هر تفهمی نیازمند معیار پیشاتفهمی است که بهوسیلهٔ آن فهم بیشتری امکانپذیر شود. خواندن رمان مثلاً مستلزم فهم هر فصل خاص چونان فهمی است که حسب نوعی آگاهی متوالیاً کاملشونده از طرح کلی کتاب بروز کرده و درک قالب کلی رمان از سوی دیگر با درک مجموعههای خاص در آن افزایش یافته و این بهسهم خود به ایجاد درکی کاملتر از رویدادهای خاصی یاری میرساند که چونان کاری که وضوح مییابد، توصیف میشود. به نظر گادامر فهم کارهای انسانی (آثار هنری، متون ادبی) از طریق دور هرمنوتیکی چونان روش تلقی نمیشود. البته این فرایندی هستیشناختی از گفتوگوی انسانی در عمل است که در آن بهوساطت زبان، "زندگی وساطت زندگی را میکند." به بیان گادامر، فهم زبان "متضمن رویهٔ تفسیر نیست." فهم زبان یعنی قادر بودن به "زندگی با آن" - اصلی "که نه فقط شامل زبانهای زنده، که دربرگیرندهٔ زبانهای مرده هم هست."
esrafil aslani