نویسنده: جان اشتاینبک
مترجم: عبدالرحیم احمدی
انتشارات: انتشارات امیرکبیر
تقریباً تمامی کشورها در طول تاریخ درگیریهای مختلفی داشتهاند. جنگها، قحطیها، شورشها، سرکوبها و چندین و چند فلاکت دیگر که با خود فجایع دیگری به همراه آوردهاند. گاه از دل همین فجایع، از اعماق این تاریکیها، ریشهی سبزی بالا میزند که ادبیات نام دارد و باعث بهوجودآمدن درخت تنومندی متشکل از آثاری میشود که تحتتأثیر همین مسائل نوشته شدهاند. کتابی که در این یادداشت از بلاگ طاقچه، به بررسی آن میپردازیم یکی از همین آثار است.
جان اشتاینبک کتاب «خوشههای خشم» را متأثر از رکود اقتصادی بزرگ آمریکا نوشت. در آن دوران ارزش سهام بازار بورس سقوط کرده بود و از طرف دیگر، دولت نیز با کسری بودجه مواجه بود. با بهوجودآمدن این رکود اقتصادی موجی از بیکاری و فقر آمریکا را در بر گرفت و مردم این کشور تا چندین سال گرفتار مشکلات مختلفی شدند. اشتاینبک در کتاب خوشههای خشم نهتنها از شرایط اقتصادی که از مشکلات زیستمحیطی نیز مینویسد و نشان میدهد که وضعیت زندگی انسان در فقر و خشکسالی تا چه اندازه دشوار و سخت میشود.
این کتاب در سراسر جهان به زبانهای گوناگونی ترجمه شده است و بهعنوان یکی از مهمترین آثار در ادبیات به شمار میرود. در کشور ما نیز مترجمان مختلفی این اثر را از انگلیسی به فارسی برگرداندهاند. ازآنجاییکه این تنوع در ترجمه ممکن است انتخاب را برای خوانندگان سخت کند؛ در این مطلب این ترجمهها را بررسی و مقایسه میکنیم تا بهترین ترجمه را پیدا کنیم.
اشتاینبک در این کتاب سرگذشت خانوادهای کشاورز به نام «جود» را تعریف میکند که در دوران رکود بزرگ آمریکا زندگی میکنند. مزارع و همچنین محصولات کشاورزی این خانواده بر اثر طوفانهای سهمگین و خشکسالی خراب میشود و از طرف دیگر، آنها به دلیل بدهی مالی زمینهای کشاورزی و خانهی خود را از دست میدهند. خانوادهی جود مجبور میشوند محل زندگی خود را ترک کنند و به امید یافتن کار و زندگی بهتر به کالیفرنیا مهاجرت میکنند. بااینحال، آنها نهتنها برای رسیدن به کالیفرنیا مشکلات فراوانی را متحمل میشوند بلکه با رسیدن به آنجا امیدها و آرزوهایشان نیز نقشبرآب میشود. کار برای مهاجران سخت پیدا میشود و دستمزدها بسیار ناچیز است.
اشتاینبک خوشههای خشم را در سال ۱۹۳۹ به انتشار رساند و هیچ انتظار نداشت که کتابش چنین بازخورد مثبتی از سوی مردم دریافت کند. او عقیده داشت که نویسندگان وظیفه دارند در آثار خود ضعفها و شکستهای انسانی را محکوم کنند و همزمان شجاعت و بزرگواری آدمها را به تصویر بکشند. او به دلیل اعتقادات مذهبیاش گهگاه در نوشتن آثارش از انجیل بهره میبرد و برخی عقیده دارند که نثر خاص خوشههای خشم نیز برگرفته از باورهای دینی اوست. نام کتاب نیز از یکی از قسمتهای انجیل الهام گرفته شده است.
علاوهبر نثر و نوشتار خاص کتاب، بزرگترین چالشی که یک مترجم در این اثر با آن مواجه است ترجمهی گفتوگوها است. بسیاری از شخصیتهای کتاب لهجهی جنوبی دارند و از اصطلاحات و عبارات محلی استفاده میکنند. ترجمهی چنین مواردی نهتنها دشوار است بلکه در بیشتر مواقع ممکن است هیچ معادل مناسبی در زبان فارسی نداشته باشد. یک مترجم باید هم به زبان فارسی و هم انگلیسی بسیار مسلط باشد تا بتواند یک ترجمهی خوب از این موارد ارائه دهد. درحقیقت نیمی از جذابیت این کتاب به لحن و زبان خاصی برمیگردد که اشتاینبک در آن به کار برده است. اگر این مورد در ترجمه از بین برود، به اثر و همچنین نویسنده خیانت شده است.
برای مقایسه، قسمتهایی از متن کتاب و همچنین گفتوگوی شخصیتها را انتخاب کردهایم تا ببینیم هر مترجم در ترجمهی آنها چه روش بخصوصی را به کار برده است.
نمونهی اول:
When Joad heard the truck get under way, gear climbing up to gear and the ground throbbing under the rubber beating of the tires, he stopped and turned about and watched it until it disappeared. When it was out of sight he still watched the distance and the blue air-shimmer. Thoughtfully he took the pint from his pocket, unscrewed the metal cap, and sipped the whisky delicately, running his tongue inside the bottle neck, and then around his lips, to gather in any flavor that might have escaped him. He said experimentally, “There we spied a nigger—’’ and that was all he could remember.
نمونهی دوم:
“They didn’ give you no beatin’s or nothin’ like that?’’
“No, I jus’ tended my own affairs. ’Course you get goddamn good an’ sick a-doin’ the same thing day after day for four years. If you done somepin you was ashamed of, you might think about that. But, hell, if I seen Herb Turnbull comin’ for me with a knife right now, I’d squash him down with a shovel again.’’
“Anybody would,’’ said Muley.
شاهرخ مسکوب پژوهشگر، مترجم و نویسندهی برجستهای است که برای خاطرات خودنوشتش، «روزها در راه» و جستارها و پژوهشهای سترگش درخصوص شاهنامه شناخته میشود. او به زبان انگلیسی و فرانسوی مسلط بود و با ترجمههای خود باعث آشنایی ایرانیان با برخی از آثار مشهور کلاسیک شد. ترجمهی شاهرخ مسکوب از کتاب خوشههای خشم از قدیمیترین ترجمههای این اثر به شمار میرود. او این ترجمه را با همکاری عبدالرحیم احمدی در سال ۱۳۲۸ به انتشار رساند.
ترجمهی نمونهی اول:
«وقتی که جاد شنید کامیون همراه با صدای عوض شدن پیدرپی دندهها دور میشود و نفس زمین زیر فشار چرخهای لاستیکی میگیرد، برگشت و آن را با چشم دنبال کرد تا ناپدید شد. وقتی که کامیون گم شد، افق و سوسوی آبیرنگ هوا را نگریست. اندیشمند بطریاش را از جیب بیرون کشید در آن را باز کرد و ویسکی را توی دهانش ریخت و با کیف مضمضه کرد. دهنهی بطری و سپس لبهایش را لیسید تا چیزی از مزهی آن حرام نشود. آنگاه با آزمودگی گفت: در آنجا سیاهی رو دیدم…
ولی بیش از این چیزی به یادش نیامد.»
ترجمهی نمونهی دوم:
_ کتکت نزدن؟ از اینجور معاملهها باهات نمیکردن؟
_ نه سرم تو لاک خودم بود. معلومه، چارسال کار یکنواخت پدر آدمو درمیاره. بعضیها کارهایی کرده بودن که نمیتونسن برزخ نباشن، اینها همهش تو فکر کارشون بودن. اما من اگه میدیدم هرب تورنبول با یه چاقو داره به طرفم میاد معلومه که باز هم بیل رو میکوبیدم تو فرقش.
مولی گفت: هر کی باشه همین کارو میکنه.
این کتاب اولین تجربهی شاهرخ مسکوب (۱۳۰۴ – ۱۳۸۴) در ترجمه بوده است. او و عبدالرحیم احمدی هر دو هنگام ترجمهی این کتاب جوان بودهاند و تجربهی چندانی در زمینهی ترجمه نداشتهاند. گرچه این ترجمه برای زمان خودش خوب بوده است و حتی نجف دریابندری از آن بهعنوان یکی از ترجمههای موردعلاقهاش نام برده بود، ولی حالا دیگر چندین سال از زمان انتشار این ترجمه گذشته است و بسیاری از عبارات و کلمات آن قدیمی و منسوخ شده به حساب میآیند (بهطور مثال واژهی مضمضه که باوجود صحیح بودن دیگر قدیمی شده و این روزها کمتر کسی آن را به این شکل به کار میبرد).
همانطور که گفته شد، بزرگترین چالش مترجمان این کتاب ترجمهی گفتوگوهای آن است. بهطورکلی مترجمان در ترجمهی گفتوگوها دو راه دارند: راه اول این است که کلمات را بهصورت شکسته به کار ببرند (بهطور مثال: کتابو به من بده) و راه دوم این است که جملات را کاملاً بهصورت زبان گفتار و محاورهای به کار ببرند. تفاوت شکستهنویسی و محاورهنویسی در این است که زبان محاوره کاملاً خودمانی و کوچهبازاری است، درحالیکه شکستهنویسی تنها صورت واژگان را تغییر میدهد. حال دراینبین، بسیاری از مترجمان هنگام ترجمه، شکستهنویسی را با چیزی پیوند میدهند که زبان محاوره نیست. یعنی ممکن است در نگاه اول محاوره به نظر آید؛ ولی عباراتش چنان تصنعی و غیرطبیعی هستند که نمیتوان تصور کرد کسی در دنیای واقعی آنها را حین گفتوگو به کار ببرد. مشکل این ترجمه نیز همین است. اصطلاحاتی که در آن به کار رفتهاند طبیعی نیستند و مترجمان در انتقال لهجهی جنوبی و محلی شخصیتها بهخوبی عمل نکردهاند.
عبدالحسین شریفیان (۱۳۰۵ – ۱۳۸۸) سالها بهعنوان نویسنده و مترجم کار کرد و آثار بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان چون ویلیام فاکنر، هرمان هسه، گوستاو فلوبر و چارلز دیکنز را به فارسی برگرداند. او بهویژه در بیست سال آخر عمر خود، تمرکز زیادی بر ترجمه آثار هرمان هسه داشت و کتابهایی چون بازی مهرهی شیشهای، دمیان و سفری به سوی شرق از جمله ترجمههای شناختهشدهی او از این نویسنده آلمانی هستند. شریفیان همچنین آثار برجستهای از نویسندگانی چون ویلیام فاکنر، آندره ژید و سامرست موآم را به فارسی برگردانده و با ترجمههایی چون پایبندیهای انسانی و سردابهای واتیکان سهم بسزایی در آشنایی مخاطبان فارسیزبان با ادبیات کلاسیک و مدرن جهان داشته است. ترجمهی او از خوشههای خشم به نسبت ترجمهی مسکوب جدیدتر است. او ترجمهی خود از کتاب خوشههای خشم را در سال ۱۳۶۸ به انتشار رساند.
ترجمهی نمونهی اول:
«وقتی جود صدای راه افتادن کامیون، عوض شدن پیاپی دندهها و صدای کوبیده شدن زمین زیر چرخهای لاستیکیاش را شنید، ایستاد، برگشت و آنقدر نگاه کرد تا کامیون ناپدید شد. کامیون از چشم او پنهان شده بود ولی جود همچنان ایستاده و به کنارهی افق و به باریکهی آبی آسمان دوردست مینگریست. اندیشمندانه بطری مشروب را از جیب درآورد، در فلزی آن را باز کرده و جرعهای ویسکی به آرامی سر کشید، زبانش را دور دهنهی بطری چرخاند و دور لبها را لیسید تا مبادا ذرهای از لذت مشروب را از دست بدهد. آنگاه از روی عادت گفت: «کاکاسیاهی را دید زدم.» فقط همین یک عبارت یادش مانده بود.»
ترجمهی نمونهی دوم:
«کتکتون نمیزدن؟»
«نه، من سرم تو کار خودم بود. آخه آدم خسّه میشه چار سال آزگار هر روز همون یه کارو بکنه. اگه آدم از کاری که کرده شرمنده باشه، باس بشینه و دربارهاش فکر کنه. اما اگه میدیدم هرب تورنبول با یه چاقو داره میآد به طرفم بازم معطلش نمیکردم و با بیل میزدم تو فرق سرش.»
مولی گفت: «هر که باشه همین کارو میکنه.»
ترجمهی عبدالحسین شریفیان جدیدتر، سادهتر و روانتر از ترجمهی شاهرخ مسکوب و عبدالرحیم احمدی است. شریفیان در ترجمهی گفتوگوهای کتاب بهتر عمل کرده است ولی ترجمهی او نیز تا حدودی از همان مشکلات ترجمهی پیشین برخوردار است و لحن عامیانهی آن چندان طبیعی نیست.
ترجمهی مصطفی جمشیدی در سال ۱۳۸۸ به انتشار رسیده است. این ترجمه تلخیص شده است و به همین دلیل بسیاری از قسمتهای آن تغییر کرده یا حذف شدهاند. ازاینرو، چیز زیادی دربارهی آن نمیتوان گفت.
ترجمهی نمونهی اول:
«آنگاه موتور با صدای بلندتری خرخر کرد. کیلومترشمار جنبید و کامیون بزرگ یواشیواش دور شد. وقتی که کامیون گم شد، افق و سوسوی آبیرنگ هوا را نگریست.»
بخشی از کتاب صوتی خوشههای خشم را بشنوید.
خوشههای خشم
نویسنده: جان اشتاینبک
گوینده: حسن آزادی
انتشارات: نوین کتاب گویا
ترجمهی رضا اسکندری در سال ۱۳۹۵ منتشر شده است و از میان دیگر ترجمهها محبوبیت بیشتری دارد. جملات این ترجمه ساده و روان هستند؛ بااینحال این ترجمه نیز خالی از اشکال نیست.
ترجمهی نمونهی اول:
«وقتی جود صدای راه افتادن کامیون، تلکتلک تعویض دندههایش و گردش سطح لاستیکی تایرها را بر روی سطح جاده شنید، لحظهای درنگ کرد، برگشت و آنقدر به تماشای کامیون ایستاد تا از نظر ناپدید شد. حتی وقتی کامیون از دیدرس خارج شد، جود همچنان در آنجا ایستاد و ردِّ دود آبی را در هوا تماشا کرد. جود غرق در اندیشه، بطری کتابی را از جیبش بیرون آورد، در فلزیاش را باز کرد و محتویاتش را با لذت سر کشید. زبانش را به دهانهی بطری و دور لبهایش مالید تا مبادا ذرهای از عطر و طعم اسکاچ به هدر برود. خواست شعر راننده کامیون را بخواند: «افتادیم پیِ یه زن کاکاسیا…» و این تنها خطی بود که از آن شعر به یادش مانده بود.»
ترجمهی نمونهی دوم:
_ اونجا از کتک و این حرفا خبری نبود؟
_ نه، من فقط سرم به کار خودم بود و البته اگه یه کاری رو هر روز به مدت چهار سال تمرین کنی، هم حالت ازش بههم میخوره، هم توش حسابی اوستا میشی. اگه کاری کرده بودی که ازش خجالتزده بودی، تو اون مدت بهش خوب فکر میکردی؛ ولی به درک! اگه همین الانش هِرب ترنبول با چاقوش بیاد طرفم، بازم با یه بیل کلهشو له میکنم.
مولی گفت: هر کی بود همین کارو میکرد.
گرچه رضا اسکندری در ترجمهی گفتوگوها عملکرد بهتری نسبت به مترجمان پیشین داشته است؛ ولی او در بخشی از قسمتهای کتاب آزادانه عمل کرده و از سمت خود جملاتی را به متن اصلی کتاب اضاف کرده است. بهطور مثال عبارت «خواست شعر راننده کامیون را بخواند» در متن اصلی وجود ندارد. او همچنین «ویسکی» را به دلایلی نامعلوم «اسکاچ» ترجمه کرده است. این دو نوشیدنی فرق زیادی با یکدیگر ندارند (اسکاچ نوعی ویسکی است)؛ ولی یک مترجم نباید کلمات را اینطور بیدلیل تغییر دهد.
سعید دوج ترجمهی خود از این کتاب را در سال ۱۳۹۷ به انتشار رسانده است. در ادامه مشاهده میکنید که این ترجمه دارای سانسور است؛ در قسمت اول میبینیم که ویسکی «نوشابه» ترجمه شده است. جدا از این، ساختار جملات بیشتر حالت ترجمه دارند تا یک متن فارسی. یک ترجمه زمانی خوب است که مخاطب حین خواندنش احساس نکند با یک متن ترجمهشده طرف است. لحن عامیانه و محلی شخصیتها نیز بهخوبی به فارسی برگردانده نشده است. روح متن اصلی در این ترجمه دیده نمیشود.
ترجمهی نمونهی اول
«کامیون با عوض کردن دنده به دندهی بالاتر به سمت بالای جاده به راه خودش ادامه میداد، و زمین زیر ضربات لاستیک چرخهایش به تپش افتاده بود. جُد توقف کرد، چرخید و به کامیون نگاه کرد تا بالاخره از دیدش پنهان شد. جُد حتی هنگامی که دیگر کامیون در دید نبود به فاصلهی دور خیره مانده بود. پشت سر کامیون هوای آبیرنگ سوسو میزد. به آرامی بطری را از جیبش درآورد، سر فلزی آن را باز کرد و به ظرافت مقداری سرکشید. برای لذت بردن بیشتر از همهی نوشابهای که احتمالا از دستش دررفته بود، زبانش را به داخل بطری برد و چرخاند. با خود ترانهای میخواند: «آنجا ما یه کاکاسیاه دیدیم…» و آن همهی چیزی بود که میتوانست از شعر به خاطر بیاورد.»
ترجمهی نمونهی دوم:
«اونا نزدنت یا چیزی مثل این؟»
«نه، چون من سرم به کار خودم گرم بود. البته اونجا آدم خود به خود رفتارش خوب میشه، ولی از اینکه هر روز و هر روز واسه چهار سال تموم یه چیز رو تکرار کنی خسته میشی. اگه کاری کرده باشی که ازش خجالت بکشی، ممکنه راجع بهش فکر کنی، اما لعنت، اگه همین حالا ببینم که هرب ترنبال داره با چاقو به سمتم میاد، دوباره با یه بیل کلهشو خرد میکنم.»
میولی گفت: «هر کسی جای تو بود همین کارو میکرد.»
خوشههای خشم ترجمهی عبدالحسین شریفیان محبوبترین نسخهی این کتاب در میان کاربران طاقچه است. بعدازاین نسخه، ترجمهی رضا اسکندری محبوبترین ترجمه است. ترجمههای محبوب بعدی که همگی تقریباً از امتیاز یکسانی برخوردارند عبارتاند از: ترجمهی شاهرخ مسکوب و عبدالرحیم احمدی، ترجمهی سعید دوج و همچنین ترجمهی مصطفی جمشیدی. گفتنی است که بیشتر این نسخهها در طاقچه بینهایت موجود هستند و افراد میتوانند با خرید این اشتراک به تمامی آنها بهصورت رایگان دسترسی داشته باشند. علاوهبر این، نسخهی مصطفی جمشیدی به صورت صوتی در دسترس است. در انتها باید گفت که در طاقچه نسخهای از این کتاب به شکل فیلمنامه نوشتهی ناتالی جانسون و ترجمهی علی زارع نیز موجود است. برای مشاهده کتاب خوشههای خشم با ترجمه علی زارع کلیک کنید.
از میان تمام ترجمههایی که مقایسه کردیم، ترجمهی عبدالحسین شریفیان بیشترین وفاداری و نزدیکی را به متن اصلی کتاب دارد. بعد از او، ترجمههای شاهرخ مسکوب و عبدالرحیم احمدی و همچنین رضا اسکندری خوب و مقبول هستند. البته همانطور که گفته شد هر کدام از آنها نقصها و اشکالات خاص خود را دارند؛ ولی در نهایت انتخاب با شماست. ترجمهی جمشیدی نیز مناسب کسانی است که قصد خواندن نسخهای خلاصه شده را دارند.
طاقچه دریچهای است به دنیای کتابهای الکترونیکی؛ جایی که با یک کلیک، به دنیایی از داستانها، دانش و تجربههای تازه قدم میگذارید. هر زمان و هرجا که بخواهید، میتوانید کتاب دلخواهتان را در فروشگاه کتاب طاقچه پیدا کنید و بیدرنگ مشغول خواندن شوید. لذت یک کتابخانهی همیشه در دسترس را با خرید کتاب در طاقچه تجربه کنید!
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه