لوگو طاقچه
خرید کتاب صوتی با تخفیف
فرازوفرودهای رابطه تولستوی و همسرش

فرازوفرودهای رابطه تولستوی و همسرش

1 بازدید

میان عشق و نبوغ، همیشه مرزی باریک است؛ جایی که لئو تولستوی و سوفیا تولستایا چهل‌وهشت سال بر لبه‌اش زیستند. در این یادداشت، قرار است خواننده به قلب یکی از پیچیده‌ترین و انسانی‌ترین روابط تاریخ ادبیات قدم بگذارد: رابطه‌ی «لئو تولستوی» و «سوفیا تولستایا». عشقی که در مرز میان خلاقیت و رنج، عرفان و واقعیت، وفاداری و تنش در نوسان بود.

از فرار ناگهانی تولستوی از خانه و نامه‌ی آخرش، تا سال‌های طولانی همکاری و مشاجره، این نوشته به جزئیات زندگی مشترک آن دو می‌پردازد؛ از سوفیای جوانِ نسخه‌بردارِ «جنگ و صلح» تا زنی که پس از مرگ شوهرش میراث ادبی او را حفظ کرد. در ادامه، خواننده با فراز و فرودهای رابطه‌ی این دو چهره‌ی بزرگ، با تحولات روحی و فکری تولستوی، دیدگاهش نسبت به زنان و در نهایت نگاهی فلسفی‌تر به معنای «عشق در کنار نبوغ» روبه‌رو خواهد شد.

درباره آثار تولستوی در صفحه این نویسنده در طاقچه بیشتر بخوانید.

مقدمه‌ای بر رابطه‌ی تولستوی و سوفیا

آنا کاری نینا (جلد اول)

نویسنده: لئو تولستوی

مترجم: حمیدرضا آتش بر آب

انتشارات: انتشارات علمی و فرهنگی

در حوالی ساعت شش بامداد ٢٨ اکتبر ١٩١٠، صدای چرخیدن کلید بر در، سکوت اول صبح املاک اربابی «یاسنایا پولیانا» را شکست. دو سایه به آرامی و پیچ‌پیچ کنان از میان درخت‌های باغ به درشکه‌ای که خیابان خلوت را بی‌هیاهو طی کرده بود نزدیک می‌شوند. آن‌ها دزد و یا پلیس‌ تزاری امپراتور روس بودند که مدت مدیدی ساکنان این خانه، بخصوص مالک پیرش را زیر نظر داشت. یکی از آن‌ها لباس دهقانی با کلاهی زمخت بر سر داشت و ریش سفید و انبوهش درمیان نور کم‌رمق صبح نمایان بود، و دیگری میانسال با لباس رسمی. از همه‌ی املاک و دارایی، پیرمرد در خورجینش تنها یک دفتر یادداشت و قلم داشت؛ یکی از این دو سایه، «لئو تولستوی»، غول بی‌بدیل ادبیات روس، و به‌عبارتی مصلح اجتماعی و هواخواه دهقانان و فقرا، و دیگری پزشک مخصوصش بود. آن‌ها بی‌سروصدا سوار بر درشکه به ایستگاه قطار می‌روند؛ ایستگاه قطار! جایی که یکی از شخصیت‌های معروف داستانی‌اش، «آنا کارنینا»، خود را به زیر یکی از واگن‌هایش انداخت و به زندگی‌اش پایان داد.  آیا او هم می‌خواهد مانند «آنا کارنینا» رفتار کند؟

خیر، تولستوی با ٨٢ سال سن هنوز زندگی را دوست دارد، ولی نه، آن رفاهی را که به دلیل املاک و حق‌التالیف آثارش و نه آن شهرتی که به دلیل نوشته‌هایش کسب کرده بود دیگر نمی‌خواهد؛ مدت زیادی است که زندگی زاهدانه را به زندگی اشرافی ترجیح داده است. در همان ایستگاه، لئوی پیر، روی یکی از نیمکت‌های چرکین واگن می‌نشیند و نامه‌ای برای «سوفیا آدریونا تولستایا»، زنی که ۴٨ سال با او زندگی کرد می‌نویسد. متن نامه طوری است که انگار باید بارها مسئله‌ی رفتن و ترک‌کردن مطرح شده باشد و حالا که بدون میل سوفیا، خانه را ترک کرده است، باید توجیهی برای ترک خانه بنویسد. می‌نویسد: «من همان کاری را می‌کنم که رسم همه‌ی پیران همسان من است؛ من از این زندگی همگانی دست می‌کشم تا آخرین روزهای عمر در تنهایی و خاموشی بگذرانم»(۱).  نامه را به سورچی می‌دهد و سوار قطار می‌شود. سفری بی‌مقصد را طی می‌کند تا در نهایت، در کمتر از یک ماه، روز ٢٠ نوامبر ١٩١٠، بر اثر بیماری ذات‌الریه در ایستگاه «آستاپوفو» برای همیشه زندگی را ترک می‌گوید. اما خالق قطورترین رمان‌ها، از آن خانواده‌ی پرجمعیت چرا فقط باید رضایت همسرش را به «زندگی در تنهایی و خاموشی» به دست آورد؟ داستان زندگی این دو تنش و پیچیدگی کمتر از رمان‌های روسی ندارد.

آنا کارنینا (مجموعه دو جلدی)

نویسنده: لئو تولستوی

گوینده: علی عمرانی

انتشارات: انتشارات ماه آوا

بیوگرافی سوفیا تولستایا

دختری ١٨ساله، از خانواده‌ی اشرافی با نویسنده‌ای که حدوداً شانزده سال از او بزرگ‌تر است و به دلیل یکی از رمان‌هایش- «قزاق‌ها»- اسم و رسمی در ادبیات روس دارد، ازدواج می‌کند. «سوفیا آدریونا بیرز» که بعد از ازدواج با لئو تولستوی، به «سوفیا آدریونا تولستایا» تغییر نام می‌یابد، یکی از سه دختر «آندری ایوستافیویچ بیرز» پزشک دربار امپراتوری روس و نوه‌ی مادری اولین وزیر آموزش و پرورش روسیه است. زندگی سوفیا بعد از ازدواج با تولستوی، وقف همسرش شد؛ مدیریت املاک، سروسامان‌دادن به فرزندان، رو‌نویسی و تصحیح  آثار تولستوی، مدیریت حق‌التالیف آثار و… تا مدت‌ها بر عهده‌ی او بود. به‌رغم تولستوی، سوفیا، رفتاری اشرافی داشت و به مال و املاک در جهت حفظ خانواده اهمیتی بسیاری می‌داد.

سوفیا و تولستوی، هر دو فقط یک بار ازدواج می‌کنند و ۴٨ سال ماجراهای پرپیچ‌وخمی را تا پایان زندگی‌شان با همدیگر شریک می‌شوند. سوفیا مادری است که بارها مرگ فرزندانش را دیده است؛ در مجموع ١۶ بار از تولستوی باردار می‌شود که سه نفر از ‌آن‌ها در همان جنینی سقط می‌شوند و از ١٣ فرزند به‌دنیاآمده، تنها هشت نفر به سن بلوغ می‌رسند. اما داغ‌های مکرر ازدست‌دادن فرزند هرگز باعث نمی‌شوند سوفیا آن شور و حرارت به زندگی را از دست دهد.

جنگ و صلح (کتاب اول و دوم)

نویسنده: لئو تولستوی

مترجم: کاظم انصاری

انتشارات: انتشارات امیرکبیر

اگرچه سروسامان‌دادن به اوضاع خانواده انرژی زیادی از سوفیا می‌گرفت، اما او، همسر رمان‌نویسش را در خلق شاهکارهای ادبی تنها نگذاشت. تولستوی اغلب پیش‌نویس‌های ابتدایی رمان‌هایش را با خطی ناخوانا، حذف و اضافات مداوم و تغییرات زیاد می‌نوشت. صفحات پیش‌نویس رمان، خطوط درهم‌برهمی داشت و بارها روی برخی جملات خط‌خوردگی، حذف یا ناخوانایی دیده می‌شد. مرتب‌کردن ١۴٠٠ صفحه از پیش‌نویس «جنگ و صلح» با آن همه درهم‌برهمی- تولستوی هم افقی و هم عمودی روی صفحات می‌نوشت- تنها کار سوفیا بود. او در مجموع هفت بار نسخه‌ی پیش‌نویس این شاهکار ادبی را بازنویسی کرد، آن هم نه در حالت معمولی. او بیشتر شب‌ها زیر نور شمع و بعد از اینکه خدمتکاران و فرزندانش به خواب می‌رفتند تا پاسی از شب روی آن همه صفحه‌ی بی‌نظم و ناخوانا کار می‌کرد. نسخه‌برداری از دست‌نوشته‌های تولستوی تنها رونویسی از اثر نبود، بلکه او باید خطاهای نگارشی، تکرارهای متن، جملات حذف‌شده و خطاهای املایی را نیز در متن کشف و تصحیح می‌کرد و درنهایت با امانت‌داری نسخه‌ی مرتبی را تحویل نویسنده می‌داد. از آنجایی که تولستوی مکرراً تغییراتی در متن اعمال می‌کرد، سوفیا مجبور بود برخی از فصول را حتی بیشتر از بیست بار مجدداً تصحیح و رونویسی کند؛ کاری که در برخی از فصل‌های «آنا کارنینا» انجام داد.

کار روی آثار تولستوی فقط به رونویسی‌های طاقت‌فرسا ختم نمی‌شد. او باید نسخه‌های چاپی کتاب را قبل از انتشار بار دیگر با پیش‌نویس متن تطبیق می‌داد و خطاهایش را تصحیح می‌کرد. همچنین در سال‌های اول ازدواج، مانند منشی تولستوی برای نشر آثار و نظارت بر حق‌التالیف مذاکره می‌کرد.  

اما با پابه‌سن‌گذاشتن تولستوی و تغییر در عقاید مذهبی و ایدئولوژیک، کم‌کم اوضاع تغییر پیدا کرد. تولستوی دیگر نه میلی به املاک خود داشت، نه تمایلی به دریافت حق‌التالیف آثار. اختلاف و مشاجره‌ی زن و شوهر کم‌کم به تنش بزرگی بدل شد که تا امروز موضوع ده‌ها کتاب و صدها مقاله شده است. شایعات هم در بزرگ‌نمایی این اختلاف نقش اساسی بازی می‌کرد و اختلاف زن و شوهر را پررنگ‌تر نشان می‌‌داد؛ همه‌جا روزنامه‌نگاران و عکاس‌ها حاضر بودند تا خبری از زندگی این دو نفر به سرتاسر روسیه و بعد جهان مخابره کنند.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

تنش‌ها و مشاجره‌های میان تولستوی و همسرش

تولستوی، یک شب قبل از ازدواج، دفترچه‌ی خاطرات دوران جوانی خود را که در آن روابط جنسیِ گذشته و زندگی بی‌بندوبار خود را با صراحت ثبت کرده بود، به سوفیای ۱۸ ساله (که بسیار ساده و آرمان‌گرا بود) داد تا هیچ رازی بین آن‌ها نباشد. سپردن دفترچه‌ی خاطرات اگرچه با نیت صادقانه‌ای انجام شد، اما در واقع، صداقتی خشن و بی‌پرده بود که معصومیت سوفیا را به قیمت آسیب روانی دائمی از او گرفت و یکی از سرچشمه‌های اصلی تضادها، مشاجرات و ناآرامی‌های درونی آن‌ها در طول سال‌های بعد شد. خاطرات باعث شد سوفیا در همان ابتدا حس تحقیر، حسادت مداوم و اضطراب دائمی را تجربه کند، بخصوص که یکی از خاطراتْ به فرزند نامشروع تولستوی از یک زن خدمتکار اشاره می‌کرد. با وجود اینکه سوفیا در ادامه‌ی زندگی شکی به وفاداری تولستوی نداشت، اما گاهی در مشاجره‌های آینده‌ به تجربه‌‌های جوانی تولستوی اشاره می‌کرد.  

اما اختلاف اساسی به دوره‌ای برمی‌گردد که تولستوی تحولات روحی بسیار بنیادی را در اواخر دهه ١٨٧٠ تجربه می‌کند. این تحول روحی و اعتقادی تماماً در سال ١٨٧٩-١٨٨٠ و در سن ۵١سالگی نمایان شد. او در آن دوران که از ثروت و شهرت جهانی برخوردار بود، با پرسش‌های وجودی و عمیقی درباره‌ی معنای زندگی، مرگ، ایمان و خدا دست‌وپنجه نرم می‌کرد. تغییر مسیر در اعتقادات فکری تولستوی، از جمله نفی دینداری کلیسایی، بازگشت به مسیحیت راستین، نفی دولت، نفی خشونت، نفی مالکیت و تلاش برای خیر همگانی، باعث شد حتی آثار ادبی قبلی خود را رد کند و آن‌ها را آثار «بیهوده‌»‌ای بنامند. تولستوی در این دوران آرمان‌های زاهدگرایانه‌ای را پیش گرفت و تقریباً برای مدتی حتی از نوشتن و انتشار آثار ادبی خودداری کرد و به نوشتن آثاری درباره‌ی الهیات، نقد اجتماعی، اعترافات مذهبی و فلسفی روی آورد.

نوشته‌های تولستوی غالباً در آن دوران توسط دستگاه‌های دولتی سانسور شده و یا مجوز انتشار نمی‌گرفتند، زیرا در آن‌ها به نقد دینداری کلیسا و ریاکاری دولت می‌پرداخت، اما شهرت او باعث شد بسیاری از نوشته‌هایش مخفیانه در میان عموم دست‌به‌دست شود و طرفدارهای بسیاری را نیز به خود جلب کند. از سویی دیگر، بیشتر جامعه‌ی روشنفکری روسیه از ترک‌گفتن ادبیات توسط تولستوی و رویاوری به تبلیغ کیش زاهدانه ابراز نگرانی و حسرت می‌کردند.

رستاخیز

نویسنده: لئو تولستوی

مترجم: پرویز شهدی

انتشارات: انتشارات به سخن

«ایوان تورگنیف» نویسنده‌ی بزرگ روس که رابطه‌ای طولانی و آشفته‌ای با تولستوی داشت، در اواخر عمر خود واکنشی حسرت‌بار و التماس‌آمیز به تغییر مسیر تولستوی نشان داد. او در آخرین نامه‌ای که در بستر مرگ برای تولستوی نوشت رسماً التماس کرد که او دوباره به «ادبیات» برگردد: «دوست من، نویسنده‌ی بزرگ سرزمین روسیه، به کار ادبی خود بازگرد. این هدیه به تو داده شده است و تو حق نداری آن را دفن کنی.» تولستوی در آن دوران  با نوشتن سه اثر ادبی دیگر به ادبیات بازگشت، اما آن آثار نیز در خدمت عقایدی قرار گرفت که در زندگی شخصی و نوشته‌های الهیاتی و مذهبی‌اش برای آن تبلیغ می‌کرد. حتی انتشار آخرین رمان بزرگش «رستاخیز» (١٨٩٩) که در آن به نقد عقاید کلیسای ارتدوکس پرداخته بود بهانه‌ای شد برای «مرتد» اعلام‌کردن وی.  

«ماکسیم گورکی» در کتاب خاطراتش با تولستوی، از تناقض بین نبوغ تولستوی و زهد تحمیلی‌اش می‌گوید. اگرچه گورگی قدرت عظیم شخصیت تولستوی را احساس می‌کرد اما با تلاش‌هایش برای زندگی زاهدانه و موعظه‌ی بی‌عملی (عدم مقاومت در برابر شر) موافق نبود.[۲]

همچنین، «آنتوان چخوف» که ارادت ویژه‌ای به تولستوی داشت و همواره داستان‌های کوتاهش تحسین تولستوی را برمی‌انگیخت، به طور فزاینده‌ای با آموزه‌های او بعد از تغییر روحی مخالفت ورزید، زیرا احساس می‌کرد این آموزه‌ها زندگی را برای مردم سخت‌تر می‌کند.

در این میان، زندگی برای سوفیا از همه بیشتر بحرانی‌تر شد. تولستوی به دلیل اصول اخلاقی خود به‌شدت از زندگی مرفه و اشرافی احساس شرم و گناه می‌کرد، چراکه زندگی واقعی خود را در تضاد کامل با اعتقاداتش مبنی بر برابری و همبستگی با دهقانان می‌دانست. در نتیجه، می‌خواست تمام دارایی‌هایش- از جمله حق‌التالیف آثار- را به «مالکیت عمومی» درآورد. سوفیا تماماً با این خواسته‌ی تولستوی به دلیل حفظ پشتوانه‌ی مادی برای خانواده‌ی پرجمعیت تولستوی‌ها مخالف می‌ورزید. بحث‌های زیادی بین این دو بر سر قضیه‌ی مالکیت و زندگی اشرافی طی تحول روحی تولستوی در گرفت. تولستوی که پول ناشی از حق‌التالیف آثارش را «پول ناپاک» می‌دانست بارها وصیت‌نامه‌ی خود را به اصرار سوفیا تغییر داد.

سونات کرویتسر

نویسنده: لئو تولستوی

مترجم: بنفشه جعفر

انتشارات: نشر روزگار

اختلاف حتی به آثاری ادبی تولستوی نیز کشیده شد. رمان کوتاه «سونات کرویتسر»(١٨٩٠) ، تبدیل به اثر جنجالی و بحث برانگیز وی شد. این اثرْ عقاید رادیکال تولستوی درباره‌ی عشق، شهوت، ازدواج، حسادت و اخلاقیات جنسی را همراه با نقد تندی از زندگی زناشویی و غریزه‌ی جنسی بیان می‌کند. با وجود سانسور و منع انتشار عمومی، بسیاری مضمون این رمان را بازتابی نمادین از رابطه‌ی پرتنش خودِ تولستوی و سوفیا دانستند و شایعاتی شکل گرفت که گویی «سونات کرویتسر» در حقیقت اعترافی پنهان از زندگی شخصی آن دو است.
گفت‌وگوهای طولانی تولستوی بر سر عمومی‌کردن تالیفات و اصرار سوفیا برای حفظ آن، آخر سر منجر شد نویسنده وصیت‌نامه‌ای مخفی را تنظیم کند و آن را به «ولادیمیر چرتکوف» بسپارد.

چرتکوف دوست و شاگرد مورد اعتماد تولستوی بود که عقاید زاهدانه و ضد مالکیت تولستوی را کاملاً پذیرفته بود. اما سوفیا معتقد بود چرتکوف از نفوذ خود بر تولستوی برای دورکردن او از خانواده و همچنین ترغیبش به دست‌کشیدن از دارایی‌ها استفاده کرده است، در نتیجه، دشمنی عمیقی با او داشت. سوفیا یک بار وصیت‌نامه‌ی نهایی تولستوی را پیدا کرده بود و او را مجبور به تغییر آن کرد. اما در نهایت، تولستوی وصیت‌نامه را با واگذاری آثار خود به عموم تغییر داد و همسرش را در جریان نگذاشت. هنگامی که سوفیا از وجود این سند باخبر شد، دیگر تولستوی، در ٢٨ اکتبر ١٩١٠ خانه را ترک گفته بود.

 سوفیا بعد از مرگ تولستوی

سوفیا تولستایا، نه سال بعد از مرگ تولستوی زندگی کرد. انقلاب اکتبر ١٩١٧ را به آرامی از سر گذراند و در این مدت خاطرات و آثار داستانی نوشت که همگی سال‌ها بعد از مرگش منتشر شدند. او تا زنده بود برای انتشار بدون سانسور آثار تولستوی تلاش کرد. اگرچه خود رمانی به نام «تقصیر کیست؟» در نقد «سونات کرویستر» نوشت، اما تلاش کرد تا ممنوعیت انتشار این رمان برداشته شود و در لیست مجموعه آثار تولستوی قرار گیرد. سوفیا در خاطرات‌ منتشرشده‌اش نیز به اختلاف و مشاجره‌هایش با تولستوی، تلاش برای حفظ خانواده، رونویسی و تصحیح آثار و حتی دشمنی‌اش با چرتکوف پرداخته است.[۳]

دیدگاه تولستوی به زنان

دیدگاه تولستوی در مورد زنان را باید به دو دسته تقسیم کرد؛ دیدگاه‌هایی که در آثار ادبی قبل از تحول روحی وی وجود داشت و دیدگاهی که غالباً به طور مستقیم و بعد از دوران تحول روحی به زنان داشت.

دیدگاه‌های مستقیم تولستوی، بخصوص در مقاله‌ها و نامه‌های دوره‌ی متاخرش غالباً بازتاب‌دهنده‌ی دیدگاه‌های سنتی و محافظه‌کارانه‌ای است که بر نقش سنتی زنان تاکید دارد. گاهی اوقات او زنان را موجوداتی از نظر روحی ضعیف‌تر از مردان می‌داند و تنها نقش همسر و مادری دلسوز را برای آن‌ها قائل می‌شود. در برخی آثار داستانی متاخر، مانند «سونات کرویستر» در قالب یکی از شخصیت‌ها نسبت به نقش مخرب نیروی جنسی آن‌ها هشدار می‌دهد. البته نباید «عقاید شخصیت‌های داستانی» را با «عقیده‌ی مولف» یکی دانست، اما فارغ از رمان مذکور، می‌توان چنین دیدگاهی را در نامه‌ها، اظهارات و برخی خاطرات پی گرفت. در برخی مواقع حتی تولستوی به دلیل ترس، از اظهار نظر در مورد زنان خودداری می‌کرد.

ماکسیم گورکی در خاطراتش با تولستوی تعریف می‌کند که یک روز همراه چخوف، او را در ساحل «کریمه» تنهایی ملاقات می‌کنند. دو نویسنده‌ی جوان شروع به بحث درباره‌ی زنان می‌کنند و از تولستوی می‌خواهند در این باره اظهار نظر کند، او در ابتدا امتناع می‌کند اما ناگهان می‌گوید: «من حقیقت را درباره‌ی زنان تنها هنگامی خواهم گفت که تا لب گور یک قدم بیشتر فاصله نداشته باشم، آنگاه حقیقت را خواهم گفت و به توی تابوت خواهم رفت و سرپوش آن را خواهم گذاشت و خواهم گفت: اکنون دیگر هر چه می‌خواهید با من بکنید.»[۴]

برخلاف اظهارنظرهای مستقیمی از این دست، شخصیت‌های زن در رمان‌های تولستوی به طرز حیرت‌انگیزی واقع‌بینانه، عمیق و متناقض هستند. او با دقت بی‌نظیری به روان‌شناسی زنان پرداخته است و آن‌ها را در تضاد با محدودیت‌های جامعه‌ی پدرسالار روس نشان می‌دهد. وی زنان ایدئالی مانند «ناتاشا روستووا» را در رمان «جنگ و صلح» خلق کرده که نمایانگر طبیعت، سرزندگی و تلاش در عمل هستند. همچنین در رمان «رستاخیز» -اگرچه در دوره‌ی تحول روحی نوشته شده است- شخصیت «کاتیوشا ماسلووا» نمادی از معصومیت ازدست‌رفته و رنج در جامعه‌ی مردسالار است. تولستوی از طریق این شخصیت، ظلم و فساد سیستماتیک طبقه‌ی حاکم و کلیسا را بر طبقات فرودست به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که چگونه زنان در چنین جامعه‌ای به ورطه‌ی گناه و آلودگی کشیده می‌شوند. از سویی دیگر، شخصیتِ «آنا کارنینا» با عقاید محافظه‌کارانه‌ی تولستوی کاملاً متضاد است. آنا در این رمان زنی باهوش و زیبا و تجسمی از احساس و شور است که در ازدواج بی‌عشق با مردی سرد و اصولی زندگی‌اش به انحراف کشیده می‌شود و در نهایت منجر به مرگ‌ خودخواسته‌ی او می‌گردد.

جنگ و صلح (جلد اول)

نویسنده: لئون تالستوی

گوینده: جمعی از گویندگان

انتشارات: آوانامه

«خرد رمان» و عقاید تولستوی

زندگی شخصی تولستوی با سوفیا، زندگی همراه با عشق و تنش بود. عشقی که موجب شد آن دو ۴٨ سال کنار هم زندگی کنند، عشقی که منبع پرورش فرزندان و خلق صفحات پرشماری از داستان‌ها، شخصیت‌ها و ماجراهایی شد که بدون دوگانه‌ی تولستوی-سوفیا هرگز به سرانجام نمی‌رسید. تحولات روحی که تولستوی از سر گذراند و تلاش برای رستگاری انسان، او را به میزان زیادی از سوفیا و خانواده‌اش دور کرد، اما همه‌ی این اختلافات باعث نشد خللی در وفاداری آن‌ها به وجود آید. سوفیا همواره تولستوی را نویسنده‌ی بزرگ می‌دانست که آثارش باید به بهترین وجه و بدون سانسور حکومت در اختیار خوانندگان قرار گیرد و تولستوی هرگز او را برای خوش‌گذرانی و بی‌بندوباری رها نکرد. داستان سوفیا و تولستوی رابطه‌ای توأمان با عشق و مناقشه بود؛ یکی برای عشق به خانواده تلاش می‌کرد و دیگری برای عشق به انسانیت.

 شاید اظهار نظر حکیمانه‌ی «میلان کوندرا» در مورد عقاید شخصی تولستوی و آنچه داستان‌هایش به ما می‌گوید راه‌گشاترین جمله در تحلیل زندگی و رمان‌های وی باشد. کوندرا در «هنر رمان» اظهار می‌کند هنگامی که تولستوی طرح اولیه‌ی رمان «آنا کارنینا» را می‌کشید، قصد داشت «آنا» را به عنوان «یک زن کاملاً غیرقابل ترحم» تصویر کند و نشان دهد که پایان تراژیک او «کاملاً موجه و سزاوار» است (همان‌طور که دیدگاه‌های اخلاقی زاهدانه‌ی او حکم می‌کرد)، اما نسخه‌ی نهایی رمان، بسیار متفاوت است. کوندرا معتقد است تولستوی در حین نوشتن، به ندای دیگری گوش می‌داد که او آن را «خرد رمان» می‌نامد. این خرد، تولستوی را وادار کرد که «انسانیت، پیچیدگی و رنج آنا» را به تصویر بکشد، حتی اگر این کار با قضاوت اخلاقی شخصی خود تولستوی (که او را محکوم می‌کرد) در تضاد باشد. کوندرا در پایان در عبارتی حکیمانه می‌نویسد: «همه‌ی رمان‌نویسان حقیقیْ گوش به فرمان این خرد فوق شخصی دارند و این نشان می‌دهد که چرا رمان‌های بزرگ همیشه کمی هوشمند‌تر از نویسندگان خویش‌اند. رمان‌نویسانی که هوشمند‌تر از آثارشان‌اند، باید حرفه‌ی خود را تغییر دهند»[۵] و تولستوی «باهوش‌تر از رمان‌هایش» نبود، به همین دلیل برای همیشه «رمان‌نویس» ماند.

 نتیجه‌گیری

رابطه‌ی لئو تولستوی و سوفیا تولستایا را نمی‌توان با معیارهای معمول سنجید؛ این پیوند نه صرفاً نوعی ازدواج، بلکه تقابل دو نگاه به زندگی بود: یکی جست‌وجوی رستگاری در آسمان و دیگری پای‌بندی به زمین و خانه. آنچه میان آن دو گذشت، جدالِ همیشگیِ انسانِ اندیشمند است با خویشتن، با عشق، با حقیقت. اگرچه می‌توان در زندگی این دو، با دیدی فمینیستی نگریست و حق را به سوفیا داد، بابت تمام رنج‌هایی که در زندگی متحمل شده است.

سوفیا در سایه‌ی نام بزرگ شوهرش زیست، اما بی‌او هیچ‌کدام از آثار تولستوی به همان شکل که می‌شناسیم وجود نمی‌داشت و تولستوی، با همه‌ی نبوغ و پارسایی‌اش، در برابر عشق زمینیِ همسرش همیشه ناتوان بود.

سرانجام شاید نتوان گفت کدام‌یک بر دیگری پیروز شد، اما می‌توان اطمینان داشت که حاصل این کشاکش، میراثی بود که نام هر دو را جاودانه کرد؛ عشقی که در مرز میان رنج و جاودانگی، همان‌قدر انسانی است که الهی.


منابع:

[۱] . به نقل از اشتفان تسوایک، تولستوی، ترجمه جهانگیر افکاری، تهران: نشر سروش، ١٣٧١، ص ١۵۶.

[۲] . Gorky, Maksim. Reminiscences of Leo Nikolaevich Tolstoy. United States, Folcroft Library Editions, 1977.

[۳] . Tolstoy, Sofia. The Diaries of Sofia Tolstoy. Translated by Cathy Porter, Alma Books, 2009.

[۴] . به نقل از ویل دورانت، لذات فلسفه: پژوهشی در سرگذشت و سرنوشت بشر. ترجمه: عباس زرباف. ویرایش جدید، تهران: انتشارات علمى و فرهنگی، ١٣٧٧، ص ١٣٢.

[۵] . میلان کوندرا، هنر رمان، ترجمه: پرویز همایون‌پور. چاپ یازدهم، تهران: نشر قطره، ص ٢٧٠.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

1 بازدید
برچسب ها
بستن تبلیغ
خرید کتاب صوتی با تخفیف

کاوان محمدپور هستم. علاقه پژوهشی‌ام نقد ادبی، روایت‌شناسی و جامعه‌شناسی ادبیات با تمرکز بر «رمان» است؛ رمان برای من صرفاً یک ژانر ادبی نیست، بلکه «شیوه‌ای از اندیشیدن» هم است. بیشتر نوشته‌هایم به دو زبان فارسی و کُردی (زبان مادری‌ام) است و غالباً مقالات و یادداشت‌های فارسی‌ام را در نشریات سراسری منتشر می‌کنم. سابقه‌ی همکاری با روزنامه‌های مثل شرق، ابتکار، همدلی، قانون، اعتماد، و سایت‌های وینش، پروبلماتیکا و انسان‌شناسی و فرهنگ را داشته‌ام. تابه‌حال یک کتاب کُردی از من منتشر شده که ترجمه‌ی عنوانش به فارسی می‌شود: «بوطیقای روایت‌: روایت‌شناسی رمان کُردی». این کتاب را پژوهشکده کردستان‌شناسی دانشگاه کردستان-سنندج منتشر کرد و سال ۱۴۰۲ در «هفته پژوهش» ایران، به عنوان «تالیف برتر» شناخته شد؛ خبر خوبی برای کتاب اولم بود. علاوه بر این، در یک کتاب فارسی به اسم «رساله‌ی راوی: درسگفتارهای روایت در داستان. نشر: آگاه ١۴٠٢» و همچنین یک کتاب انگلیسی به نام «نقشه‌برداری از ادبیات‌های اقلیت/کوچک و جهانی. ناشران: لکسینگتون‌بوکس و بلومزبری. ٢٠٢۴» به عنوان مولف همکاری داشته‌ام. علاوه بر نوشتن، اگر فرصتی باشد، در برخی از موسسه‌ها، نظریه ادبی و نقد رمان تدریس می‌کنم. اینجا، در «طاقچه»، تلاش دارم زبان تحلیل و نقد ادبی را تا حد امکان ساده و قابل فهم کنم تا مخاطب عمومی رمان، که اغلب رمان برای او نوشته می‌شود، با لایه‌های پنهان و سحرآمیز اثر ارتباط بیشتری برقرار کند.


اشتراک گذاری یادداشت
0 0 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
جدیدترین
قدیمی ترین بیشترین رای
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت‌های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه