جوهرهٔ وجودی انسان، دارای گوهری توانا و جانی والاست
یك رهگذر
ــ خدا نکنه، مرگ برای دشمنتون، شرمندگی شم مال روی سیاهش!
گل سرخ
مال دادنی رو باید داد، مال و منالم رو که نمیتونم با خودم تو قبر ببرم، کفنم که جیب نداره!...
n re
بیشرافتترین کارها، اقدام جدایی فرزند از مادر بود
n re
ــ فقط حواستون باشه آقا که مال یتیم نخورید!
اقبال سری به توافق خم کرد، اما هم خودش میدانست و هم میدانست اختر السادات میداند که این مال را با تمام وجود میخواهند؛ هردو نفرشان (!) بقیهٔ این حرفها فقط در حد همان حرف بود و لاغیر! اخترالسادات به خیال خودش میخواست بار مسئولیت خود را به دوش همسرش بگذارد و روز حساب و کتاب که رسید، به کل منکر ماجرا شود. شاید میخواست در پیشگاه خدا، همه چیز را به گردن دیگری بیندازد و خود اظهار بیاطلاعی کند. به هر حال او هم این راه را برای سبک کردن بار وجدانش انتخاب کرده بود و به غلط یا درستش فکر نمیکرد.
کاربر ۳۸۹۳۶۲۵
پشت بندش کف دستش با حرص روی پیشانیاش نشست و به او تشر رفت:
ــ دِ آخه چرا حرف منو عوض و دِگِز میکنی؟
و زیر لب "لااله الا الله"ای گفت و اضافه کرد:
ــ من میگم این کارا درست نیست، فردا میگن این پسر در مقابل زن جماعت، حرمت خودشو نگه نمیداره!
دالیخانی
دل که ببیند، فریاد "میخواهم میخواهم" سر میدهد و دیگر مهار کردن یک دل سر به هوا، کار آسانی نخواهد بود.
shiva._.f