لوگو طاقچه
تصویرجلد بهترین ترجمه جنایت و مکافات

مقایسه ترجمه‌های مختلف کتاب جنایت و مکافات

5,564 بازدید

ادبیات روسیه، به‌ویژه آثار داستایفسکی، از جهتی ارزشمند و شاهکار و از جهت دیگر به دلیل زبان و سبکی که دارند،‌ برای ترجمه و به زبان دیگری درآمدن، سخت هستند. درثانی، اگر قرار بود یک فیلسوف به جای فلسفه تماما به ادبیات بپردازد و ماحصل اندیشه‌های فلسفی‌اش را در قالب رمان بریزد، بی‌شک آن نویسنده، داستایوفسکی بوده است. حال شما این حجم از اندیشه‌های فلسفی و روان‌شناسانه را در کنار سبک خاص داستایفسکی در جمله‌پردازی بگذارید آن‌وقت متوجه می‌شوید که چقدر ترجمه‌ی داستان‌های او دشوار هستند. پس ترجمه‌ی کارهای داستایسفکی به قول معروف «گاو نر می‌خواهد و مرد و البته زن کهن».

کتاب جنایت و مکافات داستایفسکی مشهورترین اثر اوست. حتی ممکن است عده‌ی زیادی داستان این کتاب را بدانند. آنچه این کتاب را متمایز و زبانزد کرده، شیوه‌ی داستان‌پردازی او در روایت تاریک‌ترین و دردسترس‌ناپذیرترین زوایای روح انسان است؛ آنجا که حتی خود انسان‌ها هم وهم دارند از آنکه به سراغش بروند. نکته‌ی بعدی این شاهکار، چندلحنی بودن آن است. یعنی نویسنده به فراخور هر شخصیت از یک لحن خاص برای او استفاده کرده است. پس بیراه نیست که در تمام دنیا طرفداران خاص خود را پیدا کند.

محبوبیت جنایت و مکافات

آوازه‌ی این شاهکار ادبی هم در ایران در زمانه‌ای که دسترسی اهالی ادب به آثار ادبی ممکن شده بود و نشرها یکی‌یکی شروع به ترجمه‌ی آنان کرده بودند، در میان فرهنگ‌دوستان پیچیده بود.

مهری آهی (۱۳۰۱-۱۳۶۶) نخستین کسی بود که این کتاب را ترجمه کرد. پدر او سفیر کبیر ایران در شوروی بود و مهری نیز بعد از آنکه از دانشگاه تهران در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی فارغ‌التحصیل شد، همراه پدر چند سال در مسکو زندگی کرد و در آنجا به تحصیل زبان و ادبیات روسی پرداخت. او سپس در انگلستان و فرانسه به تحصیل در رشته‌ی ادبیات روسی ادامه داد و هنگامی که به ایران بازگشت در دانشکده ادبیات تهران به تدریس ادبیات روسی و ادبیات تطبیقی مشغول شد. آهی به‌جز ترجمه‌ی آثاری چون جنایت و مکافات، پدران و پسران، ابله و… از اعضای موسس شورای کتاب کودک نیز بود و خدمات زیادی به فرهنگ و ادبیات ایران کرد.

مقاله‌ای که خانم آهی درباره‌ی این شاهکار ادبی به‌قلم خود نوشته و در ابتدای این اثر آمده، به تاریخ شهریور ۱۳۴۳ و چاپ نخست این کتاب هم به تاریخ ۱۳۴۳ است و نشر دانشگاه تهران آن را منتشر کرده اما سال ۱۳۵۱ نشر خوارزمی چاپ آن را به‌عهده می‌گیرد.

تا چندین سال خوانندگان ترجمه‌ی خانم آهی را از جنایت و مکافات می‌خواندند تا اینکه سال‌ها بعد از انقلاب چند مترجم تصمیم به ترجمه‌ی مجدد آن می‌گیرند. در این یادداشت از وبلاگ طاقچه به معرفی برخی از این ترجمه‌ها و مقایسه‌ی آن‌ها می‌پردازیم.

بخشی از کتاب صوتی جنایت و مکافات را بشنوید.

جنایت و مکافات

نویسنده: فئودور داستایفسکی

گوینده: آرمان سلطان‌زاده

انتشارات: آوانامه

برای اینکه ترجمه‌ها را باهم مقایسه کنید نمونه‌ی روسی و انگلیسی را هم قید کرده‌ایم.

روسی:

Раскольников вышел в решительном смущении. Смущение это всё более и более увеличивалось. Сходя по лестнице, он несколько раз даже останавливался, как будто чемто внезапно пораженный. И наконец, уже на улице, он воскликнул: «О боже! как это всё отвратительно! И неужели, неужели я… нет, это вздор, это нелепость! — прибавил он решительно. — И неужели такой ужас мог прийти мне в голову? На какую грязь способно, однако, мое сердце! Главное: грязно, пакостно, гадко, гадко!.. И я, целый месяц…» Но он не мог выразить ни словами, ни восклицаниями своего волнения. Чувство бесконечного отвращения, начинавшее давить и мутить его сердце еще в то время, как он только шел к старухе, достигло теперь такого размера и так ярко выяснилось, что он не знал, куда деться от тоски своей. Он шел по тротуару как пьяный, не замечая прохожих и сталкиваясь с ними, и опомнился уже в следующей улице.

انگلیسی:

Raskolnikov went out in complete confusion. This confusion became more and more intense. As he went down the stairs, he even stopped short, two or three times, as though suddenly struck by some thought. When he was in the street he cried out, “Oh, God, how loathsome it all is! and can I, can I possibly…. No, it’s nonsense, it’s rubbish!” he added resolutely. “And how could such an atrocious thing come into my head? What filthy things my heart is capable of. Yes, filthy above all, disgusting, loathsome, loathsome!—and for a whole month I’ve been….” But no words, no exclamations, could express his agitation. The feeling of intense repulsion, which had begun to oppress and torture his heart while he was on his way to the old woman, had by now reached such a pitch and had taken such a definite form that he did not know what to do with himself to escape from his wretchedness. He walked along the pavement like a drunken man, regardless of the passers-by, and jostling against them, and only came to his senses when he was in the next street.

ترجمه‌ی مهری آهی

خانم مهری آهی این اثر را سال ۱۳۴۳ از نسخه‌ی روسی ترجمه کرد. به دلیل تسلطی که او به زبان و فرهنگ روسیه داشت، ترجمه‌ی‌ او به اصل اثر بسیار نزدیک و وفادار است؛ تا آنجا که متن او را برخی، وفادارترین ترجمه در میان ترجمه‌های دیگر دانسته‌اند. آهی این اثر را درک کرده بود به‌همین دلیل سعی کرد به‌گونه‌ای آن را ترجمه کند که خواننده‌ی فارسی زبان آن را به‌تمامی درک کند. برای مثال قسمتی از کتاب را این‌گونه ترجمه کرده: «چرا آنقدر احمقم. اگر دیگران نفهم هستند و من یقین می‌دانم که نفهمند پس چرا خودم نمی‌خواهم عاقل‌تر شوم. بعد سونیا دانستم که اگر منتظر شوم تا همه عاقل‌تر شوند خیلی وقت لازم است… بعد نیز دانستم که چنین چیزی هرگز نخواهد شد، مردم تغییر نخواهند کرد و کسی آن‌ها را تغییر نخواهد داد و نمی‌ارزد که انسان سعی بیهوده کند!» همچنین عباراتی این‌چنین نیز در متن پیدا می‌شوند که نشان از ذوق و قریحه‌ی آهی دارند: «همانجا قسم یاد کرد که هم امروز پارفیری را درست مانند لیمویی بچلاند» یا «این چه پوست خربزه‌ای است؟ تو می‌گویی که صحبت درباره کارگران به منزله پوست خربزه و دامی بوده است؟» مقدمه‌ی او بر این کتاب نیز خواندنی است و نشان می‌دهد که او تا چه اندازه به ادبیات روسی مسلط بوده است.

نمونه‌ی ترجمه:

«راسکلنیکف با ناراحتی محسوسی خارج شد. ناراحتی‌اش هرآن بیشتر می‌شد. از پله‌ها که پایین می‌آمد مثل اینکه از چیزی تعجب کند چند بار ایستاد و سرانجام همینکه قدم به خیابان نهاد با صدای بلند گفت:
-خدایا! چقدر همه این کارها تنفرآور است… آیا ممکن است، ممکن است… که من…
و بعد با اطمینان اضافه کرد:
-خیر این کار مزخرف و ابلهانه است! آیا ممکن است چنین فکر وحشتناکی به سرم آمده باشد؟ و اما واقعا دل من استعداد چه کثافت‌هایی را دارد! بله، از همه مهم‌‌تر آنکه این کار کثیف و پست و پر ادبار … بله پر ادبار است و من تمام ماه را…
اما نه با کلمات و نه با صدا نمی‌توانست تمام ناراحتی خود را ابراز دارد. التهاب و انزجار بی‌نهایتی که هنگام رفتن نزد پیرزن بر قلبش فشار می‌آورد و دلش را به هم می‌زد اکنون به قدری شدید و تند شده بود که نمی‌دانست از این دلتنگی به کجا پناه برد. در پیاده‌رو مانند مستان قدم برمی‌داشت و بی آنکه متوجه رهگذران باشد به آنان تنه می‌زد. فقط در خیابان بعدی به خود آمد.»

همانطور که مشاهده می‌کنید جملات ادبی و رسمی هستند، دیالوگ‌ها و گفته‌های شخصیت‌ها محاوره نشده‌اند. از کلماتی مثل اِدبار که این روزها کمتر به کار می‌رود استفاده شده است. اما نکته‌ی جالب اینجاست که با وجود برخی واژگان کم‌کاربرد و جملات طولانی و ادیبانه، جملات ساده و قابل‌فهم هستند و خوانندگان در دریافت معنا مشکل آنچنانی ندارند. حتی ممکن است خواندن جملاتی تا این اندازه ادبی را دوست داشته باشند و آن را به داستایفسکی و محتوای آثارش نزدیک‌تر ببینند.

همین نکته که تا سال‌ها این ترجمه خوانده می‌شد و موردپسند بود (همچنان هم خوانده می‌شود و موردپسند است) و مترجمان بزرگ دیگری سراغ ترجمه‌ی آن نرفتند نشان می‌دهد که کار او دارای اعتبار و ارزش است.

بستن تبلیغ

ترجمه‌ی اصغر رستگار 

ترجمه‌ی این کتاب توسط اصغر رستگار دومین ترجمه‌ی این کتاب است. این اثر در سال ۷۹ در حوزه ادبیات داستانی جایزه کتاب سال را از آن خود کرد و بهتین ترجمه در حوزه‌ی ادبیات داستانی شد! اما تا سال‌ها اجازه‌ی تجدید چاپ نداشت تا اینکه در سال ۱۳۹۱ نشر نگاه آن را منتشر کرد.

رستگار متولد ۱۳۲۸ مترجم شناخته‌شده‌ای در حوزه‌ی ادبیات داستانی و نمایشنامه است.

او در پاسخ به خبرنگار روزنامه‌ی ایران (به تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۸) هنگامی که از او می‌پرسد چرا جنایت و مکافات را پس از خانم آهی مجددا ترجمه کرده اینگونه پاسخ می‌دهد:

«جنایات و مکافات را خانم مهری آهی به فارسی برگردانده بودند که خوارزمی منتشر کرد. ولی به نظرم ترجمه خوبی نبود به هیچ وجه. این اثر بزرگ‌تر و عظیم‌تر از آن است که چنین ترجمه‌ای جوابگوی آن باشد. من سعی کردم در این ترجمه چند گام جلوتر از خانم آهی حرکت کنم. احتمالا در آینده ممکن است کس دیگری ترجمه بهتری از من ارائه کند و باید هم همین طور باشد.»

رستگار کتاب را از نسخه‌ی انگلیسی ترجمه کرده است. در ترجمه‌ی او اصطلاحات عامیانه و ضرب‌المثل‌های فارسی بسیار دیده می‌شود. ممکن است عده‌ای این میزان ورود مترجم به ساحت متن را درست ندانند و ترجیح بدهند متنی نزدیک‌تر به متن اصلی را بخوانند و عده‌ای دیگر اتفاقا با این میزان تغییرات کنار بیایند و آن را راحت‌تر و خودمانی‌تر بدانند و احساس کنند به زبان خودشان نزدیک‌تر شده، درنتیجه با آن ارتباط بیشتری برقرار کنند. اما سوال اینجاست که آیا سبک داستایفسکی که به‌وضوح پیراسته است، این میزان از اصطلاحات کوچه‌بازاری و عامیانه را به درون خود راه می‌دهد یا نه؟ 

 برای نمونه به چند جا اشاره می‌کنیم: 

«وقتی چشم‌های ملوسِ او را نه فقط از حیرتی کودکانه بلکه از پرسشی خاموش و مصرانه مالامال دید، کمی فکر کرد، بعد دوباره او را بوسید و بی‌درنگ از این فکر که هدیه عروسیش فی‌المجلس به دستِ دوراندیش‌ترین مادران در پسله‌ای با هفت قفل و بست پنهان خواهد شد، واقعا دلش شکست. رفت و پشتِ سرِ خود یک دنیا شور و شعف بر جا گذاشت.»

«سر و وضعش افتضاح بود. با آن جُلپاره مندرس، حتی غربتی‌های ولنگار هم عارشان می‌آمد روزِ روشن بیرون بزنند. منتها این سر و وضع در آن محله، چیزِ عجیبی نبود. حول و حوشِ سبزه‌میدان، با آن روسپی‌خانه‌های کیپِ هم و آن دست‌فروش‌ها و بساط‌اندازهای رنگارنگش، که تنگِ هم می‌لولیدند و کوچه‌پس‌کوچه‌های قلبِ پترزبورگ را مزین کرده بودند، خود به قدر کافی حیرت‌انگیز بود، دیگر جایی برای تعجب از این‌جور قیافه و این قبیل سر و وضع باقی نمی‌گذاشت.» [رستگار سبزه‌میدان را به جای Hay Market آورده است]

«من که از پا درآمدم و مریض شدم، اما دونیا ماشاءالله استخوان‌دارتر از من بود.» [It made me ill, but Dounia bore it better than I did]

«دِدِ شیلر را تماشا کن! ماشاءالله یک‌پا شیلرِ تمام‌عیار! ببین فضیلت و تقوی در چه وجودِ نازنینی جا خوش کرده! می‌دانی، دلم می‌خواهد تا صبح بنشینم و از این قصه‌ها بگویم و خشم و خروشِ تو را تماشا کنم. کیف دارد!»

«روحیه رُمانتیک شیلرمآب که می‌گویند همین است دیگر: یکی را هِی بزک می‌کنند، هِی بزرگ می‌کنند، هی می‌گویند انشاءالله این‌طور است، انشاءالله آن‌طور نیست، و با این که آن روی سکه را هم می‌دانند چیست، اصلا به روی مبارک خودشان نمی‌آورند، حتی فکرش هم می‌ترساندشان! ترجیح می‌دهند بمیرند و حقیقت را قبول نکنند؛ تا بالاخره همان آدمی که خودشان به آسمان هفتم برده‌اند، حماقت‌شان را به خودشان ثابت کند.»

نمونه ترجمه:

«با حالی آشکارا مضطرب و پریشان بیرون آمد. اضطرابش دمادم شدّت می‌گرفت. از پلّه‌ها که پایین می‌آمد چند بار ایستاد، مثلِ این که ناگهان فکری به خاطرش رسیده باشد، و سرانجام، همین که پا به خیابان گذاشت، داد کشید: «وای خدا، مُردم از این همه حقارت! یعنی ممکن است من … من …» بعد هم با قاطعیت گفت: «نه! محال است! شدنی نیست! آخر چه‌طور یک همچین فکرِ وحشتناکی به سرم زد؟ راستی که فکرم به چه راه‌های احمقانه‌ای می‌رود! بله، قضیه از اصل احمقانه است، وحشتناک است، نفرت‌انگیز است، نفرت‌انگیز!… فکرش را بکن، یک ماهِ آزگار…»

اما نتوانست آشوبِ درونش را بیرون بریزد، نه با کلمات، نه با داد و فریاد. انزجاری که رفته رفته ذهنش را برمی‌آشفت و قلبش را در هم می‌فشرد، حتی زمانی که پیشِ پیرزن می‌رفت، حالا به چنان شدّت و حدّتی رسیده بود و چنان مشهود و محسوس شده بود که حتی نمی‌دانست به کجا پناه ببرد. در پیاده‌رو مثلِ مست‌ها راه می‌رفت و بی‌توجه به رهگذران، به همه تنه می‌زد و فقط وقتی به خود آمد که به خیابانِ بعدی رسیده بود.»

می‌بینید که رستگار برای ترجمه‌ی قسمت how loathsome it all is نوشته «مردم از این همه حقارت!» با مقایسه با متن انگلیسی هم متوجه می‌شوید که کجا رستگار متن را به دلخواه خود ترجمه کرده است.

ترجمه‌ی پرویز شهدی

سال ۱۳۹۲ پرویز شهدی با کمک نشر کتاب پارسه جنایت و مکافات را از فرانسه به فارسی برگرداند. شهدی که کتاب‌های بسیاری از ادبیات روسیه را از زبان فرانسه به فارسی برگردانده، به این زبان مسلط و در این رشته تحصیل کرده است. قمارباز، برادران کارامازوف، ابله و… برخی از کارهای او هستند. شهدی در گفت‌وگو با ایسنا در سال ۹۲ همانطور که در مقدمه‌ی کتابش هم اشاره کرده بود، می‌گوید: «حدود شصت سال است که با این نویسنده‌ی شگفت‌انگیز و این مرد استثنایی که رمان‌هایش برگرفته از زندگی و خلق‌وخوی شخصی‌اش است، کلنجار می‌روم. اولین‌بار، حدود شصت سال پیش با ترجمه‌ی خلاصه‌ای از جنایات و مکافات با او آشنا شدم. پیش از آن او را نمی‌شناختم… یادم نیست در آن دوران نوجوانی پس از خواندن آن ترجمه‌ی خلاصه، چه حالتی به من دست داد، همین‌قدر می‌دانم سخت دگرگونم کرد و یک لحظه دست از سرم برنداشت. یکی دو سال بعد ترجمه‌ی مفصل‌تری به دستم رسید، شاید بتوان گفت نیمی از متن اصلی. سال‌های آخر دبیرستان بودم که آثار دیگر داستایفسکی یکی پس از دیگر به فارسی ترجمه شد. «برادران کارامازوف»، «آزردگان»، «مردمان فقیر»، «خاطرات خانه‌ی مردگان»، «تسخیر شده‌ها»، «ابله». به جرأت می‌توانم بگویم کم‌تر نویسنده‌ای در ادبیات جهانی وجود دارد که همه‌ی آثارش، حتا خاطراتش، به فارسی ترجمه شده و آن‌چه در این میان بیش‌تر از همه چیز مرا به خود جلب می‌کرد، شخصیت شگفت‌انگیز نویسنده بود؛ با آن زندگی عجیب و غریبش؛ با آن همه رویدادهای دردناک، بیماری، فقر، حساسیت بیش از اندازه، رفتن تا یک قدمی مرگ، سال‌ها در بدترین شرایط با یک مشت تبهکار پای در زنجیر داشتن، در دشوارترین وضعیت‌ها سال‌های تبعید را گذراندن، نوشتن و نوشتن و نوشتن تا پای مرگ، به دلیل نیاز مادی برای اداره‌ کردن خانواده‌ای پرجمعیت؛ همیشه مقروض بودن، فرار کردن از دست طلب‌کارها، روی آوردن به قمار به امید به دست آوردن پولی آسان… پس از ماه‌ها جنگ و درگیری درونی با خودم، تصمیم به این کار [ترجمه جنایت و مکافات] گرفته‌ام، می‌توانم به زندگی مترجمی و کتاب‌خوانی‌ام مباهات کنم. ترجمه‌ی «برادران کارامازوف»، «جنایت و مکافات» و… البته یکی دیگر «شرق بهشت» اثر جان اشتاین بک، جزو افتخارات من است.»

شهدی که می‌توان او را یکی از مترجمان متخصص در زمینه‌ی داستایفسکی قلمداد کرد، به سبک داستایفسکی کاملا آشناست و در انتقال اندیشه‌های او مهارت کافی پیدا کرده است. نمونه‌ای از زبان و لحن ترجمه‌ی او را می‌بینیم:

به خودش گفت: سه راه بیشتر پیش رو ندارد: «خودش را بیندازد توی آبراه، کارش به تیمارستان بکشد، یا به عیاشی و هرزگی روی آورد تا روح و احساسش را نابود کند.» این راه حل سومی از همه بیش‌تر مورد نفرتش بود. اما علاوه بر شکاک بودن هم جوان بود، هم ذهنی خیال پرور داشت و هم دلی بی‌رحم، بنابراین نمی‌توانست به این فکر نیفتد که راه حل آخری از همه عملی‌تر است.

(آهی این‌گونه ترجمه کرده است: او سه راه دارد: خود را در آب غرق کند، کارش به دیوانه خانه بکشد یا… یا سرانجام خود را وقف فساد کند. فسادی که عقل را تیره و دل را چون سنگ می‌سازد. وجه آخر برای او از همه نفرت‌انگیزتر بود. اما دیگر بدبین بود، جوان بود و منتزع از این عوالم و به همین جهت سنگدل. از این رو، نمی‌توانست معتقد نباشد که راه سوم یعنی فساد از همه محتمل‌تر می‌باشد.)

نمونه‌ی ترجمه:

«راسکلنیکف با روی آشفته در حالی که هرلحظه آشفتگی‌اش زیادتر می‌شد از آپارتمان پیرزن بیرون رفت. از پله‌ها که پایین می‌آمد با تاثر و پریشانی شدیدی چندین بار ایستاد. سرانجام موقعی که رسید توی کوچه، فریاد زد: آه خداجان! اینها همه چقدر نفرت‌انگیزند. امکان دارد من… اوه نه نه نه. این‌ها همه‌اش چرند است، مزخرف است، چگونه چنین فکر شیطان‌صفتانه‌ای به ذهن من رخنه کرده است؟ من چه آدم پستی هستم که به فکر این گونه کارهای زشت می‌افتم؟ درواقع همه اینها زشت، نفرت‌انگیز و منزجرکننده است. مرا بگو که یک ماه تمام همه‌اش در این فکر بوده‌ام. 

ولی حرف‌ها و ابراز انزجار نمی‌توانستند گویای آشفتگی درونی‌اش باشند. احساس ژرف نفرتی که هنگام رفتن به خانه پیرزن داشت خفه‌اش می‌کرد، حالا مطمئنا تحمل‌ناپذیر شده بود. نمی‌دانست چگونه از چندین اضطرابی که آزارش می‌داد بگریزد.

هنگام راه‌رفتن توی پیاده رو مانند آدم‌های مست تلو تلو می‌‌خورد. به این و آن تنه می‌زد و هیچ کس را نمی‌دید. فقط موقعی که وارد کوچه دوم شد به خود آمد.»

شهدی نیز سعی کرده به متن اصلی و زبان و لحن داستایفسکی وفادار باشد و از این جهت به سبک و روش آهی شبیه‌تر است. اما می‌بینیم که زبانش کمی ساده‌تر و روان‌تر از آهی است و به زبان امروز نزدیک‌تر است.

ترجمه‌ی احد علیقلیان 

احد علیقلیان سال ۱۳۹۲ جنایت و مکافات را از انگلیسی ترجمه کرد و با کمک نشر مرکز به چاپ رساند. او در ابتدای ترجمه‌اش مقدمه‌ی مترجم انگلیسی اثر، ریچارد پِویر را نیز آورده است. علیقلیان سال ۹۳ در مصاحبه با روزنامه‌ی شرق (که متن مصاحبه در سایت مرکز دایره‌المعارف اسلامی هم موجود است) این‌گونه درمورد ترجمه‌اش می‌گوید: «همین کتاب جنایت و مکافات حداقل ۱۵ ترجمه به زبان انگلیسی دارد، از کانستنس گارنت، اولین مترجم آثار داستایفسکی، گرفته تا ماگارشاک و جسی کولسن، کاتسر، ترجمه‌ای که خود روس‌ها به انگلیسی منتشر کرده‌اند و همین ترجمه پویر و والوخونسکی که اساس ترجمه من بوده. قصد من از ترجمه آن هماوردی یا واردشدن در وادی نقد نبوده است. دلم می‌خواست به زبان خودم آن را ترجمه کنم.» او ترجمه‌ی پویر و والوخونسکی را به کتاب اصلی نزدیک‌تر دیده بنابراین معتقد است که از متنی وفادار به نسخه‌ی اصلی کتاب را ترجمه کرده است. همچنین در جاهایی که متن برایش مبهم بوده از راهنمایی‌های آبتین گلکار که استاد زبان روسی است بهره برده است.

او اعتقاد دارد داستایفسکی بیشتر از آنکه متعلق به قرن نوزدهم باشد به قرن بیستم تعلق دارد. بنابراین زبانش هم به ما نزدیک است. پس علیقلیان اصراری بر این نداشته که از واژگان و سبک و لحن کهنی برای ترجمه استفاده کند. او در عین اینکه به متن انگلیسی وفادار بوده سعی کرده از زبانی به‌روز استفاده کند. او به تفسیر و تعبیر سلیقه‌ای متن که بعضی مترجمان به‌کار می‌برند اعتقادی ندارد و تلاش کرده ترجمه‌اش از کتاب در عین اینکه آزاد نیست، برای امروزیان هم غریب نباشد. علیقلیان در بخش‌هایی که راوی سخن می‌گوید زبان رسمی‌تری دارد اما دیالوگ‌ها را کمی عامیانه‌تر ترجمه کرده و البته سعی کرده مانند داستایفسکی که جملات هر شخص را برپایه‌ی تیپ و جایگاه اجتماعی آن شخص درآورده، او نیز تمایز میان آدم‌های کتاب را به‌وسیله‌ی لحن حرف‌زدنشان و واژگانی که به‌کار می‌برند نشان دهد. بنابراین در ترجمه‌ی او با چنین جملاتی روبه‌رو می‌شوید:

«زاسیموف را یادت هست؟ به‌دقت معاینه‌ات کرد و فوراً گفت که اصلاً چیز مهمی نیست ــ چیزی رفته تو کله‌ات، چیزی تو این مایه‌ها. می‌گوید یک‌جور ناراحتی عصبی مزخرف، یا سوءتغذیه ــ آبجو و ریشهٔ خردل کافی بهت ندادند، برای همین مریض شدی ــ اما چیزی نیست، به‌زودی حالت خوب می‌شود.»

«صاحب میخانه در اتاق دیگری بود اما دم به دم از پلکان به سالن می‌آمد و اول چکمه‌های مشکی تی‌تیش‌مامانیش پیدا می‌شد که برگردان پهن قرمزی داشت.»

«سرسری به زنی که چسان فسان کرده و چهره‌اش بنفش مایل به قرمز بود و همان‌جا ایستاده بود و گویی جرئت نمی‌کرد بنشیند، گرچه یک صندلی کنارش بود، گفت: «چرا نمی‌نشینید، لوییزا ایوانونا.»

همانطور که می‌بینید او تلاش کرده زبانش طبیعی باشد و حضور مترجم بیشتر از نویسنده در متن مشهود نباشد و به قول معروف، مترجم از نویسنده جلو نزند. بعضی جاها برای برخی شخصیت‌ها هم مجاز دانسته از اصطلاحات محاوره‌تری چون تی‌تیش مامانی استفاده کند. اما این واژگان را برای تمام شخصیت‌ها به‌کار نبرده است.

نمونه‌ی ترجمه:

«راسکلنیکوف سخت آشفته بیرون رفت. این آشفتگی هردم بیش‌تر می‌شد. هنگام پایین رفتن از پله‌ها حتی چندبار ایستاد، انگار از چیزی یکه خورده باشد. و سرانجام همین که به خیابان رسید فریاد زد:

«آه، خدایا، این کارها چه نفرت‌انگیز است! و آیا ممکن است، ممکن است که من…» به دنبال آن قاطعانه گفت: «نه، چرند است، احمقانه است! واقعاً چه‌طور چنین چیز هولناکی به ذهنم راه یافت؟ با این حال، دلم مستعد چه رذالت‌هایی است!… چه‌قدر هم کثیف، رذیلانه، شرم‌آور، شرم‌آور!… و یک ماه تمام من….»

«اما آشوب درونش را نه کلمات می‌توانست بیان کند و نه فریادها. نفرتی بی‌پایان که در راه خانهٔ پیرزن کم‌کم پریشان‌خاطر و دل‌آزرده‌اش کرده بود اکنون چنان شدت یافته و آشکار شده بود که نمی‌دانست از دلشوره‌اش به کجا بگریزد. در پیاده‌رو به خیابان بعدی که رسید به خود آمد.»

ترجمه‌ی نسرین مجیدی

نسرین مجیدی سال ۱۳۹۷ جنایت و مکافات را از انگلیسی ترجمه کرد و با کمک نشر روزگار منتشر کرد. او نیز تلاش کرده به متن اصلی و زبان و سبک داستایفسکی وفادار باشد. تلاش او برای امانت‌داری در ترجمه را در کل کتاب می‌بینیم. برای مثال او می‌گوید:

«دوران عجیبی در زندگی راسکولنیکوف آغاز شده بود. گویی مه غلیظی او را احاطه کرده بود و گرفتار تنهایی سخت و رهایی‌ناپذیری شده بود. بعدها وقتی آن دوران را به خاطر می‌آورد متوجه شد که نیروی درک و شعورش در این دوره تیره و تار شده بود. این حالات تا مدت‌ها پس از این ماجرا به تناوب ادامه یافت.» 

(و علیقلیان آن را اینطور ترجمه کرده: روزگار عجیبی برای راسکلنیکوف فرا رسید: گویی ناگهان مه پیرامونش را فراگرفت و او را در انزوایی نومیدانه و سنگین حبس کرد. بعدها، مدتی طولانی پس از آن، که این روزها را به یاد می‌آورد گمان می‌کرد که گاه ذهنش به قول معروف کند شده بود و این وضع، با چند وقفه، تا فاجعهٔ نهایی ادامه یافته بود.)

(و آهی اینطور: … بعدها یعنی پس از مدتها که این ایام را بیاد آورد ملتفت شد که قوه دراکه‌اش در این دوره تیره شده بود. مدتی تا انتهای ماجرا این حالت با فواصلی کوتاه ادامه داشت.)

نمونه‌ی ترجمه:

«وقتی راسکولنیکوف از خانه خارج می‌شد کاملاً گیج بود و حالش هر لحظه بدتر می‌شد. وقتی به پائین پلکان رسید دو سه بار ایستاد، گویی فکری به خاطرش رسیده بود. هنگامی که به خیابان رسید با صدای بلند گفت: “آه، خدای من، چقدر این افکار پلید و نفرت‌انگیز است. آیا می‌توانم؟ آیا ممکن است؟ نه، این فکرها بسیار بیهوده و مزخرف است.” و با اطمینان افزود: “چگونه ممکن است چنین افکار بیهوده‌ای از مغزم خطور کند؟ یعنی قلب من توانایی انجام چنین عمل پلیدی را دارد؟ بله، افکار پلید و نفرت‌انگیز است. آیا می‌توانم؟ آیا ممکن است؟ نه، این فکرها بسیار بیهوده و مزخرف است.” و با اطمینان افزود: “چگونه ممکن است چنین افکار بیهوده‌ای از مغزم خطور کند؟ یعنی قلب من توانایی انجام چنین عمل پلیدی را دارد؟ بله، افکار پلید و نفرت‌انگیز! درست یک ماه است که من…” اما واژه‌ها قادر نبودند که تمام اضطراب و نگرانیش را بیان کنند. فشار عصبی و احساس نفرتی که هنگام رفتن به خانه پیرزن آزارش می‌داد اکنون چنان شدید شده بود که نمی‌دانست چگونه از این درد و رنج رهایی یابد. مانند مرد مستی در پیاده‌رو راه می‌رفت و بی‌اعتنا به رهگذران، به آن‌ها تنه می‌زد. وقتی به خود آمد که به خیابان بعدی رسیده بود.»

ترجمه‌ی مجیدی روان و مقبول است و خواننده‌ها با آن ارتباط برقرار می‌کنند.

ترجمه‌ی حمیدرضا آتش بر آب

حمیدرضا آتش برآب سال ۱۳۹۷ این اثر را همراه با ۲۰ تفسیر از این کتاب در نشر علمی فرهنگی به چاپ رساند. او نیز مانند خانم آهی از نسخه‌ی روسی کتاب را به فارسی برگرداند. کتاب‌ دارای پانوشت‌های زیادی است و مترجم هرجا که لازم دیده برای خواننده توضیحات لازم را قید کرده است.

قبل و بعد از چاپ این کتاب، یلدا بیدختی‌نژاد، یکی از شاگردان آتش برآب، با چند روزنامه و خبرگزاری مصاحبه‌هایی کرد و در آن‌ها مدعی شد که آتش برآب برخی ترجمه‌های او مانند آنا کارنینا را به نام خودش منتشر کرده است (برای مثال رجوع شود به روزنامه جام جم به تاریخ ۱۲/۸/۱۳۹۹). به همین دلیل، اعتبار سایر ترجمه‌های او هم زیر سوال رفت.

صرف نظر از اینکه چه کسی این کتاب را ترجمه کرده، ترجمه‌ی نشر علمی فرهنگی به واسطه‌ی آن ۲۰ تفسیر و پاورقی‌ها ترجمه‌ی نسبتا خوبی از آب درآمده است. مترجم بااینکه از زبان روسی ترجمه کرده، سعی کرده آن اندازه به زبان اصلی وفادار نباشد و ترجمه‌‌ای تقریبا آزاد از کتاب ارائه دهد؛ به‌گونه‌ای که برای مخاطب امروز ایرانی آشنا و خواندنی باشد.

جمله‌ای که در قسمت قبل از مجیدی مثال زدیم را در این ترجمه، این‌گونه می‌بینیم:

«دوران عجیبی در زندگی راسکولنیکاف آغاز شد؛ انگار که ناگاه مهی بر سرش فرونشسته و او را در انزوایی مهیب و ناگزیر اسیر کرده‌بود. بعدها که آن دوره طولانی را به‌خاطر می‌آورد، حس می‌کرد که هوشیار نبوده و حتی تا زمان فاجعه آخر هم درک کاملی از اطرافش نداشته‌است.»

نمونه‌ی ترجمه:

«راسکولنیکاف درهم و دلمشغول رفت بیرون و هرلحظه هم مضطرب و درگیرتر می‌شد. از پله‌ها هم که می‌رفت پایین چندباری ایستاد، انگار ناگهان چیزی به ذهنش رسیده باشد. پا که به خیابان گذاشت دادش درآمد: اوه! خدایا! چه کار کثیفی! یعنی ممکنه… آخر ممکنه من… بعد محکم‌تر اضافه کرد: نه بابا، نه! معنی ندارد که، چه حماقتی، چه مزخرفاتی! آخر این کابوس وحشتناک چطور افتاد تو سر من؟ یعنی این‌قدر قلبم سیاه و پلیده؟ بالاتر از سیاهی و پستی و کثیفی، گناهه! چه کار کثیفی! پست فطرت!… یک ماه آزگار شد که من … اما هیچ‌ کلام یا عتاب و فریادی نبود که بتواند عمق پریشان‌حالی‌اش را با آن بنمایاند. حس بیزاری بی حد و حصری که در راه خانه پیرزن بر قلبش چنگ زده بود و نزارش کرده بود، حالا دیگر چنان وجودش را گرفته بود و خود را به رخش می‌کشید که جوان نمی‌دانست از عذابش کجا پناه ببرد. مثل مست‌ها در پیاده رو می‌رفت، رهگذران را نمی‌دید انگار و به آن‌ها تنه می‌زد. هنوز حواسش درست جا نیامده بود که رسید به خیابان بعدی.»

همانطور که می‌بینید او در مکالمه‌ها یا تک‌گویی‌ها برخی کلمات را محاوره آورده و برخی دیگر را معیار. این تفاوت در سرتاسر متن دیده می‌شود.

بهترین و محبوب‌ترین جنایت و مکافات از دید کاربران طاقچه

پیش از آنکه به محبوب‌ترین ترجمه‌های جنایت و مکافات در طاقچه اشاره کنیم، به این نکته باید توجه کنیم که ترجمه‌ی خانم آهی تا زمان انتشار این یادداشت در طاقچه موجود نبوده و ترجمه‌ی علیقلیان نیز به‌تازگی به طاقچه اضافه شده و برخی دیگر از ترجمه‌ها مانند ترجمه‌های «انتشارات نگاه» مدت طولانی است که در طاقچه در دسترس‌اند؛ بنابراین کاربران بیشتری آن‌ها را خوانده یا شنیده‌اند. درضمن در این مقایسه نسخه‌های ای‌پاب و صوتی در کنار هم قرار گرفته‌اند. 

محبوب‌ترین نسخه‌ی جنایت و مکافات از نظر کاربران طاقچه تا زمان انتشار این یادداشت: ترجمه‌ی اصغر رستگار است. یکی از دلایل پرطرفداری این نسخه، حضور آن در طاقچه بی‌نهایت هم است. بعد از آن، ترجمه‌ی نسرین مجیدی است. این نسخه نیز مانند قبلی در طاقچه بی‌نهایت قرار دارد و خواننده‌های عضو طاقچه بی‌نهایت آن را رایگان می‌توانند بخوانند.

محبوب‌ بعدی نسخه‌ی صوتی جنایت و مکافات با صدای آرمان‌ سلطان‌زاده و در آوانامه است که با ترجمه‌ی رستگار گویا شده است. یکی از دلایل محبوبیت آن صدای آرمان سلطان‌زاده است که برای بسیاری که برادران کارامازوف را با صدای او گوش دادند، شنیدن جنایت و مکافات لذت دوچندان دارد.

محبوب چهارم بازهم نسخه‌ی صوتی جنایت و مکافات این بار به وسیله‌ی نشر ماه آوا و با صدای علی عمرانی، هنرپیشه شناخته‌شده است. این کتاب با ترجمه‌ی پرویز شهدی گویا شده است.

جنایت و مکافات بعدی متعلق به علیقلیان در نشر مرکز است.

در طاقچه‌ نسخه‌های جنایت و مکافات‌های دیگری هم موجود است که از این قرارند: فرزام حبیبی اصفهانی/نشر آتیسا، مینا کریمی/نشر ملینا.

جنایت و مکافات را به صورت خلاصه نیز می‌توانید بخوانید و بشنوید: خلاصه‌کتاب صوتی جنایت و مکافات از شنیدار نگار نوین با صدای صفا صهری، خلاصه‌کتاب صوتی جنایت و مکافات از نوین کتاب گویا با صدای مهیار ستاری، خلاصه‌کتاب جنایت و مکافات از نشر نوژین.

چه ترجمه‌ای از جنایت و مکافات برای چه کسانی مناسب است؟

اگر می‌خواهید ترجمه‌ای وفادار و نزدیک به سبک و زبان داستایفسکی بخوانید پیشنهاد ما به شما ترجمه‌های مهری آهی، پرویز شهدی، احد علیقلیان و نسرین مجیدی است. اگر می‌خواهید زبان و لحن کتاب به نسبت بقیه روان‌تر باشد ترجمه‌ی شهدی برای شما مناسبت‌تر است. اگر می‌خواهید کمی به زبان امروز نزدیک‌تر باشد و جملات ادیبانه‌ی بیشتر هم داشته باشد، ترجمه‌ی علیقلی را بخوانید و اگر می‌خواهید ساده و راحت باشد ترجمه‌ی مجیدی برایتان مفیدتر خواهد بود.

اگر می‌خواهید ترجمه‌ای آزاد و نزدیک به زبان امروز خودمان بخوانیم که دشواری به‌ظاهر کمتری دارد نسخه‌‌ی رستگار برای شما مناسب‌تر است. مخصوصا اگر اعتقاد داشته باشید که مترجم می‌تواند به سلیقه‌ی خودش در متن دست ببرد و جملات را با ذوق و قریحه‌ی خودش آهنگین‌تر، ادبی‌تر یا به زبان عامیانه نزدیک‌تر کند که میان مردم مقبول‌تر و خواندنی‌تر هم شود.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

5,564 بازدید
برچسب ها
بستن تبلیغ

Avatar

افسانه دهکامه


اشتراک گذاری یادداشت
5 1 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
قدیمی ترین
جدیدترین بیشترین رای
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه