بریدههایی از کتاب بهتر است با یک نفر حرف بزنی
۴٫۰
(۸)
یکبار وندل اشاره کرد که ما طی دوران زندگیمان بیشتر با خودمان صحبت میکنیم تا دیگران، اما کلمات ما همیشه مهربانانه، واقعی، کمککننده و یا حتی مهربانانه نیستند. بیشتر حرفهایی که به خودمان میزنیم را هرگز به افرادی که دوستشان داریم یا از آنها مراقبت میکنیم، مانند دوستان و یا فرزندانمان، نمیگوییم.
بیتا
ارتباطات در زندگی واقعاً پایان نمییابند، حتی اگر شما دوباره آن فرد را نبینید. هر فردی که شما به او نزدیک بودهاید جایی در درون شما زندگی میکند.
بیتا
گفت: «در هر انسانی میتونی چیزی پیدا کنی که اون رو دوست داشته باشی». و در کمال شگفتی رفتهرفته متوجه شدم که حق با او بوده است. غیرممکن است که آدمها را خوب بشناسی و از آنها خوشت نیاید.
کاربر ۵۷۸۰۳۲۶
ـ میخوای بگی که تو هم با شوهرت اختلاف داری؟
ـ آره.
ـ باز هم باد درمیده؟
ـ آره.
این شوخی بین من و جن است. جن بارها شوهرش را تهدید کرده که لبنیات نخورد؛ چون به او نمیسازد. به او گفته اگر لبنیات بخورد، او شبها در اتاق دیگری میخوابد. ولی شوهرش آنقدر عاشق لبنیات است که نمیتواند جلوی خودش را بگیرد و نخورد، و جن هم آنقدر عاشق اوست که نمیتواند او را تنها بگذارد و در اتاق دیگری بخوابد.
بیتا
مردی که فکر میکردم قرار است با او ازدواج کنم به طور کاملاً ناگهانی قضیهٔ ازدواج را لغو کرد. امروز تمام سعیم این است که فقط به بیمارانم توجه کنم و تمرکزم روی آنها باشد. تنها ده دقیقهٔ استراحت میان جلسات به من فرصت گریه میدهد و سپس قبل از ورود بیمار بعدی، ریملهایی را که اشکها شسته و روی صورت جاری کرده پاک میکنم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
متضاد افسردگی خوشحالی نیست، بلکه سرزندگی است
zhoaniii
شاید تصویر درمانگری که در فاصلهٔ بین جلسات ریمل درآمیخته با اشکهایش را پاک میکند برای بقیه قابل درک نباشد، ولی دقیقاً همینجاست که داستان همهٔ انسانهایی که در حال تلاش و مبارزه برای زندگیشان هستند و امروز من قرار است با چند تا از آنها ملاقات کنم آغاز میشود: از این حقیقت که من هم انسانی هستم مثل بقیه.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
غیرممکن است که آدمها را خوب بشناسی و از آنها خوشت نیاید. دشمنان خونی را بگیرید و آنها را در اتاقی محبوس کنید تا سرگذشت زندگی و تجربیاتشان را با هم در میان بگذارند، تا دربارهٔ ترسها و تلاشهایشان، غمها و نگرانیهایشان با هم حرف بزنند و آن وقت خواهید دید کسانی که به خون هم تشنه بودهاند با هم کنار میآیند. بدون اغراق میگویم که من در همهٔ افرادی که به عنوان درمانگر با آنها سروکار داشتهام چیزی دیدهام که قابل دوست داشتن باشد، حتی در مردی که آدم کشته بود
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
قدرت فوقبشری میخواهد تا بتوانم فکم را محکم فشار دهم تا بسته بماند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
در دوران کارآموزی یکبار یکی از مربیان به من
کاربر ۵۷۸۰۳۲۶
من یاد کارتون معروفی افتادم. زندانیای پشت میلههای زندانه و عاجزانه میلههای زندان رو تکون میده تا شاید راهی برای بیرون رفتن باز بشه... ولی میلهها فقط جلوش هستن. این طرف و اون طرفش بازه.
چند لحظه مکث میکند و اجازه میدهد من خوب این صحنه را تصور کنم.
ـ تنها کاری که زندانی باید بکنه اینه که راه بره، چند قدم این طرفتر یا اون طرفتر. ولی با وجود این، اون سر جای خوش وایستاده و میلهها رو تکون میده. این قصهٔ بیشتر ماهاست. ما احساس میکنیم که کاملاً در احساساتمون گیر کردیم و به دام افتادیم و راه فراری نیست، ولی حقیقت اینه که حتماً راهی هست، البته اگه خودمون بخوایم از این احساساتمون بیرون بیایم و اون راه رو ببینیم.
بیتا
حجم
۵۹۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۵۰ صفحه
حجم
۵۹۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۵۰ صفحه
قیمت:
۱۲۴,۰۰۰
۳۷,۲۰۰۷۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد