بهترین کتاب‌های انگیزشی برای نوجوانان

عادت‌های اتمی، کتابی است که سن و سال نمی‎شناسد. با‌این‌حال خواندنش در دوران نوجوانی می‌تواند کمک بسیار بزرگی به فرد بکند. چرا که ساختن عادات‌ خوب در این سن و سال بسیار آسان‌تر از بزرگسالی است. اما عادت‌های اتمی چطور قرار است به ما کمک کند؟

جیمز کلیر باور دارد که زندگی انسان‌ را عادت‌های او شکل می‌دهد. حتما همه‌ی ما به نحوی با عادت‌های خوب و بدمان درگیر هستیم و می‌توانیم دلیل او را برای چنین ادعایی بپذیریم. عادات خوب به ما کمک می‌کنند تا سبک زندگی باکیفیتی داشته باشیم، همانطور که عادات بد، از کیفیت زندگی می‌کاهند. اما ساختن یک عادت خوب بسیار سخت است و به نظر می‌رسد ترک‌کردن عادات بد از آن هم سخت‌تر است. را‌ه‌حل در کتاب عادت‌های اتمی وجود دارد.

تصور کنید که یک سال پیش روی خود دارید. در این یک سال می‌توانید برنامه‌ریزی‌های بسیاری انجام دهید و تلاش کنید به اهدافتان برسید. فقط فکر کنید که اگر روزی یک درصد پیشرفت کنید، در پایان سال چه پیشرفت عظیمی حاصل کرده‌اید. ممکن است در ابتدا مسیر طولانی به نظر برسد. اما برای ساختن، ایجاد تحول و پایدار کردن تغییرات، باید بر فرآیند تغییر تمرکز کرد. اما چطور می‌توان به درک فرآینداندیشی و تغییر عادت‌ها رسید؟ این همان چیزی است که در این کتاب می‌خوانید. 

برتری خفیف، یکی از هزاران کتاب انگیزشی است که ممکن است بخوانید. با این تفاوت که در این کتاب خبری از صحبت‌های کلیشه‌ای یا تعریف‌های کلی نیست. اما جف اولسون در این کتاب از چه چیزی صحبت می‌کند؟

شاید در زمانی که صحبت از تعیین اهداف برای زندگی است، همه‌ی ما خوشحال‌بودن را به عنوان یک هدف در نظر گرفته باشیم. اما چطور می‌توان خوشحالی عمیق را به دست آورد؟ با رسیدن به ثروتی عظیم؟ با رسیدن به تک‌تک اهدافی که در نظر داریم؟ یا با اقدامات ساده‌ای که در طول زندگی به آن مشغولیم؟ قطعا رسیدن به هر هدفی می‌تواند برای ما خوشحال‌کننده باشد. اما معمولا مسیر رسیدن به یک هدف ساده و کوتاه نیست. اینجاست که نقش برتری خفیف به میان می‌آید. 

برای رسیدن به هر هدفی باید آن را به بخش‌های کوچک‌تر و قابل‌دسترس تقسیم کرد. به این ترتیب می‌توان با کمک اقدامات ساده‌ی روزانه، زندگی را شکل داد. اگر اقداماتی که در طول هر روز انجام می‌دهیم، مفید و مثبت باشند، ما را به هدف نزدیک‌تر کرده و زندگی را برایمان زیباتر می‌کنند و اگر منفی و مخرب باشند، ما را از هدف و خوشحالی دور می‌کنند. نکته‌ی مهم این است که بتوانیم عادت‌های خوب و اقدامات ساده‌ی روزانه را بشناسیم و با آگاهی رفتارهایی را انتخاب کرده و انجام دهیم که ما را به موفقیت می‌رساند. 

در دنیایی که امروز در آن زندگی می‌کنیم، موفقیت محدود به پیشرفت تحصیلی و شغلی است. اما بسیار مهم است که به عنوان یک فرد در ابعاد دیگر زندگی نیز احساس موفقیت داشته باشیم. زندگی دارای جنبه‌های متفاوتی است و با ایجاد تعادل در تمامی این جنبه‌ها است که می‌توانیم خود را خوشحال، خوشبخت و موفق بدانیم. 

جولی اسمیت، که تجربه‌ی سال‌ها مطالعه و فعالیت در زمینه‌ی روانشناسی را دارد، در کتابش به ما کمک می‌کند تا جنبه‌های دیگر زندگی را ببینیم و ابزارهایی به دست ما می‌دهد که بتوانیم در زندگی از آن استفاده کنیم. کتاب چرا تابه‌حال کسی این‌ها را به من نگفته بود؟ همان جعبه ابزاری است که برای ساختن زندگی‌مان به آن نیاز داریم. 

احتمالا همه‌ی ما این تجربه را داریم که در لحظه‌ی خواندن یک مطلب یا شنیدن یک نکته‌ی مهم برای زندگی با خودمان بگوییم چرا تابه‌حال کسی این‌ها را به من نگفته بود؟ این موضوع ممکن است زمانی پیش بیاید که سعی در شناختن احساسات خود داریم، یا زمانی که نیاز داریم آسیب‌های دوران کودکی‌مان را بپذیریم، بشناسیم و برای درمانش اقدام کنیم. هرچند نمی‌توان خواندن یک کتاب را به منزله‌‌ی روان‌درمانی دانست، اما می‌توان آن را به چشم جعبه ابزاری نگریست که به ما کمک می‌کند تا در زمان مواجه شدن با یک بحران، بهترین اقدام را انجام دهیم و کارایی‌مان را همچنان بالا نگاه داریم. 

تعیین مسیر تحصیلی، کار و زندگی یکی از انتخاب‌های تاثیرگذاری است که در ابتدای مسیر زندگی و در همان دوران نوجوانی انجام می‌دهیم. اما در دنیایی که پر از توصیه‌ها و پیشنهادات مختلف است، چطور می‌توان انتخاب کرد؟ چگونه می‌تواند دیدگاهی برگزید که انسان را به پیشرفت در مسیر زندگی برساند؟

اسپنسر جانسون در کتاب چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد؟ داستانی را برای ما تعریف می‌کند که کوتاه، ساده و سرراست است. اما در عین ایجاز، تمام نکاتی را که لازم است بدانیم بیان می‌کند؛ نکاتی که کمک می‌کنند تا به همان پیشرفت مدنظر دست پیدا کنیم. کتاب با دیدار گروهی از دوستان قدیمی آغاز می‌شود. آن‌ها از زندگی خودشان می‌گویند و یکی از اعضای گروه دوستی، می‌خواهد داستانی را با دیگران به اشتراک بگذارد. داستانی درباره‌ی دو موش و دو انسان که در یک هزارتو قرار گرفته‌اند.

این دو موش و دو انسان، در این هزارتو به دنبال پنیر می‌گردند. اما جالب اینجاست که هرکدام نماینده‌ی یکی از انواع شخصیت‌‌ها هستند و ابعاد مختلف ویژگی‌های انسانی را به تصویر می‌کشند. ویژگی‌های مختلفی که سبب تفاوت و شباهت ما به دیگران است و هر یک در فرازونشیب‌های زندگی به کار می‌آید. 

کی پنیر مرا جابه‌جا کرد مشهورترین اثر اسپنسر جانسون است. هرچند او کتاب‌های مفید دیگری مانند قله‌ها و دره‌ها نیز نوشته است.

مغز انسان‌ها، یکی از مهم‌ترین دلایل تمایز انسان‌ها از سایر موجودات است. ما انسان‌ها به کمک قوای مغزی و فکری خود، توانایی‌های بسیاری به دست آورده‌ایم. توانایی‌هایی که زندگی ما را بهبود بخشیده و کیفیت آن را بالا برده است. حتما همه‌ی ما می‌دانیم که توانایی‌های مغزی ما حد و حسابی ندارد. اما آیا می‌توانیم برای تغییر و افزایش قوای مغزی نیز کاری انجام دهیم؟ همانطور که دوست داریم سلامت قلب و اعضای بدن را حفظ کنیم. آیا راهی برای حفظ سلامت مغز نیز وجود دارد؟

جیم کوییک در کتاب بی حد و مرز قرار است به ما بیاموزد چطور می‌توانیم قدرت مغز را افزایش داده و به تبع آن توانایی‌هایمان را ارتقا دهیم. هرچند دنیای دیجیتال امروزی کمک زیادی به ما می‌کند اما فضای آن می‌تواند برای مغز مضر باشد و خستگی ذهنی، ناتوانی در یادگیری، حواس‌پرتی و… را برایمان به همراه داشته باشد.

برای داشتن تمرکز، یادگیری، رشد و انسان‌بودن چه باید کرد؟ حفظ سلامت و افزایش ظرفیت و توانایی مغز. همه‌ی ما محدودیت‌هایی در زندگی خود داریم. ممکن است هدفی را مشخص کنیم اما به دلایل مختلف به آن نرسیم. این کتاب به ما کمک می‌کند تا دریابیم که محدودیت در کجای کار و در کدام مرحله است و موانع را چطور می‌توانیم کنار بزنیم. در واقع کتاب بی حد و مرز به ما کمک می‌کند تا ذهنمان را همواره نامحدود نگاه داریم. به این ترتیب هم سلامت مغزمان را حفظ کرده‌ایم و هم در مسیر موفقیت گام برمی‌داریم. 

تجربه‌های مختلف در زندگی بسیار ارزشمندند. اما به بهای گزافی به دست می‌آیند. گاهی با یک یادگیری بزرگ به دست می‌آیند، گاهی از دل یک پیروزی سر برمی‌آورند و گاهی نیز یک شکست بزرگ و دردناک، تجربه‌ای ارزشمند برایمان رقم می‌زند. بااین‌حال آدم‌ها دوست دارند کسانی را داشته باشند که برایشان از تجربه‌های شخصی بگوید و حتی انتهای مسیری را که در آن هستند، نشانشان بدهد. 

تینا سیلیگ در کتاب کاش وقتی بیست سالم بود می‌دانستم، می‌خواهد به مخاطبانش کمک کند تا تجربه‌های ارزشمندی را در مسیر کار و موفقیت و رضایت شغلی به دست بیاورند. تینا سیلیگ که استاد دانشگاه، پژوهشگر و کارآفرین است، در این کتاب دیدگاهی جدید به مخاطبان می‌دهد. دیدگاهی که می‌تواند کمکشان کند تا در ساختن دنیای شغلی خودشان، مشخص‌کردن اهداف و پیداکردن اولویت‌های زندگی درست عمل کنند. 

این کتاب هم از آن دست کتاب‌هایی است که سن و سال نمی‌شناسند. هر زمانی که شروع به ورق زدن کتاب بکنید، می‌توانید یادگیری داشته باشید و دانش و آگاهی به دست بیاورید. بااین‌حال اگر در ابتدای مسیر ساختن زندگی مستقل هستید، حتما این اثر را مطالعه کنید. آن‌وقت می‌توانید اطمینان داشته باشید که در آینده، این جمله را با حسرت به زبان نمی‌آورید که کاش وقتی بیست سالم بود می‌دانستم. 

اگر در ابتدای سال‌های نوجوانی و جوانی هستید، ممکن است تغییرات خاصی را در سبک زندگی خود تجربه کرده باشید. به‌هم‌ریختن ساعت خواب هم ممکن است یکی از این تغییرات باشد. ممکن است علایق ما تغییر کرده باشد و اولویت‌هایمان شکل دیگری به خودش گرفته باشد. حالا چطور می‌توانیم با تمام این تغییراتی که در زندگی‌مان رخ داده، کنار بیاییم؟ چگونه باید به تعادل برسیم و البته در کنارش، موفق هم بشویم؟

رابین شارما در کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها، یک داستان خیالی را روایت می‌کند که به تمام این پرسش‌ها پاسخ می‌دهد. داستانی که قرار است در این کتاب بخوانید، مستقیما با ساعت خواب شما کار دارد، پس برای یک تغییر اساسی آماده باشید. در این کتاب با یک هنرمند، یک کارآفرین و یک سرمایه‌دار آشنا می‌شویم. آن‌‎ها هر کدام در زندگی مشکلات خاص خودشان را دارند اما تلاش می‌کنند تا با مشورت‌کردن و استفاده‌کردن از تجربیات یکدیگر، مشکلاتشان را حل کنند.

در این میان با فرمول‌های جادویی یک سرمایه‌دار آشنا می‌شوند. توصیه‌های او را می‌شنوند و تلاش می‌کنند تا آنچه را که او می‌گوید به کار بندند. و جالب اینجاست که به زودی نتایج شگفت‌آور عمل‌کردن به توصیه‌های میلیاردر بزرگ را هم می‎بینند. یکی از مهم‌ترین توصیه‌های او، همان جمله‌ی‌ کلیشه‌ای است که همه‌ی ما بارها شنیده‌ایم: سحرخیز باش تا کامروا شوی! اما اینکه چطور قرار است با صبح زود بیدار شدن، به خوشبختی و موفقیت برسیم، چیزی است که در کتاب باشگاه پنج صبحی‌ها می‌خوانیم. 

اگر پای صحبت انسان‌های مختلفی بنشینیم که در زمینه‌های مختلف به موفقیت رسیده‌اند، می‌بینیم که از کار، تلاش و کوشش و خستگی‌ناپذیری صحبت می‌کنند. آن‌هایی که به موفقیت حقیقی رسیده‌اند با عمل‌کردن به توصیه‌هایی که نوید موفقیت در زمانی کوتاه را می‌دهند، موفق نشده‌اند. بلکه همواره در مسیر خود تلاش کردند. 

دارن هاردی در کتاب اثر مرکب هم همین موضوع را بیان می‌کند. نمی‌توانیم همان کارهای روزمره را انجام دهیم و در انتظار نتیجه‌ای متفاوت باشیم. نمی‌توانیم همیشه بنشینیم و انتظار داشته باشیم که وزن کم کنیم. برای رسیدن به خواسته‌ها و اهداف باید قدم برداریم. اما داشتن انتظار و توقع پیروزی سریع و یک‌شبه هم درست نیست. 

اثر مرکب، از تاثیر بزرگ کارهای کوچک و اقدامات هرروزه صحبت می‌کند. در واقع اثر مرکب، مسیر واقعی و دست‌یافتنی رسیدن به موفقیت را به ما نشان می‌دهد. آنچه این کتاب را بیش از همه خواندنی می‌کند این است که موفقیت در این اثر تنها به کسب درآمد بالا تعبیر نشده است، بلکه ابعاد دیگر زندگی مانند سلامت جسمی، موفقیت در روابط فردی و… نیز مورد توجه قرار گرفته است.