لوگو طاقچه
خرید کتاب با تخفیف
بهترین ترجمه چنین گفت زرتشت

مقایسه و معرفی بهترین ترجمه کتاب چنین گفت زرتشت

3 بازدید

چنین گفت زرتشت از آن دست کتاب‌هایی است که بعید است جمله‌ای از آن را جایی ندیده یا نخوانده باشید. این اثر که در فلسفه جایگاهی شاخص دارد، از قله‌های ادبیات جهان هم به شمار می‌رود. نیچه با انتخاب قالبی شاعرانه و استعاری برای ارائه‌ی فلسفه‌اش، مرز میان شعر و داستان و فلسفه را در نوردیده است.

اما همین ویژگی یکتا، کار مترجمان را به مأموریتی ناممکن بدل کرده است. متن اصلی مملو است از جملات کوتاه و بلند با ریتم خاص، واژه‌سازی‌های فلسفی، و ترکیبی از عمق فکری و زیبایی ادبی. بنابراین، مترجمی که بخواهد هم‌زمان به ظرافت‌های معنایی و لحن شاعرانه‌ی اثر وفادار بماند، باید هم دقیق باشد و هم زبان‌ور.

چرا ترجمه چنین گفت زرتشت دشوار است؟

ترجمه‌ی چنین گفت زرتشت به‌دلیل ساختار چندلایه، کاری فراتر از برگردان ساده‌ی واژگان است. در این اثر، هر جمله می‌تواند هم‌زمان حامل معانی فلسفی، ارجاعات اسطوره‌ای و لحن شاعرانه باشد؛ لایه‌هایی که تنها با درک عمیق و نگاه تحلیلی می‌توان به شکلی وفادار و روان در زبان فارسی بازآفرینی کرد.

نیچه در نگارش این کتاب، جسارت زبانی کم‌نظیری به خرج داده و واژه‌هایی به کار برده که یا در زبان آلمانی معاصر او چندان رایج نبوده‌اند یا کاملاً ساخته‌ی ذهن خودش هستند. این واژه‌سازی‌ها بازتاب نگاه نوآورانه او به مفاهیم است و مترجم باید هم از خلاقیت زبانی کافی برخوردار باشد و هم توان فنی لازم برای یافتن معادل‌هایی را داشته باشد که بار مفهومی و احساسی را توأمان انتقال دهند.

ساختار موسیقایی جملات نیز از ویژگی‌های مهم متن است که نیچه با دقت و وسواس فراوان ساخته است. ریتم، تکرار و ضرب‌آهنگ کلمات طوری طراحی شده‌اند که متن حال و هوایی خطابی و شاعرانه پیدا کند. انتقال این موسیقی کلمات به فارسی، نیازمند تسلط بر نثر آهنگین و توانایی حفظ لحن در عین وفاداری به معناست.

همچنین چنین گفت زرتشت سرشار از ارجاعات بینامتنی به اسطوره‌های کهن، مناسک دینی، مفاهیم فلسفه‌ی یونان باستان و حتی سبک کتاب مقدس است. مترجم باید این زمینه‌ها را بشناسد تا بتواند آن‌ها را یا در بستر فرهنگی فارسی معادل‌سازی کند یا با توضیحاتی برای خواننده روشن کند. بنابراین، مترجمی که به سراغ این اثر می‌رود باید هم آلمانی‌بلد باشد، هم فلسفه و دین بداند و هم قلمی پرمایه داشته باشد.

محبوب‌ترین و بهترین ترجمه چنین گفت زرتشت در طاقچه

محبوب‌ترین نسخه‌ی متنی چنین گفت زرتشت در طاقچه، ترجمه‌ای از مسعود انصاری است؛ کتابی که فلسفه را در قالب نثری شاعرانه و نمادین روایت می‌کند. از نگاه کاربران، این کتاب سنگین است و باید چند بار خوانده شود تا با مفاهیم «ابر انسان»، «بازگشت جاودان» و نیهیلیسم آشنا بشوید. این نسخه پرخواننده‌ است، ولی اگر به دنبال فهم دقیق‌تر هستید، بد نیست کنار این ترجمه سراغ ترجمه‌های دیگر که در ادامه این یادداشت معرفی کرده‌ایم، هم بروید. نسخه‌ی الکترونیکی ترجمه‌ی انصاری در طاقچه در دسترس است تا با یک کلیک به دنیای اندیشه‌های نیچه وارد شوید.

معرفی نسخه‌های مختلف فارسی

این کتاب به‌رغم همه‌ی این دشواری‌هایی که برشمردیم، بیش از ده ترجمه در بازار ایران دارد. از این میان، سه ترجمه که با استقبال بیشتری مواجه شده‌اند به ترتیب از این قرارند:

  • چنین گفت زرتشت، ترجمه‌ی داریوش آشوری، انتشارات آگه
  • چنین گفت زرتشت، مسعود انصاری، انتشارات جامی
  • چنین می‌گفت زرتشت، قلی خیاط، انتشارات نگاه

مقایسه قسمتی از کتاب چنین گفت زرتشت

برای مقایسه، بخش ابتدایی این کتاب را با هم مقایسه می‌کنیم. برای ارجاع خوانندگان آشنا به زبان‌های دیگر، متن اصلی آلمانی و ترجمه‌ی والتر کافمن از آن به انگلیسی هم گذاشته شده است.

متن اصلی آلمانی

Als Zarathustra dreissig Jahr alt war, verliess er seine Heimat und den See seiner Heimat und gieng in
das Gebirge. Hier genoss er seines Geistes und seiner Einsamkeit und wurde dessen zehn Jahre nicht müde.
Endlich aber verwandelte sich sein Herz, — und eines Morgens stand er mit der Morgenröthe auf, trat vor
die Sonne hin und sprach zu ihr also:

“Du grosses Gestirn! Was wäre dein Glück, wenn du nicht Die hättest, welchen du leuchtest!

Zehn Jahre kamst du hier herauf zu meiner Höhle: du würdest deines Lichtes und dieses Weges satt ge¬
worden sein, ohne mich, meinen Adler und meine Schlange.

Aber wir warteten deiner an jedem Morgen, nahmen dir deinen Überfluss ab und segneten dich dafür.

Siehe! Ich bin meiner Weisheit überdrüssig, wie die Biene, die des Honigs zu viel gesammelt hat, ich bedarf der Hände, die sich ausstrecken.

Ich möchte verschenken und austheilen, bis die Weisen unter den Menschen wieder einmal ihrer Thorheit und die Armen wieder einmal ihres Reichthums froh geworden sind.

Dazu muss ich in die Tiefe steigen: wie du des Abends thust, wenn du hinter das Meer gehst und noch der Unterwelt Licht bringst, du überreiches Gestirn!

Ich muss, gleich dir, untergehen, wie die Menschen es nennen, zu denen ich hinab will.

So segne mich denn, du ruhiges Auge, das ohne Neid auch ein allzugrosses Glück sehen kann!

Segne den Becher, welcher überfliessen will, dass das Wasser golden aus ihm fliesse und überallhin den Abglanz deiner Wonne trage!

Siehe! Dieser Becher will wieder leer werden, und Zarathustra will wieder Mensch werden.”

— Also begann Zarathustra’s Untergang.

ترجمه‌ی انگلیسی والتر کافمان

When Zarathustra was thirty years old he left his home and the lake of his home and went into the mountains. Here he enjoyed his spirit and his solitude, and for ten years did not tire of it. But at last a change came over his heart, and one morning he rose with the dawn, stepped before the sun, and spoke to it thus:

“You great star, what would your happiness be had you not those for whom you shine?

“For ten years you have climbed to my cave: you would have tired of your light and of the journey had it not been for me and my eagle and my serpent.”

“But we waited for you every morning, took your overflow from you, and blessed you for it.

“Behold, I am weary of my wisdom, like a bee that has gathered too much honey; I need hands outstretched to receive it.

“I would give away and distribute, until the wise among men find joy once again in their folly, and the poor in their riches.

“For that I must descend to the depths, as you do in the evening when you go behind the sea and still bring light to the underworld, you overrich star.

“Like you, I must go under—go down, as is said by man, to whom I want to descend.

“So bless me then, you quiet eye that can look even upon an all-too-great happiness without envy!

“Bless the cup that wants to overflow, that the water may flow from it golden and carry everywhere the reflection of your delight.

“Behold, this cup wants to become empty again, and Zarathustra wants to become man again.”

Thus Zarathustra began to go under.

ترجمه‌ی مسعود انصاری

چنین گفت زرتشت: کتابی برای همه کس و هیچ کس

نویسنده: فردریش نیچه

مترجم: مسعود انصاری

انتشارات: انتشارات جامی

مسعود انصاری با ترجمه‌ی چنین گفت زرتشت کوشیده است برداشت خود از اثر کلاسیک نیچه را در قالبی روان و ساده و خوش‌خوان به فارسی ارائه دهد. او در این ترجمه بیش از آنکه بر لحن شاعرانه و پیچیدگی‌های زبانی متن اصلی تکیه کند، تلاش کرده مفهوم و پیام اندیشه‌های نیچه را بی‌پیرایه و مستقیم به خواننده‌ی فارسی‌زبان منتقل کند. نتیجه، نسخه‌ای است که برای ورود اولیه به جهان فکری نیچه و آشنایی کلی با محتوای کتاب مناسب است. این رویکرد گاه موجب فاصله‌گرفتن از سبک و آهنگ کلام اصلی شده، اما مطلوب خوانندگانی است که در پی فهم سریع و بی‌واسطه‌ی متن هستند.

آنگاه که زرتشت به سی سالگی رسید، زادگاه و دریاچه‌اش را رها کرد و روی به کوه نهاد، و ده سالِ تمام در آنجا اقامت گزید و از خلوت ره توشه می‌اندوخت و به اندیشه می‌پرداخت. اما سرانجام اندرونش دگرگون گشت، روزی صبحدم، برخاست و در برابر خورشید ایستاد و با او چنین راز گفت:

ای اختر بزرگ! اگر نبودند کسانی که [پرتو زرین] روشنایی‌ات را بر آنان فروریزی، به چه خوشنود بودی؟ ده سالِ است که تو اینجا، بر غارم نور می‌پاشی، امّا اگر من و عقاب و مارم نبودیم، شکوه انوارت رو به کاستی می‌نهاد و این گردش و حرکت به سستی می‌گرایید.

ولی بامدادان چشم به راه برآمدنت بودیم تا مگر از فیض فروغت بهره جوییم و به جبرانِ آن تو را سپاس گوییم.

زنهار! روانم – مانند زنبوری گرفتار آمده در انگبین خویش – از فرزانگی‌ام به ستوه آمده، آه کجایند دستانی گشوده فرا رویم، به امیدی که ببخشم و ارزانی دارم تا فرزانگان از نابخردی خود خشنود شوند و بی‌نوایان به توانگریشان دل‌خوش دارند.

همین آرزو مرا وامی‌دارد که به ژرفناها روی آورم، چنانکه تو، ای اخترِ سرشار از گنج، به آن سوی دریاها رهسپار می‌شوی و فروغِ خود را به فرویدن بخشِ هستی فرومی‌ریزی!

باید که من تو را سرمشقِ خود بگزینم و نهان مانم و با چشمانی بیدار، همگام با مردمانی که به سوی آنان شتاب دارم، فروگراییم.

پس ای اختر بزرگ، مرا خجسته بدار. تو همان دیده آرامی که می‌توانی بی‌آنکه مانند چشمانِ رشک‌بر به خود بلرزی، نیکبختیِ بی‌پایان را بنگری.

خجسته بدار آن ساغر سرشاری را که آن آبی نوشین و زرگون از آن فرو ریزد و درخشش از شادمانی‌های تو را بر کرانه‌های عالم پراکنده سازد.

زنهار! که این ساغر باز تهی خواهد شد و زرتشت این بار انسانی دیگر.

و چنین آغاز شد فروگراییدنِ زرتشت.

بخشی از کتاب صوتی چنین گفت زرتشت را بشنوید.

چنین گفت زرتشت

نویسنده: فردریش نیچه

گوینده: آرمان سلطان‌زاده

انتشارات: آوانامه

ترجمه‌ی داریوش آشوری

داریوش آشوری، نویسنده و مترجم و اندیشمند برجسته‌ی ایرانی، با ترجمه‌ی چنین گفت زرتشت، یکی از شاخص‌ترین ترجمه‌های ادبیات فلسفی را در زبان فارسی به یادگار گذاشته است. او با تسلط یگانه بر هر دو زبان آلمانی و فارسی و آگاهی ژرف از مفاهیم فلسفی و بار شاعرانه‌ی متن، ترجمه‌ای پدید آورده که هم وفادار به اندیشه و لحن نیچه است و هم برخوردار از موسیقی خاص زبان فارسی. این ترجمه نه‌تنها متن را به‌دقت بازآفرینی می‌کند، بلکه با توضیحاتی روشنگر، خواننده را در فهم لایه‌های پیچیده‌ی اثر یاری می‌دهد. آشوری با این کار، پلی میان فلسفه‌ی مدرن غرب و سنت‌های فکری و زبانی فارسی زد و اثری ماندگار و مرجع برای دوستداران نیچه بر جای گذاشت.

«زرتشت سی‌ساله بود که زادبوم و دریاچه‌یِ زادبومِ خویش را ترک گفت و به کوهستان رفت. این جا با جان و تنهاییِ خویش سرخوش بود و ده سال از آن نیازرد. اما، سرانجام، دل‌اش دیگر گشت و بامدادی با سپیده‌دم برخاست، برابرِ خورشید گام نهاد و با او چنین گفت:

«ای اخترِ بزرگ! تو را چه نیک‌بختی می‌بود اگر نمی‌داشتی آنانی را که روشنی‌شان می‌بخشی!

«تو ده سال این جا به غار-ام برآمدی: اگر من و عقاب و مار-ام نمی‌بودیم تو از فروغ خویش و از این‌ راه سیر می‌شدی.

«لیک ما هر بامداد چشم به راه‌ات بودیم و سرریز-ات را از تو بر می‌گرفتیم و تو را بهرِ آن شکر می‌گزاردیم.

«هان! از فرزانگیِ خویش به‌تنگ آمده ام و چون زنبوری انگبینِ بسیار گرد کرده، مرابه دست‌هایی نیاز است که به سویم دراز شوند.

«می‌خواهم ارزانی دارم و بخش کنم تا دیگر بار فرزانگانِ میانِ مردم از نابخردیِ خویش شادمان شوند و تهی‌دستان دیگربار از توانگری خویش.

«از این رو می‌باید به ژرفنا درآیم؛ همان‌گونه که تو شامگاهان می‌کنی، بدان‌گاه که به فراپُشتِ دریا می‌روی و نور به جهانِ زیرین می‌بری. تو، ای اخترِ سرشار!

«به زبانِ مردمان _ همان مردمانی که به سوی ایشان فرود می‌خواهم رفت _ من می‌باید چون تو فروشَوَم.

«پس برکت ده مرا ای چشمِ آسوده که نیک‌بختیِ بس بزرگ را بی‌رشک توانی نگریست!»

«برکت ده جامی را که سرریز خواهد شدن، تا آن که آب از آن زرّین جاری شود و بازتاب شادمانی‌ات را همه‌سو بَرَد!

هان! این جام دیگر بار تهی شدن خواهد و زرتشت دیگربار انسان شدن.»

_ چنین آغاز شد فروشُدِ زرتشت.»

بخشی از کتاب صوتی چنین گفت زرتشت را بشنوید.

چنین گفت زرتشت

نویسنده: فردریش نیچه

گوینده: افشین یداللهی

انتشارات: نوین کتاب گویا

ترجمه‌ی قلی خیاط

قلی خیاط از مترجمان معاصر ایرانی است که چنین گفت زرتشت را به فارسی برگردانده است. هرچند او ترجمه را شغل اصلی خود نمی‌داند، اما برخوردش با متن نیچه بیش از آن‌که صرفاً یک کار زبانی باشد، گفت‌وگویی میان فلسفه‌ی آلمانی و حساسیت‌های ادبیاتی‌اش است. ترجمه‌ی خیاط، برخلاف ترجمه‌های کلاسیک و شاعرانه مانند نسخه‌ی داریوش آشوری، زبانی ساده‌تر و تا حدی روایت‌گرانه دارد، هرچند گاهی از لحن رازآمیز و ایجاز شاعرانه متن اصلی فاصله می‌گیرد. بااین‌حال، حضورش در تاریخ ترجمه‌ی این اثر نشانه‌ی تلاشی است برای بازخوانی و بومی‌سازی اندیشه‌های نیچه در بافت فرهنگی فارسی‌زبانان.

«وقتی زرتشت سی‌ساله شد، خانه‌ی خود را ترک گفت؛ و دریاچه‌ی خانه‌ی خود را. به بالای کوه رفت و آن‌جا به مدت ده سال، با شوقِ روح و تنهایی خویش زیست. یک روز اما… قلبش منقلب شد. از جا برخاست و رو به خورشید پیش آمد. صبحِ زود بود. دمدمه‌های سحر. گفت:

«تو ای ستاره‌ی بزرگ! چه می‌شد خوشی تو اگر نمی‌داشتی آن‌هایی را که روشنایی می‌بخشی؟

ده سال تمام است که بالا آمده و و بر غار من می‌تابی. اگر من نبودم و عقاب و مار من نبودند، تو از این نور و عمل خود خسته می‌شدی.

هر صبح اما، ما چشم به راه به تو ماندیم. نور ارزانی تو را گرفته و بر تو آمین گفتیم.

اینک من دانش خویش مالامال‌ام، همچو زنبور عسلی اشباع از عسل فراوان، نیازمند دست‌های درازشده‌ام.

اینک می‌خواهم نثار کنم.

می‌خواهم نثار کنم تا باز یک بار دیگر میان مردم، عاقل‌ها از بی‌عقلی خویش و فقیرها از ثروت خویش شاد شوند!

پس مثل تو ای ستاره‌ی سرشار! که شب به دریا فرو رفته و آن دنیای پایین را نور می‌بری، من نیز باید فرو بروم به اعماق!

باید «نزول» کنم در میان این مردم، و با زبان این مردم.

پس برکتم بده، تو ای چشم‌آرام که می‌توانی ساعت مبارک را بدون رشک بنگری!

برکت بده این جام لبریز را، تا لبریز و مالامال شود از موج‌های زرین، و پژواک دهد در همه‌جا موجِ اشتیاق و تابناکِ تو را!

اینک این جام لبریز می‌رود خالی شود و زرتشت، می‌رود عادی گردد!»

و این، آغاز نزول زرتشت بود…»

بهترین نسخه‌های صوتی چنین گفت زرتشت

بعد از این صحبت‌های مفصل درباره‌ی کتاب و ترجمه‌هایش، بد نیست نگاهی هم به نسخه‌های صوتی بیندازیم. ترجمه‌ی داریوش آشوری با صدای ماندگار زنده‌یاد افشین یداللهی و به همت نوین کتاب گویا در طاقچه در دسترس است. ترجمه‌ی مسعود انصاری را نیز آرمان سلطان‌زاده با صدایی گرم و دلنشین روایت کرده و نشر آوانامه منتشر کرده است. هر دو نسخه شنیدنی‌اند و انتخاب میان آن‌ها به سلیقه و حال‌وهوای شما بستگی دارد.

پیشنهاد ما به شما کدام ترجمه چنین گفت زرتشت است؟

اگر می‌خواهید مفاهیم اصلی کتاب را بشناسید، به عمق روح اثر پی ببرید و از متن‌های دشوار باکی ندارید، با ترجمه‌ی آشوری شروع کنید. اگر در پی متنی روان و خوش‌خوان برای ترجمه هستید که درکی اولیه از متن به دست آورید، ترجمه‌ی مسعود انصاری را بخوانید و بعد اگر لازم دیدید به سراغ ترجمه‌ی آشوری بروید.

جمع‌بندی

چنین گفت زرتشت تلفیقی است یگانه از ژرفای فلسفه و شکوه شعر که درک شما از آن ارتباطی مستقیم با انتخاب ترجمه دارد. در میان نسخه‌های فارسی، ترجمه‌ی داریوش آشوری با وفاداری به متن آلمانی، نثر شاعرانه و توضیحات روشنگر، جامع‌ترین و الهام‌بخش‌ترین برداشت را ارائه می‌کند. خوانندگانی که هدفشان صرفاً آشنایی اولیه با اندیشه نیچه است می‌توانند از ترجمه‌های ساده‌تر آغاز کنند، اما برای درک کامل و لمس موسیقی و لایه‌های معنایی اثر، بازگشت به آشوری ضرورتی گریزناپذیر است.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

3 بازدید
برچسب ها
بستن تبلیغ
خرید کتاب صوتی با تخفیف


اشتراک گذاری یادداشت
0 0 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه