برو به هرکه به او هیچکس نداده بده
phi.lo.bib.lic
ما حسِ شرمِ سرخوشی توی عزاییم!
ما مثلِ دیدارِ دو انسان تو فضاییم!
phi.lo.bib.lic
من که با «تو» یکی شدم دیگر
چه مهم است اینکه تنهایم؟!
phi.lo.bib.lic
اگه باشی، اگه باشی، برام هروقت و هرجایی
میسّر میشه حتی اینکه مست شم با یه چایی!
phi.lo.bib.lic
همیشه قلب به کار است
در آن زمان که نباید،
چه واژهها که نوشتی
برای آنکه نباید!
phi.lo.bib.lic
«من که میتونم با عشقت
زنده باشم و نبازم
روبروت یه آینه باشم
ابدیتی بسازم... »
phi.lo.bib.lic
جهان به هیچ نمیگیرد
کسی که از «هیچ» آگاه است!
میانِ» مردن و «آرامش»
پلی به فاصلهی «آه» است!
زنی درونِ سرم گیج است
میانِ عشقِ دوتا ماهی
میانِ عشقِ دو ماهی که...
تمامِ هستیشان «چاه» است!
phi.lo.bib.lic