مسخ و داستانهای دیگر
نویسنده: فرانتس کافکا
مترجم: علی اصغر حداد
نشر ماهی
اسم فرانتس کافکا که میآید، همه یاد آن حشرهی بختبرگشتهای میافتیم که یک روز صبح فهمید در تحتخوابش نمیتواند غلت بزند. یاد سیاهی که مانند گرد بر آثار و زندگی او نشسته است و یاد کافکای ایران، صادق هدایت، که مسخ، شاهکار بینظیر او را به فارسی ترجمه کرد. چرا به یاد کافکا و عروسک مسافر[۱] نیفتیم؟ چرا فکر نکنیم این مرد خسته از زندگی که در نوشتهها و یادداشتهای روزانهاش از کشتن و نابود کردن خودش مینویسد و با نوشتن مسخ، میخواهد پیامی به همه دنیا بدهد نمیتواند آنقدر نرم و ملایم و مهربان باشد که سه هفتهی تمام از زبان عروسک گمشدهی دختر بچهای که در پارک گریه میکرد، نامهنگاری کرده تا به او بقبولاند که عروسکش گم نشده، که به سفر رفته است؟ اینجا قرار است این کافکا و کافکای خالق گرهگور سامسا را بیشتر بررسی کنیم.
بوف کور اثری است که صادق هدایت با تاثیر از آثار کافکا نوشته. پیشنهاد میکنیم یادداشت «چرا باید بوف کور صادق هدایت را بخوانیم؟» را هم بخوانید. در این یادداشت کتاب بوف کور را نقد و بررسی کردیم.
فرانتس کافکا در سوم ژوئیه ۱۸۸۳ در پراگ به دنیا آمد. در خانوادهای که با او سر ناسازگاری داشتند. با پدری که با ایجاد ترس در خانه همه را به فرمانبرداری از خودش واداشته بود و مادری که همیشه در بحثها طرفدار پدر بود. این دو نفر کاری کردند که بعدها کافکا نامهای به آنها و به خصوص پدرش بنویسد و در آن بگوید که «در حضور شما زبانم میگرفت و به لکنت میافتادم و نمیتوانستم حرف بزنم و فکر کنم…»
او در رشتهی حقوق درس خواند و کاری در شرکت بیمهی حوادث گرفت. کاری که به او کمک میکرد تا مخارجش را بپردازد و زمان زیادی در اختیارش قرار میداد تا به کار مورد علاقهاش، نوشتن بپردازد. نوشتن البته برای او به منزلهی عبادت بود. زمانی در اختیارش قرار میداد که فراموش کند در زندگی عادیاش از چه تواناییهایی محروم است.
زنان و روابط عاشقانه
فرانتس کافکا با وجود اینکه دوستان زیادی داشت در روابطش با زنان خوب نبود. او روابط دیگری که با دوستان معروف و شناخته شدهی دیگرش داشت و البته کمکم همه به جز ماکس برود را از خود راند. از یکی از دوستانش به دلیل اینکه سالم بود، ثروت داشت و ذوق موسیقی در وجودش داشت، متنفر شد. همه به این دلیل که او خودش را اینطور نمیدید. بهرحال در برابر زنان هم همینطور بود. خودش را ناتوان میدید ولی این ناتوانی جلوی دوستی او را با فلیس نگرفت.
در سال ۱۹۱۳ با او نامزد کرد و بعدا در نامهای به پدر فلیس نوشت و گفت «در شدیدترین حالتهای عصبی بهسر میبرم. همهچیز غیر از ادبیات، کلافه و بیزارم میکند … هیچ میلی به زندگی خانوادگی ندارم.» اما این اشتیاق و علاقه خاموش نشد. او تا سال ۱۹۱۷ خانه و اثاث هم تهیه کرده بود و همان زمان بود که سرفههای خونآلودش آغاز شد و این بیماری، بهانهای شد تا از این ازدواج فرار کند. دوستی او با دختری به نام جی.دبلیو و ملینا که زنی جوان و غیریهودی بود هم در نهایت سرانجامی نداشت. او نامزدیاش را با جی.دبلیو بهم زد و ملینا هم طلاق از همسرش برای زندگی کردن با کافکا را ناممکن دانست.
فرانتس کافکا در جوانی و بر اثر بیماری سل درگذشت. بیماری که باعث شد تا پدر و مادرش بالاخره با مهر و محبت پذیرای او و مراقبش باشند. بیماری او را به آسایشگاههای مختلف برد و در موریتس، محل مورد علاقهی یهودیان در برلین در کنار بالتیک بود که جرقهی عشقی در وجودش زده شد. کافکای چهلسالگی، برای مدت کوتاهی، زندگی شادی با دورا دیمون بیستساله آغاز کرد و آن هم به زودی و به دلیل تورم اقتصادی جنگ از بین رفت. او پیش از مرگش در ۳ ژوئن ۱۹۲۴ به «ماکس برود عزیز» وصیت کرد تا تمام آثارش را نخوانده بسوزاند. اگر سرپیچی دوستش نبود حالا ما کتابهای محاکمه و قصر را نداشتیم؛ چرا که کتابهای او به عنوان «کتاب ضاله» به دست نازیها سوزانده شدند.
پیشنهاد میکنیم اگر به عقاید کافکا علاقه دارید، ویدیو «کافکائیسم چیست؟» را ببینید. این ویدیو را ED-TED تهیه کرده و زیرنویس فارسی هم دارد.
مسخ را یکی از بهترین آثار کافکا میدانند. داستانی بینظیر که در آن به نوعی به شرایط خاص خودش در زندگی اشاره میکند. داستان مردی که یک روز صبح متوجه میشود به یک حشره نفرتآور تبدیل شده است و در عوض آنکه از این تغییر حیرت کند آن را به عنوان یک اتفاق ناگوار میپذیرد. اما باید فکری هم به حال نفرت اعضای خانوادهاش از خودش بکند. این اثر به قدری در ادبیات دنیا مهم است که در دانشگاههای معتبر تدریس میشود و بارها به دست مترجمهای مختلف به زبان فارسی ترجمه شده است.
محاکمه رمان دیگر کافکا است که نیمهتمام ماند. داستان ژورف ک. مردی که به جرمی که ماهیتش برای هیچکس مشخص نیست، محاکمه میشود. قاضی هم البته مردی غیر قابل دسترسی است. این رمان نیمهتمام هم آنقدر تاثیرگذار بود که تا به حال دوبار فیلمی با اقتباس از آن توسط اورسون ولز و بر اساس فیلمنامهی هرولد پینتر ساخته شد. سر و کلهی ژوزف ک. در رمان قصر هم پیدا شد و آنجا هم نقش اول را به عهده داشت.
جلو قانون که با نام در برابر قانون هم ترجمه شده است، تنها یکی از داستانهای کوتاه جذاب و نمادین فرانتس کافکا است. داستان مردی روستایی که اجازهی ورود به قانون را میخواهد اما نگهبان به او میگوید فعلا امکانش نیست ولی بعدا شاید بتواند او را ببیند. مرد روستایی صبر میکند و صبر میکند و صبر میکند. از این داستان، تعبیرهای زیادی میشود، تعبیرهای سیاسی، اجتماعی و حتی روانکاوانه که مرد روستایی را بخشی از ناخودآگاه ما میداند.
فرانتس کافکا مردی عجیب بود و زندگی عجیبی داشت. مردی که او را یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر میدانند. او توانست آثاری را به دنیا هدیه بدهد که با گذشت سالها هنوز، تازگی خودشان را حفظ کردهاند و خواندنشان برای هرکس، حسی عمیق از درک و پذیرش به همراه داشته باشد. اما هرگز فراموش نکنیم که این مرد پریشانحال آزرده خاطر که از روابط خانوادگی خیری ندید و در روابطش با دوستان، آشنایان و حتی زنان نیز چندان موفق نبود، میتوانست خیالپردازیهایش را تا جایی ادامه دهد که دخترکی گریان را آرام کند؛ همان دخترک قصهی کافکا و عروسک مسافر که جوردی سیئررا ای فابرا به زیبایی تمام تصویر کرده است
همانطور که در ابتدای یادداشت گفتیم، او نویسندهای آلمانی زبان و اهل چکاسلواکی با عقاید نهیلیستی است. از جمله معروفترین آثار او میتوان به مسخ و محاکمه اشاره کرد.
او در ۱۸۸۳ در پراگ به دنیا آمد و در همانجا هم از دنیا رفت.
صادق هدایت به واسطه ترجمه آثار کافکا و همینطور علاقه ذاتیش یه عقاید و افکار کافکا، داستانهایش را با تاثیر از کافکا مینوشت. به خصوص در کتاب بوف کور این تاثیر بیشتر دیده میشود.
[۱] سیئررا ای فابرا، جوردی. کافکا و عروسک مسافر. رامین مولایی. تهران؛ ایرانبان، ۱۳۸۷
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه