بوف کور
نویسنده: صادق هدایت
انتشارات: طاقچه
سرنوشت نویسنده گاهی بیشتر از آثارش بر سر زبانهاست. یکی از این نویسندهها صادق هدایت است که حتی اگر تاکنون کتابی از او نخوانده باشیم، اسمش به گوشمان خورده است. احتمالا اولین تصویری که به محض شنیدن نام صادق هدایت به ذهنمان میآید، نویسندهای مایوس باشد که با خودکشی به زندگیاش پایان داده است. بوف کور مشهورترین اثر هدایت است که به باور بسیاری نشاندهندهی شخصیت و طرز فکر نویسندهاش است. کتابی با موضوعی جنجالی که تا مدتها نوجوانان را از خواندنش منع میکردند. هنوز هم بحث و جدل دربارهی بوف کور که نزدیک به هشتاد سال از انتشارش میگذرد، ادامه دارد.
صادق هدایت (تهران ۱۲۸۱، پاریس ۱۳۳۰) در یک خانوادهی درباری متولد شد. مسیر تحصیلی هدایت در رشتهی ریاضی محض هرگز به سرانجام نرسید. در عوض، او راهی پاریس شد. پاریس در دههی ۲۰ میلادی مرکز جهان بود. همهی روشنفکران و هنرمندان با شور و شوق عقاید خود را بدون ترس از قضاوت بیان میکردند. هدایت عادت کافهنشینی و ابراز بدون سانسور افکارش را از پاریس به تهران سوغات آورد. رفتار، افکار و آثار او در ایران به قدری نوآورانه و متفاوت بود که جنجال و کشمکشهای بسیاری را به همراه داشت. تا جایی که هدایت نوشت که بهتر است تا میتواند سکوت کند و افکارش را برای خودش نگه دارد.
با وجود توضیحات نویسندگان همدورهی هدایت و دوستانش در قالب کتاب و مصاحبه، همچنان ابهامات زیادی دربارهی زندگی صادق هدایت پابرجاست. یکی از این ابهامات دلیل خودکشیهای اوست. صادق هدایت در اولین اقدام به خودکشیاش در پاریس ناکام ماند. اما خبر به سرعت پخش شد و به شایعات پیشین دامن زد. یکی از این شایعات علت خودکشی او را شکست عشقی میدانست. صادق هدایت هرگز در مورد این مسئله توضیحی نداد. هدایت بار دیگر با سوزاندن دستنوشتههای منتشر نشدهی خود اقدام به خودکشی کرد و همزمان به عمر ادبی خود نیز پایان داد.
کارنامهی ادبی هدایت شامل تعداد زیادی داستان کوتاه، ترجمه، مقاله و نقد ادبی است. یکی از کارهای باارزش او جمعآوری ادبیات عامهی ایران است. داستانهای کوتاه او از جمله «زنده به گور»، «سه قطره خون» و «سگ ولگرد» با نگاهی به ویژگیهای زمانهی خود نوشته شده و از مضمونهایی مثل محرومیت، تاریکی، پوچی، اضطراب و ناامیدی تشکیل شده است. صادق هدایت در داستانهایش با نوشتن از این معضلات و علتهای شکلگیری آنها تلاش میکند ذهن خواننده را بیدار و توجهش را به مسائلی جلب کند که کمتر کسی جرئت بیانش را دارد.
در سایت طاقچه میتوانید درباره زندگی و آثار صادق هدایت بیشتر بخوانید و درصورت تمایل کتابهای او را خرید و دانلود کنید.
بوف کور
نویسنده: صادق هدایت
انتشارات: طاقچه
بوف کور تاکنون به زبانهای خارجی بسیاری ترجمه شده و برای خالقش شهرتی جهانی به همراه آورده است. بسیاری بوف کور را برجستهترین اثر معاصر ایرانی میدانند و نویسندهاش را در ردیف نویسندگان صاحب سبکی مثل «ادگار آلن پو» نویسندهی رازآلود آمریکایی قرار میدهند.
ماجرای بوف کور دربارهی مرد جوانی است که در انزوا و تنهایی به سر میبرد. او هنرمند و روشنفکری است که از جامعه گریزان است و دغدغهی شناخت خود را دارد. بحران روحی و مصرف مخدر راوی را اسیر توهمات کرده و روایتش را غیرقابل اعتماد میکند به طوری که خواننده در تشخیص واقعیت از خیال به مشکل برمیخورد. بوف کور داستان از دست دادن و فروپاشی معنوی است. نویسنده به تدریج راوی داستان را در وادی دیوانگی و جنون فرو میبرد و از این راه خواننده با دریچهی نگاه هدایت به وضعیت انسان آشنا میشود.
داستان بوف کور لایههای پیچیده و سبکی سورئال دارد و پر از نمادها و کدهایی است که منتقدان ادبی سالها مشغول رمزگشایی آنها هستند. این نمادها به همراه تصویرسازیهای مبهوتکننده، فضایی وهمآلود به وجود آورده که تا مدتها دست از سر خواننده برنمیدارد. یکی از این نمادها، عنوان کتاب است. بوف به معنای جغد است و دربارهی این که چرا کتاب «بوف کور» نامگذاری شده، بسیار گفتهاند. یکی از این گفتهها به تاثیرپذیری هدایت از نویسندهی بلژیکی «فرانتس هلنس» از سرآمدان جریان سوررئال اشاره دارد. به این ترتیب بوف کور از رمان «ملوزین» هلنس به مضمون غریزهی جنسی برداشته شده است.
بخشی از کتاب صوتی بوف کور را بشنوید.
بوف کور
نویسنده: صادق هدایت
گوینده: بهروز رضوی
انتشارات: واوخوان
شخصیت اصلی و راوی کتاب بوف کور، نقاش گوشهگیری است که سالهاست با نقاشیکردن یک تصویر تکراری روی قلمدانها روزگار میگذراند. در نقاشیهایش همیشه دختری سیاهپوش حضور دارد که گل نیلوفری را به دست گرفته است و میخواهد آن را به پیرمرد تکیدهای که در سایهی درخت سروی نشسته است، تقدیم کند. البته بین دختر سیاهپوش و پیرمرد خمیده، جوی آبی قرار دارد که میان آنها فاصله انداخته است. این نقش تکراری شاهکلید درک رمان بوف کور و البته جوهرهی اصلی ماجراهای آن را تشکیل میدهد.
درست در روز سیزدهبهدر، این نقاش منزوی از سوراخ خانهی خود تصویر زندهای از همین نقاشی را میبیند؛ یعنی دختری که لباس سیاهی به تن دارد و میخواهد نیلوفری را به پیرمردی قوزکرده در زیر درخت سرو تقدیم کند. در همین لحظه، نقاش دلباختهی دختر میشود و با خود عهد میبندد که هرطور شده این بانوی اثیری را پیدا کند؛ غافل از اینکه مدتی بعد، دختر را ایستاده در آستانهی خانهاش میبیند.
نقاش که هنوز از دیدن دختر سیاهپوش در آستانهی خانهاش شگفتزده است، میبیند که این مهمان تازهوارد بدون هیچ کلامی قدم به خانهاش میگذارد و روی تخت او میخوابد. اما نقاش رفتهرفته پی میبرد که دختر نخوابیده است، بلکه مرده است! بنابراین، برای اینکه وجود دختر را برای خود جاودانه کرده و او را از چشم نامحرم حفظ کند، تصویر چهرهی بیجان او را روی کاغذ میکشد. سپس بدن دختر را قطعهقطعه کرده و او را به کمک گورکن پیری که شبیه مرد قوزکردهی نقاشیهایش است، دفن میکند.
در همان زمان که پیرمرد گورکن در حال حفر گوری برای دختر سیاهپوش است، گلدانی را پیدا میکند و آن را به نقاش میدهد. جالب آنکه نقاش میبیند روی گلدان، تصویر چشمان همان دختر سیاهپوش کشیده شده است.
هنگامی که نقاش به خانه برمیگردد، همانطور که در اندوه غرق شده است، نقاشی خود و گلدانی را که یافته است، روبهرویش میگذارد و با کشیدن تریاک، به عالم رویا و خلسه قدم میگذارد. از اینجا به بعد، با روایت تازهای از راوی مواجه میشویم که با آنچه در نیمهی اول کتاب روایت شده است، ارتباط مستقیم دارد.
در ادامه، راوی از زندگی تلخ خود در کنار دخترعمهاش یا در واقع، همسرش برایمان میگوید. راوی در حقیقت، داستان زندگیاش را برای سایهاش روایت میکند و میکوشد تصویری از کودکی دخترعمهاش تا بزرگسالی او را به مخاطبان نشان بدهد.
راوی ناامیدانه از همسر و دخترعمهاش گلایه میکند. دخترعمهای که با فریب، خود را به همسری او درآورده اما اکنون که با او ازدواج کرده، هرگز خود را تسلیم راوی نکرده است. در عوض، فاسقهای فراوانی دارد که راوی از وجود آنها باخبر است و اتفاقاً یکی از آنها شبیه به مرد تکیدهای است که در نیمهی اول کتاب، او را در کنار دختر سیاهپوش دیدهایم.
در ادامه، شاهد کشمکشهای ذهنی راوی و احساس او نسبت به همسرش هستیم. در انتها، راوی که از همسرش و فاسقهای او به ستوه آمده، به اتاق همسرش میرود و او را در آغوش میکشد. در همین زمان، زن نیز مانند ماری به دور او میپیچد و در آغوش او تسلیم میشود تا اینکه راوی میبیند با خنجر دستهاستخوانیاش همسرش را به قتل رسانده است. در این لحظه، راوی به چهرهی خود در آینه نگاه میکند و چیزی نمیبیند جز چهرهی همان پیرمرد تکیدهای که قبلاً او را بهعنوان یکی از فاسقهای همسرش شناخته بود.
«بوف کور» رمانی نمادین است که لابهلای نمادهای پیچیدهاش، رگههایی از هستیشناسی را نیز در خود دارد. صادق هدایت، چه در مقام نویسنده و چه از زبان راوی داستان، کوشیده تا نگاه فلسفی خود را در مورد زندگی و درونمایهی آن به مخاطب نشان بدهد و البته آن را در هالهای از ابهام پیش روی مخاطبان قرار بدهد.
با تعمق در ساختار و نوع روایت صادق هدایت در بوف کور پی میبریم که این نویسنده در نگارش رمان خود به آثار ادگار آلنپو و سارتر توجه ویژهای داشته است. در عین حال، از داستانها و حکایات ایرانی غافل نبوده و بهنوعی حالوهوای «هزارویک شب» را در رمان خود پدید آورده است.
ترس، وهم، ناامیدی، صراحت در بیان واقعیتهای هولناک و… ویژگیهای شاخص بوف کور هستند که از همان صفحات ابتدایی، توجه مخاطبان تیزبین را به خود جلب میکنند. بوف کور رمانی درونگرایانه است که روایتهای آن همگی از زاویهی دید راویای منزوی بیان میشوند.
بوف کور به زعم بسیاری از منتقدان ادبی ایرانی از برترین رمانهای معاصر به شمار میآید. بااینحال، این رمان نتوانست در دنیای غرب، توجه ادیبان و ادبدوستان را چندان به خود جلب کند. از میان منتقدان ایرانی، شخصیتهای بهنامی مانند «همایون کاتوزیان» و «ماشاءالله آجودانی» در تحلیل و نقد این رمان دست به تألیف کتابهای ارزشمندی زدهاند.
بوف کور رمانی است چندوجهی که میتوان آن را از زوایای گوناگونی اعم از روانشناختی، اجتماعی، سیاسی و… مورد بررسی قرار داد. جالب آنکه به کمک هرکدام از این زوایا میتوان تفسیر متفاوتی را از این رمان و پیامهای نهفته در آن به دست داد.
کتاب بوف کور به لحاظ تاریخی به دهههای سی و چهل خورشیدی تعلق دارد؛ یعنی زمانی که ایران به لحاظ سیاسی و اجتماعی در حال گذار از دورانی پرتلاطم بود و رفتهرفته لباس کهنهی سنت را رها میکرد تا به جریان پرسرعت مدرنیته بپیوندد. در این رمان، اگرچه فردگرایی راوی و دنیای کوچک او اولین چیزی است که توجه مخاطب را به خود جلب میکند اما نباید از یاد برد که نویسنده قصد دارد از خلال دنیای تیرهوتار راوی، جهان و جامعهی یأسزدهی او را به مخاطب نشان دهد.
نویسنده در بوف کور اشارهی مستقیمی به ایران و ایرانی نمیکند اما با توجه به بستر تاریخی این رمان و نگاه انتقادی صادق هدایت در سایر آثارش، نمیتوان انکار کرد که بوف کور در حقیقت طعنهای است به ایران معاصر صادق هدایت که هرگز با تظاهر به مدرنیته نمیشد درون ویران آن را پنهان کرد. ایرانی که شکوه و جلال گذشتهاش را از دست داده و اکنون از آبادانی گذشته، جز خاطرهای برایش باقی نمانده است.
میدانیم که «بوف کور» نام یکی از رمانهای مشهور و شناختهشدهی ایرانی است؛ اما این دو کلمه در کنار هم چه معنایی دارند و چه ارتباطی میان آنها با درونمایهی کتاب وجود دارد؟ در این بخش به همین موضوع میپردازیم.
«بوف» نام دیگر «جغد» است و «بوف کور» نیز به معنای «جغدِ کور» است. در بسیاری از متون ادبی، «جغد» بهعنوان سمبل دانایی و خرد شناخته شده است. درحالیکه معنای استعاری «کور بودن» با خرد و دانایی منافات دارد. به نظر میرسد صادق هدایت با انتخاب چنین عنوانی برای کتابش قصد داشته تا سرگشتگی و ازخودبیگانگی انسانها و شخصیتهای داستانش را به مخاطبان نشان بدهد.
البته باید توجه داشت در ادبیات فارسی، پرندهی «جغد» با مفهوم «شومی»، «بدیمنی» و «مرگ» و «انزوا» نیز گره خورده است. از این جهت، وجود نام این پرنده در عنوان کتاب «بوف کور»، همچنان بر فضای تیرهوتار این رمان و یأس حاکم بر آن دلالت دارد.
کتاب بوف کور هزارتوی پیچیدهای از نمادها است که برای رمزگشایی از آن لاجرم باید به سراغ نمادهایش برویم. البته در این زمینه، مطالعهی دقیق «پروین دختر ساسان»، اثر دیگر صادق هدایت، برایمان بسیار راهگشا خواهد بود. به گفتهی دکتر آجودانی، منتقد ادبی برجسته، بوف کور در دو بخش خود، دو روایت متفاوت را ایران پیش از اسلام و ایران پس از اسلام ارائه میکند. نیمهی ابتدای کتاب به دوران قبل از اسلام برمیگردد و با «پروین دختر ساسان» پیوند مییابد اما نیمهی دوم، نمایی از ایران پس از اسلام را نشان میدهد.
در حقیقت، بهنظر میرسد دختر سیاهپوش بوف کور، همان دختر ساسان است که بهجای شکوه گذشتهاش، این بار شخصیتی اثیری پیدا کرده است. به سخن دیگر، دختر سیاهپوش در بوف کور، نماد ایرانی است که بهتدریج جایگاه خود را از دست داده و در معرض انواع آسیبها قرار گرفته است. بهطور مثال، دختر سیاهپوش در نیمهی ابتدای بوف کور، آنچنان برای راوی ارزشمند است که او میکوشد با ترسیم چهره و چشمان دختر، این بانو را جاودانه کند اما در نیمهی دیگر کتاب، این دختر به لکاتهای بدل شده که راوی راهی جز نابود کردن او نمیبیند.
البته رمزگشایی کتاب بوف کور مستلزم نگاهی همهجانبه و تحلیلی دقیق است. بااینحال، نتیجهی آن هرچه که باشد، ممکن است با آنچه صادق هدایت در ذهن داشته، تفاوت بسیاری داشته باشد.
گفتوگو با سایه یا بوف کور چگونه ساخته و پرداخته شد؟
نویسنده: حبیب احمدزاده
انتشارات: انتشارات سوره مهر
یکی دیگر از تلاشهای صورت گرفته برای تحلیل و نقد بوف کور، پژوهش «حبیب احمد زاده» و فیلم مستند «گفتگو با سایه» از «خسرو سینایی» است که در آن تاثیرپذیری صادق هدایت از تماشای فیلمهای آغازین ژانر وحشت در پاریس بررسی شده است. این پژوهشها با استفاده از خاطرات و نامههای هدایت از بعد جدیدی به داستان بوف کور نگاه کرده است. بر اساس این مدارک، صادق هدایت بسیار به سینما علاقهمند بوده و یک فیلم را بارها تماشا میکرده است. هدایت به دوستش، فرزانه، در وصف پاریس مینویسد: «همهی این فیلمها را باید بروی ببینی: کابینهی دکتر کالیگاری، مرغزار سبز و… پاریس یعنی این.»
دراکولا
نویسنده: برام استوکر
مترجم: محمود گودرزی
انتشارات: نشر برج
یکی از تاثیرگذارترین فیلمها در خلق صحنههای بوف کور، فیلم «نوسفراتو، یک سمفونی وحشت» دانسته شده است. این فیلم را پایهگذار سینمای وحشت در جهان میدانند و ماجرای دراکولا را به تصویر میکشد. زنهایی که توسط دراکولا گزیده میشوند، شبها در خواب به راه میافتند. این زنان معصومیت خود را از دست داده و در عوض حالات شهوانی بیشرمانه و مستهجنی از خود نشان میدهند. ویژگیهایی که در زن راوی بوف کور هم دیده میشود، به خصوص جای گزیدگی دندان روی صورتش که به داستان دراکولا و گاز گرفتن قربانیهای زنش شباهت دارد. هدایت در توصیف زن راوی در کتاب بوف کور نوشته است: «من فقط خودم را به یاد موهوم بچگی او تسلیت میدادم. آن وقتی که یک صورت ساده محو گذرنده داشت و هنوز جای دندان پیرمرد خنزرپنزری روی صورتش دیده نمیشد.»
اما آیا این تاثیرپذیریها از ارزش اثر صادق هدایت کم میکند؟ خود او نوشته است: «تقلید؟ همه تقلید میکنند. من هم تقلید میکنم. تقلید عیب نیست. دزدی و چاپیدن عیب است. داشتن شخصیت در این نیست که آدم به هر قیمت که شده خودش را اوریژینال جا بزند. اوریژینال به تنهایی حسن نیست، شرط خلق کردن نیست. چه بسا آدم حرفی داشته باشد که باید تو یک قالب خاص گفته بشود و این قالب خاص پیش از او ساخته شده باشد.» به نظر میرسد که با وجود انتشار کتابهای بسیار دربارهی زندگی، سبک نویسندگی و آثار هدایت در این سالها هنوز امکان انجام پژوهشهای تحلیلی جدید دربارهی او وجود دارد و در آینده ابعاد تازهای از آثار او به ویژه بوف کور کشف خواهد شد.
هنر نویسندگی هدایت، توانایی او در تصویرسازی و قدرت تخیلش در بوف کور، آن را به اثری بیمانند در ادبیات فارسی تبدیل کرده است. بوف کور را میتوان بارها خواند و هربار رمزی را کشف کرد و با این وجود نتوان به جواب تمام سوالات پیشآمده رسید. بوف کور اثری خیالی و ترسناک است که درونمایههای فلسفی و هستیشناسانهی بسیاری در خود دارد و به همین دلیل قدرتی دارد که میتواند خوانندهی خود را به فکر فرو برده تا دربارهی چیستی خود، دیگران و مرگ بیندیشد. این به خواننده بستگی دارد که در این سیر و سلوک درونی با کتاب همراه شود یا نه.
پینوشت: بخشی از یادداشتی که مطالعه کردید، به قلم ویدا حامدیان کیش، نویسندهی بلاگ طاقچه بود.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه