شش نوشتار در رواندرمانی پویشی
نویسنده: کاترین هیکی
مترجم: داود معنوی پور
انتشارات: انتشارات دوران
همه چیز از آنجایی شروع شد که نیاکان ما کار را از تفکر بر جهان درون انسان آغاز کردند. ابتداییترین نظریات به زمان فیلسوفان بزرگی همچون سقراط، ارسطو و افلاطون باز میگردد که هر کدام تعاریف مختلفی ارائه کردند اما نه به شکل امروزی. به قول ابینگ هاوس، روانشناس قرن ۱۹، روانشناسی پیشینهای دراز اما تاریخچهای کوتاه دارد. در واقع، آغاز پژوهشهای روانشناسی به اواخر قرن ۱۷ باز میگردد و آن چیزی که امروزه ما به آن علم روانشناسی میگوییم، حدود ۱۵۰ سال از عمر آن میگذرد و زمانی که متخصصین اواخر قرن ۱۹ توانستند ادعاهایشان را بیازمایند، علم روانشناسی یا روانشناسی تجربی متولد شد و راه خود را از فلسفه مجزا کرد. در این یادداشت ابتدا مختصری از مکاتب و رویکردهای روانشناسی میگوییم، بعد به سراغ روانکاوی میرویم و در انتها کتابهای مفیدی برای شروع روانکاوی معرفی میکنیم.
پیشنهاد میکنیم یادداشتهای «کتابهایی که افراد درونگرا باید بخوانند» و «کتابهایی برای ارتقا سلامت و روان» را هم بخوانید.
یک واقعیت عجیب اما عادی در علم روانشناسی وجود دارد که امکان دارد برای برخی از افراد گیجکننده و مبهم به نظر بیاید و آن هم وجود مکاتب یا رویکردهای متنوع است که دیدگاه هر کدام بسیار با یکدیگر تفاوت داشته و گاهی با هم تضاد دارند. ممکن است این سوال برایتان پیش بیاد که آیا وجود این رویکردها ضروری است؟ چرا یکی از آنها به عنوان رویکرد جامع پذیرفته نمیشود؟ جواب این سوال در ماهیت روان انسان نهفته است. اگر رویکردهای موجود را عمیقتر بررسی نماییم متوجه خواهیم شد که هر کدام به یک موضوع خاص تاکید دارند و زمانی که تمام رویکردها را در ترکیب با هم ببینیم متوجه میشویم که ماهیت روان انسان بسیار پیچیدهتر از آن است که بتوان با یک رویکرد واحد تمام جزئیات آن را بررسی کرد. انسان به شکل همزمان از ژنتیک، تجارب اولیه دوران کودکی، سبک دلبستگی، سبک فرزندپروری، شبکههای ارتباطی و محیطهای اجتماعی، سن، جنسیت، سطح اجتماعی-اقتصادی و بسیاری از فاکتورهای دیگر تاثیر میپذیرد و مجموع آنها یک فرد واحد و منحصر به فرد میسازد. بنابراین، متخصصین در یک (یا چند) حوزه خاص (برای مثال اختلالات روانی) و با یک دیدگاه خاص (برای مثال تجارب اولیه کودکی) رویکرد خود را بنا نهادند. ذکر این نکته لازم است که تمامی رویکردها و نظریات نقاط ضعفهایی نیز دارند. کتاب تاریخ روانشناسی نوین نوشتهی دوان و سیدنی شولتز کتابی است که به شکل جامع، مکاتب معاصر روانشناسی را به رشته تحریر در آورده است که شما با مطالعهی آن میتوانید به طور کامل با رویکردهای موجود آشنا شوید.
وقتی حرف از روانشناسی میشود عموم افراد نام یک شخص بهخصوص به نام زیگموند فروید در یک مکان بهخصوص (اتاقی با یک کاناپه که بیماران روی آن دراز میکشند) به ذهنشان خطور میکند. با توجه به آنچه که در ابتدای یادداشت مطرح شد درمییابیم که روانشناسی صرفا شامل یک شخص خاص و یک رویکرد خاص نمیشود اما توصیف مذکور به یکی از بزرگان این علم و مبدع رویکرد روانکاوی، فروید (۱۸۵۶-۱۹۳۹) اشاره دارد. رویکرد روانکاوی در زمینهی شخصیت و درمانگری بالینی تغییرات بسیاری ایجاد نمود. تفکرات فروید حتی هنر، ادبیات و فرهنگ را نیز تحت تاثیر قرار داد و احتمالا به همین خاطر است که در بسیاری از زمینهها مثل فیلم و سینما، رمانها و… همواره به فردی تحت عنوان روانکاو بر بالین بیماری که بر روی یک کاناپه دراز کشیده اشاره میشود. اگرچه درمان روانکاوانه را گاهی اوقات منسوخ میدانند اما همچنان برخی از دانشآموختگان، این رویکرد درمانی را به کار میبرند.
فروید در سال ۱۸۵۶ میلادی، به عنوان آخرین فرزند یک خانوادهی یهودی در اتریش به دنیا آمد و تحصیلات خود را در سال ۱۸۸۱ و در رشتهی پزشکی به اتمام رساند. در همین زمان همکاری کوتاهمدت خود را با جوزف بروئر شروع کرد که هدف از این همکاری، تببین کشف بروئر به نام «معالجه از طریق گفتوگو» بود، چراکه به نظر میرسید حرف زدن در مورد مشکلات روانرنجورانه موجب تسکین درد روانی بیماران میشد و بنابراین، این کشف بزرگ را که امروزه عمدهی رویکردها از آن استفاده میکنند را مدیون رویکرد روانکاوی هستیم. در سال ۱۸۸۵، فروید زیر نظر فردی به نام ژان شارکو که به سبب تحقیقاتش بر روی بیماران هیستری مشهور بود، آموزش را شروع کرد. در آن زمان، هیستری اختلال زنانهای بود که منجر به نابینایی، ناشنوایی یا فلج بعضی از اندامهای بدن بدون هیچ علت عصبشناختی میشد (چشم فرد پس از معاینه به لحاظ عصبی درست عمل میکند و سالم است اما فرد چیزی نمیبیند) و شارکو متوجه شد هیپنوتیزم در برخی بیماران علائم را از بین برده و آنان تجارب سخت و دردناک مسبب این اختلال را به یاد میآورند. این موضوع منجر به شکلگیری سطوح زندگی روانی (هشیار، نیمههشیار، ناهشیار) در دیدگاه فروید شد.
یکی از تکنیکهای درمان در روانکاوی کلاسیک، تداعی آزاد است. تداعی آزاد به این صورت است که روانکاو از درمانجو میخواهد تا دربارهی هرآنچه که به ذهنش خطور میکند صحبت کند. فروید تا مدتها از هیپنوتیزم برای درمان درمانجویان خود استفاده میکرد اما متوجه شد که برخی بیماران گزینهی مناسبی برای هیپنوتیزم نیستند و همچنین، برخی از بیماران بعد از هیپنوتیزم، مطالب فاششده را به یاد نمیآورند. این موضوع در فرایند درمان مانع ایجاد کرد؛ بنابراین، او تصمیم گرفت تا افراد را بدون هیپنوتیزم معالجه نماید و این چنین بود که روش تداعی آزاد شکل گرفت.
به طور کلی، هدف از درمانهای روانکاوانه، هشیارانهکردن ناهشیاری است. این هدف از فرض اصلی نظریهی فروید به نام «جبرگرایی روانی» ریشه گرفته است و این یعنی هر کار و هر رفتار ما به طور مطلق معنادار و هدفمند است. بنابراین، هیچ رفتاری وجود ندارد که شما بدون هیچ انگیزهای انجام داده باشید حتی اگر از آن باخبر نباشید. بر اساس این فرض، رفتار به دو دسته سالم و ناسالم تقسیمبندی میشود: رفتار سالم رفتاری است که انگیزهی آن را بدانیم (هشیارانه) و رفتار ناسالم رفتاری است که فرد از انگیزهی آن بیاطلاع است (ناهشیارانه) و روانکاوان عمدتا به دستهی دوم میپردازند. فروید همچنین به غرایز مرگ و زندگی، ساختار شخصیت (id, ego, superego)، انواع اضطراب، تفسیر رویا و… پرداخت.
اگر به دنبال یک کتاب جامع اما روان و کمحجم در مورد روانکاوی هستید، کتاب روانکاوی چیست؟ اثر دکتر علی فیروز آبادی را به شما پیشنهاد میکنیم. این کتاب ابتدا به تعریف روانکاوی پرداخته و به ترتیب تکنیکهای اتاق درمان، اهداف درمانی، مفاهیم محوری از نظر فروید را مطرح میکند و سپس نوفرویدیها را معرفی میکند که در ادامه این یادداشت به آن اشاره خواهیم کرد.
نظریهی روانکاوی فروید در سه حیطه دیده میشود: روانشناسی بالینی، روانشناسی رشد و روانشناسی شخصیت. در حوزهی بالینی به آسیبشناسی اختلالات روانی و درمان آن اشاره میشود. در حوزه رشد، مراحل روانی-جنسی را مطرح میکند که رشد و تحول انسان را از صفر سالگی الی نوجوانی پوشش میدهد که بعدها یکی از شاگردان او به نام اریک اریکسون، نظریه رشد فروید را بهتر و کاربردیتر ارائه میکند که با نام نظریه رشد روانی-اجتماعی شناختی میشود و از صفر سالگی تا پایان عمر را شامل میشود که در نهایت، نظریهی رشد فروید از نظر شخصیتشناسی نیز بررسی میشود. در کتابی که در بالا به آن اشاره شد، در فصل «مراحل مختلف تکامل روانی کودک» توضیح داده شده است.
از نظر روانتحلیلگران، نشانهها، حاکی از وجود مشکلات ناهشیارانه و عمیق هستند که باید حل و فصل شود. حل و فصل دفاعها و روبهرو شدن با ناهشیاری در رابطهی درمانی از اهداف روانکاوی است. روبهرو شدن با وقایع دردناک گذشته و نوع مقابلهی ما با آن، جز رنج چیزی به همراه ندارد. گذشتهها گذشته و این را همگی به خوبی میدانیم که هیچکس نمیتواند گذشته را از نو بسازد. پس شکافتن زخمهای گذشته چه فایدهای دارد؟ جواب در این است که بدانیم چه درمان را دنبال کنیم چه آن را جدی نگیریم، در هر دو صورت در حال رنج کشیدن هستیم؛ درست در زمانهایی که از برخی افکار و رفتارهایمان خسته میشویم و به خود میگوییم کاش اینگونه نمیشد، کاش اینگونه نبودم، کاش بتوانم چیزی را تغییر دهم و… .
در روانکاوی از فنون مختلفی برای درمان استفاده میشود اما همگی در یک چیز ریشه دارند: حل و فصل واپسرانیها (نوعی مقابله/ راهکار در برابر موضوعات اضطرابآور) از طریق تحلیل مجدد تجربهی قبلی که در نهایت فرد نسبت به آن به بینش برسد. به بیان سادهتر، روانکاو میکوشد شما را با آن چیزی مواجه کند که مدتهاست از آن به شکل ناهشیار (بدون آنکه خودتان بدانید) فرار میکنید یا راههای دیگری را استفاده میکنید که دیگر جواب نمیدهد. در واقع مواجهه با آن و کسب بینش یک سفر خودشناسی است که احتمالا رازآلود و ترسناک است اما راهی است به سوی استقلال. اما همه چیز به این سادگیها هم نیست و درست همان موقع که درمانگر قصد دارد رفتارهای سودمند از نظر درمانجو (حتی اگر خیلی ناراحتکننده باشند) را خنثی کند، درمانجو سکوت میکند، جلوتر نمیآید و حتی سعی میکند مسیر آمده را برگردد. به این حالت اصطلاحا مقاومت میگویند. اندکی مقاومت طبیعی است اما اگر در حدی باشد که مانع پیشرفت درمان شود باید فکری برایش شود و درمانگر از مقاومت درمانجو باید متوجه شود او در کجا گیر افتاده است. کتاب دیدن و دیده شدن: خروج از پناهگاه روانی اثر جان استاینر و ترجمهی فاطمه شیخ به عللی که باعث میشود درمانجو در روند درمان و تغییر روانی مقاومت داشته باشد، میپردازد.
اما این پناهگاه کجاست، چگونه شکل میگیرد و چه ضرورتی دارد آن را بشناسیم؟ قبلتر به ساختار شخصیت انسان یعنی id، ego و superego اشاره کردیم. به طور خلاصه، id مسئول ارضای خواستهها، نیازها و تکانهها، superego مسئول پرورش و گسترش وجدان و ممانعت از تکانههای id، و در نهایت، ego مسئول وساطت بین توقعات و تقاضاهای id و superego، و سازگاری با واقعیت است. هر زمان که ایگو نتواند فشارهای سوپرایگو و/یا تکانههای اید را کنترل کند، یک تجربهی عاطفی (هیجانی) دردناکی به نام اضطراب ایجاد میشود که حکم یک پیغام هشداردهنده برای ایگو جهت رسیدگی به موضوع است و اگر نتواند منبع تهدید را برطرف نماید به دفاعها پناه میبرد (مکانیسمها/ سازوکارهای دفاعی). در واقع کاری که این مکانیسمها انجام میدهند، فرار از واقعیت (تحریف واقعیت) است که البته همهی آنها هم آسیبزننده نیستند اما اگر باعث شوند انرژی روانی از فعالیتهای سازندهتر دور شود باید به آن رسیدگی شود.
کتاب ۱۰۱ مکانیسم دفاعی: ذهن چگونه از خود دفاع میکند اثر بلک من با ترجمهی فرزادفرد و دژکام منبع مناسبی برای آشنایی با مکانیسمهای دفاعی است که به شکل ساده و آسانفهم برای علاقهمندان ارائه شده است. در این کتاب در ابتدا با مفاهیم پایه آشنا شده و به ترتیب به شکلگیری هر دفاع در هر مرحلهی رشدی-تحولی اشاره میشود. در آخر تکنیکهای تفسیر و درمان آنها ارائه شده است.
تفسیر یکی دیگر از فنون رواندرمانی تحلیلی و رایجترین فن رواندرمانگری است. البته تفسیر نه تنها در رویکرد روانکاوی و روانپویشی، بلکه در تقریبا در تمام رویکردهای درمانی وجود دارد که براساس رویکرد مفهوم و نحوه کاربرد آن متفاوت میشود. تفسیر از منظر روانکاوی، روشی است که معنای ناهشیارانهی افکار و رفتار از آن طریق فاش میشود. به بیان دیگر، درمانگر به وسیلهی تفسیر نگاه متفاوتی به افکار و رفتار درمانجو ارائه مینماید که در نهایت، منجر به بینش شود.
از دیگر فنون روانکاوی میتوان به تداعی آزاد (که پیشتر به آن اشاره شد)، تحلیل (تفسیر/ تأویل) رویا و انتقال اشاره کرد. در روانکاوی اعتقاد بر آن است که خوابها ماهیت ناهشیار را به شکل نمادین آشکار میکنند که از طریق تداعی آزاد درمانگر به مفهوم آن پی میبرد. کتاب بیمار و روانکاو اثر سندلر و همکاران و ترجمهی مشتاق و همکاران، به بررسی برخی از فنون روانکاوی پرداخته است. مواردی همچون اتحاد درمانی (تراپوتیک آلیانس)، برونریزی و… نیز علاوه بر موارد فوق توضیح داده شده است.
تا اینجا، مختصرا به معرفی رویکرد روانکاوی پرداخته شد اما اثری که فروید بر علم روانشناسی گذاشت موجب ارائهِی نظریات متعدد توسط پیروان او شد. شاگردان او به واسطهی انتقاداتشان به نظریه فروید این رویکرد را غنیتر ساختند.
فروید شاگردان بسیاری داشت از جمله آلفرد آدلر، کارل یونگ، اتو رنک و… که نظریهی فروید را اصلاح کردند. اصول روانکاوی ثابت ماند اما تاکیدها تفاوت داشت. برای مثال، یونگ، مبدع نظریهی روانشناسی تحلیلی، بر رویاها و نمادها؛ رنک، مبدع ارادهدرمانی، به ضربهی تولد و مفهوم اراده و آدلر، مبدع نظریهی روانشناسی فردی (فردنگر)، به اثر روابط اجتماعی تاکید داشتند. به طور کلی، به نظریهی فروید، روانکاوی کلاسیک – روانکاوی فرویدی – روانشناسی تحلیلی (روانتحلیلگری) گفته میشود که براساس آن رویکردهایی شکل گرفتند که علیرغم وجود تفاوتها، شباهت در آنها بیشتر است و به شرح زیر میباشد:
شش نوشتار در رواندرمانی پویشی
نویسنده: کاترین هیکی
مترجم: داود معنوی پور
انتشارات: انتشارات دوران
رویکرد روانکاوی در کنار نقاط قوت خود، انتقاداتی نیز دریافت کرده است مثل طولانی بودن فرایند درمان و تاکید بر گذشته. در سال ۱۹۷۶، درمانی به نام روانپویشی کوتاهمدت (DISTDP) توسط دکتر حبیب دوانلو ابداع شد. در این درمان اعتقاد بر آن است که مشکلات ما در رابطه به وجود میآیند و در رابطه نیز قابل ترمیم هستند. این روش درمانی در مدت زمان کوتاهتری نسبت به روانکاوی به بازسازی شخصیت و درمان اختلالات میپردازد و از این نظر که در فرایند درمان یک خوشناسی مستمر وجود دارد، برتری دارد. همچنین، این رویکرد درمانی دارای پشتوانهی تجربی است. برای آشنایی بیشتر با مفاهیم و فنون این درمان، کتاب «رواندرمانی پویشی فشرده کوتاه مدت دوانلو» نوشتهی کاترین هیکی و ترجمهی معنوی پور پیشنهاد میشود.
اگر بخواهید به طور اختصاصی کتابی در مورد نظریات رویکرد روانپویشی مطالعه نمایید، کتاب نظریه روانپویشی (برای درمانگران) نوشتهی دیوید بایننفلد با ترجمهی داوود عرب قهستانی و همکاران از انتشارات رشد، میتواند گزینهی خوبی باشد. این کتاب دارای ۹ فصل و ۳ ضمیمه است که هر فصل با معرفی یک نظریهپرداز شروع شده و اصطلاحات و مفاهیم آن را بازگو مینماید.
خوب است بدانید که همانند رویکردهای دیگر، رویکرد تحلیلی نیز علاوهبر حوزهی آسیبشناسی و درمان اختلال، در حوزههای دیگر مثل خانوادهدرمانی نیز وارد شده است. برخی از روانشناسان و مشاورانی که در این حوزه فعالیت دارند، با فردی به نام ناتان آکرمن آشنا هستند که گاهی از او به عنوان پدربزرگ خانوادهدرمانی یاد میشود. نظریهی او بر فعالیتهای فروید استوار است و این فرض وجود دارد که فرایندهای ناهشیار اعضای خانواده به یکدیگر مرتبط است و ضرورت دارد تا روی نیروهای ناهشیار که آسیب را بهوجود آوردهاند، کار کرد. توضیح کامل این نظریه را میتوانید در کتاب خانوادهدرمانی نوشتهی گلدنبرگ جستوجو نمایید.
آنچه که در این یادداشت به آن اشاره شد، تنها نظریات برخاسته از رویکرد روانتحلیلگری است و همانطور که قبلتر نیز اشاره شد، دانشمندان و بزرگان این علم هر کدام به شکل منحصربهفرد دیدگاه خود را مطرح کردند که در مجموع مانند آن است که یک پازل ساخته شده است. هر رویکرد نقاط قوت و انتقاداتی دارد اما همهی آنها در راستای شناخت انسان و چالشهایش تلاش میکنند.
ٰ
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه