از این ولایت؛ داستانهای کوتاه
نویسنده: علیاشرف درویشیان
نشر چشمه
«”نیازعلی” اسمش بود و “ندارد” فامیلیاش؛ نشانی بود از سالها تدریس خالقش در مناطق محروم، روستاهایی که بچهها پابرهنه به مدرسه میآمدند، کودکانی که تنها وسیله بازیشان کاغذمچاله شده بود، درست مثل نیازعلی “از این ولایت” که همیشه شرمنده بود از “ندارد”، از نام خانوادگیاش که البته مشترک بود با دیگر همکلاسیهایش.»۱ در بخش «ایرانی بخوانیم» وبلاگ طاقچه، به معرفی آثاری از نویسندگانِ ایرانی پرداختیم. در این یادداشت، علیاشرف درویشیان و کتابهایش را معرفی میکنیم. چهرهی آرام و رنجور ادبیات ایران که تمام زندگیاش، صرف نوشتن از مردم شد.
علیاشرف درویشیان ۳ شهریورماه سال ۱۳۲۰ در یک خانوادهی کارگری کُرد در محلهی آبشوران کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش اوسا سیفالله آهنگر بود و در گاراژ کار میکرد. مادربزرگش زنی دنیا دیده و با تجربه و سرد و گرم چشیده بود. در گفتن افسانهها و قصههای عامیانه مهارت عجیبی داشت. درویشیان بسیاری از افسانههای او را در کتاب افسانهها و متلهای کردی آورده است.
علیاشرف درویشیان که پسر بزرگ خانواده بود، زمانی که دوازده سال داشت و تقریباً همان زمانی که کودتای ۲۸ مرداد روی داد، برای امرار و معاش و کمک به خانواده به کارهای سخت و طاقتفرسا مشغول شد. بهعلت خانهبهدوشی دائم، دوران دبستان را در سه مدرسهی کرمانشاه گذراند: دبستانهای کورش، پانرده بهمن و بدر. دورهی سه سالهی متوسطه را در دبیرستان کزازی خواند و در سال ۱۳۳۷ پس از گذراندن دورهی دوسالهی دانشسرای مقدماتی، برای معلمی به روستاهای اطراف کرمانشاه و گیلانغرب رفت. در سال ۱۳۴۵ تحصیل در رشتهی ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران آغاز کرد و پس از دریافت مدرک کارشناسی، تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد در رشتهی روانشناسی تربیتی ادامه داد و همزمان در دانشسرای عالی تهران، مشاوره و راهنمای تحصیلی میخواند.
از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ به سبب نوشتن کتاب «از این ولایت» و فعالیتهای سیاسی سه بار دستگیر و ممنوعالقلم شد. ۶ سال به خاطر انتشار کتابهایش در زندان بود، از دانشگاه اخراج و از معلمی نیز منفصل شد. مجموعهی «فصل نان» و قصهی «رنگینه» را در زندان نوشت. عضو فعال کانون نویسندگان ایران و نیز عضو هیئت دبیران آن بود. افزون بر داستاننویسی در زمینهی مستندسازیِ ادبیات عامیانهی کردی فعالیت میکرد.
پاشنهی زندگیاش طوری چرخید که هیچگاه محدودیتها دست از سرش برنداشت. از معلمی محروم شده بود، بنابراین تصمیم گرفت فقط بنویسد. باز هم از سانسور و ممنوعیت انتشار آثارش رنج میبرد و مجبور شد برخی از آنها را در خارج از کشور منتشر کند. جملهی مشهوری از او نقل شده: «شما خیال کردید کتابهای مرا سانسور کنید میآیند کتابهای شما را میخوانند؟ نه، ملتی که به سانسور عادت کند نه کتاب شما را میخواند، نه کتاب من را.»
درویشیان دربارهی شروع داستاننویسیاش میگوید:
«خودم هم نمیدانم که واقعا چگونه شروع کردم. آیا شما اولین نفسی را که کشیدهاید به یاد دارید؟ میبینید که گفتنش مشکل است؛ اما میتوانم بگویم که شروع به داستاننویسی برای من ادامهی همان علاقهام به مطالعه بوده است. آن سالهای پر تب و تاب حکومت دکتر مصدق و رونق روزنامهها و مجلهها، آزادی مطبوعات و دموکراسی بینظیری که در اثر مبارزه مردم به وجود آمده بود، همهی اینها در من و همسالان من، تحرک، امید و تکاپوی عجیبی پدید آورده بود. معلمهای ادبیات ما، موضوعهای زنده و پر جذبهای برای زنگ انشا میدادند و ما با شوق و ذوق هر چه دلمان میخواست مینوشتیم. رقابت در خواندن، رقابت در نوشتن و رقابت در کسب بینش اجتماعی و سیاسی، اینها همه در رشد فکری ما در نهایت، در عشق و علاقهی ما به ادبیات مؤثر بود.
در سالهایی که در روستاهای گیلانغرب معلم بودم با فضای عجیبتری آشنا شدم و وقتی فقر و ستمی که به مردم آنجا می شد دیدم، نتوانستم آنها را نادیده بگیرم و همین باعث شد که در همان سالها داستان نویسی را با نوشتن برای کودکان آغاز کنم. پس از آن نیز که برای ادامهی تحصیل به دانشگاه تهران آمدم، بیش از پیش علاقهمند سعدی، حافظ و تاریخ بیهقی شدم. در طول این مدت سعی کردم بیشتر کتاب بخوانم. در تهران و دانشگاه، محیط وسیعتری پیدا کردم. به داستاننویسی به شکلی جدی پرداختم، سال ۴۸ هم وقتی که مرگ صمد بهرنگی پیش آمد، مرگ او من را وادار کرد که راهش را ادامه دهم.»
از این ولایت؛ داستانهای کوتاه
نویسنده: علیاشرف درویشیان
نشر چشمه
«از این ولایت« مجموعه ۱۱ داستان کوتاه از علیاشرف درویشیان است. مانند سایر آثار درویشیان، این مجموعه هم قصه فقر و فلاکت مردم این سرزمین است. قصه اول این مجموعه قصه نیازعلیِ ندارد است. پسری که روزگار سختی میگذراند. «از این ولایت» مجموعهای است که ما را به قلب تاریخ ایران در دهه ۵۰ میبرد. زندگانی مردم روستایی، سختی حمل و نقل، جهل و ناآگاهی مردم و کار کودکان همه آن چیزهایی است که در «از این ولایت» میتوان خواند. درویشیان مانند یک شاهد عینی داستانهایش را روایت میکند. برای همین است که عدهای بر او خورده میگیرند که تخیل و حس شاعرانهای در داستانهایش وجود ندارد. اما همین عینیت و تجسم واقعی دردهاست که کارهای او را خواندنی و ارزشمند میکند.
از ندارد تا دارا
نویسنده: علیاشرف درویشیان
انتشارات اشاره
از ندارد تا دارا برگزیدهای شامل ۳۷ داستان کوتاه از علیاشرف درویشیان است که از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۷۳ نوشته شدهاند. اولین داستان این مجموعه “ندارد” از مجموعهی «از این ولایت» انتخاب شده و “دارا” آخرین داستان است که در هیچ مجموعهای به چاپ نرسیده است. خمیرمایهی اساسی این داستانها، وقایع زندگی انسانیهایی از اقشار روستاییِ تنگدست است. موضوع داستانهای واقعی درویشیان، واقعیت اعماق اجتماع بوده و نویسنده اسم قهرمانان داستان را بدل کرده و در قالبی ادبی مطرح ساخته است. بسیاری از داستانهای این مجموعه به زبان انگلیسی، فرانسوی، روسی، آلمانی، عربی، کردی، ارمنی و نروژی ترجمه شدهاند.
آبشوران
نویسنده: علیاشرف درویشیان
نشر چشمه
«آبشوران»؛ مجموعهای از دوازده داستان کوتاه است. آبشوران یا به زبان محلی آشورا (ئاشوورا) یکی از محلههای قدیمی واقع در بافت قدیمی کرمانشاه است. این مجموعه نخستین بار در سال ۱۳۵۳ منتشر شد. محور داستانها دو، سه کودک هشت ساله به نامهای اکبر، عباس، اصغر و…اند که اتفاقهایی برای آنها در محلهی آبشوران رخ میدهد… البته آبشوران نیز گاه در این کتاب خود تبدیل به شخصیتی شده است که محل بازی بچههاست. گاهی که باران مینشیند مهربان میشود و گاه نیز چون مأموران به هر سوراخ سنبهای سرک میکشد. درویشیان برخی از آثار خود همچون آبشوران را پیش از انقلاب با نام مستعار «لطیف تلخستانی» منتشر میکرد.
سلول ۱۸
نویسنده: علیاشرف درویشیان
انتشارات نگاه
«سلول ۱۸» داستان مبارزه است، مبارزهی مردم با ظلم و زورِ رژیم پهلوی و دیکتاتوری محمدرضا شاه. درویشیان در این کتاب، زندگی خانوادهای را باز میگوید که به اسارت درمیآیند. قهرمان داستان پسر بزرگ خانواده به نام کمال است که درگیر مبارزهی مسلحانه شده. شبی مأموران ساواک، به خانهی آنها هجوم میآورند و همهی اعضای خانواده را با خود به کمیتهی ضد خرابکاری میبَرَند تا زیر شکنجه مکان اختفای کمال را لو بدهند:
شب همانروز دوباره آمد و شدها اوج گرفت. آوردند و بردند و کتک زدند. زوزهی شلاق و فریاد شکنجهشدگان در بند پیچید. تا صبح شلاقها و کابل سنگین و سخت چون پتک آهنگری کار کرد و بر کف پاها فرود آمد و پوست و رگ و عصب را متلاشی کرد. ابزار شکنجه به کار افتاد و تا صبح، تا سپیدهی صبح ادامه داشت….
قصههای بند
نویسنده: علیاشرف درویشیان
انتشارات نگاه
«قصههای بند» مجموعهای از داستانهایی است که واقعیات دردناک دستگیری، زندان و شکنجه را در دوران حکومت محمدرضا شاه پهلوی روایت میکنند. دو کتاب «سلول 18» و «قصههای بند» در سالهای نزدیک به وقوع انقلاب، در بیداری ذهنهای گروه کثیری از خوانندگان نقش مؤثری داشت. درویشیان طرح ابتدایی بسیاری از این قصهها را در زندان نوشت و پنهانی و به کمک همسرش «شهناز دارابیان» به بیرون از زندان فرستاد. بازنویسی این داستانها بعد از رهایی از زندان در سال ۱۳۵۸ انجام شد و پس از چهار دهه به شکل کتاب درآمد.
فصل نان؛ داستانهای کوتاه
نویسنده: علیاشرف درویشیان
نشر چشمه
کتاب صوتی «فصل نان» مجموعهای از شش داستان است که در هر یک از داستانها پسرِ مدرسهایِ نوجوانی، فقر و “بینانی” همیشگی، کار تابستانیِ بیامان و وضع نابهسامان خود و خانوادهاش را وصف میکند. درویشیان در این مجموعه تلاش میکند تا مخاطبان را در برابر آینهی روایت همدلانهی خود بنشاند و با نقد فقر به دفاع از محرومان و طبقهی فرودست جامعه بپردازد. او زندگی فاجعهبار مردم را آنچنان حُزنانگیز نشان میدهد که کاملاً خواننده را با آن سختیها شریک میکند.
فصل نان در سال ۱۳۵۷ و زمانیکه درویشیان در زندان به سر میبرد، بهعنوان برگزیدهی شورای کتاب کودک ایران انتخاب شد.
اصغر صندوق چوبی کوچکی داشت که استاد بنا، اسمش را گذاشته بود صندوق بدبختی، چون چند تکه نان خشک درون صندوق بود، و همیشه بر سر صندوق بین ما دعوا و زد و خورد درمیگرفت. صندق را از خانه با نان بیات پر میکردیم، و به محل کارمان میبردیم، بعضی وقتها هم اصغر سوسک یا ملخی را میگرفت و توی صندوق بدبختی میگذاشت. شب خاکآلود و خسته به خانه برمیگشتیم، و با اِشتِها هرچه در سفره بود میخوردیم. اصغر لقمه از گلویش پایین نرفته خورخورش بلند میشد، و ننه، او را روی دست بلند میکرد و میبرد توی جا میگذاشت، و غصهدار برایش میخواند: “ای کوچولوی نان آورم ای گربهی خاکآلودم قربان دستهای زبر و ترک خوردهات بروم عزیزکم.”
همراه آهنگهای بابام؛ داستانهای کوتاه
نویسنده: علیاشرف درویشیان
نشر چشمه
«همراه آهنگهای بابام» با عنوان استعاریاش داستان همراهی همهی ماست، همراهی با مهربانیها و محبتهای پدر و مادرها. این مجموعه شامل شش داستان کوتاه با نامهای: همراه آهنگهای بابام، مادر نمونهی من، ظلمآباد، یاره و سحر در سبد است که همگی از زبان یک کودک روایت میشوند:
«وقتی که خوشحالیم مادرم خیلی خوب میرقصد. زنهای همسایه با تشت دایره میزنند و مادرم رقص کردی میکند و رقص شاطری هم بلد است. اما هیچ وقت جلوی پدرم نمیرقصد. پدرم هر وقت عصبانی میشود به ما میگوید: “ای رقاصهای بیآبرو.” و معلوم است که از رقص بدش میآید. من نمیدانم که مادر من که این قدر خوب است چرا هیچوقت عکسش توی روزنامه یا مجلهای نیست و هیچوقت مادر نمونه نشده است…»
درشتی
نویسنده: علیاشرف درویشیان
آوانامه
علیاشرف درویشیان در کتاب «درشتی» به زیبایی، مشکلاتی که «جنگ ایران و عراق» و «جنگ در کردستان ایران» برای مردم این مرز و بوم بهوجودآورده به تصویر میکشد. مشکلاتی چون بیماری، آوارگی، تنهایی، از دست دادن عزیزان و مرگ افراد عادی و مردم فرودست.
«درشتی» نخستین داستان این مجموعه از زبان پسرکی روایت میشود که در روزی بارانی برای بریدن نی و ساختن قلم درشت به نیزاری آمده است. او متوجه میشود که نیها به خون آغشتهاند. پسرک از سوراخ نیای که بریدهاست به آنسوی نیزار مینگرد و هشت مرد را میبیند که تیرباران میشوند. درویشیان در این داستان مرز واقعیت و فراواقعیت را درمینوردد و با خلق فضایی سوررئال، میکوشد تا ابعاد فاجعهی انسانی و سرگشتگی، بلازدگی و در عین حال آگاهی انسانهای درگیر در آن را نشان دهد.
فلاکت و تیره روزی فاجعهآمیز، درونمایهی اصلی و پسزمینهی کدر و تاریک بیشتر داستانهای این مجموعه را تشکیل میدهد.
دانه و پیمانه
نویسنده: رضا خندان
نشر چشمه
«دانه و پیمانه» مجموعهی نقد رمان و داستان کوتاه از علیاشرف درویشیان و رضا خندان مهابادی است. این نقدها عمدتاً در دههی هفتاد خورشیدی در مجلات مختلف همچون آدینه، کارنامه، تکاپو، بوطیقای نو، کلک و… چاپ شده است. چندتایی نیز از نوشتههای انفرادی درویشیان و رضا خندان مهابادی است که نام نویسنده در آنها قید شده. از آنجا که نشریات در دورههای بعد تجدید چاپ نمیشوند، مخاطبان آنها به خوانندگان همان دوره محدود میگردند. این کتاب دریچهی مناسبی است برای آنکه نقدها در دسترس خوانندگان تازه قرار گیرد و با تقویت جریان نقد سالم به رشد ادبیات داستانی ایران کمک کند.
علیاشرف درویشیان در اردیبهشت ۸۶ سکته مغزی کرد و در بستر بیماری قرار گرفت. پس از ده سال بیماری ۴ آبان ماه سال ۱۳۹۶ درگذشت.
او وصیت کرده بود در کنار احمد شاملو و محمد مختاری در امامزاده طاهر کرج دفن شود. اما اجازهی این کار را به خانوادهاش ندادند و حتی با خاکسپاری درویشیان در قطعهی هنرمندان و نویسندگان بهشت زهرای تهران نیز مخالفت شد. درنهایت پیکرَش بعد از چهار روز انتظار در قطعهی ۷ بهشت سکینهی کرج، با حضور انبوه مردم و اعضای کانون نویسندگان ایران به خاک سپرده شد.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه