بریدههایی از کتاب سپید آرام
۴٫۵
(۶)
زنان سرزمین من آنقدر آزار دیدند، آنقدر خیانت و بیمهری دیدند، حقارت و رنج کشیدند که وقتی چندین نسل بگذرد، چارهای ندارند که بیشرافت عاشقی کنند... شاید چون قصهٔ رنج و غم مادرها و مادربزرگهایشان را شنیدهاند، ترجیح بدهند گرگ باشند و بدرند تا مثل آهویی آرام و بیآزار در دام صیاد بمانند.
Mahdi Hoseinirad
وقتی یک زن در خانه باشد، هیچوقت خانه از نظم اصلیاش خارج نمیشود.
Mahdi Hoseinirad
چه کسی جز تو مرا به این زیبایی صدا میزند؟ صدای کدام مرد جز تو نفسم را به شماره میاندازد وقتی نامم را به زبان میآوری؟ چقدر عجیبی عشق، که همهچیز با تو رنگ و معنای دیگری میگیرد.
Mahdi Hoseinirad
«هر جایی که عشق باشد، عقل از آنجا کوچ کرده است، عقل هشدار میدهد اما عشق کودکی است که خودش را به نشنیدن میزند. بانگ مادر را میشنود اما شیطنت و تجربهٔ کودکانهاش برایش دنیایی است که حتی به هشدار مادر هم حاضر نیست دست از آزمودنش بردارد... این خاصیت عشق است.»
Mahdi Hoseinirad
حالا دیگر میدانستم، میفهمیدم زن بودن چگونه است، چه قدرتی دارد، و چه اشتیاق تمامنشدنیای است این وابستگی چشمهایم به چشمهایش...
Mahdi Hoseinirad
مدام به این فکر میکردم در مقابل یک زن سردوگرمچشیده که در جوانی عاشقی کرده و مادرم هم هست و مرا حتی بهتر از خودم میشناسد، چطور میتوانم جوری نقش بازی کنم که این اشتیاق و دلتنگی دلچسب را از چشمانم نخواند و باور کند که تمام ذوق و شوق من از رفتن به تهران فقط دیدن برادرم است، نه مرد رؤیاهایم.
Mahdi Hoseinirad
این مردان، داستان خودشان را دارند که تا از زبان دل آنها شنیده نشود، نمیتوان قضاوتشان کرد که مقصر کیست و دلیل درد چیست. و میدانم هیچ قاضی عادلی نمیتواند بین احساس دو نفر حکم کند، مگر وجدان و شرافتشان.
Mahdi Hoseinirad
دلم میخواست همین حالا نشانی از کمصبریاش را برایم رو کند تا ببینم کمطاقتیِ مردی که دوستش دارم چگونه است؟
Mahdi Hoseinirad
زنان سرزمین من آنقدر آزار دیدند، آنقدر خیانت و بیمهری دیدند، حقارت و رنج کشیدند که وقتی چندین نسل بگذرد، چارهای ندارند که بیشرافت عاشقی کنند... شاید چون قصهٔ رنج و غم مادرها و مادربزرگهایشان را شنیدهاند، ترجیح بدهند گرگ باشند و بدرند تا مثل آهویی آرام و بیآزار در دام صیاد بمانند.
Mahdi Hoseinirad
چقدر نجیب بودن و حیا داشتن طاقتفرساست وقتی نمیتوانی فریاد بزنی و بگویی که من تو را دوست دارم، میخواهمت. نفسم بند میآید برای آغوشت، دلم پر میزند برای گرفتن دستهای مردانهات. تنم تب میکند برای بوییدن عطر گردنت...
Mahdi Hoseinirad
سؤال مهمی که شیرین از من پرسید، آغاز دوستی مشترک اما کوتاهی بین من و او شد که برای هیچکداممان پایان خوشی نداشت، و در پس تمام این آرزوهای زیبا و لطیف نمیدانستیم سرنوشت گاهی سنگدلتر و نامهربانتر از آن است که به دو دختر جوان رحم کند. برای تقدیر فرقی نداشت دختر خان باشی یا دختر کارگر... اگر لبهٔ تیغش به زندگیات بند میشد، دیگر رهایی از زخم ممکن نبود.
Mahdi Hoseinirad
«آدمها خیلی حسودند و تقدیر بخیل است، اگر عاشقی کردنت پرخطر باشد، مثل عشق زلیخا به یوسف، آخرش رسوایی است. مگر عشقت را پنهان کنی و سر به بالین خدا و دست به دعا بگذاری، واِلا هیچچیزی در این دنیا همراهیات نمیکند تا به وصال یار برسی.»
Mahdi Hoseinirad
حجم
۲۹۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۹۷ صفحه
حجم
۲۹۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۹۷ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد