بدون تو، من در فضا گم میشوم.
starlight
«قدمی کوچک برای یک نفر، جهشی بزرگ برای بشر.»
Liberty.Slytherin
زمین سیارهای آبیه
و کاری از دست من برنمیآد.
starlight
آنها بازی خستهکنندهای کردند با یک تختهٔ مستطیلشکل که رویش اتاقهایی مثل آشپزخانه و گُلخانه نقاشی شده بود. با شش تکهچوبِ رنگی که مثلاً آدم بودند و چند چیز خیلی کوچک مثل جاشمعی و یک طناب.
starlight
اما تو قول دادی که برگردی و همیشه سر قولهایت میمانی، بنابراین بهگمانم فکر کردم مرگ تو همیشگی نیست. فکر کردم قول تو زورش از مرگ بیشتر است. چون حتی با اینکه من یگانه بازمانده بودم، تو همیشه قویتر از من بودی.
بریجیت، من این را نمیفهمیدم، تا اینکه انفجار چلنجر را دیدم، اما حالا میدانم. حالا میدانم که گاهی اهمیتی ندارد ما چه میخواهیم.
گاهی آدمها نمیتوانند سر قولشان بمانند.
گاهی حتی فضانوردها هم نمیتوانند به ستارهها برسند.
قبلاً این را نمیفهمیدم، بریجیت، اما الان میفهمم.
النا حسین پور
بعضی از ستارههایی که میبینیم تو آسمون چشمک میزنن ممکنه خیلی وقت پیش سوخته و از بین رفته باشن. حداقل چهار سال طول میکشه تا نورشون روی زمین به چشم ما برسه، بنابراین من و تو هیچ راهی نداریم که بفهمیم اونها کی خاموش شدن. برای همین، محض اطمینان وقتی به نیت یکیشون آرزو میکنی، باید برای دوتای دیگه هم آرزو کنی. تو که نمیخوای که آرزوت رو پای یه ستارهٔ مرده تلف کنی.
شهید مریم فرهانیان
وجود نوا داشت پُرِ پُرِ پُر و منبسطِ منبسطِ منبسط میشد. نوا از خودش پرسید یعنی جهان هم یکهزارم ثانیه قبل از خلقتش همین احساس را داشت، همانموقع که هرچه آنجا بود داغتر و داغتر میشد تا اینکه بنگ: ستارهها و قمرها و سیارهها و کهکشانها را فشار انفجاری تشکیل داد و جهان در مسیر زندگی نهایی قرار گرفت.
شهید مریم فرهانیان
کریستا مکاولیف به جانی کارسون گفت: «اگه یه صندلی توی یه موشک بهت پیشنهاد شد، نپرس کدوم صندلی؛ فقط سوار شو.»
f.r