معرفی کتاب‌هایی مانند کتاب اثر مرکب

انسان تا چه اندازه تحت تأثیر عادت‌‌های خوب و بد خود است؟ آیا عادت به‌‌خودی خود می‌‌تواند انسان را به موفقیت برساند؟ اساس کار عادت در هر انسانی چگونه است؟ و… این‌‌ها سؤالاتی هستند که کتاب پرفروش «قدرت عادت» چارلز داهیگ، به آن‌‌ها پاسخ می‌‌دهد.

داهیگ در این کتاب با ارائه‌‌ی مثال‌‌هایی به خوانندگان اثر، شیوه‌‌ی مدیریت عادت‌‌ها را آموزش می‌‌دهد. شاید در نگاه اول صحبت راجع به عادت‌‌ها، امری تصنعی به نظر برسد ولی کتابی مثل «قدرت عادت» آن‌‌قدر ساده، روان و قابل فهم درباره‌‌ی عادت‌‌هایمان صحبت می‌‌کند که نمی‌‌توان آن را نادیده گرفت. سخت است که انسان عادتی را کنار بگذارد؛ داهیگ نیز به جای حذف عادت، پیشنهاد تغییر عادت و ایجاد عادت‌‌های به ظاهر ساده در اموری می‌‌کند که تا پیش از این احتمال موفقیت در آن‌‌ها نبود.

چارلز داهیگ در سه مرحله، فرآیند شکل‌‌گیری عادت‌‌ها را تبیین می‌‌کند: اول اعمال نفوذ و کنترل روی مغز، دوم تعیین رفتارهای فیزیکی، ذهنی و عاطفی و سوم تحریک مغز برای به خاطر سپردن یک عمل. «قدرت عادت» به ما یاد می‌‌دهد که برای موفقیت به جای امور خیلی بزرگ و نشدنی، روی بردهای کوچک حساب کنیم. بردهای کوچک برای اهداف کوچک تعریف می‌‌شوند و اهداف کوچک نیازمند عادت‌‌های کوچک یا تغییرات کوچک در عادت‌‌های قدیمی هستند. به همین سادگی فرمول موفقیت برای انسان تعریف می‌‌شود. 

دستمزد کم‌‌تر ولی آزادی بیش‌‌تر؛ جان‌‌مایه‌‌ی کتاب «هفته‌‌ی کاری چهار ساعته» تیموتی فریس است. خیلی از آدم‌‌ها تمام زمان شبانه‌‌روزشان در پی به دست آوردن دستمزد بیش‌‌تر هستند اما همین آدم‌‌ها زمانی برای اوقات فراغت و لذت بردن از آن دستمزد را ندارند. تیموتی فریس در «هفته کاری چهار ساعته» دنبال این است که نشان دهد چطور با دستمزد کم‌‌تر اما آزادی عمل بیش‌تر می‌‌توان مانند ثروتمندان زندگی کرد.

زمانی که این کتاب در سال ۲۰۰۷ منتشر شد، طرز فکری که فریس در پی ترویج آن بود، آن‌‌قدر عجیب و بکر می‌‌نمود که دو سال پیاپی این کتاب را جزء آثار پرفروش نیویورک تایمز قرار داد. فریس اصطلاح ثروتمند جدید را در ادبیات روزمره باب کرد و مقصودش کسانی بودند که در هر جایی کار کنند، آن‌‌قدر آزادی عمل دارند که به‌‌طور پیاپی به استراحت‌‌های طولانی‌مدت بپردازند و در عین حال از کارشان لذت ببرند. درست است که نتیجه‌‌ی این آزادی، دستمزد پایین‌‌تر نسبت به افرادی است که بیش‌تر کار کرده‌‌اند اما لذت پس از آن، چندین و چند برابر افرادی است که وقتی برای لذت بردن از دستمزدشان را ندارند. شاید از نظر دیگران، این کار به شدت اشتباه تلقی شود اما وقتی انسان، ترسش را کنار بگذارد و تمرین هفته‌‌‌‌ای چهار ساعت کار اما با آزادی عمل بالا را تجربه کند، متوجه می‌‌شود که به‌‌خودی‌‌خود تبدیل به یک ثروتمند جدید شده است. 

تصور کنید صبح شده است و تازه از خواب بیدار شده‌‌اید. به محض بیدار شدن از خواب، تصمیم می‌‌گیرید که از امروز کارهایی انجام دهید که تا پیش از این به آن‌‌ها اهمیت نمی‌‌دادید. چند ساعتی می‌‌گذرد و حوالی ظهر با خود کلنجار می‌‌روید که آیا تصمیمات جدید را اجرایی کنم یا نه؟ به هر ترتیب ممکن، تصمیماتی که صبح گرفته‌‌اید را ادامه می‌‌دهید و شب زمانی که می‌‌خواهید بخوابید تصمیمات خود را مرور کرده و زواید تصمیمات را کنار گذاشته و برای بهتر اجرایی کردن آن‌‌ها، شب را به صبح می‌‌رسانید… چرخش تحولی که شما در یک شبانه‌‌روز طی کرده‌‌اید، نه تنها تبدیل به اتخاذ تصمیمات تازه برای خودتان شده است بلکه توانسته شما را نسبت به انجام آن تصمیمات، متعهد کند.

این خلاصه‌‌ای کلی از کتاب «گام‌‌های غول‌‌آسا» اثر آنتونی رابینز است. این کتاب مشهور انگیزشی در زمینه‌‌ی اتخاذ تصمیمات درست برای رسیدن به اهداف و موفقیت در زندگی است. رابینز در «گام‌‌های غول‌‌آسا» به ما یاد می‌‌دهد که تصمیماتی که در زندگی‌‌مان اثر منفی می‌‌گذارند را شناسایی کنیم و با جایگزینی تصمیمات مثبث به جای آن‌‌ها می‌‌توانیم زندگی موفق‌‌تر و شادتری داشته باشیم.

رابینز متذکر می‌‌شود که تصمیم گرفتن، تعهد می‌‌آورد و این میل به متعهد ماندن به تصمیمات، رفته‌‌رفته از ما، انسانی مسئول خواهد ساخت. همچنین انسانِ مسئول، توانایی کنترل رویدادهای مختلف زندگی برای بهبود آن را خواهد داشت. این سیر به ظاهر ساده، برگرفته از تجربیات سخت و سنگینی است که آنتونی رابینز خود در زندگی با آن‌‌ها مواجه بوده و عصاره‌‌ی آن در «گام‌‌های غول‌‌آسا» آمده است.

اساس کتاب «پدر پولدار، پدر بی‌پول» اثر رابرت کیوساکی روی سؤال مشهور «چرا ثروتمندان، ثروتمندتر می‌‌شوند و فقرا، فقیرتر؟» قرار دارد. کیوساکی با تأمل و تجربه‌‌ی زیسته سی‌ساله روی این سؤال، سعی می‌‌کند توضیح دهد که تفاوت نگاه طبقه‌‌ی فرادست نسبت به طبقه‌‌ی متوسط و طبقه‌‌ی فرودست در چیست؟ کیوساکی با دو مثال (یکی پدر خود که عنوان پدر فقیر را روی آن می‌‌گذارد و دیگری پدر دوستش که عنوان پدر ثروتمند را به او اطلاق می‌‌کند) تجربه‌‌ی زیسته‌‌ی خود را پیش روی خوانندگان قرار داده است.

کتاب ابتدا این توضیح را می‌‌دهد که باید تغییر نگرشی در رفتار طبقه‌‌ی متوسط و فرودست در قبال مفهوم پول و کار ایجاد شود. مراد از این جمله این است که ثروتمندان برای پول کار نمی‌‌کنند، بلکه پول برای آن‌‌ها کار می‌‌کند. نکته‌‌ی کلیدی این عبارت، تغییر رفتار در موازنه‌‌ی قدرت میان انسان و پول است. ثروتمندان پول را حقیر می‌‌شمارند و خود را برتر از آن می‌‌دانند، حال آن‌‌که طبقه‌‌ی متوسط و فرودست عکس این تفکر را دارند. کتاب رابرت کیوساکی تأکید بعدی خود را روی کسب مهارت و یادگیری درآمدزایی و آموزش‌‌های مالی می‌‌گذارد. ثروتمندان این مهارت را کسب می‌‌کنند اما طبقه‌‌ی متوسط و فرودست آموزش مالی را بیهوده می‌‌دانند.

تفاوت مهم دیگر میان ثروتمندان و طبقه‌‌ی متوسط و فرودست از دید کیوساکی کنترل ثروت و مسئولیت‌‌پذیری نسبت به آن در ثروتمندان است، طوری‌‌که آن‌‌ها تمامی قوانین پولی را می‌‌دانند در صورتی‌‌که طبقه‌‌ی متوسط و فقیر جامعه، اساسا اطلاعی از آن ندارند. این تفاوت رفتار در دانایی و عدم دانایی در قبال پول، باعث می‌‌شود که ثروتمند، صاحب پول و پول، صاحب فقیر شود. «پدر پولدار، پدر بی‌پول» برای آن‌‌هایی که دیدی بالاتر نسبت به پول دارند، به شدت خواندنی است.

کتاب ذهن متمرکز نوشته‌ی مایکل هیت نویسنده‌ی آمریکایی است. امروزه سرعت زندگی آن‌چنان بالاست که رسیدن به همه‌ی کارها و مهم‌تر از آن سالم زندگی کردن، امری محال به نظر می‌رسد. برخی برای حل این مشکل، سرعت کار خود را بالاتر می‌برند یا بیش‌تر کار می‌کنند؛ هیت با این روش مخالف است و چاره‌ی کار را در افزایش روش‌مند تمرکز می‌بیند. او در این کتاب گام‌های افزایش بهره‌وری با تقویت تمرکز را به‌شکلی نظام‌مند و جذاب شرح داده است.

ما همان چیزی هستیم که فکر می‌‌کنیم. پس جمع افکار ما، شخصیت ما را شکل می‌‌دهد. برای تغییر شخصیت و زندگی‌‌مان، ضروری است که افکارمان را تغییر دهیم، اما چگونه؟

جیمز آلن در کتاب «تو همانی که می‌‌اندیشی» به این سؤال پاسخ می‌‌دهد. وی توضیح می‌‌دهد که افکار آدمی مانند شمشیر دو لبه‌‌ عمل می‌‌کند. انسان همزمان می‌‌تواند درون خود افکاری بسیار مثبت و بسیار منفی را رشد دهد. برای تغییر افکار باید بدانیم که چه افکار منفی و چه افکار مثبت نمی‌‌توانند نتیجه‌‌ی عکس خود را به بار بیاورند. بنابراین باید افکار را رشد و پرورش داد. برای این منظور، انسان بایستی زمانی از شبانه‌‌روز را با افکار خود تنها بماند و بیش‌‌تر درباره‌‌ی آن‌‌ها بداند. این تنها شدن با افکار، به تدریج باعث شناخت انسان از افکار خود می‌‌شود و رفته‌‌رفته سیرِ حرکت افکار خود را مدیریت می‌‌کند. این اتفاق در کوتاه‌‌مدت رخ نخواهد داد، بلکه انسان برای کنترل افکار بد و سوق دادن آن‌‌ها به افکار خوب، نیاز به صرف زمانی طولانی در این امر دارد. مزدِ وقت گذاشتن انسان برای این کار، خودشناسی تدریجی و یافتن یکی دیگر از مسیرهای موفقیت است.

کتاب کم‌‌حجم اما بسیار کاربردی «تو همانی که می‌‌اندیشی»، از جهاتی به «اثر مرکب» دارن هاردی شباهت دارد، بخصوص این‌‌که هر دوی این کتاب‌‌ها به این اشاره می‌‌کنند که باید در درازمدت، روی تغییرات و افکار، کار کرد تا بتوان راه موفقیت را طی نمود. 

حتما در زندگی‌‌تان با این مشکل روبرو شده‌‌اید که درست در هنگامی که می‌‌خواهید کاری را آغاز کنید، فکر شما به هزار و یک سمت می‌‌رود و به اصطلاح اصلا حواستان به کاری که انجام می‌‌دهید، نیست. نتیجه‌‌ی انجام چنین کاری بدون داشتن تمرکز، بازدهی و سوددهی کم‌‌تر خواهد بود. کال نیوپورت در کتاب «کار عمیق» به همین مشکل و جوانب آن می‌‌پردازد.

نیوپورت از فرمول تولید کیفیت در کار عمیق حرف می‌‌زند. مقصود او این است که کار با کیفیت با شدت تمرکز و زمان صرف شده رابطه‌‌ی مستقیم خواهد داشت. بنابراین هرچقدر تمرکز فرد بالا رود، کار او عمیق‌‌تر و باکیفیت‌‌تر خواهد بود. نیوپورت چند قانون برای دست یافتن به کار عمیق ارائه می‌‌کند: اولی این است که موارد حواس‌‌پرتی را باید از خود دور کرد. برای این کار باید انسان، مواردی که باعث حواس‌‌پرتی‌‌اش می‌‌شود را بشناسد. دومین مورد درباره‌‌ی جدا کردن زندگی و کار از هم است. سومین قانون، ترک شبکه‌‌های اجتماعی است. در روزگاری که شبکه‌‌های اجتماعی بخش قابل توجهی از زندگی آدمی را تحت تأثیر خود قرار داده است، ترک شبکه‌‌های اجتماعی، باعث بازگشت تمرکز و از بین رفتن استرس‌‌های روزمره برای فرد خواهد شد. در نهایت قانون چهارم نیوپورت، بها دادن به مسائل کاری در حین انجام آن و کم کردن وقت برای موارد کم‌‌اهمیت است؛ بدین‌‌ترتیب، زمان و تمرکز کاری در یک راستا قرار خواهند گرفت.

در زمان کنونی، یکی از مهم‌‌ترین ملاک‌‌های برتری و موفقیت میان آدم‌‌ها، پول است. پول، به بخش قابل توجهی از نیازهای آدمی پاسخ می‌‌دهد و می‌‌تواند راه رسیدن به موفقیت را تسهیل کند. موضوع کتاب «ثروتمندترین مرد بابل» اثر جرج ساموئل کلایسون درباره‌‌ی پول است.

کلایسون به‌‌شیوه‌‌ای انگیزشی از قوانین پولی سخن به میان می‌‌آورد که می‌‌تواند به کلید موفقیت‌‌های مالی فرد تبدیل گردد. آموزش مسائل مالی برای ذخیره‌‌ی اندوخته‌‌ها و ثروت در آینده، نکته‌‌ای است که کلایسون روی آن تأکید دارد. او توضیح می‌‌دهد که برای بهبود مهارت‌‌های خود و تضمین درآمد آینده، بایستی سخت تلاش کرد چون ثروت نتیجه‌‌ی یک جریان کسب درآمد طولانی‌‌مدت است.

کلایسون همانند دیگر نویسندگان معتقد به این است که راه رسیدن به موفقیت راهی طولانی است که باید فرد در آن استقامت نشان دهد. از دید وی انسان تا زمانی که روحیه‌‌ی اهمال‌‌کاری را درون خود از بین نبرده است، نمی‌‌تواند به کامل‌‌ترین میزان موفقیت برسد. او از ابتدا تا انتهای «ثروتمندترین مرد بابل» به چگونگی کسب درآمد، حل مشکلات مالی و افق تجاری هر فرد توجه می‌‌کند اما نکته‌‌ی کلیدی همانی است که گفتیم: راه کسب درآمد به عنوان یکی از راه‌‌های رسیدن به موفقیت، طولانی است.

کتاب عنصر اصلی که با همکاری گری کلر و جی پاپسان، نویسندگان و کارآفرینان موفق معاصر،‌ نوشته شده است یکی از مشهورترین کتاب‌های حوزه‌ی خودیاری در سال‌های اخیر بوده است. این کتاب به سه بخش تقسیم شده است. بخش اول بر روی دروغ‌هایی تمرکز دارد که درباره بهره‌وری و موفقیت به خودمان می‌گوییم، مانند این باور که می‌توانیم به طور موثر چند کار را هم‌زمان انجام دهیم. بخش دوم کتاب به تشریح «سوال تمرکز» می‌پردازد، که ابزاری مرکزی است که نویسندگان برای شناسایی چیزی که بیشترین تأثیر را بر زندگی ما می‌گذارد به ما پیشنهاد می‌کنند. در بخش سوم کتاب توصیه‌های عملی در مورد چگونگی اجرای اصولی که در دو قسمت اول مورد بحث قرار گرفت، ارائه شده است.