نویسنده: چارلز بوکوفسکی
مترجم: علی امیر ریاحی
انتشارات: انتشارات نگاه
چارلز بوکوفسکی حتی اگر نوشتهی روی سنگ قبری را هم بنویسد، خوانندهی آن را به خنده میاندازد و به فکر فرومیبرد! درست مثل جملهی دو کلمهای که برای سنگ قبر خودش نوشت! روی سنگ قبر بوکوفسکی حکاکی شد !Don’t try به معنی تلاش نکنید!. بوکوفسکی نویسندهای بود که وقتی دست به قلم میشد فارغ از اینکه خروجی کارش شعر بود یا داستان، عقلها را به حیرت میآورد و خوانندگان را انگشت به دهان میکرد. گرچه از نظر شخصیت محبوب قلبها نبود، اما آثارش هنوز خواندنی و پرمخاطب هستند. در این یادداشت از وبلاگ طاقچه، قرار است بهترین کتابهای چارلز بوکوفسکی را معرفی کنیم و به این سوال جواب دهیم که چرا باید آثار بوکوفسکی را بخوانیم.
پیشنهاد میکنیم نگاهی به «زندگی و آثار هرمان هسه» هم بیندازید و آن را بخوانید.
گفته میشود که بوکوفسکی پیش از اینکه بمیرد ثروتی در حدود چهار میلیون دلار آمریکا داشت و هر روز برای الکل، مواد، زنان و زندگی زیرزمینی بیشتر ریخت و پاش میکرد تا آن دو کلمهی روی سنگ قبرش را حُقهبازانهتر و زیرکانهتر کند! بنابراین، بیراه نیست که بوکوفسکی را نویسندهی بهترین کتابهای این ژانر حساب کنیم و حتی بیخود نیست که چارلز بوکوفسکی یکی از اساطیر ژانر رئالیسم کثیف به شمار رود و خباثت دنیا را به مخاطب یادآوری کند!
صحبت از ژانر رئالیسم کثیف اولین بار در سال ۱۹۸۴ در یک مجلهی بریتانیایی ادبی به نام گرنتا به میان آمد. در آن زمان، یعنی چهار دههی پیش، این ژانر جدید و مترقی به شمار میرفت که نویسندگانی مثل ریموند کارور و چارلز بوکوفسکی از پیشگامان آن به شمار میرفتند.
این نسل نویسندگان مترقی در داستانهایشان به موضوعاتی میپرداختند که خباثت و پلیدی زندگی را نشان میدادند. مثلا در داستانهای رئالیسم کثیف چیزهایی مثل جیببری، ماشیندزدی، ماشینخوابی، اعتیاد، ترککردن ناگهانی همسر، نفرت از والدین و چنین چیزهایی به شدت پررنگ بودند.
نکتهی جالب در این داستانها شباهت بینظیر این موضوعات به واقعیت است، یعنی این وجوه از پلیدی معمولا بدون دستکاری نویسنده، زشتتر یا زیباتر جلوه دادن آن در داستان نمود پیدا میکردند. بنابراین، ژانر رئالیسم کثیف را میتوان زیرمجموعهای از ژانر ادبی ناتورالیسم یا نچرالیسم به حساب آورد که در آن نویسنده به واقعیت وفادار میماند و چیزی را از آن اضافه یا کم نمیکرد!
به ریموند کارور شاه داستانهای رئالیسم کثیف میگویند، اما اشعار و داستانهای چارلز بوکوفسکی هم در این ژانر دست پایین را ندارند و بر طبقات کتابفروشیهای دنیا سروری میکنند!
در ادامه این یادداشت همراه ما باشید تا بهترین کتابهای چارلز بوکوفسکی را معرفی کنیم:
از این میان «ساندویچ ژامبون» را میتوان یک اتوبیوگرافی از نویسنده دانست که در آن به زندگی خود پرداخته و شرح پارهای از مشکلاتی را که از سر گذرانده، آورده است. این کتاب را میتوان شروعی مناسب برای خواندن آثار این نویسنده دانست چراکه نهتنها خواننده با قلم او آشنا میشود که تصویری نسبتا شفاف از نویسنده نیز در ذهن او نقش میبندد که بهصورت کلی میتوان گفت این آشنایی با نویسنده، عموما کمک خوبی در درک آثار اوست.
بخشی از کتاب صوتی ساندویچ ژامبون را بشنوید.
ساندویچ ژامبون
نویسنده: چارلز بوکوفسکی
گوینده: آرمان سلطانزاده
انتشارات: آوانامه
بوکوفسکی در «هزارپیشه» ماجرای فردی را روایت میکند که در پی سفرهای متعدد و جابهجایی از شهری به شهری دیگر، شغلهای مختلفی را تجربه میکند. گویی او در پردازش اصلی این داستان از شخصیت خود الگو برداشته است.
بخشی از کتاب صوتی هزار پیشه را بشنوید.
هزار پیشه
نویسنده: چارلز بوکوفسکی
گوینده: مهبد قناعتپیشه
انتشارات: آوانامه
اکثر منتقدان و خوانندگان «عامهپسند» را بهترین اثر چارلز بوکوفسکی دانستهاند. این کتاب آخرین اثر نویسنده است. او که در زندگی خود تجربه از سر گذراندن روزهای سخت و بیماری را داشته است در میانههای نوشتن این کتاب بود که متوجه بیماری سخت خود شد. این آگاهی بر دیدگاه نویسنده نسبت به مرگ تاثیرگذار بوده و این تاثیر را میتوان از خلال متن کتاب متوجه شد. به قولی «بزرگی طبیعت مرگ مفهوم رایجی است که در تمام فضای رمان به چشم میخورد».
نکته دیگر در این کتاب انتخاب ترجمهای مناسب و فراخور برای عنوان آن است. این امر ناشی از مهارت و تسلط مترجم بر مفهوم موردنظر نویسنده است. بوکوفسکی در این کتاب نیز به زندگی در محلههای پایینشهر و زندگی درآمیخته با فقر مردم پرداخته است. قهرمان این داستان یک کارآگاه است که ویژگی خاص او این است که مانند سایر همردهها و همکاران خود و برخلاف تصویر و تصوری که ما از چنین اشخاصی داریم، باهوش و زیرک نیست و برای حل معماهایی که با آنها مواجه میشود هیچ ایدهای ندارد.
احسان عباسلو درباره «عامهپسند» گفته است: «ظاهرا هیچچیز خاصی در درون خود ندارد؛ ولی واقعیت این است که «هیچچیز نبودن» موضوع اصلی داستان است». پیمان خاکسار مترجم این اثر نیز در نشست نقد و بررسی کتاب «عامهپسند» که نشر چشمه برگزار کرده بود گفته است «بوکوفسکی با شیوه روایتی که دارد نشان میدهد، هیچچیز برایش مهم نیست و این کتاب به نظر من یک مانیفست پوچی است. نویسنده بهعمد موقعیتهایی را در داستان ایجاد میکند که همه نویسندگان دیگر از آنها نهایت استفاده دراماتیک را میکنند ولی او آنها را رها میکند و به هیچچیز و هیچ جا ختمش نمیکند».
کتاب بدبینی خوشبینانه با آن نام جذاب و اغواگرش، یک مجموعه شعر است که از چارلز بوکوفسکی منتشر شده و یکی از بهترین مجموعه اشعار او هم به شمار میرود. شعرهای این مجموعه اشعاری غیرکلاسیک هستند و سر و شکلی مدرن دارند. اغلب آنها دیدگاهی نقاد به جامعهی اطراف نویسنده دارند و نقدهای تندی را روانهی اجتماع میکند. البته نباید زیرکی و تیزبینی نویسنده در پیدا کردن موضوعات به ظاهر سادهی اشعار را فراموش کرد.
مثلا در یکی از اشعار به پردهی آخر از یک تئاتر موزیکال پرطرفدار اشاره دارد که راوی از آن خوشش نمیآید و خبر فروخته شدن تمام بلیتهای آن را از اخبار تلویزیون شنیده است!
نویسنده: چارلز بوکوفسکی
مترجم: شهرزاد لولاچی
انتشارات: نشر افق
کتاب اعترافات یک مجموعه از بهترین داستانهای کوتاه چارلز بوکوفسکی است. نام یکی از این داستانها «اعترافات مردی چنان دیوانه که با حیوانات میزیست» است که همراه با نُه داستان کوتاه مرتبط با یک شخصیت در مجموعهی شاهکارهای پنج دقیقهای نشر افق آورده شده است. داستانهای این مجموعه همگی کمدی هستند. شخصیت اصلی این داستانها یک مرد پوچگرا است که هیچ معنا و مفهومی در زندگی نمیبیند و شور و شوقی در خود احساس نمیکند.
بخشی از کتاب صوتی اعترافات مردی چنان دیوانه که با حیوانات میزیست را بشنوید.
اعترافات مردی چنان دیوانه که با حیوانات میزیست
نویسنده: چارلز بوکوفسکی
گوینده: احسان چریکی
انتشارات: نوین کتاب گویا
درمورد چارلز بوکوفسکی گفته میشود که پدری بینهایت بدرفتار و بددهن داشته و در نوجوانی او را حداقل هفتهای سه بار به باد کتک میگرفته. البته بوکوفسکی عقیده داشت که همین موضوع باعث شد او بفهمد یک نویسنده است. چراکه آن رنج تحمیلشده به او ذوق نویسندگی و خلاقیت را در او بیدار کرد. تعجبی هم ندارد که اغلب شخصیتهای داستانهایش افرادی باشند که در حالت معمول برای روایت داستانها انتخاب نمیشوند.
جنوب بدون شمال یک مجموعه داستان از بهترین داستانهای کوتاه چارلز بوکوفسکی است که طبق معمول شخصیتهای اصلی آنها انسانهای زهوار در
رفته، الکلی، معتاد یا گمشده در دنیا هستند که جهان را از زاویهی دید خود روایت میکنند. این کتاب را داستانهای زندگیهای مدفون هم نامگذاری کردهاند و داستانهای جالبی مثل بیگردن و بدترکیب، همان چیزی که دیلن توماس را کشت، جربزه، مزدور و چند داستان کمدی دارک هم در آن گنجانده شده است.
نویسنده: چارلز بوکوفسکی
مترجم: علی همتیان
انتشارات: انتشارات شمشاد
چارلز بوکوفسکی بیش از صد داستان کوتاه نوشت، هزاران شعر سرود و شش رمان بلند هم از او منتشر شد. وقتی از او میپرسیدند که رمز موفقیت او در نویسندگی چیست، میگفت «تلاش نکردن! من تلاش نمیکنم! فقط تایپ میکنم!»
کتاب ناخدا برای نهار رفته یکی از داستانهایی است که حاصل تلاش نکردن بوکوفسکی است! این داستان بلند نه تنها بهترین کتاب چارلز بوکوفسکی، که جذابترین و قدردیدهترین اثر اوست که خندهآور و شوخطبعانه طراحی (به قول بوکوفسکی تایپ) شده است!
کتاب سوختن در آب، غرق شدن در آتش مجموعهای قدرتمند از اشعار مهمترین نویسندهی آمریکایی است که در مجلههای زیرزمینی دههی هفتاد قرن بیستم چاپ شدند.
این اشعار پر هستند از کابوسها، سرگشتگیها و ترسها و نامهای منحصر به فرد و جذبکنندهای مثل «برای جین: با تمام عشقی که باز کافی نبود.»، «تراشهی اینتل ۱۶ بیتی ۸۰۸۸»، «پس میخواهی نویسنده شوی»، «بریدن صورت به وقت اصلاح» و «دیوانهها همیشه دوستم داشتهاند» برایشان انتخاب شده است.
پابلیشرز ویکلی کتاب نگران نباش داستایفسکی را اثری از محبوبترین نویسندهی آمریکایی قرن گذشته معرفی کرد و البته بوکتوپیا هم آن را مجموعهای از اشعاری دانست که خواننده آن را از اول تا آخر خواهد خواند و نیمهکاره نخواهد گذاشت.
اشعار این کتاب از بوکوفسکی بسیار ساده و در یاد ماندنی هستند و درست مثل دیگر آثار او به زنان، مردان غیرقابل اعتماد، تنهایی، الکل و زندگی میپردازند.
چندان دور از ذهن نیست که چارلز بوکوفسکی را محبوبترین شاعر فرودستان دانست. چراکه او دائما به دغدغههای افراد فرودست جامعه و نادیدنیترین مردم میپرداخت. خوششانسها از بهترین اشعار او به شمار میرود و شعرهای بینظیری مثل «اوضاع خراب، اوضاع خوب»، «بیگانهها»، «تولدت مبارک»، «رفیق آلمانیام»، «من و فاکنر» و… در این مجموعه شعر گنجانده شده است.
شخصیت اصلی داستان زنها یا زنان مردی پنجاه ساله است که شاعر میکند و به پروا نداشتن در هنگام نوشتن و خلق کردن مشهور است. او با زنی مجسمهساز آشنا میشود و زن تصمیم میگیرد از او یک مجسمه بسازد.
مهمترین وجه از این رمان، نگاه بیپروا، خشک و خشن مردان به زنان است که البته به مذاق همگان هم خوش نمیآید. از نکات جالب دیگر این رمان میتوان به این اشاره کرد که رد پای همسر دوم بوکوفسکی در رمان زنها بهخوبی دیده میشود. مشابهت شخصیت سارا در این رمان و لیندا همسر دوم چارلز را که زنی خودساخته بود به عهده داشت، انکارناپذیر بود. لیندا زمانی که چارلز را ملاقات کرد، در یک اغذیهفروشی کار میکرد، اما پس از مرگ بوکوفسکی انتشارات و املاک او را میگرداند.
رمان زنها شاید بهترین کتاب بوکوفسکی نباشد، چراکه بدبینی تاریکی نسبت به زنان در آن مشهود است، اما خواندن آن برای شیفتگان ژانر ناتورالیسم و رئالیسم کثیف خالی از لطف نخواهد بود.
کتاب شکسپیر هرگز چنین نکرد، یکی از عجیبترین و ویژهترین کتابهای بوکوفسکی است. این کتاب شرحی است بر سفر چارلز در سال ۱۹۷۸ به زادگاهش شهری کوچک در آلمان به نام آندرناخ. او در این رجعت توسط پاپاراتزیها یا خبرنگارهایی که سلبریتیها را رصد میکنند، تعقیب میشود و در حالی که مست است، در تلویزیون فرانسه ظاهر میشود و یک سخنرانی جالب درمورد زندگی و مرگ در کلیسا دوسلدورف میکند!
اولین رمان چارلز بوکوفسکی رمان اداره پست بود. دست بر قضا اگر بخواهیم بهترین کتابهای بوکوفسکی برای خواندن را انتخاب کنیم، اداره پست از اولین پیشنهادها خواهد بود.
بوکوفسکی در ۴۹سالگی ریسک کرد و از موقعیتش در اداره پست بیرون زد. او درمورد این تصمیم گفته بود که «من دو گزینه داشتم! در اداره پست بمانم یا دیوانه شوم!» چارلز اولین گزینه را انتخاب کرد و بعد تمام وقت روی اولین رمان یا بهترین کتابش کار کرد.
کتاب اداره پست یک خودزندگینامهی داستانی است که دو سال و نیم سر و کله زدن بوکوفسکی در میان بستههای پستی و دستهبندی کردن نامهها را به خوبی عیان میکند.
این داستان بهخوبی تقلا کردن یک روح سرگردان و هنرمند در دنیای مدرن و جامعهی جدید را نشان میدهد. ماجرای کتاب به این شکل است که هنری چیناسکی کارمند ادارهی پست پس از دوازده سال دوندگی، سروکله زدن با همکارهای دیوانه و مدیران غیرقابل تحمل، به زندگی فکر میکند و سه لذت زندگیاش یعنی شراب، زنان و شرطبندی است را به یاد میآورد.
بوکوفسکی پس از انتشار داستانهایش به زخم معدهای خطرناک مبتلا شد که کارش را به بیمارستان کشید. پس از این بیماری، اقدامی عجیب از او سر زد که زندگی ادبی او را تغییر داد. او دیگر داستان ننوشت و به شعر مدرن رو آورد. در این بخش برخی از اشعار منتشر شده از او را معرفی میکنیم.
بوکوفسکی کودکی و نوجوانی سختی داشت و بقیهی عمر خود را با قوانین اجتماعی سر و کله زد و بیعلت نبود که به شاعر آمریکاییهای بدنام شهرت پیدا کرد! کتاب آویزان از نخ یک مجموعه شعر است که مطابق انتظاری که از بوکوفسکی میرود به عالم و آدم تاخته و حتی سیاست و قدرت را به بوتهی نقد کشیده است. احمد پوری مترجم کارکشته و نامداری است که این مجموعه را به فارسی برگردانده و حاصل کار او یکی از بهترین کتابهای شعر بوکوفسکی از آب درآمده است.
لئونارد کوهن ترانهسرای کانادایی فقید کتاب آخرین شب از شعرهای زمین را تحسینبرانگیز میدانست. این اشعار دو سال پیش از مرگ بوکوفسکی منتشر شدند و به نوعی آخرین خطوط او هستند. البته بعد از مرگ او هم آثاری از او منتشر شد، اما این آخرین اثری بود که وقتی در قید حیات بود، به چاپ رسید.
اشعار این مجموعه ژرف و طنزآمیز هستند و کمی هم حس شوخطبعی برای درک آنها لازم است. مرگ و جاودانگی، زندگی شهری، ادبیات، بیماری، جنگ و گذشته از جمله موضوعات اشعار این کتاب هستند. این کتاب در ایران با نام پیش به سوی قرن بیست و یک هم ترجمه و منتشر شدهاند، اما نام اصلی این مجموعه شعر همان آخرین شب از شعرهای زمین است.
کتاب برای من غمگین نشوید هم یکی دیگر از مجموعه اشعاری است که از بوکوفسکی گردآوری شده و بخشی از آنها در روزنامههای زیرزمینی آمریکایی برای اولین بار منتشر شدند. البته نباید نادیده گرفت که افبیآی زمانی به خاطر ستونی که بوکوفسکی در این روزنامههای زیرزمینی مینوشت تشکیل پرونده داده بود. بوکوفسکی ستونی طنزآمیز داشت که تحت عنوان یادداشتهای پیرمرد کثیف منتشر میشد و طرفداران بسیاری داشت. از این حیث بود که نام بوکوفسکی و سلینجر در به انحطاط بردن تربیت نوجوانان در کنار یکدیگر میآمد! البته آن دوران خیلی زود به سر آمد و اشعار و داستانهای بوکوفسکی راه خود را به کتابفروشیها باز کردند. به این شکل بود که بوکوفسکی از اتاقهای ارزانقیمت به شهرت و ثروتی بزرگ دست پیدا کرد.
بخشی از کتاب صوتی برای من غمگین نشوید را بشنوید.
برای من غمگین نشوید
نویسنده: چارلز بوکوفسکی
گوینده: حامد خدادادی
انتشارات: کارگاه اتفاق
احتمالا این لطیفترین اسمی است که بوکوفسکی برای چیزی انتخاب کرده است! اما حقیقت و سبک خود را حفظ کرده و همچنان از تلخیها، دردها، رنجها، نفرتها، زشتیها و زیباییهای زندگی در این اشعار صریح و خوشخوان صحبت به میان آورده است.
بیرون انداختن ساعت شماطهدار سومین جلد از شعرهای بوکوفسکی است. ترجمهی این اثر ارزشمند را احمد پوری به عهده داشته و همانطور که از اسم منحصر به فرد و جذاب آن برمیآید با اشعار یک نویسندهی عاصی و عصبانی طرف هستیم که امتحان خود را هم پس داده است!
اگر شیفتهی دنیای تلخ، خشن، و در عین حال طنزآلود چارلز بوکوفسکی هستید، خواندن آثار او به ترتیبی خاص میتواند شما را بهتر با جهانبینی و سبک نوشتاریاش آشنا کند. اگر میخواهید بهصورت تدریجی و هوشمندانه وارد دنیای بوکوفسکی شوید، این ترتیب پیشنهادی را دنبال کنید:
ترتیب پیشنهادی برای خواندن آثار بوکوفسکی:
۱- ساندویچ ژامبون: شروع از کودکی هنری چیناسکی (آلتر اگوی بوکوفسکی) بهترین راه ورود به دنیای اوست. این کتاب دوران سخت کودکی و نوجوانیاش را با پدری مستبد، فقر و اولین تجربههایش با ادبیات، مشروب و خشونت روایت میکند.
۲- اداره پست: وقتی بوکوفسکی تصمیم میگیرد شغل ثابتی داشته باشد، سر از ادارهی پست در میآورد. اما زندگی کارمندی با روحیهی سرکش و عیاش او همخوانی ندارد و حاصل آن، یکی از درخشانترین رمانهای طنز تلخ دربارهی زندگی روزمره و بیهودگی مشاغل معمولی است.
۳- هزارپیشه: این کتاب داستان چیناسکی در حال ولگردی، عوض کردن شغلهای مختلف، مشروب خوردن و تقلا برای بقاست. اگر دوست دارید تصویری واقعی از زندگی یک نویسندهی فقیر و همیشه مست داشته باشید، این کتاب را از دست ندهید.
۴- زنها: با مشهورشدن بوکوفسکی، زنان بسیاری وارد زندگیاش شدند. این کتاب پر از ماجراهای عاشقانه، روابط پر از تنش و طنزی تلخ دربارهی عشق و شهوت است. اگر میخواهید بوکوفسکی را در دوران موفقیتش ببینید، این کتاب نقطهی ورود مناسبی است.
۵- عامهپسند: آخرین رمان بوکوفسکی که بهنوعی پارودی ادبیات کارآگاهی است. این کتاب مثل یک وداع دیوانهوار با زندگی، نوشتن و تمام کلیشههای ادبی است.
بهترین راه برای خواندن بوکوفسکی، شروع از زندگی شخصیاش و حرکت به سمت آثار متأخر اوست. اگر تازهکار هستید، با ساندویچ ژامبون شروع کنید و سپس وارد جهان پر از شراب و تنهاییاش در اداره پست و هزارپیشه شوید. بعد از آن، سراغ داستانهای کوتاهش بروید تا تکههای بیشتری از ذهن او را ببینید. در نهایت، شعرهایش را بخوانید تا تمام احساسات او را در خالصترین شکلش درک کنید.
بوکوفسکی نویسندهای است که باید او را زندگی کنید، نه فقط بخوانید.
چارلز بوکوفسکی نویسندهای بود که زندگی را همانطور که بود روی کاغذ میآورد؛ تلخ، بیرحم، اما عجیب صادقانه و گاهی هم خندهدار. او از ستارههای رئالیسم کثیف بود، ژانری که زشتیهای دنیا را بدون هیچ رتوشی جلوی چشم مخاطب میگذاشت. داستانها و اشعارش پر از الکل، شکست، زنها، شبهای بیپایان و انسانهایی بود که در پایینترین سطح جامعه دستوپا میزدند.
اما خب، بوکوفسکی فقط یک نویسنده نبود، یک پدیده بود. کسی که حتی روی سنگ قبرش هم یک جملهی طعنهآمیز گذاشت تا ثابت کند که سبک زندگیاش نه یک شعار، بلکه یک واقعیت بود.
اگر تا حالا کتابی از بوکوفسکی نخواندهاید، وقتش رسیده که به این دنیای خشن، بیپرده و عجیب صادقانه سری بزنید. شاید خوشتان نیاید، شاید هم عاشقش شوید. اما یک چیز قطعی است، بعد از خواندنش دیگر مثل قبل نخواهید بود!
طاقچه دریچهای است به دنیای کتابهای الکترونیکی؛ جایی که با یک کلیک، به دنیایی از داستانها، دانش و تجربههای تازه قدم میگذارید. هر زمان و هرجا که بخواهید، میتوانید کتاب دلخواهتان را در فروشگاه کتاب طاقچه پیدا کنید و بیدرنگ مشغول خواندن شوید. لذت یک کتابخانهی همیشه در دسترس را با خرید کتاب در طاقچه تجربه کنید!
پینوشت: بخشی از یادداشتی که مطالعه کردید، به قلم بنوشه فرهت، نویسندهی بلاگ طاقچه بود.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه