لوگو طاقچه
گردونه تولد 11 سالگی طاقچه
بررسی ارتباط هدایت و کافکا

بررسی ارتباط صادق هدایت و فرانتس کافکا

1 بازدید

وقتی هدایت در سال ۱۳۲۲ برای اولین بار داستان کوتاهی از فرانتس کافکا را به فارسی ترجمه کرد و چند سال پس از آن پیام کافکا را به‌عنوان متنی تفسیری از داستان‌ها و نوشته‌های کافکا منتشر کرد، جامعه‌ی ادبی ایران به‌نوعی از منظر هدایت با این نویسنده‌ی آلمانی‌زبان آشنا شد. آشنایی‌ای که هنوز پس از گذشت چندین و چند سال نام هدایت و کافکا در کنار هم آورده می‌شود؛ حتی در پژوهش‌هایی تطبیقی تلاش شده است تا اشتراک‌هایی میان این دو نویسنده‌ی مدرن بیابند و تبیین کنند. در یادداشت پیشِ رو می‌خواهیم به ارتباط هدایت و کافکا و دلیل همراه‌شدن نام این دو با هم و ویژگی‌های مشترکشان بپردازیم.

آشنایی ایرانیان با کافکا 

پیام کافکا و بوف کور

نویسنده: صادق هدایت

انتشارات: انتشارات به سخن

پس از درگذشت کافکا (۱۹۲۴) ادبیات اروپا کم‌کم به شناخت و نقد و ترجمه‌ی آثار کافکا برآمد. از آنجایی که صادق هدایت به‌واسطه‌ی حضورش در فرانسه با ادبیات اروپا به‌خوبی آشنا بود، اولین کس در ایران بود که مسخ را به فارسی ترجمه کرد و با نوشتن رساله‌ی «پیام کافکا» تلاش کرد اولین تفسیر از آثار کافکا را به دست بدهد. به باور سیروس علی‌نژاد، نویسنده و روزنامه‌نگار، ترجمه‌ی هدایت از مسخ کافکا در آن دوران قحطی ترجمه و مترجم در دهه‌ی بیست، یکی از اتفاقات خوب برای خوانندگان فارسی‌زبان بوده است.

گروه محکومین

نویسنده: فرانتس کافکا

مترجم: حسن قائمیان

انتشارات: انتشارات به سخن

حسن قائمیان یکی از دوستان هدایت نیز «گروه محکومین» کافکا را اواخر دهه‌ی بیست ترجمه کرد. به‌جز این دو، اواخر دهه‌ی چهل فرامرز بهزاد، استاد زبان و ادبیات آلمانی، هم چند کتاب از کافکا ترجمه کرد و در انتشارات خوارزمی به دست چاپ سپرد. یکی از آثار کافکا که بهزاد به فارسی ترجمه کرد «نامه به پدر» بود. کافکا در این نامه از ارتباط با پدرش و تأثیر رفتارهای او بر زندگی خودش سخن می‌گوید؛ این نامه در شناخت کافکا بسیار اهمیت دارد.

اما از آنجایی که همیشه جامعه‌ی ادبی به‌طور یکسان و یکدست موافق و طرفدار نویسنده‌ی بخصوصی نیست، نویسندگان چپ‌گرای ادبیات جهان و بالطبع ایران نیز در دو سه دهه‌ای که افکارشان غالب شده بود، چندان موافق کافکا و جهان‌بینی‌اش نبودند. از این رو از توجه‌ها به کافکا و آثارش کاسته شد. از قضا هدایت در پیام کافکا به این مسئله اشاره می‌کند و با گوشه و کنایه، مخالفان کافکا را خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید: «هرگاه برخی به طرف کافکا دندان‌قروچه می‌روند و پیشنهاد سوزاندن آثارش را می‌کنند، برای این است که کافکا دلخوشکنک و دست‌آویزی برای مردم نیاورده، بلکه بسیاری از فریب‌ها را از میان برده و راه رسیدن به بهشت دروغی روی زمین را بریده است. زیرا گمان می‌کند که زندگی پوچ و بی‌مایه‌ی ما نمی‌تواند «تهی» بی‌پایانی [را] که در آن دست و پا می‌زنیم پر بکند و آسایش دمدمی ما در جلو تأیید نیستی به هم می‌خورد.» (هدایت، پیام کافکا، ص ۱۵-۱۶)

حسین پاینده در کتاب «داستان کوتاه در ایران» در باب دنیای درونی شخصیت‌ها و نمونه‌های آن در آثار کافکا و در فارسی می‌نویسد: «ناکامی در ادغام‌شدن در جامعه از یک سو و خودمداریِ منزوی‌کننده از سوی دیگر، دست به دست هم می‌دهند و در نتیجه، این شخصیت با جهانِ پیرامون خویش به غایت احساس بیگانگی می‌کند. دنیای بیرونی برای چنین شخصیت‌هایی حکم تهدیدی روانی را دارد و آنها به‌ناچار هرچه بیشتر به درونِ خود پناه می‌برند و مردم‌گریز و درون‌گرا می‌شوند. نمونه‌های چنین شخصیت‌هایی را در ادبیات اروپا در داستان‌های کافکا و در ادبیات کشور خودمان در آثار صادق هدایت، هوشنگ گلشیری، گلی ترقی، بیژن نجدی، محمد رحیم اخوت، ابوتراب خسروی، حسین سناپور، مهرنوش مزارعی، علی خدایی، محمد کلباسی، بهرام مرادی، کیا بهادری، محمد کشاورز، علی قانع و سایر مدرنیست‌های ایران به‌وفور می‌توان یافت.»

در یکی دو دهه‌ی اخیر بر تعداد مترجمان آثار کافکا افزوده شده است. یکی از بهترین ترجمه‌های کافکا را فرزانه طاهری انجام داده است و در کنار متن اصلی تحلیل خواندنی ولادیمیر ناباکوف با عنوان «درباره‌ی مسخ» را هم ترجمه و ضمیمه‌ی کتاب کرده است. علی‌اصغر حداد، مترجم زبان آلمانی هم همه‌ی آثار کافکا را به فارسی ترجمه کرده است. و همگی به چاپ‌های چندم رسیده‌اند که نشان از استقبال جامعه‌ی ادبی ایران از این نویسنده‌ی بزرگ دارد.

هدایت چطور با کافکا و آثارش آشنا شد؟ 

به طور قطع و یقین نمی‌توان گفت که صادق هدایت از چه زمانی با کافکا و آثارش آشنا شده است، اما طبق آنچه از ترجمه‌ی آثار کافکا در دست داریم، هدایت بار نخست، داستان کوتاه «جلو قانون» را در سال ۱۳۲۲ ترجمه کرد، سپس نوشته‌ای با عنوان «شغال و عرب» و در سال ۱۳۲۵ «گراگوس شکارچی» را به فارسی ترجمه و منتشر کرد. دو سال بعد، وقتی حسن قائمیان «گروه محکومین» را ترجمه کرد، رساله‌ی «پیام کافکا» را که تعبیر و برداشت او از آثار کافکا بود، به‌عنوان مقدمه و پیشگفتاری بر ترجمه‌ی قائمیان قرار داد. سرانجام در سال ۱۳۲۹، مسخ، مهم‌ترین رمان کافکا را ترجمه کرد. این شِمایی از آشنایی هدایت با کافکاست، اما این را که این آشنایی چه کیفیتی داشته و به‌طور دقیق چه وقت بوده، مشخص نیست.

گروه محکومین

نویسنده: فرانتس کافکا

گوینده: فریاد موسویان

انتشارات: آوانامه

آیا صادق هدایت تحت تأثیر کافکا بود؟ 

مسخ

نویسنده: فرانتس کافکا

مترجم: صادق هدایت

انتشارات: طاقچه

فرانتس کافکا (۱۸۸۳-۱۹۲۴) نویسنده‌ی مشهور اهل کشور چک است. اگر با زندگی کافکا آشنایی داشته باشید، متوجه شباهت هدایت به کافکا و تأثیرپذیری‌اش از او خواهید شد. کافکا به این دلیل که نویسندگی را به‌طور جدی دنبال می‌کرد، چندان مورد قبول پدرش نبود، گفته می‌شود حتی به‌دلیل یهودی‌بودن در جامعه‌ی آلمانی‌زبان آن زمان، همچون غریبه‌ای در جامعه‌ی خود بوده است. وی در آستانه‌ی چهل‌ویک‌سالگی بر اثر بیماری سل می‌میرد. کافکا مجبور می‌شود برای امرار معاش خود صبح تا ظهر در اداره‌ی بیمه کار کند، اما بعدازظهر تا شب را وقف نوشتن و کارهای مورد علاقه‌اش مثل سینما رفتن، موتورسواری و سفر می‌کرد. ویژگی دیگر کافکا این بود که هیچ‌گاه نتوانست با زنان ارتباط خوبی برقرار کند. کافکا از جمله نویسندگانی بود که تمایلی به چاپ آثارش نداشت، حتی به دوستش، ماکس برود، گفته بود که پس از مرگش تمامی آثارش را از بین ببرند، اما برود طبق خواسته‌ی کافکا عمل نمی‌کند و رمان خواندنی و نیمه‌تمام محاکمه را پس از مرگ او به چاپ می‌رساند.

محاکمه رمانی ناتمام از کافکاست که در آن ژوزف ک. بی‌دلیل بازداشت می‌شود و درگیر دادگاهی پوچ و بوروکراتیک می‌گردد؛ اثری نمادین درباره‌ی اضطراب، گناه و نظام‌های اقتدارگرا.

کافکا و آثارش چنان در ادبیات جهان شناخته شده و تأثیر داشته است که صفت کافکایی در ادبیات جهان شکل گرفته است؛ کافکایی برای توصیف چیزهایی که خطرناک، عجیب‌غریب و نامفهوم‌اند به کار می‌رود. به باور اغلب منتقدان، راز ماندگاری کافکا در ادبیات دنیا این است که او به موضوع انسان و تجربه‌هایش می‌پردازد، تجربه‌هایی که لزوماً معطوف به کشور چک یا جوامع آلمانی‌زبان یا فرهنگ غربی نبود. احساس سرگشتگی، بیگانگی، طردشدگی و به‌نوعی بحران هویت از جمله موضوعات بشر دنیای مدرن است که کافکا در آثار خود به شکلی نمادین بدان‌ها پرداخته است.

صادق هدایت (۱۲۸۱-۱۳۳۰) از اولین نویسندگان مدرن ایران است که به‌دلیل برخی ویژگی‌های شخصیتی و حتی سبک نوشتنش او را شبیه به و متأثر از فرانتس کافکا می‌دانند. هدایت یکی از اولین کسانی بود که کافکا را در دورانی که اروپا به‌تازگی نسبت به کافکا شناخت پیدا کرده بود، به جامعه‌ی ادبی ایران معرفی کرد و با ترجمه‌ی آثار کافکا توانست وی را به ایرانیان بشناساند. ترجمه‌ی مشهور هدایت از مسخ و رساله‌ی پیام کافکایش گواه این ادعاست.

اما از آنجایی که در دهه‌های گذشته فضای نقد ادبی در ایران پویاتر و به‌روزتر بود، برخی از نوشته‌های ادبی به محض انتشار در ترازوی نقد منتقدان قرار می‌گرفت. زمانی که هدایت رمان مسخ کافکا را ترجمه کرد و رساله‌ی پیام کافکا را که به‌عنوان مقدمه و پیشگفتاری بر ترجمه‌ی گروه محکومین بود، نوشت، منتقدان معدودی از تأثیرپذیری هدایت از کافکا سخن به میان آوردند؛ تأثیرپذیری‌ای که خود هدایت قبول نداشت. او در جایی گفته بود: «مضحک این است که اغلب مرا به این و آن می‌بندند… درست‌ است، اول‌ها و بعضی وقت‌ها حتی بدون اینکه خودم متوجه شده باشم، به نسبت موضوع، یک چیزهایی از این‌هاست. ولی اصل مطلب جای دیگر است، اصلِ مطلب توی نگاه است، توی گوش است. همان مطلب را، همان چیز را، همان داستان را می‌شود به ‌صورت‌های مختلف نقل کرد.» با این نظر هدایت، باید گفت که او خود بسیار منصفانه و منطقی قبول دارد که از کسانی تأثیر پذیرفته است، اما این تأثیرپذیری در سطح نمانده، بلکه توانسته با توجه به فرهنگ ایرانی و خلاقیت خود، آن را از آنِ خود کند و موفق هم بوده است.

درباره‌ی تأثیرپذیری هدایت از کافکا بایستی به زمان ترجمه‌ی هدایت از آثار کافکا هم توجه نمود. هدایت در سال‌های آخر زندگی‌اش یعنی پس از بوف کور و بعضی داستان‌های کوتاهش دست به ترجمه‌ی آثار کافکا زد، حدود سال ۱۳۲۲. سال‌هایی که بنا به تحقیق میرعابدینی، تحت فشار نهضت و برای همدلی و همراهی با مردم، ندای درونی خویش را نادیده انگاشت و آثاری با مضامین اجتماعی و سیاسی نوشت؛ اما ناامیدی درونی خود را با ترجمه‌هایش از آثار کافکا ارضا می‌کرد. به همین دلیل می‌توان پیام کافکا را پیام خود هدایت تعبیر و برداشت کرد. درواقع آشنایی هدایت با کافکا او را در مسئله‌ی پوچی دنیا راسخ‌تر می‌کند.

جلو قانون

نویسنده: فرانتس کافکا

گوینده: حسین نصیری

انتشارات: انتشارات گیوا

مقایسه‌ی آثار هدایت و کافکا 

داستان های کوتاه کافکا

نویسنده: فرانتس کافکا

مترجم: علی اصغر حداد

انتشارات: نشر ماهی

همان‌طور که پیش‌تر گفتیم، هدایت وقتی به سراغ ترجمه‌ی آثار کافکا رفت که عمده و اصلی‌ترین اثر خود یعنی بوف کور را نوشته بود. اما وقتی به آثار هر دو نویسنده می‌نگریم متوجه مضامین مشترک متعددی می‌شویم که در بخش بعدی بیشتر بدان خواهیم پرداخت. توجه به دغدغه‌های بشر امروزی و بیان درد و رنج‌های آدمی، بخصوص براساس تجربه‌های زیسته، از مهم‌ترین ویژگی‌های مشترک میان این دو نویسنده‌ی بزرگ مدرن است. احساس تنهایی، بیگانگی، طردشدگی و درون‌گرایی از بارزترین اشتراکات آن‌هاست.

حتی در زندگی شخصی‌شان هم ویژگی‌هایی می‌توان یافت که بین هر دویشان مشترک است؛ مثلاً کافکا و هدایت هیچ‌گاه نتوانسته‌اند ارتباط مؤثر و با ثباتی با زنان برقرار کنند. کافکا ارتباط خوبی با پدرش نداشته است و در «نامه به پدر» به‌روشنی آن را توصیف می‌کند. هدایت هم چندان در میان خانواده‌ی خودش احساس خوشایندی نداشت و هدایت برعکسِ آنها که همه دارای مناصب عالی بودند، از این مقام‌ها و مراتب گریزان بود. کافکا بسیار اهل سفر و معاشرت با مردم جوامع مختلف بود و هدایت در میان دوستانش آدم خوش‌مشربی بوده است.

نمادها و مفاهیم مشترک در آثار کافکا و هدایت 

براساس پژوهشی که رقیه سیدعسگری انجام داده، چهار مفهوم ذیل را می‌توان در آثار هر دو نویسنده‌ی بزرگ ملاحظه کرد.

تنهایی: هدایت همیشه از مردمان پیرامون خود گریزان و ناامید بود. به باور او آنها رجّاله‌های فاسدی هستند که فقط به فکر منافع خویشتن‌اند. از این رو، احساس تنهایی همواره با او بوده و به‌وضوح در آثارش هم بازتاب یافته است. بارزترین حس تنهایی در بوف کور، سگ ولگرد، زنده‌به‌گور و تاریک‌خانه به چشم می‌خورد. تنهایی‌ای که ناشی از وضعیت جامعه است و شخصیت‌های داستان‌هایش همچون خود هدایت از طرف جامعه طرد شده‌اند و جایی برای آنها در این آشفته‌بازار نیست، مگر آنکه همرنگ این جماعت شد.

کافکا نیز انسان مدرن را تنها و بی‌پناه در این دنیا به تصویر می‌کشد. کافکا در داستان‌های خود تصویرگر انسان‌های تنها و وامانده در عصر ماشین و صنعت است که محکوم به تنهایی هستند. اما نکته‌ی قابل توجه درباره‌ی تنهایی هدایت و کافکا این است که تنهایی و انزوا از سوی جامعه به هدایت تحمیل شده، حال آنکه کافکا خود این را برگزیده است، حتی آگاهانه ازدواج نمی‌کند، چون آن را مانعی بر سر راه نوشتنش می‌داند؛ و البته که ریشه‌ی همین انزواطلبی‌اش را باید در دوران کودکی‌اش و ارتباط با پدرش جست‌وجو کرد. داستان کوتاه پژوهش‌های یک سگ نمونه‌ی بارز تنهایی کافکاست. ناگفته نماند که مفهوم تنهایی در آثار کافکا فلسفی است.

خودشناسی: جست‌وجوی هویت فردی و کشف حقیقت خویشتن از مهم‌ترین ویژگی‌های این دو نویسنده است. از نظر هدایت انسان‌های معمولی از درون‌نگری معاف‌اند و هیچ درصدد کشف وجود خویش نیستند، چراکه توهمات خرافی اجدادشان و گذشته‌شان سرنوشت آنها را تعیین می‌کند، بنابراین دیگر نیازی نیست خودشان برای شناختشان تلاشی بکنند. بوف کور سراسر تلاش راوی برای رسیدن به ماهیت خویش است.

کافکا نیز در یادداشت‌های روزانه‌اش یا نامه‌هایش به بعضی افراد از خودشناسی و داوری خود و دستیابی به حقیقت خویشتن سخن می‌گوید. شاید در نهایت به نتیجه و شناختی نرسد، اما همین تلاش را برای کشف حقیقت تحسین می‌کند. این تلاش برای کشف هویت خویش را در رمان قصر می‌توان ملاحظه کرد.

درد و رنج بشری: بشر دوران مدرن با درد و رنج زاده می‌شود و با درد و رنج هم می‌میرد، یعنی همواره زندگی‌اش با رنج همراه است. کافی است اولین جمله‌ی بوف کور را به یاد بیاوریم تا متوجه شویم هدایت تا چه اندازه دردمند و دغدغه‌مند آدم‌های آزاده و حقیقت‌جوست و در مقابل، مخالف آدم‌های معمولی و رجاله‌ها و بیگانگان است.

اما درد و رنجی که کافکا به تصویر می‌کشد، حکایت از رنج بشر عصر مدرن است که چون تلاش برای کشف حقیقت هستی را سودمند نمی بیند و نمی‌تواند به هدف آفرینش پی ببرد، دچار رنج و درد روحی می‌شود. از سویی، به سبک و شیوه‌ی شوپنهاور، از نگاه هدایت و کافکا رنج و درد روحی تقدیس می‌شود.

بیگانگی: مفهوم بیگانگی‌ازخود از جمله مفاهیم پرتکرار آدمی در جامعه‌ی مدرن است. بیگانگی و طردشدن از سوی دیگران و حتی بیگانگی از خود از مسائل روان‌شناختی در عصر صنعتی است. هرچه صنعت گسترش پیدا کرد، بشر بیشتر از خود بیگانه شد. اغلب راوی‌ها در داستان‌های بوف کور، سگ ولگرد، سه قطره خون، تاریک‌خانه و زنده‌به‌گور از سوی جامعه طرد شده‌اند و با محیط پیرامون خود و آدم‌ها بیگانه‌اند.

کافکا نیز در یادداشت‌های بسیاری به بیگانگی و غریبگی‌اش در خانواده و جامعه و جهان اشاره کرده است. نکته‌ی قابل تأمل در آثار کافکا درهم‌تنیدگی هجرت و بیگانگی است. هجرت می‌تواند به معنای مهاجرت به سرزمینی دیگر باشد، مثل رمان امریکا، یا در مکانی بیگانه مثل رمان قصر، یا در خانه و کاشانه‌ی خود مثل رمان مسخ.

مسخ

نویسنده: فرانتس کافکا

گوینده: آرمان سلطان‌زاده

انتشارات: آوانامه

منابع پیشنهادی برای مطالعه‌ی بیشتر

بهترین منبع شاید رساله‌ی پیام کافکا نوشته‌ی خود هدایت باشد که تلاش کرده است برداشت خود را از آثار کافکا بیان کند. این رساله به عنوان مقدمه در ابتدای ترجمه‌ی حسن قائمیان از کتاب گروه محکومین کافکا چاپ شده است. اما به جز این کتاب، می‌توان به «صد سال داستان‌نویسی ایران» از حسن میرعابدینی مراجعه کرد که از ارتباط هدایت و کافکا و بستری که هدایت در آن دست به ترجمه‌ی آثار کافکا زده است، سخن می‌گوید. همچنین کتاب صادق هدایت؛ از افسانه تا واقعیت محمدعلی همایون کاتوزیان، ترجمه‌ی فیروزه مهاجر از جمله منابعی است که در لابه‌لای بحث از هدایت به تأثیرپذیری وی از کافکا و چگونگی آن هم می‌پردازد. علاوه بر این کتاب‌ها، خوانندگان می‌توانند در همه‌ی آثاری که درباره‌ی هدایت نوشته‌ شده، توضیحی هم در باب ارتباط هدایت با کافکا بخوانند.

تأثیر کافکا بر ادبیات ایران

اولین بار هدایت در سال ۱۳۲۲ داستان کوتاهی از فرانتس کافکا را به فارسی ترجمه کرد و این نویسنده‌ی بزرگ آلمانی‌زبان را به جامعه‌ی ادبی ایران، آن هم زمانی که وضعیت ترجمه در ایران چندان خوب نبود و چپ‌گرایان با رفتن رضاشاه توانسته بودند جایی در میان جامعه‌ی ادبی برای خود فراهم بیاورند. معرفی کافکا در جامعه‌ی ادبی آن دوران جسارتی می‌خواست که گویی فقط هدایت از پسِ آن برمی‌آمده است؛ چراکه چپ‌ها نه‌تنها در ایران، بلکه در سراسر دنیای غرب با کافکا و جهان‌بینی‌اش مخالف بودند. از نظر آنها، کافکا نویسنده‌ای مردمی نبود و بیشتر به دغدغه‌های شخصی و فردی می‌پرداخت. حال آنکه نوشتن از درد و رنج آدم‌ها مردمی و غیر مردمی ندارد و ممکن است که نویسنده‌ای که ادعای مردمی‌بودن دارد، برعکس، نوشته‌هایش به نفع مردم جامعه نباشد و علیه آنها تمام شود.

اما کافکا توانست در ادبیات سراسر جهان چنان تأثیرگذار باشد که پس از سال‌ها به‌دنبال نامش صفت کافکایی شکل گرفت؛ صفتی که برای چیزهای عجیب‌غریب، نامفهوم و خطرناک به کار می‌رود. همچنین بیان احساس تنهایی و طردشدگی و سرگشتگی تا حدود زیادی متأثر از کافکا در آثار نویسندگان پس از وی انعکاس یافت. در این میان داستان‌نویسان ایران نیز به‌واسطه‌ی ترجمه‌هایی که رفته‌رفته از آثار کافکا صورت گرفت، از فضای فکری وی تأثیر پذیرفتند. برای مثال، بهرام صادقی در ملکوت تاحدودی جن‌زدگیِ یکی از شخصیت‌های داستانش را گویی تحت تأثیر مسخ کافکا نوشته بود. همچنین غلامحسین ساعدی که نامش با رئالیسم جادویی گره خورده است (به باور برخی چنین نظری چندان هم درست نمی‌نماید) شیوه‌اش به کافکا بیشتر شباهت دارد و توانسته بین واقعیت و امر غریب پیوندی ایجاد کند که از نگاه خواننده قابل باور به نظر می‌آید.

نامه به پدر

نویسنده: فرانتس کافکا

گوینده:

انتشارات: انتشارات کاغذ صوتی

تاثیر مسخ کافکا بر جامعه‌ی ادبی ایران

مسخ اول‌بار از سوی هدایت به فارسی ترجمه شد. این رمان که ساختاری نمادین دارد و مسخ‌شدن گرگور، کارمند پایین‌رتبه‌ی اداره نمادی از طردشدگی انسان مدرن از جامعه و دنیای پیرامونش است، موضوعی است که اگرچه از سوی نویسندگان ایرانی آن‌طور که باید درک و دریافت نشد، اغلب نویسندگان آن زمان سعی کردند در داستان‌هایشان گریزی به این موضوع بزنند. از بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی گرفته تا هوشنگ گلشیری و بیژن نجدی خود را در این موضوع محک زدند.

جمع‌بندی

در این یادداشت تلاش کردیم به‌طور خلاصه به ارتباط صادق هدایت و فرانتس کافکا بپردازیم؛ اینکه از کجا و چطور نام این دو نویسنده در ادبیات معاصر فارسی به یکدیگر گره خورد و سهم هدایت در شناساندن کافکا تا چه اندازه و چگونه بوده است. هدایت با نوشتن پیام کافکا تلاش می‌کند تا منظور و دیدگاه کافکا را که در داستان‌هایش انعکاس یافته بیان کند، اما به باور برخی منتقدان، رساله‌ی پیام کافکای هدایت یک برداشت و شناخت شخصی هدایت از این نویسنده‌ی آلمانی‌زبان است و لزوماً شناخت درستی از وی نیست. پیام کافکا دیدگاه هدایت نسبت به کافکا است. شناخت‌نامه‌ی کافکا از منظر هدایت است، که البته در زمان خود بسیار ارزشمند و حائز اهمیت بوده است و در شناخت هدایت می‌تواند راهگشا باشد.

منابع

«فرانتس کافکا که بود و چرا امروز بیش از هر زمان دیگری محبوبیت دارد؟»، کریستینا ریمن اشنایدر، ترجمه‌ی آیدا حق‌طلب، آسو، ۴ ژوئن ۲۰۲۴.

«حضور پررنگ کافکا در ادبیات داستانی ایران»، سیروس علی‌نژاد، آسو، ۳ ژوئن ۲۰۲۴.

صد سال داستان‌نویسی ایران، حسن میرعابدینی، دو جلد در یک مجلد، ۱۳۸۱، نشر چشمه.

«بررسی تطبیقی مضامین تنهایی، بیگانگی، خودشناسی و درد و رنج»، مجموعه مقالات دهمین همایش بین‌المللی ترویج زبان و ادب فارسی، رقیه سیدعسگری و ابراهیم رنجبر، دانشگاه محقق اردبیلی، ۱۳۹۴.

«بررسی یک سوءتفاهم کافکایی در ایران»، بابک ونداد- علی شروقی، مدّ و مه، ۲۶ اکتبر ۲۰۱۶.

1 بازدید
برچسب ها
بستن تبلیغ
گردونه تولد 11 سالگی طاقچه

من آرزو شهبازی هستم و در سال ۱۳۶۶ در شهر اصفهان متولد شدم. علاقه‌ی بسیار زیادم به ادبیات باعث شد رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی را تا مقطع دکتری بخوانم و دنبال کنم. به‌طور مشخص در حوزه‌ی جامعه‌شناسی ادبیات پژوهش می‌کنم و همینْ حوزه‌ی مطالعاتیِ من را به تاریخ و فلسفه هم مرتبط ساخته است. علاوه بر تدریس و پژوهش در زمینه‌ی تخصصی دانشگاهی‌ام، یادداشت‌هایی در معرفی و نقد کتاب‌ها نوشته‌ام، و با بعضی ناشران در زمینه‌ی ویرایش و آماده‌سازی کتاب همکاری می‌کنم. مدتی هم هست که در سایت طاقچه مشغول به تولید محتوا در بخش‌های زندگی‌نامه و مجله‌ی طاقچه هستم. در بخش وبلاگ طاقچه می‌توانید یادداشت‌های مرا که به معرفی‌ نویسندگان و شاعران و کتاب‌ها در حوزه‌ی ادبیات فارسی و جهان اختصاص دارد، بخوانید.


اشتراک گذاری یادداشت
0 0 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
جدیدترین
قدیمی ترین بیشترین رای
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت‌های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه