نویسنده: فئودور داستایفسکی
مترجم: سروش حبیبی
انتشارات: نشر ماهی
شبهای روشن با عنوان انگلیسی White Nights از داستانهای اولیهی داستایفسکی، پیش از تبعیدش به سیبری است. این داستان روایت کوتاهی از بیان احساسات مرد رؤیاپرداز تنهایی است که بهطور اتفاقی با دختری آشنا میشود که او هم از تنهایی خود رنج میکشد. رنجِ تنهایی، عشق راستین، سادگی، ایدئالگرایی و رؤیاپردازی با زبانی شاعرانه و رمانتیک در شبهای روشن روایت میشود. در یادداشت پیشِ رو میخواهیم دربارهی این داستان عاشقانه کوتاه و رمانتیک قرن نوزدهمی بگوییم. اگر این کتاب را نخواندهاید، پیشنهاد میکنیم ابتدا مطالعه و خرید کتاب شبهای روشن را انجام دهید و سپس به مطالعه این یادداشت بپردازید.
(هشدار! در ادامه پایان داستان لو میرود!)
داستان بهصورت شب به شب فصلبندی شده و شامل شب اول، شب دوم، داستان ناستنکا، شب سوم، شب چهارم و صبح است. در این یادداشت توضیحات براساس ترجمهی سروش حبیبی است؛ ترجمهای که نشر ماهی در قطع جیبی و در ۱۱۲ صفحه آن را چاپ و منتشر کرده است.
شبهای روشن ماجرای مرد خیالپرداز و رمانتیک و تنهایی است که شبها در کوچه و خیابانهای سنپترزبورگ قدم میزند و در رؤیاهای خود غرق میشود. بنا به گفتهی خودش، آنقدر در سطح شهر چرخیده و قدم برداشته است که بهجز آدمهایی که اغلب اوقات میبیند و با بعضیشان در حد نگاهکردن و لبخندزدن آشنایی دارد، ساختمانها و عمارتهای شهر را هم میشناسد و حتی دلبستگی کوچکی هم به قدیمیترهایشان و آنها که ساخت و نمایی سنّتی دارند، دارد.
مرد رؤیاباف در یکی از پرسهگردیهای شبانهاش در کنار آبراه دختر جوانی را میبیند که گریه میکند. به سمت دختر میرود و از همان ابتدا دختر به او اعتماد میکند و اجازه میدهد که تا خانهاش همراهیاش کند. در مسیر خانهی دختر، مرد خیالپرداز اشارهای به تنهایی خودش میکند. موقع خداحافظی قرار شب آینده را هم میگذارند. در شب دوم مرد بخشی از سرگذشت زندگیاش را تعریف میکند؛ اینکه در بیستوشش سالگی هنوز تنهاست و دوست و معشوقی ندارد. دختر هم که ناستنکا نام دارد، از زندگی خودش و اینکه با مادربزرگی سختگیر و محتاط زندگی میکند و سال گذشته مستأجر جوانی ساکن طبقهی بالای خانهشان شد و پس از مدتی آشناییْ عاشق آن پسر شد. پسر جوان به ناستنکا وعده میدهد که سال آینده به سنپترزبورگ برمیگردد و با هم ازدواج خواهند کرد. حالا پس از یک سال، ناستنکا چند شب است که به کنار آبراه، محل قرار با عاشقش، میآید.
ناستنکا که از همان آغاز آشنایی با مرد خیالپرداز به او اعتماد کرده بود، از او درخواست کمک میکند. مرد هم که در این مدت شیفتهی ناستنکا شده بود، اما با شنیدن ماجرای عاشقانهی ناستنکا حرفی از علاقهاش به او نمیگوید. مرد به ناستنکا میگوید بهتر است برایش نامه بنویسی و بگویی که تکلیف را روشن کند و آزاد است هر تصمیمی بگیرد. مرد وظیفهی رساندن نامه را بر عهده میگیرد. اما خبری از پسر جوان نمیشود. ناستنکا و مرد که هر دو از آمدن پسر ناامید میشوند، در گفتوگویی از علاقهشان به یکدیگر حرف میزنند. البته ناستنکا همچنان دلش پیش معشوق خودش است. سرانجام وقتی میخواهند از محل قرار ملاقات بروند، سَروکلهی پسر جوان پیدایش میشود و ناستنکا به آغوش او بازمیگردد.
داستایفسکی شبهای روشن را در سال ۱۸۴۸ نوشت، حدود دو سال بعد از انتشار اولین اثرش. و این یعنی هنوز داستایفسکی آن سبک روایی مخصوص به خود و لحن داستانی خود را پیدا نکرده است. حتی نشانههایی از تأثیرپذیری از بالزاک و پوشکین در داستانهای اولیهاش به چشم میخورد. بنابراین این اثر وی جزو ادبیات کلاسیک قرار میگیرد.
شبهای روشن داستان یا رمان کوتاه عاشقانهای است که از تنهایی آدمها علیرغم زندگی شهری و جمعیت قابل توجه شهر میگوید؛ مصداق واقعی بیت رودکی، پدر شعر فارسی، است که میگوید: با صدهزار مردم تنهایی/ بی صدهزار مردم تنهایی. با این بیت معلوم میشود که تنهایی مسئلهی بشر امروز نیست و همیشه با آدمی عجین بوده است؛ فقط شیوهی نگاه و برخورد با این مفهوم در دورههای مختلف فرق داشته است و به گونههای مختلف با آن مواجه میشدهاند.
شخصیت اصلی شبهای روشن که داستایفسکی عمداً نامی برای او انتخاب نکرده تا بیاهمیت بودن هویت آدمی را وقتی که تنهاست یا از تنهایی درمیآید، نشان بدهد، شبها در عالم خیال فرو میرود و روزها بهناچار زندگی واقعی خود را از سر میگیرد. اما نکتهای که به نظر میرسد داستایفسکی بدان توجه داشته، نوسان میان عالم واقعیت و خیال است که با تصویرسازی شبهای روشن و سفید آن را همگون کرده است. مشهور است که شبهای شمال روسیه، بخصوص در تابستان، به دلیل نزدیکی به قطب شمال تاریک نیست و حالت گرگومیش دارد. از این رو، نویسنده با تعبیر شبهای روشن زندگیِ شخصیت داستان خود را که بیشترِ زندگیاش را رؤیاپردازی کرده، در این چهار شب که با ناستنکا به سر میبرد، رنگی از واقعیت هم بدان میبخشد.
چاشنیِ خیالپردازیِ یک مرد تنها عشق است. فضا و حالوهوای رمانتیک دو شخصیت اصلیِ داستان رنگوبوی داستانهای عاشقانهی کلاسیک را دارد. قرارهای شبانه، انتظار یار را کشیدن و نامهنگاری همه نشانههای عاشقانههای دوران کلاسیک است؛ عشقهای راستین و عاری از خیانت و بدخواهی. اما قرار ملاقات کنار آبراه شهر که در چندین جای داستان به آن اشاره میشود، گاهی حس خودکشی یکی از دو شخصیت را هم القا میکند. حتی یک بار ناستنکا مستقیماً اشاره کرد که: نکند فکر کردهای حالا که معشوقم بعد از یک سال سر قرارمان حاضر نشده من خودم را در این آبراه میاندازم!
جایگاه داستایفسکی در ادبیات روسیه و در میان نویسندگان روسی کاملاً تثبیتشده و والاست. از این رو، بعضی منتقدان در باب شبهای روشن بر این باورند که اگر این داستان امروزه خوانندگانی دارد، به دلیل شهرت و اعتبار نویسندهی آن است. در واقع، همین که اسم داستایفسکی را بر جلد کتاب میبینند، خاطرجمع میشوند که با داستان درجه یکی روبهرو خواهند بود. حال آنکه شبهای روشن در مقایسه با برادران کارامازوف و جنایت و مکافات حرفی برای گفتن ندارد. اما با مقایسهی این آثار، بهوضوح گذار نویسنده را از جوانی و رمانتیکبودن به میانسالی و پختگی میتوان مشاهده نمود.
داستایفسکی این داستان را در سال ۱۸۴۸، یعنی در بیستوهفتسالگی نوشته است. زمانی که تازه دو سالی از چاپ اولین اثرش میگذرد و هنوز به منطقهی سیبری تبعید نشده است.
شبهای روشن بهنوعی گذار از دوران کلاسیک به مدرن است. دورانِ قدم گذاشتن در دنیای فردیت و فاصلهگرفتن از جمع و فرو رفتن در انزوا و غار تنهایی خود.
به لحاظ تاریخی و اجتماعی، دههی چهل قرن نوزدهم روسیه تحت تسلط نیکلای اول است که فضای بسته و خفقان و سانسور بسیار به چشم میخورد. بهنوعی چنین فضایی منجر به نگارش داستانهایی از قبیل شبهای روشن میشود که آدمها سرخورده از اجتماع در عالم تنهایی خود فرو میروند.
بخشی از کتاب صوتی شب های روشن را بشنوید.
شب های روشن
نویسنده: فئودور داستایوفسکی
گوینده: حامد فعال
انتشارات: استودیو نوار
همانطور که پیشتر اشاره شد، شبهای روشن را رمان کوتاهی دانستهاند که جزو ادبیات عاشقانهی کلاسیک تلقی میشود. ژانری که ماجرایی ساده از عشق را روایت میکند؛ بی هیچ پیچیدگیای.
شخصیت اصلی داستان وقتی برای ناستنکا داستان زندگیاش را تعریف میکند، چنان رسمی و مؤدبانه حرف میزند که اعتراض ناستنکا بلند میشود و میگوید: «نمیتوانید سادهتر حرف بزنید؟ اینجور مثل این است که از روی کتاب میخوانید.» لحن رسمی و البته منعطف و نه خشک مرد داستان بسیار محسوس است. از این رو شاید بعضی مخاطبان شبهای روشن هم این نوع روایتکردن را نپسندند و همچون ناستنکا به نشانهی اعتراض کتاب را کنار بگذارند.
شب اول و شب دوم که راوی اولشخصْ مرد خیالپرداز است، لحن بسیار مؤدبانهای دارد که نشان از هوش و سواد اوست. لحن ناستنکا هنگامی که خودش راوی زندگیاش است و از زبان خودش نقل میشود، تغییر میکند. ناستنکا که سطح سواد و فرهنگش با مرد متفاوت است، بهصورت عامیانه سخن میگوید. در شبهای روشن هم مثل دیگر داستانهای داستایفسکی، هر شخصیت صدای خودش را دارد. ناستنکا با همان لحن و صدای خودش داستانش را روایت میکند.
اگر بخواهیم شبهای روشن را با چند عبارت توصیف کنیم، تنهایی، تقابل خیال و واقعیت، شهرنشینی و فردیت و لحظههای زودگذر خوشی میتواند آن را بهخوبی به تصویر بکشد. و البته حُسن و امتیاز شبهای روشن حرکت در مرزهای عقل و عشق، خیال و واقعیت، تنهایی و جمعگرایی و خوشیهای زودگذر و ماندگار، و سیاه و سفید است. به عبارت بهتر، رنگی خاکستری دارد، چنانکه شبهای سن پترزبورگ روشناند و تاریک مطلق نیست.
این مضامین را هم میتوان در آثاری چون مرشد و مارگریتا (میخائیل بولگاکف)، عاشق (مارگریت دوراس)، نخستین عشق (ایوان تورگنیف) یا وداع با اسلحهی (ارنست همینگوی) پیدا کرد.
مکان یکی از عناصر اصلی داستان است. شهر سن پترزبورگ، یکی از شهرهای مهم کشور پهناور روسیه است و آسمان شبش که کاملاً تاریک و تیره نمیشود و هوایی گرگومیش دارد، معروف است. شبهای روشن در سنپترزبورگ و اطراف آبراه فانتانکا (در ترجمهی سروش حبیبی به این صورت آمده است) اتفاق میافتد. با جستوجویی در گوگل میتوانید رودخانهی فونتانکا را که از سن پترزبورگ میگذرد بیابید. همچنین اشاره به پاولوسک شهرکی ییلاقی در جنوب پترزبورگ، دستکم برای خوانندگان روس یا کسانی که با سن پترزبورگ آشنایی دارند، میتواند بسیار جذاب باشد؛ چراکه یافتن این مکانها در سن پترزبورگ جدید نشان از قدمت آنها دارد.
همچنین، اشارات متعدد مرد رؤیاپرداز به اشعار ژوکوفسکی یا شخصیتهای داستانی والتر اسکات: دایانا ورنون، کلارا موبری و افی دینز؛ مینا و برندا در دزد دریایی والتر اسکات؛ کتابهای پوشکین یا آیوانهو اثر والتر اسکات و تماشای تئاتر مشهور آرایشگر سویل نیز سطح سواد و تعلق شخصیتها به طبقهی روشنفکری آن دوران را نمایان میسازد.
شبهای روشن داستان کوتاه و مختصری است و نویسنده متناسب با فضای رمانتیک و احساسی داستان، چندان حوصلهی مخاطب را با خلق شخصیتهای متعدد و گفتوگوهای میان آنها سر نمیبرد، چراکه میداند خوانندهی داستان رمانتیک قرار نیست حواسش جمع باشد، بلکه فقط چند ساعتی احساسات و شاید خاطراتش با خواندن شبهای روشن زنده خواهد شد.
مرد خیالپرداز داستان شخصیت اصلی است. کارمند دونپایهی بیستوشش سالهای که داستایفسکی او را بینام در دل و رأس این داستان خلق کرده است. وی روزها مشغول به کار است و شبها از فرط تنهایی در شهر سن پترزبورگ پرسه میزند. او آنقدر این کار را کرده است که در نیمهی داستان در صحبت با ناستنکا میگوید که برای تنهاییهایش سالگرد میگیرد. این شخصیت اصلی داستان فرد باسواد و کتابخواندهای است. وی ویژگی اخلاقی خوشایندی دارد و آن ویژگی این است که عشق و احساساتش افراطی و زننده، از آنها که صاحبش را کور کند نیست. این را در برخورد با ناستنکا، در چندین جای داستان میبینیم. مثلاً وقتی میبیند که معشوق ناستنکا سرِ قرار حاضر نمیشود، آنموقع تازه عشق خود را به ناستنکا ابراز میدارد و تا پیش از آن همچون دوستی راهنمای اوست؛ او را از تنها ماندن بر حذر میدارد. در جایی از داستان که سخن از تقابل خیال و واقعیت است، شخصیت مرد از واقعیت دفاع میکند و به دوری از اسارت سایه و خیالهای ترسناک و بندگی ذهن و خیالانگیزی فلاکتبار تشویق میکند.
ناستنکا دومین شخصیت داستان است. معنی اسم ناستنکا و ناستیا، مصغر محبتآمیز و خودمانی آناستازیا هستند. دختری که به همراه مادربزرگش زندگی میکند و اتفاقاً او هم در عالم تنهایی خود به سر میبرد. وی که از بچگی پدر و مادرش را از دست داده، نزد مادربزرگش رشد مییابد، اما مادربزرگش از روی احتیاط و اینکه مبادا دختر بینوایش را گول بزنند، او را به خود سنجاق میکند. ناستنکا هم در عالم تنهایی یک رؤیاپرداز است. وی منتظر پادشاه چین است و رؤیای عروسی با او را در سر دارد. اما وقتی بهواسطهی مستأجرشان کتاب میخواند و به همراه او به تماشای تئاتر میرود، تغییری در احوالش به وجود میآید؛ اینکه: دیگر بی کتاب نتواند سر کند و رؤیای عروس پادشاه چین شدن را فراموش کند.
بهجز مادربزرگ نابینای ناستنکا، فرد دیگر در شبهای روشن پسر جوانی است که مستأجر خانهی مادربزرگ میشود و ناستنکا پس از مدتی به او دل میبازد. داستایفسکی چندان به وی نمیپردازد، اما از کتابهای خود (والتر اسکات، پوشکین) که به ناستنکا امانت میدهد و تئاترهایی که او را با خود میبرد معلوم میشود آدم باسواد و فرهیختهای است.
اگر زندگی ادبی داستایفسکی را به دورههای مختلف فکری و ادبی تقسیم کنیم، دوران ابتدایی و اولیهی آن رمانتیسیسم و خلق آثاری احساسی و رؤیاپردازانه است. در این دوران دو کتاب بیچارگان (۱۸۴۶) و شبهای روشن (۱۸۴۸) را نوشت. اثر دومش نمایندهی ادبیات رمانتیک داستایفسکی و نیز یکی از آثار رمانتیک مشهور در نیمهی قرن نوزدهم است.
گفته میشود داستایفسکی در ابتدا، پیش از آنکه ماجراهایِ دستگیری و حکم اعدامش بهدلیل عضویت در گروه پتراشفسکی -گروه انقلابی و مخالف تزار روس- و تعلیق حکم اعدام و تبعید به سیبری برایش پیش بیاید، تحت تأثیر نویسندگان بزرگی همچون پوشکین و اونوره دو بالزاک بوده است. این تأثیرپذیری طبیعی مینماید، چراکه همان سالها رمان اوژنی گرانده اثر بالزاک را به زبان روسی ترجمه کرده بود.
اما هرچه میگذرد نویسندهی شبهای روشن از این فضای شاعرانهی روزگار جوانی فاصله میگیرد، ده سال در تبعید به سر بردن در سبک نوشتنش هم تأثیر میگذارد و میشود نویسندهی خاطرات خانهی اموات، نویسندهی یادداشتهای زیرزمینی، جنایت و مکافات، ابله و… با کولهباری از رنج بشر و البته تجربه در شناخت انسان و مسائل اخلاقی و روانشناختی و فلسفی که بهطرز اعجابانگیزی در شاهکارهایش انعکاس یافته است. این جملهی شبهای روشن بهخوبی این گذار را نشان میدهد و تفسیر میکند: «ما در عین درماندگی شوربختی دیگران را شدیدتر احساس میکنیم. احساس انسان نابود نمیشود، پرعیارتر میشود.» (ص۷۵)
شبهای روشن جزو اولین آثار داستایفسکی است، یعنی زمانی که هنوز داستایفسکی سبک نوشتاری اصیل خود را پیدا نکرده و متأثر از نویسندگان بزرگی چون بالزاک و پوشکین بوده است. از این رو، میتوان آن را یک رمان عاشقانه کلاسیک تلقی کرد. آثاری که هنوز پیچیدگیهای ذهن و روان انسان مدرن در آن راه پیدا نکرده است و متأثر از فضای اجتماعی به تنهایی و انزوا و سرخوردگی آدمهای شهرنشین میپردازد.
هفت فیلم سینمایی در کشورهای مختلف از روی این داستان ساخته شده است؛
سادگی و روانی متن شبهای روشن و اینکه دو شخصیت اصلی داستان با چه صداقتی و حس عمیق دوست داشتن با یکدیگر رفتار میکنند، بیان بیشیلهپیله از احساسات شخصی و نیکخواهی مرد رؤیاپرداز و ناستنکا همه را از نقاط قوت این روایت میتوان دانست. در واقع خواننده شیفتهی همین سادگیها میشود. کوتاهی این روایت رمانتیک نیز میتواند جزو نقاط قوت آن باشد، چراکه اگر شبها طولانی میشد، کشش ماجرا هم جذابیت خود را از دست میداد و دیگر واقعاً حوصلهسربر میشد.
اما این را که شبهای روشن مثل دیگر نوشتههای داستایفسکی مخاطبان را راضی نمیکند، بیشتر هم به این دلیل که هنوز مثل رمانهای بعدیاش به مسائل روانشناختی شخصیتها نمیپردازد و فضای رمانتیک و آرمانگرایانه بیشتر غالب است، میتوان از نقطه ضعفهای این کتاب دانست. حتی به باور بعضی منتقدان، تعداد محدود شخصیت در آن نیز ضعف محسوب میشود.
تا به اینجا سعی کردیم به همهی ویژگیهای کتاب شبهای روشن اشاره کنیم. در اینجا شاید بد نباشد دربارهی ترجمههای فارسی این کتاب و بهترین ترجمه کتاب شبهای روشن هم توضیحاتی بدهیم. گفته میشود اول بار زهرا خانلری (کیا) در سال ۱۳۲۴ بخشی از کتاب را در مجلهی سخن با عنوان شبهای سفید چاپ کرد. پرویز همتیان بروجنی در سال ۱۳۸۶ این کتاب را به همراه پنج داستان دیگر از داستایفسکی ترجمه و منتشر کرد. نسرین مجیدی در سال ۱۳۸۹، همزمان با سروش حبیبی بار دیگر آن را ترجمه کرد. پرویز شهدی در سال ۱۳۹۴ از روی ترجمهی فرانسوی کتاب، به ترجمهی شبهای روشن همت گمارد. بهترتیب سوگند اکبریان و رضا ستوده در سالهای ۱۳۹۸ و ۱۴۰۳ دست به ترجمهی این کتاب زدند. در این میان ترجمهی سروش حبیبی بیش از بقیه توانسته در انتقال لحن و صدای واقعی شخصیتها، چنانکه داستایفسکی خلقشان کرده است، خوب عمل کند.
نکتهی دیگری که در این عنوان حائز اهمیت است جایگاه این اثر در میان آثار داستایفسکی است. همهی مخاطبان ادبیات داستانی بر جایگاه بالای داستایفسکی در ادبیات داستانی جهان اذعان دارند. اما باید پذیرفت که هر نویسندهای از همان ابتدا بهصورت حرفهای و بینقص نمینویسد. شبهای روشن هم جزو آثار اولیهی داستایفسکی است که هنوز پختگی آثار برجستهی وی را ندارد.
با نگاهی به نظرات کاربران طاقچه در صفحهی کتاب شبهای روشن، میتوان به دیدگاهی کلی دربارهی این کتاب دست یافت. نکتهی اول اینکه اغلب مخاطبان کتاب شبهای روشن را دوست داشتهاند و از خواندن آن لذت بردهاند و به قول بعضی از آنها، تنهایی شخصیتهای داستان را درک و با آن همذاتپنداری کردهاند.
یکی از خوانندگان کتابهای داستایوفسکی نوشته است که راز خواندن داستانهای داستایفسکی کشش بالای آنهاست. اغلب داستانها موضوع خاصی ندارند و عجیبوغریب نیستند، اما خواننده بدون دلسرد شدن ادامه میدهد؛ و اینْ نشان از تأثیرگذاری و کشش بالای روایت داستایفسکی است.
بسیاری از کاربران شخصیتپردازی داستایفسکی را در این داستان تحسین کردهاند. این را که چقدر ناستنکا و مرد داستان صاحب صدا و رفتارهای خودشان هستند. بهطوری که پایان داستان هم چنین رفتار و آداب و ترتیبی انتظار میرفت.
البته نظرات منفی هم لابهلای آنها پیدا میشد. برخی نوشتهاند فضای سرد و ریتم کند داستان، آنها را از ادامهدادن دلسرد کرده است.
در این صفحه میتوانید جملات معروف کتاب شبهای روشن را، که از روی ترجمهی سروش حبیبی توسط خوانندگان آن گردآوری شده است، بخوانید.
وقتی به ژانرهای گوناگون ادبیات داستانی نگاه میکنیم، میبینیم هر کدام مخاطب خاص خود را دارد. عدهای داستانهای تاریخی و اجتماعی دوست دارند، عدهای دیگر معمایی و جنایی؛ برخی بهدنبال رمانهای عاشقانهاند، برخی دیگر فانتزی و تخیلی را میپسندند.
شبهای روشن رمان کوتاه عاشقانهی کلاسیکی است که در نگاه اول شاید در دنیای مدرن و پرسرعت کنونی چندان طرفدار نداشته باشد، اما آمار سایتهای کتاب و نیز تعداد تیراژ و نوبتهای چاپ کتاب و تعدد ترجمههایش را که میبینیم، متوجه میشویم که هنوز خوانندگانی هستند که این داستان را بخوانند و از آن لذت ببرند؛ چرا که احساسات بشر نه مرز جغرافیایی میشناسد و نه زمان. همذاتپنداری آدمهای قرن بیستویکمی با مرد خیالپرداز و تنهای شبهای روشن گواه این ادعاست. اگر این کتاب را دوست داشتید، پیشنهاد میکنیم از قفسه «کتابهایی شبیه شبهای روشن» دیدن کنید تا کتاب بعدی خود برای مطالعه را پیدا کنید.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه