لوگو طاقچه
خرید کتاب با تخفیف
بهترین ترجمه در انتظار گودو

مقایسه و معرفی بهترین ترجمه در انتظار گودو

29 بازدید

انتظار کشیدن احتمالاً یکی از سخت‌ترین کارهایی‌ است که انسان‌ها مجبور به تحمل آن هستند. گرچه بخش غالبی از زندگی با منتظر بودن گره خورده است؛ ولی هیچ تضمینی نیست که ما درنهایت به تمام آن چیزهایی که انتظارشان را می‌کشیم می‌رسیم. ساموئل بکت، سال‌ها پیش و آن هنگام که بر روی نمایشنامه‌ی «در انتظار گودو» کار می‌کرد به جنبه‌ی وحشتناک این قضیه پی برده بود و متوجه شده بود که اعماق زندگی تا چه اندازه تاریک و خوفناک است.

شخصیت‌های این نمایشنامه، ولادیمیر و استراگون، کاری جز انتظار انجام نمی‌دهند. آن‌ها در جاده‌ای برهنه و عریان در ناکجاآباد قرار دارند و اطرافشان چیزی نیست جز یک درخت و زمینی خاکی. آن‌ها روزهاست که منتظر رسیدن فردی به نام «گودو» هستند. گودویی که هرگز پیدایش نمی‌شود و بااین‌حال آن‌ها باز هم سرسختانه امیدوارند که شاید روز بعدی، همان روزی باشد که سروکله‌ی گودو پیدا می‌شود. نمایشنامه‌ی در انتظار گودو بارها در ایران ترجمه شده و بر روی صحنه‌ی تئاتر به اجرا درآمده است. در این یادداشت از بلاگ طاقچه، قصد داریم این ترجمه‌ها را تحلیل و بررسی کنیم و نگاهی به تاریخچه‌ی نمایشنامه و ترجمه‌های آن در ایران بیندازیم.

درباره‌ی نمایشنامه‌ی در انتظار گودو

 اصطلاح «تئاتر ابزورد» را مارتین اسلین که منتقد و روزنامه‌نگار بود به کار برد. او این اصطلاح را برای توصیف نمایشنامه‌های مدرنی استفاده کرد که بی‌معنایی زندگی را نشان می‌دادند و بحران‌های وجودی انسان را به شکل مضحک و تراژیکی به تصویر می‌کشیدند. در این نوع تئاتر، خبری از ساختارهای سنتی روایی نیست، گفت‌وگوها اغلب طولانی و تکراری هستند و نمایشنامه در مکانی مبهم و ناشناخته اتفاق می‌افتد. این نوع از تئاتر با فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم پیوند محکمی دارد.

نمایشنامه‌ی در انتظار گودو یکی از بهترین و مهم‌ترین نمونه‌های «تئاتر ابزورد» است. در این نمایشنامه گودو تنها چیزی‌ است که به زندگی ولادیمیر و استراگون معنا بخشیده است. ولادیمیر و استراگون همان‌طور که برای دیدن گودو لحظه‌شماری می‌کنند و روزها را بیهوده می‌گذرانند درباره‌ی مسائل گوناگونی که در ظاهر بی‌معنی ولی در باطن فلسفی هستند با یکدیگر صحبت می‌کنند. آن‌ها از درد و رنج، بی‌هدفی و پوچی زندگی صحبت می‌کنند و تلاش می‌کنند تا زمان را هرطور که شده بگذرانند.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

تاریخچه‌ی نمایشنامه‌ی در انتظار گودو در ایران

در ایران، این نمایشنامه اولین‌بار در سال ۱۳۴۶ و با ترجمه‌ی سیروس طاهباز در مجله‌ی خوشه به چاپ رسید. پیش از او نیز شاهین سرکیسیان در سال ۱۳۳۹ این نمایشنامه را ترجمه کرده بود اما ترجمه‌ی او هرگز به چاپ نرسید و وی حتی نتوانست آن را بر روی صحنه به اجرا درآورد. داوود رشیدی از اولین کسانی بود که این نمایش را در ایران به صحنه برد. او و پرویز صیاد در دهه‌ی ۴۰ این نمایشنامه را ترجمه و سپس اجرا کردند.

جالب است بدانید که سیروس طاهباز این نمایشنامه را «در انتظار خودو» ترجمه کرده بود چراکه فکر می‌کرد کلمه‌ی Godot از God از کلمه‌ی خدا گرفته شده است و براساس این استدلال گودو را خودو ترجمه کرده بود. البته باید گفت که سیروس طاهباز تنها کسی نبود که این‌طور فکر می‌کرد و هنوز هم بسیاری از منتقدان عقیده دارند که گودو همان خداوند است. بااین‌حال ساموئل بکت خود این فرضیه را رد کرده و گفته بود که اگر منظورش از گودو خدا بود، دیگر به آن گودو نمی‌گفت بلکه می‌گفت خدا. او همچنین در نامه‌ای به یک روزنامه‌نگار فرانسوی چنین گفته بود: «من هم درباره‌ی این نمایشنامه چیزی بیشتر از خوانندگان نمی‌دانم… از حرف‌های شخصیت‌ها بیش از آنچه که به زبان می‌آورند سر درنمی‌آورم… نمی‌دانم چه می‌کنند یا چه اتفاقی برایشان رخ می‌دهند… نمی‌دانم گودو کیست و حتی نمی‌دانم که وجود دارد یا نه.»

مترجمان بعدی تغییری در نام گودو ایجاد نکردند.

قسمت‌هایی از کتاب برای مقایسه

متن اصلی این نمایشنامه به زبان فرانسوی است؛ ولی ساموئل بکت خود همیشه نمایشنامه‌هایش را به زبان انگلیسی ترجمه می‌کرد و برای در انتظار گودو نیز همین کار را انجام داد. ازآنجایی‌که تقریباً تمامی ترجمه‌های فارسی این کتاب از روی متن انگلیسی انجام شده‌اند ما نیز قسمتی از متن انگلیسی کتاب را برای مقایسه قرار می‌دهیم.

نمونه‌ی اول:

VLADIMIR: Suppose we repented.

ESTRAGON: Repented what?

VLADIMIR: Oh . . . (He reflects.) We wouldn’t have to go into the

details.

ESTRAGON: Our being born?

Vladimir breaks into a hearty laugh which he immediately

stifles, his hand pressed to his pubis, his face contorted.

VLADIMIR: One daren’t even laugh any more.

ESTRAGON: Dreadful privation.

نمونه ی  دوم:

VLADIMIR: (hurt, coldly). May one inquire where His Highness spent

the night?

ESTRAGON: In a ditch.

VLADIMIR: (admiringly). A ditch! Where?

ESTRAGON: (without gesture). Over there.

معرفی ترجمه‌های مختلف کتاب در انتظار گودو 

در ادامه این یادداشت همراه ما باشید تا بررسی کنیم کدام ترجمه این کتاب برای شما مناسب‌تر است:

ترجمه‌ی مرادحسین عباسپور

در انتظار گودو

نویسنده: ساموئل بکت

مترجم: مرادحسین عباسپور

انتشارات: نشر روزگار

این ترجمه در سال ۱۳۹۵ به انتشار رسیده است و نسبت به متن اصلی از وفاداری خوبی برخوردار است. البته این ترجمه شاید برای خوانش مناسب‌تر باشد تا اجرا؛ چراکه گفت‌وگوها تا حدودی حالت ترجمه‌شده‌ی خود را حفظ کرده‌اند. ترجمه‌ای برای اجرا مناسب است که روان‌تر و گفتاری‌تر باشد.

ترجمه‌ی نمونه‌ی اول: 

ولادیمیر: چطوره توبه کنیم؟

استراگون: توبه از چی؟

ولادیمیر: آه… (به فکر فرو می‌رود) نباید زیاد وارد جزئیات بشیم.

استراگون: از به دنیا آمدنمون؟

ولادیمیر می‌زند زیر خنده و بعد بلافاصله جلوی خنده‌اش را می‌گیرد. با دست‌ها کمرش را فشار می‌دهد و چهره‌اش در هم می‌رود.

ولادیمیر: دیگه کسی جرئت نمی‌کنه بخنده.

استراگون: محرومیت وحشتناک.

ترجمه‌ی نمونه‌ی دوم: 

ولادیمیر: (آزرده‌خاطر، دلسرد) میشه بپرسم آقا شب را کجا سپری کرده؟

استراگون: تو یه گودال.

ولادیمیر: (تحسین‌آمیز) یه گودال! کجا؟

استراگون: (بدون اشاره) اونجا.

ترجمه‌ی نجف دریابندری

نجف دریابندری از مترجمان پرکار و برجسته‌ی ایرانی بود. او بسیاری از آثار مهم و مشهور دنیا را به فارسی برگردانده و در بین مردم بیشتر برای ترجمه‌هایش از داستان‌های همینگوی شناخته می‌شود. او زمانی به سراغ ترجمه‌ی نمایشنامه‌های بکت رفت که همسرش (فهیمه راستکار) قصد داشت برخی از کارهای بکت را در تئاتر اجرا کند. ترجمه‌ی دریابندری از نمایشنامه‌ی در انتظار گودو در سال ۱۳۵۶ به انتشار رسید. او کتاب را از نسخه‌ی انگلیسی ترجمه کرده بود و سپس با کمک ابوالحسن نجفی یک دور هم آن را با نسخه‌ی فرانسوی مقایسه کرد.

ترجمه‌ی نمونه‌ی اول: 

ولادیمیر: چطور است ما نادم بشویم؟

استراگون: از چی؟

ولادیمیر: آه… (فکر می‌کند.) دیگر لازم نیست وارد جزئیات بشویم.

استراگون: از تولدمان؟

ولادیمیر می‌زند زیر یک خنده‌ی جانانه، اما فوراً جلو خودش را می‌گیرد، درحالی‌که دست‌هایش را زیر شکمش گذاشته است و صورتش منقبض شده.

ولادیمیر: دیگر آدم جرئت ندارد خنده هم بکند.

استراگون: آی گفتی.

ترجمه‌ی نمونه‌ی دوم:

ولادیمیر: (رنجیده، به‌سردی) می‌شود پرسید حضرت والا شب را کجا گذرانده‌اند؟

استراگون: توی خندق.

ولادیمیر: (ستایش‌آمیز) خندق! کجا؟

استراگون: (بدون حرکت دست) آن‌ور

ترجمه‌ی نجف دریابندری برای زمان خودش بسیار خوب و ماهرانه بوده است، باوجوداین، خواندن این ترجمه برای خوانندگان امروزی چندان راحت و روان نیست. نجف دریابندری در برخی از قسمت‌های ترجمه تغییرات کوچکی اعمال کرده است. به‌طور مثال Dreadful privation را «آی گفتی» ترجمه کرده است که درست نیست. ترجمه‌ی درست‌تر این عبارت «عجب محرومیت سختی!» است. در نمونه‌ی دوم نیز شاید بهتر بود که ditch را چیز دیگری ترجمه می‌کرد و نه «خندق». خندق با این بافت متنی سازگار نیست. اینجا منظور از ditch نوعی نهر آب است؛ گرچه خندق هم همین معنا را می‌دهد ولی کلمه با فضای متن هماهنگی ندارد.

دریابندری خود در مقدمه‌ی کتاب گفته است که بافت کلام ترجمه‌اش محاوره است؛ ولی صورت آن را به‌صورت «کتابی» به کار برده است. او همچنین گفته که در اجرا یا نمایشنامه‌خوانی افراد مجبور نیستند کلمات را به‌صورت کتابی ادا کنند.

ترجمه‌ی علی اکبر علیزاد

در انتظار گودو

نویسنده: ساموئل بکت

مترجم: علی اکبر علیزاد

انتشارات: نشر بیدگل

علی‌اکبر علیزاد عضو هیئت علمی دانشکده‌ی سینما و تئاتر است و آثار مختلفی در زمینه‌ی سینما و تئاتر ترجمه و تألیف کرده است. او در سال ۱۳۸۳ نمایشنامه‌ی در انتظار گودو را ترجمه کرد و در همان سال در تالار مولوی به اجرا درآورد. ترجمه‌ی او درنهایت در سال ۱۳۸۷ به انتشار رسید. علیزاد تصمیم گرفت این اثر را ترجمه کند چراکه ترجمه‌های پیشین به دست افرادی غیرتئاتری انجام شده بودند و او قصد داشت ترجمه‌ای ارائه دهد که بیشتر مناسب اجرا بر روی صحنه است.

او در مصاحبه‌ای با مجله‌ی مترجم دررابطه‌با ترجمه‌ی مجدد در انتظار گودو چنین گفته است: «من در هنگام ترجمه بیشتر به فکر اجرای متن بودم. به نظر من ترجمه‌ی دریابندری – با توجه به تسلط مترجم و قابل قبول بودن ترجمه – از متن اصلی کمی دور شده بود. ترجمه‌ی طاهباز هم که عنوان در انتظار خودو را داشت به متن اصلی وفادار نبود. این مترجمان صرفاً علایق ادبی خود را دنبال کرده بودند و توجه نکرده‌اند که متن نهایتاً می‌بایست در صحنه اجرا شود.»

ترجمه‌ی نمونه‌ی اول:

ولادیمیر: فرض کن توبه کردیم.

استراگون: توبه از چی؟

ولادیمیر: آ… (فکر می‌کند.) نباید وارد جزئیات بشیم.

استراگون: از تولدمون؟

ولادیمیر ناگهان باحرارت شروع به خنده می‌کند اما فوراً آن را فرو می‌نشاند. دست‌هایش را به استخوان شرمگاهش فشار می‌دهد، چهره‌اش در هم فرو می‌رود.

ولادیمیر: آدم دیگه حتی جرئت نمی‌کنه بخنده.

استراگون: محرومیت وحشتناک.

ترجمه‌ی نمونه‌ی دوم:

ولادیمیر: (آزرده، با سردی) میشه بپرسم حضرت اجل شب رو کجا سر کردند؟

استراگون: داخل راه آب.

ولادیمیر: (با تحسین) راه آب! کجا؟

استراگون: (بدون اشاره) اون‌ور.

این ترجمه به متن اصلی وفادار است و لحن طنزی که در متن وجود دارد را به شکل بهتری به زبان فارسی منتقل کرده است. علیزاد در ترجمه‌ی گفت‌وگوها از روش شکسته‌نویسی استفاده کرده است که این امر به زبان نمایشنامه‌ی اصلی نیز نزدیک‌تر است. شخصیت‌های این نمایشنامه در بیشتر قسمت‌ها محاوره‌ای صحبت می‌کنند و تنها زمانی که حرف‌های شاعرانه می‌زنند لحن سخن گفتنشان رسمی می‌شود. روی‌هم‌رفته ترجمه‌ی علیزاد چه برای خوانش و چه برای اجرا ترجمه‌ی مناسبی است.

ترجمه‌ی اصغر رستگار

اصغر رستگار از مترجمان شناخته‌شده‌ی ایرانی است. او آثار ادبی و نمایشی مهمی را به فارسی برگردانده است که از میان آن‌ها می‌توان به جنایت و مکافات، برادران کارامازوف و همچنین مجموعه‌ی چهارجلدی عهد عتیق اشاره کرد. ترجمه‌ی او از نمایشنامه‌ی در انتظار گودو در سال ۱۳۹۲ به انتشار رسیده است.

ترجمه‌ی نمونه‌ی اول:

ولادیمیر: بیا ما هم توبه کنیم ببینیم چه می‌شود.

استراگون: توبه کنیم؟ از چی؟

ولادیمیر: والا… (می‌رود تو فکر) دیگر قرار نبود وارد جزئیات بشویم.

استراگون: از رو خشت افتادنمان؟

ولادیمیر غش‌غش می‌زند زیر خنده، ولی فوری خنده‌اش را می‌خورد، اخم‌هایش را تو هم و دست می‌گذارد دمِ پیزیش.

ولادیمیر: جرئت خندیدن را هم از آدم گرفته‌اند.

استراگون: یعنی فلاکت اندر فلاکت.

ترجمه‌ی نمونه‌ی دوم:

ولادیمیر: (که بور شده، خشک) می‌شود بپرسم حضرتِ اشرف دیشب کجا تشریف داشتند؟

استراگون: تو خندق.

ولادیمیر: (به لحنی عزت تپان) عجب! کدام خندق؟

استراگون: (بی‌هیچ اشاره) همان‌ورها.

ترجمه‌ی اصغر رستگار بیشتر به یک ترجمه‌ی آزاد شباهت دارد تا یک ترجمه‌ی وفادار. ترجمه‌ی او نه‌تنها از وفاداری بسیار کمی نسبت به متن اصلی برخوردار است؛ بلکه لحن ترجمه نیز کاملاً با نمایشنامه متفاوت است. برخی از کلمات ترجمه‌ی او مبهم هستند و با این بافت متنی سازگاری ندارند. کلماتی مثل «والا»، «پیزی» و یا عباراتی مثل «حضرتِ اشرف» مناسب این نمایشنامه نیستند و برای خوانندگان ابهام ایجاد می‌کنند. در نمونه‌ی دوم نیز دوباره کلمه‌ی «خندق» استفاده شده است که در ترجمه‌ی دریابندری نیز وجود داشت و گفتیم که چندان مناسب نیست. رستگار در برخی از قسمت‌ها نیز کلمات و عباراتی را اضافه کرده که اصلاً در متن اصلی وجود ندارند. او همچنین برخی از عبارات بسیار ساده را پیچیده ترجمه کرده است. به‌طور مثال our being born را «از رو خشت افتادنمان؟» ترجمه کرده است.

ترجمه‌ی مهدی نوید

در انتظار گودو

نویسنده: ساموئل بکت

مترجم: مهدی نوید

انتشارات: نشر چشمه

این ترجمه در سال ۱۴۰۲ به انتشار رسیده است و از ترجمه‌های جدید این نمایشنامه محسوب می‌شود. مهدی نوید توانسته متن این نمایشنامه را با وفاداری خوبی به زبان فارسی برگرداند و به‌طورکلی در ترجمه‌ی او ایرادی دیده نمی‌شود.

ترجمه‌ی نمونه‌ی اول:

ولادیمیر: فرض کن توبه کردیم.

استراگن: توبه از چی؟

ولادیمیر: اِ… (تأمل می‌کند) مجبور نیستیم وارد جزئیات بشیم.

استراگن: از به دنیا اومدن‌مون؟

ولادیمیر پِغی از ته دل می‌خندد و بلافاصله فرومی‌خوردش، دستش را بر استخوان عانه‌اش می‌فشارد، صورتش در هم می‌رود.

ولادیمیر: آدم جرئت نمی‌کنه حتی دیگه بخنده.

استراگن: عجب بدبختی وحشتناکی.

ترجمه‌ی نمونه‌ی دوم:

ولادیمیر: (آزرده، به‌سردی) می‌تونم بپرسم والاحضرت شب رو کجا به سر بردن؟

استراگن: توی جوی آب.

ولادیمیر: (با تحسین) جوی آب! کجا؟

استراگن: (بی‌آنکه اشاره کند) اون‌طرف.

ترجمه‌ی سهیل سمی

در انتظار گودو

نویسنده: ساموئل بکت

مترجم: سهیل سمی

انتشارات: نشر ثالث

ترجمه‌ی سهیل سمی نیز در سال ۱۴۰۲ به انتشار رسیده است. این ترجمه نیز ویژگی‌های ترجمه‌ی پیشین را دارد و این دو از نظر وفاداری و مقبولیت تقریباً در سطح یکسانی قرار دارند.

ترجمه‌ی نمونه‌ی اول:

ولادیمیر: چطوره توبه کنیم.

استراگون: از چی؟

ولادیمیر: اوه… (تأمل می‌کند) مجبور نیستیم وارد جزئیات بشیم.

استراگون: از دنیا اومدنمون؟

ولادیمیر ناگهان از ته دل می‌خندد اما فوراً با فشار دادن دستش روی استخوان شرمگاهش و کج‌وکوله کردن صورتش جلوی خنده‌اش را می‌گیرد.

ولادیمیر: آدم دیگه جرئت نداره بخنده.

استراگون: محرومیت وحشتناکیه.

ترجمه‌ی نمونه‌ی دوم:

ولادیمیر: (آزرده، به سردی) میشه بپرسم عالی‌جناب دیشب رو کجا صبح کردن؟

استراگون: توی یه چاله.

ولادیمیر: (با تحسین) تو چاله! کجا؟

استراگون: (بدون اشاره به جایی) اونجا.

محبوب‌ترین ترجمه‌ی کتاب در انتظار گودو در طاقچه

ترجمه‌های علی اکبر علیزاد و مرادحسین عباسپور محبوب‌ترین ترجمه‌های این نمایشنامه در طاقچه هستند. این دو نسخه هر دو در طاقچه‌ی بی‌نهایت قرار دارند و کاربران می‌توانند با تهیه‌ی اشتراک، آن‌ها را رایگان بخوانند. بعد از این دو ترجمه، ترجمه‌های مهدی نوید و سهیل سمی از محبوب‌ها هستند. کتاب صوتی در انتظار گودو با ترجمه‌ی بهروز حاجی محمدی نیز موجود است. شایان ذکر است که تا زمان انتشار این یادداشت ترجمه‌های نجف دریابندری و اصغر رستگار در طاقچه قرار ندارند.

پیشنهاد ما به شما کدام ترجمه‌ی کتاب در انتظار گودو است؟

از میان تمام ترجمه‌هایی که مقایسه کردیم ترجمه‌ی علی اکبر علیزاد بیشترین وفاداری را نسبت به متن اصلی داشت و بسیار روان ترجمه شده بود. پس از این ترجمه، ترجمه‌های سهیل سمی، مهدی نوید و مرادحسین عباسپور نیز مقبول و مناسب هستند. درنهایت، انتخاب برعهده‌ی شماست. 

طاقچه پلی است به دنیای بی‌کران کتاب‌های الکترونیکی و صوتی؛ جایی که هر داستان، دری به جهانی تازه می‌گشاید. در فروشگاه طاقچه، با چند کلیک می‌توانید کتاب دلخواهتان را بخرید و هر لحظه و هر کجا، از خواندن یا شنیدن آن لذت ببرید.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

29 بازدید
برچسب ها
بستن تبلیغ
خرید اشتراک بی نهایت با تخفیف

من هستی خیبر هستم و به‌عنوان نویسنده در وبلاگ طاقچه کار می‌کنم. زندگی‌ام از زمانی که به یاد دارم با کلمات و کتاب‌ها گره خورده است. کوچک‌تر که بودم عادت به نوشتن شعر و داستان داشتم و چند باری نوشته‌هایم در مجله‌های رشد دانش‌آموز به چاپ رسیدند، این اتفاق هنوز هم برایم یکی از بزرگ‌ترین افتخارات زندگی‌ام به شمار می‌رود. حالا که بزرگ‌تر شده‌ام باز هم میل به نوشتن دارم؛ ولی حالا دیگر بیشتر درباره‌ی خود کتاب‌ها مطلب می‌نویسم. متولد اسفند سال ۱۳۸۱ در اهواز هستم. در دانشگاه شهید چمران اهواز در رشته‌ی کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی تحصیل کرده‌ام و گهگاهی کتاب هم ترجمه می‌کنم. آرزویم این است که همیشه کارم ربطی به کتاب‌ها داشته باشد، احساس می‌کنم این‌طور دینی که از آن‌ها بر گردن دارم را ادا می‌کنم و علاوه‌بر این، خوشحال می‌شوم نقشی هرچند کوچک در مسیر کتاب‌خوانی دیگران ایفا کنم.


اشتراک گذاری یادداشت
0 0 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه