مردن، به رغم همهچیز، عادیترین و معمولیترین چیز در زندگی است
Ahmad
نخستوزیر نفس عمیقی کشید و گفت، مافیاع، قربان؛ مافیاع؛ بله، قربان، مافیاع، گاهی دولت چارهای دیگر پیدا نمیکند جز آنکه کسی را بیابد که وظیفهٔ کثیفش را به او محول کند؛ قبلاً در این مورد، چیزی به ما نگفته بودید؛ نه قربان، میخواستم خاطر مبارک مکدر نشود و این بندهٔ کمترین همهٔ مسئولیت را به عهده بگیرم و دستان مطهر سلطنتی آلودهٔ این موقعیت نشود؛
Ahmad
آدم وقتی از پس تقدیر برنمیآید، هر کاری کرد، کرده است.
Ahmad
مردم، بدون تقلای قابل درکی، همچنان از مردن بازماندند و برای همین جنبش تودهای مردمپسندی به راه افتاد که تصویر بلندپروازانهتری از آینده به دست آورده بودند، مدعی شدند بشر به آرزوی دیرینهاش از آغاز زمان دست یافته است و به وجد سعادتبار زندگی جاودان بر زمین رسیده است و این هدیهای است که در اختیار همگان قرار گرفته است،
کوثر