معرفی کتاب‌هایی با شخصیت پرستار

شاید کتاب من پیش از تو را در جهان به عنوان یک کتاب عاشقانه بشناسند. داستانی که از عشق میان دختری از طبقه پایین اجتماعی و پسری ثروتمند سخن می‌گوید. هرچند این موضوع دستمایه نوشته‌شدن داستان‌های بی‌شماری است اما نحوه آشنایی این زوج، آن جنبه‌ای از کتاب است که امروز بررسی می‌کنیم.

قصه آشنایی این زوج به زمانی برمی‌گردد که لوئیسا کلارک در جستجوی شغلی به خانه ویل می‌رود. جوانی که به علت تصادفی، توانایی حرکت کردن را از دست داده است و حالا نیاز به پرستار دارد. لوئیسا که به شدت به پول کارش نیاز دارد، کار را قبول می‌کند. اما مدتی زمان می‌گذرد تا متوجه شود این خانواده، به چه دلیلی او را استخدام کردند.

پرواز بر فراز آشیانه فاخته را شاید به اسم دیوانه از قفس پرید هم بشناسید. فیلمی که از روی این کتاب ساخته شد و بازی درخشان جک نیکلسون، این داستان را حسابی محبوب کرد. این داستان، ماجرای  جوانی است که به دلیل برقرار کردن رابطه جنسی با دختری زیر سن قانونی، به زندان محکوم شده است، اما برای فرار کردن از حکمش و با تمارض، راهش به یک آسایشگاه روانی باز می‌شود. انتظاری که او از ماجراها دارد و آنچه در آسایشگاه بر سرش می‌آید، شالوده این کتاب با یک شخصیت پرستار عجیب است.

در این داستان، که نگاهی انتقادی به سیستم درمانی قرن بیستم و مکتب رفتارگرایی دارد، با پرستاری مواجه می‌شویم که یک دیکتاتور تمام‌عیار است. کسی که قدرت را به طور کامل در دست دارد و بیماران را جز ماشین، چیزی نمی‌داند. آیا حالا که پای فردی دیگر به این آسایشگاه باز شده است، می‌توان امید و انتظار تغییری داشت؟

ما در زندگی خود با آدم‌های بسیاری ملاقات می‌کنیم. افراد مختلفی که هر یک به نحوی بر زندگی ما تاثیر می‌گذارند. ممکن است آن‌ها را برای یک مدت طولانی بشناسیم، درست مانند معلم‌هایی که در مدرسه داریم. یا ممکن است ملاقاتمان کوتاه و گذرا باشد. مانند پرستاری که در یک دوره بیماری در بیمارستان ملاقات می‌کنیم. آیا تابه‌حال از خودمان پرسیده‌ایم که این افراد، چه زندگی‌ای دارند؟ آیا آن‌ها را اشخاصی مستقل با هویت و پیشینه‌ای جالب می‌دانیم یا تنها آنان را به نقشی که دارند، محدود می‌کنیم؟ اگر برای شما هم جالب است بدانید که یک پرستار، چه زندگی‌ای دارد، خواندن این کتاب درباره یک شخصیت پرستار برایتان جالب است. این داستان ما را به زندگی پرستاری می‌برد که یکبار موفق شده تا از دست مرگ بجهد. آن هم به دست مردی که تعمیرکار یک شهربازی بود. حالا، سال‌ها از آن ماجرا گذشته است و دختر، دوباره در دستان مرگ اسیر می‌شود. آیا این پایان کار او است؟

نفر بعدی که در بهشت ملاقات می‌کنید، ادامه داستان دیگری از میچ آلبوم است؛ پنج نفری که در بهشت منتظر شما هستند. اگر آن داستان را خوانده‌اید و دوست دارید بدانید بر سر آن دختر کوچولو چه آمده است، حالا نوبت این کتاب است.

شگفتی داستانی از اما داناهیو است که در ایران با انتشار کتاب اتاق مشهور شد. این داستان که نامزد دریافت جایزه دوبلین است، با نگاهی روانشناسانه به بررسی ماجرای دخترکانی می‌پردازد که در قرن‌های شانزده تا بیست، در اروپا و آمریکای شمالی، به دختران روزه‌دار معروف شده بودند. یکی از همین دخترها، آنای یازده‌ساله است که در دهکده‌ای در ایرلند زندگی می‌کند. الیزابت رایت که در طول جنگ کریمه در کنار فلورانس نایتینگل مشغول پرستاری بود، حالا زندگی یکنواختی دارد. وقتی این موقعیت کاری در ایرلند به او پیشنهاد می‌شود، سریعا آن را می‌پذیرد و به سوی زندگی جدیدش می‌رود. اما چیزی که آنجا می‌بیند با آنچه که در تصورش بود، بسیار متفاوت است. خانواده آنا بسیار فقیر و مانند مردم دیگر آن منطقه به شدت خرافاتی هستند و کاری که برای این پرستار در نظر گرفته‌اند، ماموریتی عجیب و غریب است.

شاید یکی از ویژگی‌های اصلی کتاب‌ها، این باشد که می‌تواند کاری کند که ذهن ما، در دنیای داستان فرو برود. ما در حینی که داستان را می‌خوانیم با تخیل خودمان آن را دوباره در ذهنمان می‌سازیم و می‌توانیم با ماجرایی که رخ می‌دهد، سیر اتفاق‌ها و قهرمان‌ها و شخصیت‌های کتاب، همدلی کنیم. داستان باغچه‌ای برای اوفلیا هم یکی از همین داستان‌ها است که ماجرای دردناک اتانازی و کشتن انسان‌هایی است که از نظر حکومت رایش سوم، ارزش زندگی کردن ندارند.

اوفلیا دختری است که پدرش را در جنگ از دست داده است. یک روز پرستاری به نام گرترود به خانه آن‌ها می‌رود تا حساب بیمارستانی آن‌ها را ببندد. اما خبر ندارد که اوفلیا، در خانه است. دختری که وضع سلامت روانی چندان مناسبی ندارد و در انتظار پدرش، در خانه تک و تنها نشسته است. گرترود که متوجه می‌شود که با چنین وضعیتی اوفلیا چندان شانسی برای زنده ماندن ندارد، تصمیم می‌گیرد هر طور می‌تواند به او کمک کند و زندگی‌اش را به او بازگرداند.

دخیل عشق داستانی از مریم بصیری است که نگاهی موشکافانه به جنگ می‌اندازد و تبعات آن را بررسی می‌کند. تبعاتی که نه فقط مردان حاضر در جبهه‌ها را، بلکه زنان فعال در پشت جبهه‌ها را هم درگیر خود کرده است. این داستان روایتگر ماجرای صبوره و رضا است. رضا یکی از رزمندگانی است که در جنگ، یک دست و پاهای خود را از دست داده است. جانباز شدن او، آتش اختلافات میان اعضای خانواده‌اش را شعله‌ور می‌کند. در این میان، صبوره، دختری که خود و زندگی‌اش را وقف مراقبت از جانبازان کرده است، به رضا دل می‌بندد اما حجب و حیایی که دارد، مانع آن می‌شود تا علاقه‌اش را ابراز کند. کم‌کم سروکله خواستگارها پیدا می‌شود و صبوره باید پاسخی بدهد…

وقتی نام پرستار می‌آید، احتمالا همه ما یاد بیمارستان می‌افتیم. نوع دیگری از پرستارها که حسابی نقش مهمی دارند و نباید فراموش شوند، آن دسته آدم‌هایی هستند که برای مراقبت از ما به خانه می‌آیند. بعضی‌ها درست مانند سنگ صبور مراقب مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها هستند و اجازه نمی‌دهند توی دلشان آب تکان بخورد و برخی دیگر، باید با بچه‌ها و نوجوان‌ها سروکله بزنند. آن‌ها آدم‌های مهمی هستند. چون زمان زیادی را با بچه‌ها صرف می‌کنند و می‌توانند حسابی تاثیرگذار باشند. درست مثل همان کاری که کالیستا برای البی کرد. کتاب «مطلقا تقریبا» نیز یک شخصیت پرستار از همین نوع دارد.

البی نه شاگرد اول کلاس است و نه در زنگ ورزش یا هنر می‌درخشد. می‌توان اینطور گفت که او لیست بلندبالایی از چیزهایی درست کرده است که در آن‌ها خوب نیست. اما این موضوع خانواده‌اش را حسابی نگران کرده و می‌ترساند. آن‌ها مدام سعی می‌کنند برای او تعیین تکلیف کنند و کاری کنند که او مطابق رفتارشان عمل کند. اما از وقتی کالیستا به خانه آن‌ها می‌آید، زندگی البی از این رو به آن رو می‌شود. کالیستا همان کسی که است که به البی کمک می‌کند تا بفهمد در چه کارهایی خوب است و دوست دارد در آینده‌ای که به نظر دیگران، برایش حسابی تیره و تار است، جایی، نقطه درخشانی پیدا کند.

 تیفوس داستانی از ژان پل سارتر، نویسنده برنده جایزه نوبل ادبی است. او در این داستان، ماجرایی به ظاهر ساده از شیوع یک بیماری همه‌گیر را روایت می‌کند و در کنارش، به بیان مسائل خاص و دغدغه‌هایش، استعمار، طبقه‌بندی و تبعیض نژادی، ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها می‌پردازد. داستان تیفوس درباره دو شخصیت است: پزشکی به نام ژرژ که به دلیل اشتباهاتی که در گذشته انجام داده است، کارش را رها کرده و حالا درست مانند یک ولگرد خیابانی زندگی می‌کند و شخصیت دیگری به نام نلی، که یک خواننده سطح پایین در کلاب‌های شهر است و حالا در اوج شیوع این بیماری، به طور داوطلبانه، مشغول پرستاری و کار و مراقبت از بیماران شده است. شرایط و اوضاع امیدوارکننده نیست و نلی در تلاش است تا ژرژ را به کار برگرداند. حال باید دید چقدر در این مسیر موفق است.

جودی پیکولت در رمان کارهای کوچک اما بزرگ، زندگی یک شخصیت پرستار سیاه‌پوست را به تصویر کشیده است. زنی به نام روت که پرستاری حرفه‌ای است. زمانی که یک خانواده نژادپرست برای زایمان به بیمارستان می‌آیند، درخواست می‌دهند تا پرستارشان عوض شود. آن‌ها دوست ندارند که فرزندشان را زنی سیاه‌پوست لمس کند. اما چیزی نمی‌گذرد که برای کودک مشکلی پیش می‌آید. آن هم درست زمانی که تنها روت در آن بخش مشغول به کار است. روت اندکی درنگ می‌کند و همین موضوع به یک فاجعه تبدیل می‌شود. فاجعه‌ای که کار او را به محکمه می‌کشاند. در این میان، او با وکیلی سفیدپوست به نام کندی آشنا می‌شود و آشنایی این سه نفر، پرستار، پدر شاکی و وکیل، زندگی و باورهای هرسه را تغییر می‌دهد.