لوگو طاقچه
خرید کتاب صوتی با تخفیف
مقایسه رمان شب سراب و بامداد خمار

شب سراب و بامداد خمار؛ جدال دو روایت از یک عشق

71 بازدید

به راحت نفسی، رنج پایدار مجوی/ شب شراب نیرزد به بامداد خمار (سعدی شیرازی علیه‌الرحمه)

«در قسمت اول کتاب شما با چشم محبوبه به رحیم نگاه می‌کنید، همه چیز را زیبا می‌بینید، چشمتان به روی نقاط ضعف رحیم بسته است. من دید محبوبه را از رحیم نشان می‌دهم؛ دید یک دختر خام و بی‌تجربه‌ی محدود را که خیلی در قید و بند نگه داشته شده. بعد شما با دید محبوبه چشمتان به واقعیت‌های شخصیت‌ رحیم باز می‌شود.» این جملات بخشی از مصاحبه‌ی فتانه حاج سیدجوادی، نویسنده‌ی رمان بامداد خمار است که در زمستان ۱۳۷۵ در مجله‌ی زنان با او صورت گرفته است. نشر البرز، بامداد خمار حاج سیدجوادی را در سال ۱۳۷۴ در دو هزار نسخه و با قیمت ۷۸۰ تومان به چاپ رساند. یک سال پس از آن، نویسنده‌ی دیگری با این هدف که صدای رحیم، شخصیت مرد داستان بامداد خمار، درست و به اندازه‌ی کافی شنیده نشده است و اکنون او می‌خواهد از این زاویه به ماجرای زندگی رحیم و محبوبه‌ی بامداد خمار بنگرد، رمانی با عنوان شب سراب می‌نویسد. در این یادداشت می‌خواهیم به این دو رمان بپردازیم و از جنبه‌های مختلف مقایسه‌ای بین آن‌ها انجام دهیم.

ماجرای شب سراب؛ از قصد انتشار تا شکایت نویسنده‌ی بامداد خمار

شب سراب

نویسنده: ناهید ا. پژواک

انتشارات: نشر آسیم

وقتی در سال ۱۳۷۴ رمان بامداد خمار از سوی انتشارات البرز منتشر شد، چنان استقبالی از آن شد که در عرض یک‌سال در ۹ نوبت هشتادوشش‌هزار نسخه از آن چاپ شد. همین استقبال شاید یکی از انگیزه‌ها و دلایلی شد که یک سال بعد شخصی ناشناس با اسم مستعار ناهید ا. پژواک به این فکر بیفتد که با اقتباس و الهام از بامداد خمار روایت زندگی رحیم و محبوبه را این بار از سوی رحیم به تصویر بکشد و برای رمان خود عنوان شب سراب را برگزیند.

فتانه حاج سیدجوادی که رمان شب سراب را می‌بیند و می‌خواند متوجه هم‌پوشانی‌های بسیاری میان رمان خود و شب سراب می‌شود و از آنجایی که پژواک اجازه‌ی اقتباس را برای نوشتن رمان خود از وی نگرفته است، از پژواک با موضوع سرقت ادبی به دادگاه شکایت می‌کند.

در دادگاه، حمید مصدق، وکیل دادگستری، که البته ما به شاعری او را می‌شناسیم، وکالت حاج سیدجوادی را برعهده گرفت. با توجه به شواهد و قراین موجود در پرونده، قاضی به نفع حاج سیدجوادی رأی داد و معتقد بود که شباهت‌های میان دو رمان را نمی‌توان صرفاً الهام تلقی کرد، بلکه نقض حق تکثیر متن نویسنده‌ی اول یعنی حاج سیدجوادی است و پژواک در این پرونده محکوم شد. در نتیجه‌ی این حکم، منافع حاصل از فروش رمان شب سراب به حاج سیدجوادی و انتشارات البرز تعلق گرفت. اگرچه شب سراب در بازار کتاب باقی ماند و به فروش رفت و همچنان خوانندگان خود را دارد.

از نویسنده‌ی شب سراب چه می‌دانیم؟

اگرچه نویسنده‌ی بامداد خمار سرشناس نیست و پس از این رمان دیگر هیچ نوشته‌اش آن‌قدر کیفیت ادبی نداشت که بتواند برایش شهرت دیگری به ارمغان بیاورد، اطلاعات درباره‌ی او و زندگی‌اش به اندازه‌ی کافی وجود دارد. حتی به بهانه‌ی بامداد خمار، چندین بار با وی مصاحبه شده است. اما وقتی به سراغ نویسنده‌ی شب سراب می‌رویم، جز اسم ناهید ا. پژواک به‌عنوان نویسنده‌ی شب سراب هیچ اطلاعات پیرامونی درباره‌ی وی موجود نیست؛ هر آنچه هست در ارتباط با بامداد خمار است و شکایت حاج سیدجوادی علیه وی و بخشیدن عواید حاصل از فروش رمانش به نویسنده و ناشر بامداد خمار. از این رو، به باور بعضی، ناهید پژواک ممکن است اسمی مستعار باشد؛ البته احتمال اینکه وی مرد باشد هم هست. چراکه همان‌طور که خوب می‌دانیم، رمان بامداد خمار از دید یک زن یعنی محبوبه روایت می‌شود ولی شب سراب می‌خواهد با دیدی ضد زن این روایت زنانه را مخدوش و تخریب کند و تماماً علیه محبوبه و به نفع رحیم ماجرا را روایت می‌کند. روایتی که قابل باور نیست که یک زن این‌گونه علیه هم‌نوعان خود بنویسد. برخی معتقدند نویسنده‌ی شب سراب اسم مستعار زنانه‌ای انتخاب کرده است تا افکار خوانندگان را از مسئله‌ی ضد زن بودن فضای حاکم بر رمانش گمراه کند و به‌نوعی خود را از بخشی از انتقادات رها کند. البته که برای این فرضیه هم مدرک و شواهدی وجود ندارد و صرفا حدس و گمان باقی می‌ماند.

طبق قانون حقوق مؤلف و ناشر در ایران، هر اثری سی سال تحت این قانون قرار دارد و پس از آن آزاد می‌شود. اما اگر کسی بخواهد در این فاصله‌ از کتابی هر گونه اقتباسی بکند، باید با اجازه‌ی مؤلف و ناشر اثر باشد. اجازه‌ای که پژواک در اقتباسش از بامداد خمار از نویسنده و ناشر نگرفت و در نهایت کار به دادگاه کشید؛ دادگاهی که به باور برخی افراد، باعثِ به‌شهرت‌رسیدن شب سراب و فروش آن شد. رفتاری غیرقانونی و غیر اخلاقی در جامعه‌ی ادبی که نتیجه‌اش به نفع فرد متخلف تمام شد.

آیا شب سراب ادامه‌ی بامداد خمار است؟

بامداد خمار

نویسنده: فتانه حاج سید جوادی (پروین)

انتشارات: نشر البرز

در ادبیات سراسر دنیا شیوه‌ای با عنوان روابط بینامتنی رایج و معمول است که منظور از آن ارتباط و گفت‌وگوی دو یا چند متن با یکدیگر است. این ارتباط که به شکل یک زنجیره‌ی بینامتنی است، می‌تواند به لحاظ ساختاری یا معنایی باشد. اما نکته‌ای که نباید از آن غافل بود این است که روابط بینامتنی با شیوه‌های ادبی مثل اقتباس یا تضمین و تلمیح یا سرقت ادبی متفاوت است. شاید با هم هم‌پوشانی داشته باشند اما لزوماً یکی یا مشابهِ همدیگر نیستند.

اگر بخواهیم در ادبیات معاصر فارسی یک مثال بزنیم، شاید رمان پیکر فرهاد عباس معروفی یکی از بهترین نمونه‌ها در این موضوع باشد. اگر رمان پیکر فرهاد را خوانده باشید، می‌بینید که این متن در گفت‌وگو با چندین متن پیش از خود است؛ اول و بیش از همه بوف کور هدایت، پس از آن هفت پیکر نظامی گنجوی و نیز اشاراتی به فروغ فرخزاد. معروفی خود در چندین جا درباره‌ی پیکر فرهاد توضیح داده که این رمانِ خود را در پاسخ به بوف کور هدایت نوشته و به‌نوعی زاویه‌ی دوربین خود را عوض کرده و از زاویه‌ای دیگر نگریسته است.

در سال ۱۳۷۵ نویسنده‌ای ناشناس با نام مستعار ناهید ا. پژواک داستانی با عنوان شب سراب نوشت و هدفش از این نوشته را نگاه به زندگی شخصیت‌های بامداد خمار از زاویه‌ای دیگر بیان کرد. هدفی که برای به‌شهرت‌رسیدن و خواندن این رمان آن هم در آن دهه‌ی هفتاد جامعه‌ی ادبی ایران، بسیار کارساز شد و توانست شهرتی برای نویسنده‌ی همیشه ناشناسش به ارمغان بیاورد.

اما اگر داستان شب سراب را که به‌نظر عنوانش را از بیت مشهور سعدی: به راحت نفسی، رنج پایدار مجوی/ شب شراب نیرزد به بامداد خمار که در رمان بامداد خمار هم بدان اشاره می‌شود، گرفته است‌، خوانده باشیم می‌بینیم که راوی داستان رحیم است و ماجرا از بچگی رحیم و سختی‌ها و مشکلاتی که در زندگی داشته و با آن بزرگ شده است، روایت می‌شود. درواقع باید گفت موازی با بامداد خمار است نه ادامه‌ی آن. اگرچه ضعف‌هایی در ساختار و محتوای آن به چشم می‌خورد که به‌نوعی منطق داستانی بامداد خمار را نقض می‌کند.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

مقایسه‌ی رمان شب سراب و بامداد خمار و بررسی و نقد آن‌ها

بامداد خمار و شب سراب را جزو رمان‌های عامه‌پسند به شمار می‌آورند؛ به این معنی که عموم مردم آن را خوانده و پسندیده‌اند؛ اما اگر پای متخصصان داستان و رمان به میان بیاید، عیب‌های ساختاری و گاه محتوایی این رمان‌ها رخ می‌نماید. مثلاً از جمله ایرادات اساسی بر این دو رمان، به‌ویژه شب سراب این است که شخصیت‌ها صدایی ندارند و نویسنده جای همه حرف می‌زند. یا مثلاً در شب سراب که چند نمونه‌ی آن را در ادامه خواهم آورد، نویسنده عقده‌گشایی‌های خود را نه نسبت به طبقه‌ی اعیان، بلکه نسبت به خانواده‌ی محبوبه و بخصوص خودِ محبوبه در بامداد خمار بازگو می‌کند. در نهایت اینکه گویی نویسندگان این دو رمان، بخصوص شب سراب، یک‌طرفه به قاضی رفته‌اند.

از جمله ضعف‌های شب سراب:

رحیم حرف‌هایی در نوجوانی‌اش می‌زند که معلوم است نویسنده‌ در دهانش گذاشته است. مثلاً همان اوایل داستان، در جایی می‌خواهد بگوید که دیگر بزرگ شده‌ است و حس و حالش نسبت به زن‌ها تغییر و دگرگونی یافته، می‌گوید:

«از زن‌ها بدم می‌آمد. مثل حالت ویار داشتم. بوی زن به دماغم می‌خورد چندشم می‌شد. توی کوچه و بازار دختر و زن که می‌دیدم فرار می‌کردم».

در حالی که در حقیقت، اگر پسری در چنین سن و سال رحیم چنین حال و احوالی واقعاً پیدا کند، احتمال کمی دارد که از این واژگان (چندش و ویار) استفاده کند.

لحن رحیم و حدیث نفس‌هایش اصلاً با شخصیتی که از رحیم می‌شناسیم و اینکه پسر خانواده‌ای فقیر و کم‌سواد است همخوانی ندارد.

رحیم و مادرش به طرز آگاهانه‌ای به فقر و فاقه‌ی خود اذعان دارند و گاهی خیلی ناجور از آن حرف می‌زنند. می‌خواهند که ترحم دیگران را برای خود گدایی کنند، و بسیار برای خواننده خسته‌کننده است؛ بنابراین مشخص است که شخصیت‌ها بویی از عزت نفس نبرده‌اند، ویژگی‌ای که نویسنده خواسته شخصیت رحیم را در اینجا قابل احترام و محق به تصویر بکشد، اما برعکس از آب درآمده است.

بامداد خمار

نویسنده: فتانه حاج سید جوادی (پروین)

گوینده: شیما درخشش

انتشارات: آوانامه

نقدها و مقاله‌های مشهور درباره‌ی بامداد خمار و شب سراب

فتانه حاج سیدجوادی بارها در مصاحبه‌هایش که پیرامون بامداد خمار انجام داده، اشاره می‌کند که استقبال خوانندگان رمانش فوق‌العاده بوده است، نظرها همه نسبت به کتاب مثبت بوده است، حتی اغلب گفته‌اند که بامداد خمار را سه‌روزه خوانده‌اند و این یعنی کشش و جذابیت ماجراهای رمان آن‌قدر بالا بوده که کتاب را زمین نمی‌گذاشته‌اند. یا برخی می‌گفتند این بخش از داستان سرگذشت زندگی من بوده و به‌اصطلاح با آن همذات‌پنداری کرده‌اند.

از جمله نقدهایی که بر بامداد خمار می‌شود، این است که محتوای رمان تا حدودی نصیحت‌گرایانه و مادرانه است؛ هرچند نویسنده در مصاحبه‌اش می‌گوید:

«من دلم می‌خواهد از کتابم یک برداشت احساسی داشته باشند یا مثلاً حالت مشورتی داشته باشد.»

درواقع نمی‌خواهد که نصیحت کند، بلکه همه‌ی آدم‌ها را به مشورت‌گرفتن تشویق می‌کند. از سویی دیگر، نویسنده خواسته واقعیت جامعه و فرهنگ ایرانی را بنویسد، اما در صحبت‌هایش به‌نظر خانواده را از فرهنگ و جامعه جدا می‌داند، حال آنکه خانواده اولین فضایی است که هر آدمی در آن رشد می‌کند و با فرهنگ کلی سرزمین خود آشنا می‌شود. همچنین نویسنده در نقدی که در شخصیت‌پردازی رحیم به او می‌شود پاسخ می‌دهد که در قسمت اول کتاب، خواننده از نگاه محبوبه با رحیم آشنا می‌شود و رحیم شخصیت ایدئالی است، اما در قسمت دوم رمان، نویسنده خودش شخصیت رحیم را به تصویر می‌کشد و آنجا خواننده را با صورت واقعی وی آشنا می‌سازد.

اما نقد مهم و قابل توجهی که بر این دو رمان در مقایسه با یکدیگر وجود دارد، طرف‌داری از طبقات اجتماعی راویانِ داستانِ خودشان است. در بامداد خمار فقط طبقه‌ی اشرافی و اعیان آدم‌های درست و حسابی هستند و آداب و ترتیب را رعایت می‌کنند و روشنفکر محسوب می‌شوند، و در مقابل، شب سراب دفاعیه‌ای از طبقه‌ی پایین‌دست و فقیر آن دوران است. اما در شب سراب ناهمخوانی میان شخصیت‌ها و رفتارهایشان بیشتر به چشم می‌خورد و گاهی در بعضی قسمت‌های داستان می‌بینیم که این دفاعیه جنبه‌ی مظلوم‌نمایی طبقه‌ی رحیم و تخریب طبقه‌ی اعیانی محبوبه را پیدا کرده است؛ ضمن آنکه ناشناس بودن نویسنده و عدم حضورش در محافل ادبی بیشتر به این مسئله دامن زده است که نویسنده‌ی شب سراب که احتمالاً مرد است، صرفاً هدفش دفاع از مردها و توجیه رفتارهای مردانه در جامعه‌ی مردسالار ایرانی است، به همین دلیل اسمی زنانه انتخاب کرده تا خواننده در حین خواندن رمان در پسِ ذهنش این را به یاد داشته باشد که یک زن دارد چنین از مردان دفاع می‌کند، تا به‌نوعی خود را از انتقادات احتمالی مبرّا کند. حال آنکه تمامی رفتارهای رحیم و مادرش در شب سراب نه‌تنها توجیه مردسالاری است، بلکه لاپوشانی عیب و ایرادهای بی‌شمار خودشان نیز است. 

به عبارتی، به باور برخی، شب سراب دفاعیه‌ای مردانه در برابر روایت زنانه‌ی بامداد خمار است، در واقع برخی مردان چون نتوانسته‌اند این نوع روایت را بربتابند، چنین رمانی نوشته‌اند. وقتی شب سراب را می‌خوانیم و با بامداد خمار مقایسه می‌کنیم، می‌بینیم پژواک عنوان سوءتفاهم روی همه‌ی برداشت‌های محبوبه گذاشته است. درحالی‌که اگر واقعاً سوءتفاهم است، باید پرسید چرا رحیم تلاشی برای برطرف‌کردن این سوءتفاهمات نمی‌کند، و برعکس، محبوبه را کتک می‌زند و لاابالی‌گری در پیش می‌گیرد؟ گویی با سوءتفاهم‌نامیدن این رخدادها مسئولیت را از روی دوش خود برمی‌دارد و مشکل را به سمت طرف مقابل پرتاب می‌کند.

نقد افسانه نجم‌آبادی از کتاب بامداد خمار

افسانه نجم‌آبادی پژوهشگر زنان در دوران معاصر است و کتاب‌ها و مقاله‌های متعددی در این زمینه نوشته است. او در مقاله‌ای با عنوان «بامداد خمار: رنج سکسوالیته و عشق در ایران مدرن» در کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ از جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی به بامداد خمار نگریسته است و در این میان نظرات منفی و مثبت منتقدان را درباره‌ی این رمان نیز بازگو کرده است. وی در این مقاله‌ می‌نویسد که بامداد خمار همچون داستان‌های عاشقانه‌ی تراژیک اولیه داستانی اخلاقی دارد، اما برخلاف این داستان‌ها پایانش خوش نیست و چنین نشان می‌دهد که ازدواج رمانتیک زن و مرد از طبقات مختلف به هیچ روی کمکی به روابط بین‌فرهنگی و بین‌طبقاتی نمی‌کند. همین نتیجه‌گیری نویسنده در پایان داستان منتقدان رمان را به دو دسته تقسیم می‌کند: برخی با سرسختی آن را داستانی عامیانه و ساده با طرحی پیش‌ِپاافتاده دانسته‌اند و برخی دیگر، از جمله بهاءالدین خرمشاهی گفته‌اند که «این رمان جامعه‌شناسی فقر و ثروت نیست؛ بلکه جدال میان عشق و عقل است و نقدی بر فساد و انحراف اخلاقی است.»

علی فردوسی (که نجم‌آبادی در مقاله‌اش به پژوهش‌های او، خرمشاهی و حق‌شناس اشاره می‌کند) در یادداشتی از جنسیت خوانندگان این رمان سخن می‌گوید و با توجه به اینکه از بین یازده نفری که بامداد خمار بینشان دست‌به‌دست گشته تا به دست او رسیده، نُه نفرشان خانم بوده‌اند و در پژوهشی دیگر علی‌محمد حق‌شناس از افزایش توجه ایرانیان، بخصوص زنان، به رمان‌های عامه‌پسند می‌گوید.

در بین انتقادهای مختلف از بامداد خمار شاید جالب باشد بدانید که شهلا لاهیجی از زنان ناشر و از فمینیست‌های پیشرو در ایران است. او همان کسی است که حاضر نمی‌شود بامداد خمار را چاپ کند و پس از آن هم به رغم فروش بسیار بالای رمان از تصمیم خود پشیمان نیست.

«به تعبیر لاهیجی، رمان همسر دوم شدن را راه نجات قهرمان زن داستان نشان می‌دهد، بی‌آنکه ذره‌ای احساسات همسر اول را در نظر بگیرد؛ رمان به اختلاف و کشمکش طبقاتی دامن می‌زند و به طبقه‌ی کارگر و پیشه‌ور اهانت می‌کند؛ این توهین به جامعه‌ی مدنی است؛ و این کتابی است پدرسالارانه که در آن زنی که از توصیه‌های بزرگ خاندان پیروی نمی‌کند به‌شکلی تراژیک رنج می‌کشد.»

لاهیجی به‌عنوان نماینده‌ی فمینیست‌ها از این رمان وحشت دارد و آن را نمی‌پسندد، چرا که پایان رمان زن را به بیراهه می‌کشاند. اما علی فردوسی در خوانش خود از این رمان، برگشتن دختر به آغوش پدرش را می‌پسندد و به‌شکلی تمثیلی آن را زمینه‌ساز تسلای ملی می‌داند.

جمع‌بندی

رعایت قانون حقوق مؤلف و کپی‌رایت سال‌هاست که در ایران با مشکل روبه‌روست و اگر هم کسی ادعا کند که چنین حقی رعایت می‌شود، شاید به یک کتاب خارجی مربوط بشود؛ وگرنه معمولاً آثار داخلی تا کار به شکایت و دادگاه کشیده نشود، چنین حقوقی رعایت نمی‌شود. بارزترین نمونه‌ی آن بامداد خمار و شب سراب است که در این یادداشت به ماجرای رخ‌داده میان این دو رمان پرداختیم. بامداد خمار یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های عامه‌پسند فارسی بود که طی ده سال حدود سیصدهزار نسخه از آن به فروش رفت؛ حتی به زبان‌های آلمانی و انگلیسی هم ترجمه شد. در مقابل، شب سراب هم که از زاویه‌ی دیگری همین ماجرای زندگی محبوبه و رحیم بامداد خمار را روایت می‌کند، فروش نسبتاً خوبی داشت، اگرچه نویسنده‌اش، ناهید ا. پژواک، با حکم دادگاه متهم به سرقت ادبی شد. اتهامی که در نهایت به نفع این رمان و نویسنده‌اش تمام شد و باعث شد خوانندگان برای سردرآوردن از سرقت ادبی صورت‌گرفته، این رمان را هم بخوانند؛ و این‌گونه نام شب سراب هم به‌دنبال بامداد خمار در محافل ادبی آورده شود.

منابع

چرا شد محو از یاد تو نامم؟، افسانه نجم‌آبادی، ترجمه‌ی شیرین کریمی، ۱۳۹۸، نشر بیدگل.

«الهام و اقتباس ادبی در دنیا چه سابقه‌ای دارد؟ از هاکلبری فین تا دادگاه بامداد خمار»، روزنامه‌ی دنیای اقتصاد، بخش فرهنگ و هنر، شماره‌ی خبر: ۴۱۲۴۹۰۵، تاریخ چاپ: ۱۴۰۳/۰۸/۳۰.

«آیا بامداد خمار به پایان رسیده است؟»، وینش، ۲۸ فروردین ۱۴۰۱.

«معرفی، نقد و خلاصه‌ی کتاب بامداد خمار»، مجله‌ی طاقچه، آرزو شهبازی.

«جستاری بر دو رمان بامداد خمار و شب سراب»، کانون فرهنگی چوک، کوثر عابدینی، ۱۲ مرداد ۱۴۰۳.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

71 بازدید
برچسب ها
بستن تبلیغ
خرید کتاب صوتی با تخفیف

من آرزو شهبازی هستم و در سال ۱۳۶۶ در شهر اصفهان متولد شدم. علاقه‌ی بسیار زیادم به ادبیات باعث شد رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی را تا مقطع دکتری بخوانم و دنبال کنم. به‌طور مشخص در حوزه‌ی جامعه‌شناسی ادبیات پژوهش می‌کنم و همینْ حوزه‌ی مطالعاتیِ من را به تاریخ و فلسفه هم مرتبط ساخته است. علاوه بر تدریس و پژوهش در زمینه‌ی تخصصی دانشگاهی‌ام، یادداشت‌هایی در معرفی و نقد کتاب‌ها نوشته‌ام، و با بعضی ناشران در زمینه‌ی ویرایش و آماده‌سازی کتاب همکاری می‌کنم. مدتی هم هست که در سایت طاقچه مشغول به تولید محتوا در بخش‌های زندگی‌نامه و مجله‌ی طاقچه هستم. در بخش وبلاگ طاقچه می‌توانید یادداشت‌های مرا که به معرفی‌ نویسندگان و شاعران و کتاب‌ها در حوزه‌ی ادبیات فارسی و جهان اختصاص دارد، بخوانید.


اشتراک گذاری یادداشت
0 0 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
جدیدترین
قدیمی ترین بیشترین رای
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت‌های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه