کتاب داستان برای ۹ سال تا ۱۲ سال

یادداشت را با این کتاب شروع می‌کنیم: عمرا اگر این کتاب را بخوانم! چرا؟ چون شاید دور و بر ما هنوز هم آدم‌هایی مانند جولز باشند. می‌دانید. منظورم آن‌هایی است که حال و حوصله کتاب خواندن را ندارند و عوضش ترجیح می‌دهند تمام وقتشان را پلی استیشن بازی کنند. خلاصه وقتی جولز کارنامه‌اش را می‌بیند حسابی ناامید می‌شود. چون می‌بیند باید کتابی را بخواند که معلمش معرفی کرده است. جولز هم کم نمی‌گذارد. آنقدر از هر چیز کتاب ایراد می‌گیرد که قهرمان قصه بیرون می‌آید که از داستانش دفاع کند!

مدرسه پرماجرا از آن دست کتاب‌هایی است که کاری می‌کند از ته دل بخندید. یعنی نه فقط اگر در حس و حال مدرسه باشید، بلکه اگر فرزندتان هم توی مدرسه باشد، باز هم با خواندن این کتاب می‌خندید. این مجموعه داستان‌ها ماجرای پسرکی به اسم ای جی است که «از مدرسه متنفر است» _این عین جمله خودش است_ ولی مدرسه‌اش هم اصلا از آن مدرسه‌هایی نیست که ما دیده‌ایم. خلاصه اگر می‌خواهید بدانید در این مدرسه پرماجرا چه اتفاق‌هایی می‌افتد و مدیر برای شاد کردن بچه‌ها چه کارهایی انجام می‌دهد، مثلا حاضر است از دیوار بالا برود یا نه، خودتان به سراغش بروید.

نیکولا، پسرکی است که در دهه پنجاه در فرانسه زندگی می‌کند. هر روز به مدرسه می‌رود و کلی ماجرا به بار می‌آورد. ماجراهایش هم برای نه تا نودونه ساله‌ها بامزه است. چون همیشه پای خرابکاری‌هایی درمیان است. البته توی این «معمولا» خرابکاری‌ها تنها نیست. دوستانش هم هستند؛ آلسست تپل که همیشه در حال خوردن است، کلوتر که هیچ چیزی نمی‌داند و خانم معلم همیشه تنبیهش می‌کند، ژوفروا که خیلی پولدار است و پدرش، هرچه بخواهد برایش می‌خرد، اود که خیلی زور دارد و همیشه به دماع بقیه مشت می‌زند، روفوس که پدرش پلیس است و همیشه پزش را می‌دهد و بالاخره، آنیان که عزیز کرده کلاس است و هیچکسی هم دوستش ندارد!

مانولیتو پسرخاله نیکولا است. البته پسرخاله مجازی. چون در اسپانیا زندگی می‌کند و نسل اندر نسلش هم اسپانیایی هستند. الویرا لیندو، همان خانم نویسنده‌ای که این ماجراها را می‌نویسد و به قول خود مانولیتو، همه پول‌ها را هم برای خودش برمی‌دارد، حسابی سنگ تمام گذاشته است. او شخصیتی خلق کرده که به شدت واقعی است. در یک خانه واقعی با خانواده‌ای واقعی زندگی می‌کند و توی مدرسه و خانه هم بهرحال ماجراهایی دارد. اصلا زندگی بدون تمام این ماجراها که خیلی بی‌مزه و کسل کننده می‌شود. ولی خدا را شکر که پدربزرگ، هم‌پیمان قدیمی‌اش را دارد که به او کمک کند و هوایش را داشته باشد…

برادرهای ویگلاف او را توی خانه اذیت می‌کردند و پدر و مادرش هم عین خیالشان نبود، ویگلاف هم تا آگهی مدرسه نابودکنندگان اژدها را دید، معطل نکرد و ثبت‌نام کرد. تنها مشکل این بود که ویگلاف زورش به یک مورچه هم نمی‌رسد. اما جای نگرانی نیست. چون ویگلاف عقلش را دارد و خدا را شکر، می‌تواند از آن کمک بگیرد! این مجموعه هم حسابی پر و پیمان است و جلدهای مختلفی دارد و بنابراین، خیالتان راحت، تا مدت‌ها سرگرمتان می‌کند.

کتاب ویلودین داستانی از کاترین اپلگیت است. این داستان درباره‌ دختری یازده‌ساله است که به طبیعت و تمام موجودات و حیوانات عجیب و غریب عشق می‌ورزد. اما آتش‌سوزی بزرگ، تمام موجودات موردعلاقه‌اش را از بین می‌برد. گویی طبیعت پیامی برای آن‌ها دارد.

کتاب ویلودین در قالب یک داستان زیبا و خیال‌انگیز از مفاهیم بسیاری مانند از دست دادن، امیدواری، عشق به طبیعت، تنهایی و… صحبت می‌کند. مفاهیمی که هرچند در زندگی اهمیت بسیاری دارند، اما موضوعات سختی برای حرف زدن به شمار می‌آیند. به کمک کتاب شما می‌توانید درباره‌ این مفاهیم تامل کنید و یا آن را با افراد دیگر به‌خصوص نوجوانان درمیان بگذارید.

نوبت فوتبال‌دوست‌ها است. اما شما بگویید، یک تیم که همیشه ته جدول است، ممکن است با چه ماجراهای هیجان‌انگیزی روبه‌رو شود؟ در ظاهر که هیچی. اما اگر بدانید برای تیم هفت نفره سوتو آلتو چه اتفاق‌هایی پیش می‌آید، نظرتان را عوض می‌کنید. بهرحال وقتی اعضای تیم پیمان می‌بندند که هر اتفاقی بیفتد، باهم بمانند، باید هم انتظار کلی ماجرای هیجان انگیز را داشته باشند!

بعضی از آدم‌ها سراغ جمع کردن تمبر می‌روند. بعضی‌ها دوست دارند سنگ‌های خوشگل را جمع کنند. بعضی‌ها هم دلشان می‌خواهد کلمه جمع کنند. لونا یکی از آن‌ها است. کلمه‌ها را دوست دارد چون به نظرش کلمات به او قدرتی عجیب و غریب می‌دهند. ولی چه اتفاقی می‌افتد اگر کلمه‌ها ناپدید شوند؟

تری جونز کلی ماجرای جالب دارد که هم خنده‌دارند، هم هیجان‌انگیز و هم سرگرم کننده. آقای نویسنده هم سنگ‌ تمام گذاشته است و شما را به دنیایی می‌برد که اصلا در خیالات و تصوراتتان هم نمی‌گنجد. هیولا نشانتان می‌دهد. اژدها روی سقف خانه‌تان می‌گذارد. شما را با پادشاهی آشنا می‌کند که پیر شده است و کار‌های احمقانه‌اش هم بیشتر و بیشتر شده است و ….

تیستو پسرک کوچکی است با انگشتانی رویاننده و جادویی. انگشتانی که می‌توانند دنیا را گلستان کنند و باور کنید یا نه، واقعا یک روز هم اینکار را می‎کنند. حالا که توی این روزها بیشتر از هرچیزی به صلح احتیاج داریم، داستان‌هایی مانند تیستوی سبز انگشتی، دشمن (کتاب چ)، کیو کیو کشتمت! (طوطی) و … را با بچه‌ها بخوانیم و با آن‌ها درباره صلح حرف بزنیم.