، عقاید محکم
محسن
تولدِ خواننده باید به بهای مرگ مؤلف باشد.
- رولان بارت، "مرگ مؤلف"
محسن
گاهی فکر میکنم بهترین دلیل برای رماننویسی تجربهٔ آن چهارساعتونیمِ بعد از نوشتن آخرین کلمه است.
محسن
رمانی جدید که در زمان خودش با امید و اشتیاق آغاز شده، خیلی زود برای نویسندهاش غریب و شرمآور میشود. پایان نگارش هر کتاب آغازِ شمارش معکوس برای ویرانی آن اشتیاقها، و نفرت از کتاب است
محسن
حجم
۱۶۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۱۶۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۵۲,۰۰۰۲۰%
تومان