آنچه درباره کارل مارکس باید بدانیم!
کارل مارکس در ۱۸۱۸ در پروس و در شهر تریر(واقع در آلمان امروز)، به دنیا آمد. شاید تصور کنید که مارکس از یک خانواده از طبقه کارگر میآید؛ اما چنین نیست. او در خانوادهای از لایههای مرفه طبقه متوسط بود و پدرش حقوقدانی موفق بود. کارل مقاطع ابتدایی و دبیرستان را در مدارس محلی خواند. برای تحصیل در رشته حقوق به دانشگاه بن رفت. در آنجا تنها کاری که نکرد، خواندن حقوق بود. خوردن مشروب، نوشتن شعر و زد و خورد با دیگران، دستآورد این یک سال بود. بعد از آن تصمیم گرفت که به دانشگاه برلین برود. اما قبل از انتقال به دانشگاه برلین، عشق تمام عمرش، یعنی، ینی وستفالن را پیدا کرد.
در دانشگاه بر مارکس چه گذشت؟
پنج سال قبل از ورود مارکس به دانشگاه برلین، فریدریش هگل، فیلسوف بزرگ آلمانی درگذشته بود. اما همچنان تمام دانشگاههای آلمان تحت تاثیر اندیشههای او بودند. در این زمان پروس دولتی سرکوبگر و پلیسی بود. سانسور مطبوعات و جلوگیری از اجتماعات، راه را بر هر نوعی از اندیشههای مترقی بسته بود. در این موقعیت طرفداران هگل به دو دسته تقسیم شده بودند؛ هگلیان راست یا پیر و هگلیان چپ یا جوان. هگلیان راست خداباور بودند و دولت مسیحی-ژرمانیک پروس را عالیترین نقطه اوج تمام تاریخ میپنداشتند. از طرف دیگر هگلیان جوانی بودند، که به عدم وجود خدا اعتقاد داشتند و دولت اقتدارگرای پروس را به خاطر سرکوب اندیشههای متفاوت و تهدید مردمسالاری، زیر تیغ انتقاد خود قرار میدادند.
سوغات پاریس
در سال ۱۸۴۲ و با اعلام غیرقانونی بودن گروه هگلیان جوان، آیندهای برای دکتر مارکس در دانشگاهها متصور نبود. مارکس ناگزیر به کلن رفت. در آنجا سردبیر یک روزنامه لیبرال شد. اما منش رادیکال و بیپروای مارکس، ناچار او را در مقابل ممیزی رسمی قرار داد و مجبور به استعفا شد. در ۱۸۴۳ کارل با عشقش، ینی، ازدواج کرد و با هم به پاریس رفتند. پاریس برای مارکس که از سیاستهای سرکوبگرانه خسته بود، مقصد مناسبی بود. او در پاریس به عنوان ویراستار در یک مجله مشغول به کار شد. در این دوران پاریس پناهگاه انواع عقاید سیاسی بود. از آلمان و روسیه و ایتالیا، تا لهستان و مجارستان، هر کسی در راه آزادی مبارزه میکرد، ناگزیر پا به پاریس گذاشته بود. مارکس در این دوران با اندیشمندان سوسیالیست فرانسوی آشنا شد و در جلسات انجمنهای کارگری-سوسیالیستی فرانسوی و آلمانی حضور یافت.
آنچه در فرانسه در صدر اخبار بود، انقلابی صنعتی در این کشور بود. مفاهیم مختلفی در ذهن مارکس جوان غوطهور بود. انقلاب صنعتی نوین، ثروتهای هنگفت، فقر گسترده، نابرابری و غیرانسانی شدن روابط از این جمله بودند. مارکس در این دوران واقعاً “بسیار خواند”؛ از تاریخ و فلسفه، تا انواع نظریات مهم اقتصادی. نتیجه این مطالعات، مجموعه مقالاتی در اقتصاد و فلسفه شد، که به دستنوشتههای پاریس معروف شدند. اما پاریس هم بیش از این، تاب تحمل مارکس را نداشت. بعد از توقیف نشریاتی که مارکس در آنها قلم میزد، مقامات فرانسوی او را از پاریس اخراج کردند.
دوران آوارگی
سال ۱۸۴۵ مارکس از پاریس، به بروکسل رفت. او در بلژیک مهمترین آثار خود را تالیف کرد. او که از دوران پاریس به کمونیسم روی آورده بود، در بلژیک به اتحادیه کمونیستی پیوست و خیلی زود رهبری این گروه را عهدهدار شد. در سال ۱۸۴۸ و با آغاز انقلاب در پاریس از بروکسل اخراج شد و به پاریس انقلابی بازگشت. بعد به آلمان رفت. موج انقلاب آلمان را هم گرفته بود. در شهر کلن یک روزنامه انقلابی راه انداخت، اما با شکست انقلاب در آلمان، مارکس بار دیگر از کشورش اخراج شد. قصد بازگشت به پاریس را داشت، اما متوجه شد که ورودش به فرانسه ممنوع شده. ناچار به رفتن به لندن شد. در پاییز ۱۸۴۹ مارکس سی و یک ساله، که آخرین پساندازهایش را هم خرج کرده بود، به همراه ینی سی و پنج ساله راهی لندن شدند. این آغاز راه سخت مارکس در فقر و بیماری و تنگدستی بود. سه تن از فرزندان مارکس بر اثر نداشتن پول درمان مردند. اما وی در انگلستان با همراهی دوستش فردریک انگلس، با جدیت به نوشتن و نقشهکشیدن برای یک انقلاب جهانی ادامه داد. انقلابی که هرگز خودش شاهد آن نبود. کتاب مارکس در واپسین سالها(نشر چشمه) ما را از احوال مارکس در سالهای منتهی به مرگش آگاه می کند.
کتاب تاریخ اقتصاد مارکسی(انتشارات دنیای اقتصاد) نیز به خوبی به مسیری که جهان از مرگ مارکس تا انقلابهای مارکسیستی طی کرد، پرداخته است.
اگر هم میخواهیم مسیر فکری انقلاب ۱۹۱۷ شوروی را بشناسیم، باید نگاهی به کتاب مقدمه ای بر مارکس و انگلس(نشر چشمه) به قلم ولادیمیر لنین، رهبر انقلاب شوروی بیندازیم.
اما به راستی نقشه مارکس برای انقلاب چه بود؟
مارکس چگونه به تاریخ نگاه میکرد؟
میراث اصلی مارکس از هگل، استادی که هرگز او را ندید، دیالکتیک بود. مفهومی که خود هگل هم آن را از افلاطون وام گرفته بود. دیالکتیک نوعی از استدلال است، که به آن روش حالت متضاد هم میگویند. یک وضعیت وجود دارد، که آن را تز یا عقیده مینامیم. روبهروی آن یک عقیده متضاد و معکوس وجود دارد، که آن را آنتیتز یا وضع مقابل مینامیم. از تقابل میان این دو وضع متضاد، وضعیت جدیدی پدید میآید، که آن را سنتز مینامیم. به عقیده هگل و بعد از آن، مارکس، این وضع جدید در سطحی بالاتر از وضع قبلی قرار دارد. هگل دیالکتیک را یک سیر واقعی میداند، که حوادث جهان تابع آن است. پس نگاه هگل به تاریخ جهان اینگونه است، که هر ملتی وضعیتی دارد و با رشد و توسعه ملتها وضع مقابلی پدید میآید و از دل نزاع و کشمکش و استدلال میان آنها، تمدن جدیدی ساخته میشود. این تمدن جدید، نظامی بالاتر و عالیتر از هر دو وضع قبلی دارد. در نظر هگل این مسیر تا بینهایت ادامه دارد.
آن چه مارکس به این نگاه اضافه کرد، مفهوم طبقه بود. هگل تاریخ دنیا را تاریخ رقابت میان دولتها میپنداشت، اما مارکس تاریخ دنیا را تاریخ رقابت میان طبقات میدید. به این صورت که جوامع پادشاهی، به طبقات حاکمان، محرومان و بردگان تجزیه شد. در نتیجه این نزاع جوامع فئودالی پدید آمد. این جامعه خود به طبقات مالکان و بردگان تقسیم شد. از کشمکش این دو گروه نیز، سرمایهداری جدید به وجود آمد. اکنون نیز این جامعه، به طبقات کارفرمایان و کارگران تقسیم شده است. از نظر پیروان مارکس، جامعه جدید، از نوع سوسیالیسم مارکسی خواهد بود. کتاب مارکسیستها(نشر نو) توضیحات خوبی درباره پیشینه این اندیشه و انواع آن ارائه دادهاست.
البته بد نیست برای درک تفاوتهای مارکس و مارکسیستها نگاهی به کتاب کارل مارکس(انتشارات ققنوس) بیندازید.
کتاب مارکسیسم دگراندیش(نشر چشمه) نیز به تفاوتهای عمیق انواع مارکسیسم اشارات خوبی دارد.
به هر حال با توجه به نوع نگاه تکاملی هگل و مارکس به تاریخ، هر جامعه جدید، از جوامع پیشین خود برتر است و در آن دنیایی بهتر انتظار همگان را میکشد. اما این دنیای بهتر بر اساس چه نظریه اقتصادیای ساخته میشد؟
نظریه اقتصادی مارکس
نظریه مارکس بر چند مفهوم استوار است. نظریه ارزش کار، نظریه ارزش اضافی و تمرکز سرمایه، و ظهور سوسیالیسم به عنوان نتیجه آن تمرکز.
نظریه ارزش کار. میان «ارزش استفادهای» یک کالا و «ارزش مبادلهای» آن فرق است. مثلا هوا برای انسان، ارزش اسفادهای خیلی بالایی دارد؛ اما چون در دسترس همگان است، کسی پولی بابت آن پرداخت نمیکند. آنچه کالایی را دارای ارزش مبادلهای میکند، این است که آن کالا فقط با هزینه و بها به دست آید. این قیمت، آن چیزی است که مارکس به آن «ارزش اقتصادی» میگوید. آنچه یک کالا را دارای ارزش مبادلهای میکند، مقدار نیروی کار و زحمتی است که در تولید آن مصرف شده است.
نظریه ارزش اضافی. در نظر مارکس، کارگری که از خودش سرمایهای ندارد، مجبور است کار خود را به عنوان یک کالا بفروشد. در این خرید و فروش، کارفرما پولی را به عنوان ارزش اقتصادی کارگر به او میدهد. اما کارگر معمولا کالایی را تولید میکند، که ارزش اقتصادی آن به مراتب بیش از حقوقی است که دریافت میکند. این اختلاف میان مقدار ارزش اقتصادی حقوق کارگر و کالایی که تولید میکند، را «ارزش اضافی» مینامند. پس درون سرمایهداری یک تضاد اساسی وجود دارد. کارفرما میخواهد کمترین دستمزد را بدهد و کالا را نیز به بالاترین قیمت بفروشد. در حالیکه کارگر به دنبال کسب بیشترین دستمزد است و در کنار آن میخواهد کالاها را با پایینترین قیمت خریداری کند. این علت اصلی نزاع بین این دو طبقه است.
تمرکز سرمایه و ظهور سوسیالیسم. در رقابت بین کارفرمایان برای کسب بالاترین سود، همه به دنبال داشتن بیشترین فروش هستند. در این رقابت همواره تلاش بر آن است که بتوانند، کالا را از رقیب خود ارزانتر بفروشند. پس تمام تلاششان را میکنند تا کمترین دستمزد را به کارگران پرداخت کنند و از طرف دیگر انتظار تولید اضافی و سودآوری بیشتر را دارند. مارکس میگوید در این رویه کارگر، روز به روز فقیرتر و سرمایهدار، لحظه به لحظه غنیتر میشود. وقتی کارگر بفهمد که تحت استثمار دیگران قراردارد، درگیری میان او و سرمایهدار گستردهتر میشود. نتیجه این درگیری، این میشود که کارگر، وسایل تولید را به دست میآورد و به یک وضعیت جدید میرسیم، عصر جامعه بیطبقه یا سوسیالیسم. سوسیالیسم از نظر مارکس، نه تنها امور اقتصادی مردم را بهبود میبخشد، بلکه به جای ارزشهای ماشینی به ارزشهای انسانی استوار است. جلد دوم کتاب تاریخ اقتصاد مارکسی(انتشارات دنیای اقتصاد) به سرگذشت این اقتصاد در طول سده بیستم میلادی میپردازد.
طبیعی است که نقدهای زیادی هم به آرای مارکس و پیروانش وجود دارد. کتاب کارل مارکس در ترازو(انتشارات دنیای اقتصاد) و کارل مارکس: یک زندگی قرن نوزدهمی(انتشارات دنیای اقتصاد) از کتابهای مهم این حوزه هستند. اما پاسخ این سوال را که اندیشه مارکس واقعاً ارزشهای انسانی را احیا کرد یا نه، فقط و فقط میتوان در دل تاریخ جست و جو کرد.