مقایسه ترجمههای مختلف کتاب کوری
کتاب کوری از آن دست کتابهایی است که مترجمان زیادی دست به ترجمهی آن زدهاند. اگر سری به سایت سازمان اسناد و کتابخانهی ملی ایران بزنید و رمان کوری را در آن جستوجو کنید نزدیک به ۳۰ ترجمه از آن مشاهده میکنید که برخی از آنها چندینبار تجدید چاپ شدهاند. به همین دلیل یافتن ترجمهای خوب و شایسته از این رمان درجهیک ممکن است کمی سخت باشد.
در این یادداشت از وبلاگ طاقچه تلاش کردیم شاخصترین ترجمههای کوری را معرفی کنیم و ویژگیهای هر کدام را برشماریم. قسمتی از هر ترجمه را هم قید میکنیم تا انتخاب برای شما راحتتر شود. درنهایت، به بهترین ترجمهی کوری از دید کاربران طاقچه هم اشاره میکنیم.
رمان کوری سال ۱۹۹۵ (۱۳۷۳/۱۳۷۴ خورشیدی) منتشر شد و سهسال بعد جایزهی نوبل ادبیات را برای ساراماگو به ارمغان آورد. آوازهی این رمان در کل دنیا پیچید و در ایران هم به تکاپوی ترجمهی آن درآمدند. جالب اینجاست که در سال ۱۳۷۸ یعنی درست چهار سال پس از انتشار نسخهی اصل کتاب، سه مترجم همزمان این کتاب را ترجمه و منتشر کردند: مینو مشیری (نشر علم)، مهدی غبرایی (نشر مرکز) و اسدالله امرایی (نشر مروارید). چند سال پس از این سه ترجمه اشخاص دیگری چون زهره روشنفکر، محمدصادق سبطالشیخ، کیومرث پارسای و… نیز کتاب را به فارسی برگرداندند اما کماکان آن سه ترجمهی نخست محل رجوع مردم هستند.
پیش از آنکه به بررسی هر ترجمه بپردازیم باید به این نکتهی مهم اشاره کنیم که ساراماگو سبک خاصی در نوشتن داستانهایش دارد: او از علائم سجاوندی مانند علامت تعجب، سوال، گیومه، کوتیشن، پرانتز و دونقطه استفاده نمیکند (درکل کتاب فقط چهار علامت سوال و یک گیومه به کار رفته) و تنها نقطه و کاما را در متنش میبینید. همچنین بین دیالوگها فاصله نمیگذارد و گفتوگوها جدا از هم نمیآیند. درنتیجه با پاراگرافهای طولانی مواجه میشوید. بنابراین مطالعهی رمان کوری تجربهای جدید و هیجانانگیز برای خواننده است تا با متنی بدون توقف و علامت رودررو شود و خود به کشف و رازگشایی آن بپردازد.
نکتهی بعدی تغییر زمان افعال و تغییر فاعل جملات در یک پاراگراف است. اما این کار را با چنان ظرافتی انجام میدهد که خواننده اذیت نمیشود. همین نشان میدهد که ترجمهی کوری کاری سخت است و مترجم باید آنچنان با اثر مانوس شود که سبک این نویسنده را در فارسی دربیاورد.
برای آنکه با سبک او بهتر آشنا شوید قسمتی از متن اصلی (پرتغالی) و ترجمهی آنگلیسی آن را برای نمونه میآوریم و سپس ترجمههای فارسی آن نمونهها را بهدنبال آن قید میکنیم.
ترجمههای مختلف کوری
نمونهی اول:
پرتغالی:
Queres que te diga o que penso, Diz, Penso que não cegámos, penso que estamos cegos, Cegos que vêem, Cegos que, vendo, não vêem.
انگلیسی:
Do you want me to tell you what I think, Yes, do, I don’t think we did go blind, I think we are blind, Blind but seeing, Blind people who can see, but do not see.
نمونهی دوم:
پرتغالی:
Saíram. Em baixo, no vestíbulo da escada, a mulher acendeu a luz e sussurrou-lhe ao ouvido, Espera-me aqui, se algum vizinho aparecer falalhe com naturalidade, diz que estás à minha espera, olhando para ti ninguém pensará que não vês, escusamos de estar já a dar notícia da nossa vida, Sim, mas não te demores. A mulher saiu a correr. Nenhum vizinho entrou ou saiu
انگلیسی:
They left. Below, in the lobby, his wife switched on the light and whispered in his ear. Wait for me here, if any neighbours should appear speak to them naturally, say you’re waiting for me, no one looking at you would ever suspect that you cannot see and besides we don’t have to tell people all our business, Yes, but don’t be long. His wife went rushing off. No neighbour entered or left.
ترجمهی مهدی غبرایی، نشر مرکز
مهدی غبرایی مترجم باتجربه، ماهر و بنام ایرانی است و کارنامهی درخشانی در زمینهی ترجمه دارد. ترجمهی کوری یکی از شناختهشدهترین کارهای اوست. غبرایی این رمان را از زبان انگلیسی ترجمه و سعی کرده به سبک و زبان ساراماگو وفادار باشد. امتیاز ویژهی این ترجمه مقالهی درخشان عباس پژمان است که با نام «تأملی در کوری» ابتدای کتاب منتشر شده است. خود او نیز توضیحی در آغاز کتاب آورده و اینگونه روش کار خودش را شرح میدهد: «در ترجمه زبان انگلیسی که مبنای کار من بوده، دستکم گفتگوها به دلیل بهکاربردن حرف درشت در اول جمله کار را قدری آسان میکند، اما در زبان فارسی عملا چنین چیزی میسر نشد… اگر تمهیدی به کار نبریم، مشخص نمیشود هر جمله را کدام یک از طرفین گفتگو ادا میکند یا گوینده عوض شده است. برای حل این مشکل از ویرگول درشتتر و سیاهتر در موارد تعویض گوینده استفاده کردیم.»
متن ساراماگو اشارات ریز و غیرمستقیم زیادی به اساطیر و کتاب مقدس دارد. غبرایی برای اساطیر هر جا که لازم دیده پانویس داده و درک تلمیحات و اشارات را به هوش خواننده واگذاشته و ضربالمثلها را گاه حتی به نظم ترجمه کرده که متن را برای خوانندهی فارسیزبان دلچسبتر کرده است (برای مثال «شو خطر کن ز کام شیر بجوی؛ به جای Nothing Ventured Nothing gained -اگر خودت را به خطر نیندازی، چیزی گیرت نمیآید). ضمن اینکه نام «نابینایی» را برای کتاب خوشتر میدانسته که البته درنهایت نام کوری برای آن انتخاب میشود. همین هم نشان از ذوق و درایت مترجم دارد.
ترجمهی نمونهی اول:
«چرا ما کور شدیم، نمیدانم، شاید روزی بفهمیم، میخواهی نظرم را بدانی، بله، بگو، به نظرم ما کور نشدیم، کور هستیم، چشم داریم اما نمیبینیم، کورهایی که میتوانیم ببینیم، اما نمیبینیم.»
ترجمهی نمونهی دوم:
«رفتند. پایین زنش چراغ سرسرا را روشن کرد و در گوشش گفت همینجا منتظرم باش، اگر همسایهای آمد خیلی عادی باش حرف بزن، بگو منتظر منی، هرکس قیافهات را ببیند خیال میکند سالمی، تازه نمیشود پیش همه سفره دل را وا کرد، فهمیدم، ولی معطل نکن. زنش به عجله رفت. نه همسایهای آمد و نه رفت.»
همانطور که مشاهده میکنید غبرایی با مهارت خاصی سبک ساراماگو را ترجمه کرده؛ دیالوگها را مثل نویسنده پشت سر هم آورده، جملات کوتاه و ضربتی و شلاقوار هستند و خواننده متوجه وقوع یک فاجعه میشود. در عینحال با واژگان و اصطلاحاتی چون سفره دل را وا کردن و… لطافت و شاعرانگی متن را حفظ کرده است.
خواندن جملات ساراماگو پشتسر هم با ترجمهی غبرایی، شبیه خواندن شعری پرمعناست:
«دختر عینکی گفت من که شکایتی ندارم، میتوانم تا ابد اینجا بمانم، من هم ندارم، منظورم این بود که فقط به درد همین کار میخوریم، بنشینیم و به یکی گوش کنیم که داستان آدمهای گذشته را برایمان بخواند، باید از خوشاقبالی خودمان شاد باشیم که هنوز یک جفت چشم بینا در بین ماست، آخرین چشمهای بینا، اگر روزی این چشمها هم نابینا شوند، چیزی که اصلاً نمیخواهم فکرش را هم بکنم، آنوقت رشتهای که ما را به انسانیت پیوند داده پاره میشود، انگار که تا ابد، و همه به یکسان کور، در فضا از یکدیگر جدا میشویم، دختر عینکی گفت من تا آنجا که میتوانم امیدم را از دست نمیدهم، امید اینکه پدر و مادرم را پیدا کنم، امید اینکه مادر پسربچه برگردد، یادت رفت از امیدی که همهمان داریم حرف بزنی، چه امیدی، امید بینا شدن، چسبیدن به این جور امیدها دیوانگی است، راستش میتوانم بگویم که اگر این جور امیدها نبود، من که پاک دست از زندگی شسته بودم، برایم مثالی بزن، امید به اینکه دوباره بتوانم ببینم، قبلاً که حرفش را زدیم، مثال دیگری بزن، نمیزنم… .»
ترجمهی اسدالله امرایی، نشر مروارید
اسدالله امرایی نیز مترجم ناآشنا و پرکار ایران است که کتابهای زیاد و معروفی از ایشان خواندهاید. علاقهی او به ساراماگو و رمان کوری در جمله به جملهی این رمان مشهود است و همین نشان میدهد که عُلقه و انس مترجم با اثر چه میزان تاثیرگذار است. امرایی نیز چون غبرایی سعی کرده به سبک ساراماگو وفادار باشد و خوانندههای ایرانی را با سبک این نویسنده آشنا کند.
حسن ترجمهی امرایی، انتهای کتاب اوست؛ آنجا که متن سخنرانی ساراماگو برای نوبل ادبیات را برگزیده و به آن توجه کرده است.
ترجمهی نمونهی اول:
«چرا ما کور شدیم. نمیدانم. شاید روزی سردربیاوریم. میخواهی بگویم بدانی، چه فکری میکنم، بگو، فکر نمیکنم که کور شدیم، ما کور هستیم کوری که میبیند، کورهایی که میتوانند ببینند اما نمیبینند.»
ترجمهی نمونهی دوم:
«رفتند. پایین توی سرسرا زنش چراغ را روشن کرد و درِ گوشش گفت، همینجا منتظر من باش، اگر همسایهها آمدند خیلی عادی با آنها حرف بزن بگو که منتظر من هستی، هرکس هم نگاهت کند نمیفهمد که نمیتوانی ببینی. تازه قرار نیست که همهچیز زندگیمان را برای مردم بریزیم روی دایره، خیلی خوب فقط زیاد طولش نده. زنش با عجله بیرون زد. هیچکدام از همسایهها پیداشان نشد.»
او نیز با رعایت سبک ساراماگو دیالوگها را پشتسر هم آورده و جملات را کوتاه و پارگرافها را بلند ترجمه کرده است.
از آنجا که هم غبرایی و هم امرایی از نسخهی انگلیسی کوری را ترجمه کردهاند، تفاوت ترجمهی آن دو را میتوان در انتخاب واژگان و پسوپیشکردن اجزای جملات دید. از این نظر، چون هر مترجمی سبک زبانی خاص خود را برای ترجمهی این کتاب بهکار گرفته خوانندهها میتوانند براساس سلیقهشان ترجمهای را که میپسندند انتخاب کنند. برای مثال عبارت «snipping of the scissors» را امرایی ترجمه کرده صدای چکاچک قیچی و غبرایی ترجمه کرده قیچقیچ قیچی.
غلامحسین سالمی، ویراستار، مترجم و شاعر شناختهشده نیز این کتاب را ویراستاری کرده که تاثیر او را در سرتاسر کتاب میتوان ملاحظه کرد. نکتهی جالب دیگر درمورد این ترجمه این است که نشانههای سرفصلهای کتاب نشان اتحادیهی نابینایان کرواسی و طراح جلد آن فرشید مثقالی است.
ترجمهی مینو مشیری، نشر علم
بعضی از منتقدان جستهوگریخته حدس زدهاند که مینو مشیری کتاب کوری را از زبان پرتغالی ترجمه کرده اما بهنظر میرسد خانم مشیری نیز این کتاب را از انگلیسی ترجمه کرده باشد؛ پشتجلد ترجمهی مشیری، نظر دکتر عزتالله فولادوند آمده که اینطور گفته است: «ترجمه کتاب خوب است پیداست که مترجم به زبان انگلیسی احاطه دارد و مرعوب نویسنده نیست و لحن نوشته و سطح سخن را خوب دریافته و توانسته با امانت به خواننده فارسی انتقال دهد.» از همین نشانه و البته علم بر اینکه مشیری مسلط به انگلیسی و فرانسوی است، میتوان حدس زد که او هم از انگلیسی این رمان را ترجمه کرده است. البته به دلیل ارتباطهای گستردهی مشیری با بزرگان ادبیات دنیا و حضور در محافل ادبی، ژوزه ساراماگو درخصوص ترجمهی کتابش به وسیلهای او اطلاع داشته و عکس مشهور ساراماگو که کتاب مشیری را در دست دارد گویای همین تایید ضمنی ساراماگو از ترجمهی مشیری است. به همین دلیل، برخی ترجمهی مشیری را نزدیکترین ترجمه به قلم ساراماگو میدانند. برای مثال محمود دولتآبادی نیز از ترجمهی مشیری تمجید کرده است.
مشیری نیز لحن و سبک ساراماگو را درآورده است. اما در میان ترجمهی او به چنین جملاتی برمیخوریم:
ترجمهی نمونهی اول:
«چرا ما کور شدیم، نمیدانم، شاید روزی بفهمیم، میخواهی عقیدهی مرا بدانی، بله بگو، فکر نمیکنم ما کور شدیم، فکر میکنم ما کور هستیم، کور اما بینا، کورهایی که میتوانند ببینند اما نمیبینند.»
ترجمهی نمونهی دوم:
«رفتند. پایین در سرسرا زنش چراغ را روشن کرد و آهسته در گوشش گفت همین جا منتظرم باش، اگر همسایهها آمدند خیلی عادی با آنها حرف بزن، بگو منتظر منی، هیچکس با دیدن تو نمیتواند حدس بزند که نمیبینی و تازه لزومی هم ندارد همه چیزمان را به مردم بگوییم، خیلی خوب، فقط معطل نکن، زنش به سرعت خارج شد. نه همسایهای آمد و نه همسایه رفت.»
ترجمهی زهره روشنفکر، نشر مجید
زهره روشنفکر در سال ۸۸ این کتاب را ترجمه کرده است. او خود در مقدمهی کتاب اینگونه گفته است:
«برای کاهش دشواری سبک نگارش ساراماگو، ترجیح دادهام تاقدری با علایم نوشتاری زبان فارسی و پاراگرافبندیهای لازم و نیز جداکردن دیالوگها، دشواری آن را تخفیف دهم تا خوانندگان بتوانند بهتر با حال و هوای داستان و شخصیتهای آن کنار بیایند و نیز بسیاری از اصطلاحات و ضربالمثلهایی که در این رمان آمده، تا حد امکان مانند متن ترجمه کردهام تا از این بابت به نثر ساراماگو وفاداری بیشتری داشته باشم.»
همانگونه که خود مترجم اذعان کرده، او برای آنکه خوانندهی فارسیزبان، متن را راحتتر بخواند در سبک ساراماگو دست برده و دیالوگها را جدا و از علائم سجاوندی استفاده کرده است. همچنین اصل کتاب بخشهای متمایز از هم ندارد و تنها با اتمام پاراگراف در یک صفحه و شروع پاراگراف بعد در صفحهی بعد خواننده متوجه میشود که وارد بخش بعد شده است. اما روشنفکر بخشها را با عددگذاری مشخص کرده است.
در بخشی از ترجمهی روشنفکر با چنین پاراگرافی روبهرو میشویم:
«شکمی که گرسنه باشد، صبح زود بیدار میشود. چندتا از زندانیان کور، هنوز صبح نشده بود که بیدار شدند؛ اما نه از زور گرسنگی؛ بلکه برای اینکه ساعت زندگی روزمره آنها و یا هر نام دیگری که داشته باشد، دیگر بهدرستی کار نمیکرد. آنها خیال کردند صبح شده است و بعد هم گمان کردند که زیاد خوابیدهاند؛ اما بهزودی متوجه اشتباه خود شدند؛ زیرا صدای خروپف دیگران بلند بود و دراین مورد نمیتوان دچار اشتباه شد؛ اما آنچنانکه ما در کتابها هم خواندهایم و یا با تجربه شخصی خودمان، میدانیم که کسانی که عادت دارند و یا مجبورند صبح زود بیدار شوند، تحمل نمیکنند که دیگران بعد از آنها هنوز در خواب خوش باشند و در مورد داستان ما نیز حق هم با آنها است؛ زیرا بین آدم کوری که خوابیده و آدم کور دیگری که بدون دلیل چشمش را باز میکند، خیلی اختلاف وجود دارد. بررسی و تحقیقهای این تجربیات روانشناسانه در ظاهر در اینجا هیچ مناسبتی ندارد؛ آن هم در وضعیتی که داستان ما سعی میکند تا بعدهای اعجابآور فاجعهای را توضیح دهد، تنها به این درد میخورد که بیداری بعضی از زندانیان کور را در آن صبح زود توجیه کند.» در مقایسه، امرایی دو خط ابتدایی این کتاب را چنین ترجمه کرده است: «شکم خالی صبح زود بیدار میشود. بعضی از کورهای زندانی صبح نزده بیدار شدند، البته همهاش از گرسنگی نبود، ساعت طبیعی یا هرچه که اسمش را بگذارید دیگر درست کار نمیکرد، فکر کردند آفتاب زده بعد دیدند که اشتباه میکنند و رفقاشان با خروپف بخش را روی سرشان گذاشتهاند… .»
ترجمهی نمونهی اول:
«ـ میخواهی نظر مرا بدانی؟
ـ آری؛ بگو.
ـ من خیال نمیکنم که ما کور شدیم. فکر میکنم که ما کور هستیم؛ کور اما بینا، کورهایی که قادر به دیدن هستند؛ اما نمیبینند.»
ترجمهی نمونهی دوم:
«وقتی به پایین رسیدند، زن چراغ راهرو را روشن کرد و بهآرامی در گوش شوهرش گفت: «همینجا بمان! اگر همسایهها آمدند، عادی با آنها حرف بزن و بگو که منتظر منی. هیچکس نمیتواند با دیدنت بفهمد که نمیبینی. تازه ضرورتی هم ندارد که همهچیز را برای مردم توضیح دهیم.»
ـ باشد. فقط طولش نده.
زن باشتاب بیرون رفت. همسایهای نیامد و نرفت.»
ترجمهی کیومرث پارسای، نشر روزگار
کیومرث پارسای رمان کوری را سال ۱۳۹۰ از پرتغالی به فارسی ترجمه کرده است. او نیز به سبک ساراماگو وفادار نمانده و علایم سجاوندی را وارد متن کرده و همچنین بین دیالوگها فاصله انداخته است. همچنین در برخی قسمتها ابهام دیده میشود. برای مثال در میان ترجمهی او به چنین جملاتی برمیخوریم:
«صدا در گلوی زن شکست، گویی میخواهد بیفزاید: «مرا تنها میگذارید و میروید؟» ولی حرفی نزد و به همان عبارت «همین حالا» بسنده کرد. زن ساکن طبقه اول، هنگام عزیمت مهمانان، در میان سخنان معمول آنها، صدای یکی از زنان را شنید که گفت:
ــ اینجا خیلی تاریک است، درست نمیبینیم!
مگر کور او کور نبود؟ واکنش همسر پزشک که خیلی زود متوجه شد چه خطایی از او سر زده است، تنها قول دادن به خودش بود که بیشتر محتاط باشد، همچون افراد بیناها راه برود، ولی همچون افراد کور حرف بزند.» میبینید که به نظر میرسد متن شتابزده ترجمه شده و ویراسته نیست و برخی جاها ثقیل است. در مقایسه با ترجمهی غبرایی باید بگوییم ابهام این قسمت را غبرایی بهخوبی برطرف کرده است: «همین که کوری این زنْ سفید نبود به خودی خود جای تعجب داشت، اما اینکه میگفت از تاریکی نمیتواند چیزی ببیند دیگر چه بود، خیلی به خودش فشار آورد که سردرآورد، اما فکر کوتاهش به جایی قد نمیداد، طولی نکشید که به خود گفت حتما عوضی شنیدهام. همسر چشمپزشک در خیابان یادش آمد چه گفته است، باید مواظب حرف زدنش باشد، میتوانست مثل کسی که چشم دارد راه برود، اما با خود گفت حرفهایم باید مثل حرفهای آدمهای کور باشد.»
ترجمهی نمونهی اول:
ـ میخواهی بگویم چه فکری میکنم؟
ــ نه، بگو.
ــ فکر نمیکنم ما کور شدیم. ما کور هستیم، کوری که میبیند. کورهایی که میتوانند ببینند، ولی نمیبینند.
ترجمهی نمونهی دوم:
زن در سراسری پایین چراغ را روشن کرد و در گوش مرد گفت:
ــ همینجا منتظر بمان. اگر همسایهها بیایند، خیلی عادی با آنها حرف بزن و بگو که منتظر من هستی. هرکس تو را نگاه کند، نمیفهمد که نمیتوانی ببینی. تازه قرار نیست همه امور زندگی را برای همه مردم شرح بدهیم.
ــ بسیار خوب، ولی زیاد طول نده.
زن شتابان بیرون رفت. هیچ همسایهای نیامد.
شخصیتهای کتاب
همانطور که میدانید شخصیتهای کتاب کوری نام ندارند و ساراماگو آنها را با صفتها، نسبتها و القاب از هم متمایز میکند. یکی از وجوه تمایز ترجمههای نامبرده تفاوت در ترجمهی این قسمت است.
شخصیتهای اصلی کوری شش نفر هستند:
- Doctor’s Wife
- Doctor (ophthalmologist)
- The little boy with the squint
- The old man with black eyepatch
- The girl with dark glasses
- The first blind man
غبرایی آنها را همسر چشمپزشک، چشمپزشک، دختر عینکی، پسر لوچ، مردی که اول کور شد و پیرمردی که چشمبند داشت نام گذاشته است.
امرایی به آنها زن دکتر، دکتر، دختر عینکی، پسر لوچ، پیرمردی که چشمبند سیاه دارد/داشت (روی یک چشمش چشمبند سیاه داشت) و اولین مرد کور میگوید.
زهره روشنفکر اینطور نامگذاری کرده است: دختری که عینکدودی بهچشم میزد، پسر لوچ، دکتر، زن دکتر، پیرمردی که چشمبند سیاه داشت، مردی که اول از همه کور شد.
پارسای نیز آنها را اینگونه ترجمه کرده است: پسر لوچ، دختری که عینک آفتابی داشت، زن، دکتر، پیرمرد دارای چشمبند سیاه، نخستین مرد کور.
بهترین ترجمههای کوری
در طاقچه بهغیر از ترجمههایی که نام برده شدند، برگردانهای دیگری نیز دیده میشوند که از این قرار هستند: محمدصادق سبطالشیخ (نشر چلچله)، حبیب گوهریراد (نشر مطلب سبز)، فاطمه حقیقی (نشر پنگوئن)، بهاره مظاهری (نشر کارگاه فیلم و گرافیک سپاس)، جهانپور ملکی (نشر آندیاگستر)، رضا زارع و مرتضی سعیدی تبار(نشر پر).
در میان تمام ترجمههای طاقچه به ترتیب ترجمههای غبرایی (مرکز)، امرایی (مروارید)، پارسای (روزگار) و روشنفکر (مجید) بهتر و مقبولتر هستند و در میان کاربران طاقچه محبوبیت بیشتری دارند.
هرکدام از این ترجمهها برای چه کسانی مناسب است؟
اگر میخواهید متنی را بخوانید که به کتاب اصلی بسیار وفادار است و حتی سبک نویسنده در آن لحاظ شده و اصطلاحات و اشارههایی که ساراماگو در کتابش به اساطیر و کتاب مقدس داشته، در کتاب ترجمه شده، پس سراغ ترجمهی غبرایی بروید. ویژگی ممتاز و بارز ترجمهی غبرایی استفاده از واژگان بهروز است. او تلاش کرده زبانش به زبان امروز نزدیک باشد. درضمن او با زیرکی، دیالوگها را برای خواننده مشخص کرده، آن هم تنها با پررنگکردن کامای بین جملات و اینگونه به خواننده فارسیزبان تقلب رسانده است.
اگر دوست دارید متنی را بخوانید که به کتاب اصلی وفادار است و سبک نویسنده هم در آن رعایت شده اما زبان ادبیتر و ثقیلتر و واژگان بهنسبت قدیمیتری دارد ترجمهی امرایی بهترین انتخاب برای شماست. البته این را بگوییم که با واژگان بهکاررفته توسط او ارتباط برقرار میکنید و آنچنان دور از زمان ما نیستند؛ اتفاقا شاید برای برخی از ما خواندن آنها خوشایند و دلچسب باشد.
اگر خواندن متن ساراماگو با تمام پیچیدگیهایش برای شما سخت است و دوست دارید متنی آسان بخوانید که در آن دیالوگها مشخص شدهاند، ترجمههای روشنفکر، پارسای و سبطالشیخ بهترین گزینهها برای شما هستند.