معرفی بهترین و پرفروش‌ترین کتاب‌های نشر چشمه در طاقچه

این کتاب درباره‌ی مردی به نام ایوان ایلیچ است که با وجود داشتن وضع مالی خوب و زندگی‌ای مرفه، ناگهان گرفتار بیماری سخت و لاعلاجی می‌شود. تولستوی این کتاب را درباره‌ی مرگ و مواجهه با آن نوشته است. در طول داستان ما هم با افکار ایوان ایلیچ درباره‌ی مرگ روبه‌رو می‌شویم و هم با واکنش اطرافیان او نسبت به بیماری‌اش. تولستوی از طریق شخصیت ایوان ایلیچ، پنج مرحله‌ی رویارویی با هیبت ترسناک مرگ را به تصویر کشیده است که شامل انکار، خشم، معامله، افسردگی و درنهایت، پذیرش است. در این فرایند، ایوان ایلیچ پس از تلاش‌های بی‌ثمر برای قبول نکردن مرگ، به‌سوی پذیرش حقیقت حرکت می‌کند و در نهایت به کشف معنای واقعی زندگی و مرگ می‌رسد. تولستوی در این کتاب، به طور عمیق و انسانی، به بررسی ترس‌های انسان از مرگ و چگونگی مواجهه با آن پرداخته است.

کتاب جزء از کل داستانی فلسفی و روان‌شناختی با چاشنی طنز است که زندگی سه نسل از خانواده‌ای عجیب با شخصیت‌هایی غیرمتعارف را روایت می‌کند. داستان از دو زاویه‌ی دید روایت می‌شود. اولی جسپر است و دومی پدرش مارتین دین. رابطه‌ای پیچیده میان این پدر و پسر وجود دارد و آن‌ها هرکدام نظرات متفاوتی در خصوص زندگی و مسائل مختلفی که از سر گذرانده‌اند، دارند. این تفاوت‌ها به تنش‌های درونی میان آن‌ها دامن می‌زند و شکاف و اختلافاتی که بین آن‌ها وجود دارد را عمیق‌تر می‌کند. با اینکه این کتاب به موضوعات عمیقی همچون مرگ، عشق و هویت انسان می‌پردازد و حجم قابل‌توجهی دارد، سبک روایت آن به‌قدری جذاب است که هر خواننده‌ای را به‌سرعت در داستان غرق می‌کند. 

کیم بیونگ سو مردی است که در تمام طول عمرش دست به جنایات وحشتناک زده و به‌عنوان یک قاتل سریالی فعالیت می‌کرده است. او حالا دیگر از این کار کناره‌گیری کرده و همراه با دخترش زندگی می‌کند. علاوه‌بر این، کیم بیونگ سو به آلزایمر نیز مبتلا شده و به‌طور مستمر خاطرات خود را روی کاغذ یادداشت می‌کند تا آن‌ها را از یاد نبرد. در این میان، او متوجه می‌شود که یک قاتل سریالی جدید نیز وارد شهر شده است و دختران را به قتل می‌رساند. کیم بیونگ سو از یک طرف نگران است که دخترش نیز به دست این قاتل به قتل برسد و از طرف دیگر شک دارد که نکند خودش قاتل باشد. او تصمیم می‌گیرد تا از تجربیات گذشته‌اش استفاده کند و هویت قاتل جدید را برملا کند. 

داستان این کتاب در دو برهه‌ی زمانی متفاوت روایت می‌شود و حول محور خانواده‌ای چهار نفره می‌چرخد که به دلیل بی‌کفایتی و غیبت‌های طولانی‌مدت پدرشان با مشکلات فراوانی دست‌وپنجه نرم می‌کنند و اوضاع مالی نابسامانی دارند. ماجرا با مرگ همین پدر آغاز می‌شود. تنها پس از گذشت ده روز از مراسم خاک‌سپاری او، بارانی سیل‌آسا می‌بارد و باعث می‌شود که جنازه‌ی تازه‌دفن شده‌‌ی او از خاک بیرون کشیده شود. سینا که کوچک‌ترین پسر خانواده است، پیش از بقیه با این صحنه روبه‌رو می‌شود و این اتفاق سبب می‌شود که سینا در خاطرات گذشته‌اش غرق شود، در دورانی که پدرش هنوز زنده بود و آن‌ها درگیر چالش‌های خانوادگی مختلفی بودند. 

آلدو، مردی که استاد دانشگاه است، پس از چندین سال زندگی مشترک با همسرش واندا، با برقراری رابطه با زنی جوان‌تر به همسرش خیانت می‌کند و خانواده‌ی خود را رها می‌کند. این اتفاق، سبب بروز بحران‌های عاطفی و اخلاقی در میان اعضای خانواده‌اش می‌شود و زندگی آن‌ها را به‌کلی دگرگون می‌کند. داستان کتاب از زاویه‌ی دید چند شخصیت روایت می‌شود؛ واندا، آلدو، و فرزندانشان، آنا و ساندرو، هر یک دیدگاه خاص خود را نسبت به این اتفاق، زخم‌های گذشته و تأثیرات عمیق خیانت بر زندگی‌شان بیان می‌کنند. روایت واندا از درد و رنج ناشی از خیانت، روایت آلدو از کشمکش‌های درونی و روایت آنا از تأثیرات مخرب این بحران بر روح و روانش، همگی به‌گونه‌ای به هم تنیده‌اند که تصویر کاملی از پیامدهای پیچیده‌ی خیانت و فروپاشی خانواده ارائه می‌دهند.

این کتاب بر اساس حادثه‌ی واقعی و وحشتناکی نوشته شده است که در سال ۱۸۷۰ در دهکده‌ای در جنوب فرانسه رخ داد. ماجرای کتاب برمی‌گردد به زمان جنگ فرانسه و پروس و داستان در روستایی اتفاق می‌افتد که مردمی ناآگاه، بی‌سواد و متعصب دارد. روزی جوانی مؤدب و تحصیل‌کرده به نام آلن دو مونی به این روستا سر می‌زند و در این میان کاملاً اتفاقی و بر اساس یک سوءتفاهم به خیانت و فتنه علیه ناپلئون سوم متهم می‌شود. مردم روستا نسبت به این ماجرا واکنشی وحشیانه نشان می‌دهند و او را به شکلی فجیع شکنجه می‌کنند. نویسنده در این اثر با دقت و ظرافت، جزئیات هولناک این رویداد تاریخی را به تصویر می‌کشد و تأثیر ترس و بی‌خردی جمعی را بر انتخاب‌ها و رفتارهای فردی انسان نشان می‌دهد.

فردریک کلگ مردی تنها با اختلالات روانی شدید است که به‌عنوان کارمند شهرداری کار می‌کند. او علاقه‌ای وسواسی به جمع‌آوری پروانه‌ها دارد و از این طریق سعی دارد احساس بی‌کفایتی و تنهایی‌اش در زندگی را جبران کند. فردریک همچنین به دختری به نام میراندا نیز علاقه دارد و آرزو دارد که او را نیز مثل پروانه‌ها جمع کند و در اختیار خود داشته باشد. زمانی که فردریک از طریق بخت‌آزمایی برنده‌ی پول زیادی می‌شود تصمیم می‌گیرد تا تصمیم خود را عملی کند و میراندا را در خانه‌ای روستایی و دورافتاده محبوس کند. او خیال می‌کند که از این طریق می‌تواند میراندا را به خود علاقه‌مند کند. 

سوکورو تازاکی مردی است که نمی‌تواند از گذشته‌ی خود رهایی یابد و در دل و ذهنش، همچنان به روابطی که زمانی برایش مهم بوده‌اند فکر می‌کند. در دوران جوانی، او دوستان صمیمی زیادی داشته و با آن‌ها صمیمی بوده است. اما این ارتباط صمیمی یک روز، بدون هیچ‌گونه توضیحی، به‌یک‌باره قطع می‌شود. این تغییر ناگهانی و بی‌دلیل تأثیرات عمیقی بر سوکورو می‌گذارد و او را به جست‌وجو برای یافتن دلیل این جدایی سوق می‌دهد. سال‌ها از این اتفاق می‌گذرد، اما سوکورو همچنان به دوستان قدیمی خود فکر می‌کند و نمی‌تواند به آرامش برسد، زیرا هیچ توضیحی برای این تغییر نداشته است. در نهایت، او تصمیم می‌گیرد که به دیدار هر یک از اعضای گروه قدیمی‌اش برود تا پاسخ‌هایی برای سؤالات بی‌پاسخ خود پیدا کند. در این راه، سوکورو با مواجهه با گذشته و احساسات سرکوب‌شده‌اش، تلاش می‌کند تا از گذشته‌ی خود رهایی یابد و سرانجام دلایل ناپدید شدن روابطش را پیدا کند.

این کتاب روایت مبارزه‌ی دکتر حمیدرضا صدر، نویسنده و منتقد سینما و فوتبال، با بیماری سرطان است. او در این کتاب نه‌تنها از روزهای سخت بیماری، بلکه از تجربیات مختلف خود و افکار و احساساتش در مواجهه با مرگ و پایان زندگی سخن گفته است. حمیدرضا صدر غم، دردها و امیدهایش را به تصویر کشیده است و در کنار این سخنان تلخ، از لذت‌ها و خاطرات خوشی که داشته است نیز صحبت کرده است. این کتاب سفری است به دنیای درونی نویسنده و در عین تلخی، سرشار از امید و عزمی راسخ است و نشان می‌دهد که چگونه می‌توان در سخت‌ترین لحظات زندگی، قهرمانانه‌ترین اقدامات را انجام داد. یکی از این اقدامات بزرگ و شجاعانه‌ای که حمیدرضا صدر تصمیم گرفت انجام دهد، اهدا کردن بدنش به تحقیقات سرطان بود. غزاله صدر، دختر حمیدرضا صدر، بخش‌های پایانی این کتاب را نوشته و آخرین روزهای زندگی پدرش را به تصویر کشیده است.  

راوی این کتاب دختری نابینا است که در کودکی به دلیل برخورد یک گیاه سمی با چشمانش، بینایی خود را از دست داده است. او حالا در کنار مادرش در خانه‌ای در تهران زندگی می‌کند و به او کمک می‌کند تا گیاهان را خشک کند و آن‌ها را برای درست‌کردن گیاهان دارویی ترکیب کند و بفروشد. تمام زندگی این دختر به خانه و گیاهانی محدود شده است که روزانه با آن‌ها سروکار دارد و دنیا را تنها از طریق کتاب‌هایی می‌بیند که مادرش برایش می‌خواند. ماجرا از جایی شروع می‌شود که دختر کم‌کم دلش می‌خواهد از خانه بیرون برود و تغییراتی در درونش رخ می‌دهد. این کتاب در دو زمان حال و گذشته روایت می‌شود و فضایی شاعرانه با ترکیبی از خیال و واقعیت دارد. 

پس از همه‌گیری یک بیماری ویروسی ناشناخته در میان حیوانات، بدن آن‌ها مسموم می‌شود و انسان‌ها دیگر نمی‌توانند از گوشت آن‌ها تغذیه کنند. در چنین شرایطی، دولت خوردن گوشت انسان را قانونی اعلام می‌کند و این باعث ایجاد یک دنیای دیستوپیایی و بی‌رحم می‌شود. مارکوس، شخصیت اصلی کتاب، در صنعت تولید و عرضه‌ی گوشت انسان فعالیت می‌کند و هر روز با سؤالات، تردیدها و احساسات مختلفی سروکله می‌زند. او عقیده دارد که در دنیای آن‌ها اخلاق و انسانیت از بین رفته است، مردم به یکدیگر به چشم غذا نگاه می‌کنند و هیچ ارتباط و احساسی میان آن‌ها باقی نمانده است. مارکوس سعی دارد تا در چنین دنیایی، انسانیت خود را حفظ کند و بین کار و زندگی روزمره‌اش تعادل ایجاد کند. 

خوآن سالواتی‌یرا مرده است و حالا فرزندش در غیاب او سعی دارد تا شخصیت رازآلود و مرموز پدر خود را بیشتر درک کند. ماجرا با کودکی خوآن سالواتی‌یرا شروع می‌شود که در طی یک حادثه از اسب می‌افتد و قدرت تکلم خود را از دست می‌دهد. او تصمیم می‌گیرد تا برای بیان احساسات و افکار خود به کشیدن نقاشی‌هایی پناه ببرد که سرشار از جزئیات و اطلاعات فوق‌العاده هستند. او احساسات درونی خود را در این نقاشی‌ها جای می‌دهد و وقایع زندگی‌اش را از طریق هنرش به تصویر می‌کشد. فرزند خوآن سالواتی‌یرا با کاوش در همین نقاشی‌ها سعی دارد تا از رازهایی که در تمام این سال‌ها در دل پدرش نهفته بود‌ه‌اند پرده بردارد تا شخصیت پیچیده و تودار او را کمی بیشتر درک کند. 

این کتاب مجموعه‌ای از نامه‌های عاشقانه‌ی آلبر کامو، نویسنده‌ی برجسته‌ی فرانسوی و ماریا کاسارس، بازیگر اسپانیایی است. کتاب شامل ۲۰۰ نامه است که از میان مجموع ۸۶۵ نامه‌ای انتخاب شده‌اند که این دو طی پانزده سال به یکدیگر نوشته بودند. نامه‌های کامو و کاسارس سرشار از احساسات پرشور، عشق، دلتنگی و کلمات لطیف و زیبا هستند. آن‌ها در عین سخن گفتن از عشق و احساساتی که به یکدیگر داشته‌اند، از دغدغه‌های اجتماعی و فرهنگی زمانه‌ی خود نیز حرف زده‌اند و به موضوعات مختلف پرداخته‌اند. این نامه‌ها نه‌تنها پیچیدگی رابطه‌ی این دو شخصیت مشهور را نمایان می‌کنند، بلکه شرایط دشواری که پس از جنگ جهانی دوم بر زندگی مردم حاکم شده بود را نیز بازتاب می‌دهند. خواننده با خواندن این کتاب، گذشته از آشنایی بیشتر با زندگی شخصی آلبر کامو، با سندی تاریخی و فرهنگی روبه‌رو می‌شود که تصویری ملموس از عشق، هنر، و چالش‌های انسان در قرن بیستم را نشان می‌دهد. 

در اکثر مواقع، زندگی نویسندگان خود می‌تواند به‌تنهایی یک داستان جذاب و خواندنی باشد. از میان نویسندگانی که با آن‌ها آشنایی داریم، رومن گاری یکی از کسانی است که زندگی پرفراز و نشیبی را از سر گذرانده و بسیاری از داستان‌هایش را با الهام از ماجراهایی نوشته که در دنیای واقعی تجربه کرده است. او کودکی دشواری داشته است و به گفته‌ی خودش، مادرش تنها کسی بوده که در تمام سال‌های زندگی‌اش حامی و مایه‌ی دلگرمی‌اش بوده است. این کتاب مجموعه‌ای از مصاحبه‌ها و گفت‌وگوهایی است که رومن گاری با یک روزنامه‌نگار انجام داده است. او در طی این گفت‌وگوها درباره‌ی زندگی خود، تجربیات، ایده‌ها و افکارش صحبت می‌کند و از چالش‌های اخلاقی و روانی‌ای سخن می‌گوید که در طول زندگی تجربه کرده است. گاری همچنین از نقش تأثیرگذار مادرش بر روی حرفه‌ی نویسندگی‌اش، شکست‌ها و موفقیت‌هایش حرف می‌زند. 

در شهری که افسردگی، ناامیدی، تاریکی و میل به خودکشی بر زندگی مردم سایه افکنده است، وجود مغازه‌ای به نام «مغازه‌ی خودکشی» چیزی طبیعی به نظر می‌آید. این مغازه به دست خانواده‌ی تواچ اداره می‌شود و هریک از اعضای این خانواده به مشتریان ناامید خود خدماتی ارائه می‌دهند تا راحت‌تر بتوانند به زندگی خود پایان دهند و از درد و رنج خلاص شوند. به طور مثال پدر خانواده به آن‌ها سموم و مواد کشنده می‌فروشد و دختر خانواده تفنگ و سلاح گرم. با ورود فرزند جدیدی به نام آلن به این خانواده، همه چیز عوض می‌شود و زندگی آن‌ها روند جدیدی در پیش می‌گیرد. آلن برخلاف بقیه‌ی افراد، شخصیتی شاد و سرزنده دارد و سرشار امید به زندگی و معصومیت است. حضور او باعث به وجود آمدن چالش‌هایی برای اعضای خانواده می‌شود. 

این روزها همه به دنبال بهبود زندگی خود و یافتن راه‌هایی برای رشد شخصیتی و فکری هستند. اکثر کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته شده‌اند راهکار درستی ارائه نمی‌دهند و تنها به ارائه‌ی حرف‌هایی تکراری و کلیشه‌ای بسنده می‌کنند. رولف دوبلی در این کتاب درباره‌ی معنای زندگی صحبت می‌کند و برخلاف بسیاری از کتاب‌های انگیزشی، با نگاهی واقع‌گرایانه و رویکردی فلسفی خواننده را وادار می‌کند تا عمیق‌تر درباره‌ی زندگی تأمل کند. او در این کتاب ۵۲ ابزار مهم ذهنی را معرفی کرده که به خوانندگان کمک می‌کند تا درک بهتری از دنیای اطراف خود داشته باشند. دوبلی این کتاب را پس از سال‌ها تحقیق در زمینه‌ی روان‌شناسی، ریاضی، فلسفه و تجارت نوشته است. 

هنر شفاف اندیشیدن کتاب دیگری از رولف دوبلی است. او در این کتاب به بررسی خطاهای شناختی انسان می‌پردازد؛ خطاها و اشتباهات ذهنی‌ای که بر سر راه منطق ما قرار می‌گیرند و اجازه نمی‌دهند تا تصمیمات درست و معقولانه‌ای بگیریم. رولف دوبلی در ۹۹ فصل کوتاه درباره‌ی این خطاهای شناختی صحبت کرده و ابا ارائه‌ی مثال‌ها، تحقیقات علمی و تحلیل‌های آماری نشان داده که ریشه‌ی این الگوهای فکری نادرست به قرن‌ها پیش بازمی‌گردد. هدف اصلی این کتاب این است که خواننده را نسبت به این خطاها آگاه کند تا کمتر در دام آن‌ها گرفتار شود و زندگی روزمره‌اش دچار اختلال نشود. 

آلکسی ایوانویچ، مرد جوانی است که به‌عنوان معلم‌سرخانه در خانه‌ی یک ژنرال روسی کار می‌کند. روزی خواهرزن ژنرال، پولینا، به او مقداری پول قرض می‌دهد تا در قمار شرکت کند و برنده شود. آلکسی که دل به پولینا باخته تصمیم می‌گیرد از تصمیمش اطاعت کند و از روی خوش‌شانسی در قمار برنده می‌شود. او کم‌کم معتاد قمار می‌شود و تصمیم می‌گیرد تا بیشتر از شانس خود بهره ببرد و با ثروتمند شدن، عشق خود را به پولینا ثابت کند. داستایفسکی که زمانی خودش نیز معتاد قمار بوده، در نوشتن این کتاب از تجربیات خود الهام گرفته است. 

مردی که در یک مغازه‌ی گروفروشی کار می‌کند به یکی از مشتریان همیشگی خود که دختری جوان و شانزده ساله است احساساتی وسواس‌گونه پیدا می‌کند و عاشق او می‌شود. او در تمام طول این کتاب از احساسات و افکار پریشان خود نسبت به این دختر جوان سخن می‌گوید و توضیح می‌دهد که چگونه درنهایت با او ازدواج می‌کند. مدتی که از ازدواجشان می‌گذرد، مرد شک می‌کند که دختر با یکی از هم‌قطارهای سابقش رابطه برقرار کرده و به او خیانت کرده است. شروع این شکاکیت‌ها باعث ایجاد چالش‌ها و مسائل دردناکی میان آن‌ها می‌شود. اسم شخصیت‌های این کتاب هرگز فاش نمی‌شود و خواننده با راوی غیرقابل‌اعتمادی طرف است که ذهنی آشفته دارد. 

دانیل مارتین کلاین که در دوران نوجوانی خود به تحصیل فلسفه پرداخته بود، همیشه عادت داشت که نقل‌قول‌های کوتاهی از فلاسفه‌ی بزرگ جهان جمع‌آوری کند. او این نقل‌قول‌ها را در دفتر یادداشت خود ثبت می‌کرد و امید داشت تا روزی از آن‌ها در جایی استفاده کند. او در این کتاب، این جملات فلسفی و حکمت‌آمیز را با نگاه طنز و خردمندانه‌ی خود همراه کرده و همگی آن‌ها را در این اثر جای داده است. این کتاب شامل جملات قصاری از افرادی مثل اپیکور و کامو است و کلاین نیز تحلیل خود را از هر جمله ارائه داده است. او همچنین در این کتاب به بیان تجربیات و افکار خود درباره‌ی معنای زندگی، مرگ و پرسش‌های فلسفی‌ای پرداخته است که همیشه در ذهنش وجود داشته‌اند. هدف اصلی کلاین در این کتاب این است که نشان دهد چگونه می‌توان از تعالیم فلسفی که در طول تاریخ از سوی فلاسفه‌ی بزرگ مطرح شده‌اند، بهره برد و آن‌ها را به‌گونه‌ای کاربردی در زندگی روزمره به کار گرفت تا کیفیت زندگی بهبود یابد.