نویسنده: ارنست همینگوی
مترجم: مهدی افشار
انتشارات: انتشارات به سخن
آثار بزرگ ادبی سرنوشت مشترکی دارند: بارهاوبارها به زبانهای گوناگون ترجمه میشوند. هر مترجم تلاش میکند دریچهای تازه به جهان آنها بگشاید و سهمی در رساندنشان به دل و ذهن خوانندگان داشته باشد. در میان این آثار مشهور، رمان «پیرمرد و دریا» نوشتهی ارنست همینگوی جایگاه ویژهای یافته است؛ چراکه ترجمهی آثار همینگوی همواره میان دو قطب ترجمهپذیری و ترجمهناپذیری قرار دارد. همینگوی نویسندهای است که بیش از هر چیز با «سبک» خاصش شناخته میشود؛ سبکی ساده، بیپیرایه و آکنده از حذفهای حسابشده، همان چیزی که خود او نظریهی کوه یخ یا نظریهی حذف مینامید.
در این سبک، آنچه دیده میشود تنها بخش اندکی از حقیقت است و وزن اصلی روایت در لایههای نانوشته و ناگفته جای دارد. درست همین ویژگی است که کار مترجم را دشوار میسازد: چگونه میتوان در زبان مقصد همان سکوتها، حذفهای گویا و ایجاز پرمعنا را بازآفرینی کرد؟ از همین روست که آثار او بارها به زبانهای دیگر ترجمه و بازترجمه شدهاند، بیآنکه هیچیک بتواند دعوی ترجمهی نهایی داشته باشد.
کتاب پیرمرد و دریا بیش از ده بار به فارسی ترجمه شده است و هر ترجمه در حقیقت پاسخی است به این پرسش که: آیا سبک همینگوی ترجمهپذیر است یا نه؟ شاید پاسخ قطعی وجود نداشته باشد، اما بیگمان مترجمی که به ایجاز، حذفهای معنادار، ریتم زبانی و لحن مردانهی همینگوی وفادار بماند، میتواند ترجمهای ارائه دهد که هم زیبایی متن اصلی را منعکس کند و هم در زبان فارسی حیاتی تازه بیابد.
هرچند تعدد ترجمهها، نشانهی محبوبیت و ارزش اثر است، خواننده را در برابر پرسشی جدی قرار میدهد: کدام ترجمه را باید خواند؟ در این یادداشت قرار است با مقایسهی ترجمههای مختلف «پیرمرد و دریا»، ویژگیهای هرکدام را بررسی و از خلال آن، به خواننده کمک کنیم تا بهترین انتخاب را داشته باشد؛ انتخابی که بیش از همه به اصل اثر نزدیک باشد و تجربهی راستین همینگوی را به زبان فارسی زنده کند.
در میان نسخههای گوناگون «پیرمرد و دریا» که در طاقچه در دسترس است، محبوبترین و بهترین ترجمه از نگاه کاربران، برگردان نازی عظیما از نشر امیرکبیر است. این نسخه هم بالاترین امتیاز را دارد و هم بیشترین استقبال را و بدین ترتیب جایگاه نخست را میان ترجمههای متعدد این اثر در طاقچه به خود اختصاص داده است؛ بنابراین اگر ملاک را ذائقهی کاربران طاقچه در نظر بگیریم، انتخاب اولِ مخاطبان همین ترجمهی عظیماست.
He was an old man who fished alone in a skiff in the Gulf Stream and he had gone eighty-four days now without taking a fish. In the first forty days a boy had been with him. But after forty days without a fish the boy’s parents had told him that the old man was now definitely and finally salao, which is the worst form of unlucky, and the boy had gone at their orders in another boat which caught three good fish the first week. It made the boy sad to see the old man come in each day with his skiff empty and he always went down to help him carry either the coiled lines or the gaff and harpoon and the sail that was furled around the mast. The sail was patched with flour sacks and, furled, it looked like the flag of permanent defeat.
در این بخش از یادداشت، سراغ نمونههای مختلف ترجمههای پیرمرد و دریا میرویم.
ترجمهی مهدی افشار از سوی نشر مجید منتشر شده و همراه با مقدمهای مفصل است. افشار در مقدمهی خود به دشواریهای زبان همینگوی و چالش اصطلاحات دریانوردی پرداخته است. تلاش او در این ترجمه بیشتر بر حفظ زبان امروزی، ساده و بیپیرایه متمرکز بوده تا خوانندهی امروز بتواند ارتباطی بیواسطه با متن برقرار کند.
«پیرمردی بود که تنها و تنها در قایقش در گلفاستریم ماهیگیری میکرد و اکنون هشتاد و چهار روز بود که هر روز به دریا میرفت بیآنکه بتواند حتی یک ماهی بگیرد. در چهل روز نخست این سفر دریایی، پسری او را همراهی میکرد. اما بعد از چهل روز بیآنکه ماهییی صید شود، پدر و مادر پسر به او گفته بودند آن پیرمرد قطعاً روزیبریده است که بدترین شکل بدبیاری است و پسر به دستور پدر و مادرش به قایق دیگری رفته بود که در همان هفتهی نخست سه ماهی بزرگ گرفته بودند. این موضوع، پسر را غمگین گردانیده بود چرا که میدید پیرمرد همهروزه با قایق خالی به ساحل بازمیگردد و پسر همیشه شتاب میگرفت تا او را در حمل چنبره ریسمانها، چنگک و نیزهی ماهیگیری و بادبانی یاری رساند که به دور دکل پیچیده شده بود. بادبان با کیسههای آرد، وصله شده بود و سنگینی میکرد فرومیافتاد، گویی پرچمی است که خبر از شکستی دایمی میدهد.»
افشار تلاش کرده نثر را همزمان روان و نزدیک به گفتار روزمره بسازد. واژهی «درستوحسابی» برای good fish نمونهای از همین انتخاب است؛ بیآنکه سنگینی ادبی یا رسمیت زائدی وارد کند. تصویر نهایی «بیرق شکستی ابدی» نیز شاعرانه و درعینحال فشرده است؛ شکلی از ایجاز که به سبک همینگوی وفادار میماند. نکتهای که وجود دارد، تمایل مترجم به شاعرانهتر کردن متن است؛ درحالیکه همینگوی صرفاً گزارش میدهد. بااینحال از نظر دقت و انتقال لحن، یکی از بهترین ترجمههاست.
بخشی از کتاب صوتی پیرمرد و دریا را بشنوید.
پیرمرد و دریا
نویسنده: ارنست همینگوی
گوینده: مهبد قناعتپیشه
انتشارات: آوانامه
ترجمهی پیرمرد و دریا به قلم نجف دریابندری، یکی از نقاط عطف در تاریخ ترجمهی ادبیات جهان به فارسی است. مقدمهی مفصل و درخشان او بر این رمان خود به متنی مستقل و ماندگار در نقد ادبی بدل شده است. او در این مقدمه با نگاهی موشکافانه و قلمی ادیبانه، زندگی پرحادثهی همینگوی را مرور میکند و نشان میدهد که چگونه تجربههای زیستهی نویسنده ــ از جنگ و سفر و عشق تا تنهایی و مرگ ــ در شکلگیری سبکی ساده، موجز و بهظاهر بیپیرایه نقش داشتهاند.
دریابندری با شناخت عمیق از نظریهی «کوه یخ» همینگوی و اهمیت حذفهای معنادار در نثر او، خواننده را آماده میسازد تا درک بهتری از متن پیدا کند؛ درکی که فراتر از واژگان و جملهها، به روح و جهانبینی نویسنده راه مییابد. او نشان میدهد که همینگوی چرا و چگونه ریتم کوتاه و تلگرافی نوشتههایش حامل بار عظیم تجربه و فلسفهی زیستن است. این مقدمه که برای بسیاری از خوانندگان فارسیزبان نخستین منبع جدی شناخت سبک همینگوی بوده، حقیقتاً جایگاهی همسنگ با ترجمهی اثر یافته است.
برگردان دریابندری از پیرمرد و دریا در ادامهی همین رویکرد شکل گرفته است: زبانی روان، بیپیرایه و درعینحال اصیل که نه دچار سادهسازی افراطی میشود و نه در دام پیچیدگیهای زائد میافتد. او توانسته است ضربآهنگ کوتاه و ایجاز کوبندهی همینگوی را در زبان فارسی بازآفرینی کند و همین ویژگی است که ترجمهی او را، پس از گذشت دههها، همچنان محبوبترین و معتبرترین نسخهی این رمان در میان خوانندگان فارسیزبان ساخته است.
«پیرمردی بود که تنها در قایقی در گلفاستریم ماهی میگرفت و حالا هشتاد و چهار روز میشد که هیچ ماهی نگرفته بود. در چهل روز اول پسربچهای با او بود. اما چون چهل روز گذشت و ماهی نگرفتند پدر و مادر پسر گفتند دیگر محرز و مسلم است که پیرمرد «سالائو» است که بدترین شکل بداقبالی است، و پسربچه به فرمان آنها با قایق دیگری رفت که همان هفتهی اول سه ماهی خوب گرفت. پسر غصه میخورد، چون میدید پیرمرد هر روز با قایق خالی برمیگردد، و همیشه میرفت چنبر ریسمان یا بُنتوک و نیزه و بادبان پیچیده به دگل را برای پیرمرد به دوش میکشید. بادبان با تکههای گونیِ آرد وصله خورده بود و پیچیده، انگار که پرچم شکست دائم بود.»
دریابندری در اینجا وفادارترین و همصداترین مترجم با روح نثر همینگوی است. او واژهها را ساده و بیپیرایه برگزیده و سکوتها و حذفهای متن را حفظ کرده است. انتخابهایی مثل «سالائو» (با توضیح) نشان میدهد که مترجم به بیگانه بودن واژه و بار فرهنگی آن حساس بوده و آن را حذف نکرده است. تصویر پایانی «پرچم شکست دائم» عیناً همان ضربهی کوتاه و کوبندهای است که در متن اصلی وجود دارد. همین است که ترجمهی او، بیآنکه پرطمطراق یا تفسیری باشد، بیشترین نزدیکی را به نظریهی حذف و سبک کوه یخی همینگوی دارد. نکتهی کلیدی، انتخابهای واژههای اوست؛ مثلاً «چنبر ریسمان یا بُنتوک» دقیقاً با حالوهوای صیادی و زبان دریانوردی جور درمیآید، درحالیکه بسیاری مترجمان آن را سادهتر کردهاند و رنگوبوی تخصصی را ازدستدادهاند.
ترجمهی زهرا فتورچی توسط نشر فرشته منتشر شده است. این ترجمه نثر ساده و قابلفهمی دارد و برای خوانندگان تازهکار اثری روان و خوشخوان است.
«او پیرمردی بود که بهتنهایی در قایقی پارویی در خلیج استریم ماهی میگرفت و حالا هشتاد و چهار روز میشد که هیچ ماهی نگرفته بود. در چهل روز اول پسرکی با او بود. اما چون چهل روز گذشت و هیچ ماهی نگرفتند پدر و مادر پسر گفتند که دیگر محرز و مسلم است که پیرمرد دچار «سالائو» بدترین شکل بداقبالی شده است و پسر با اجازه آنها با قایق دیگری به ماهیگیری رفت که همان هفته اول سه ماهی بزرگ گرفت. پسر دلش به حال پیرمرد میسوخت. چون میدید پیرمرد هر روز با قایق خالی برمیگردد، و همیشه کمک میکرد و طناب و نیزه و بادبان پیچیده به دکل را برای پیرمرد به دوش میکشید. بادبانی که با تکههای گونیِ آرد وصله خورده بود و به پرچمی میماند که خبر از شکستی دائم میداد.»
ترجمهی فتورچی در نگاه نخست روان و قابل خواندن است، اما در لایهی زیرین گاه سکوتهای همینگوی را با توضیح پر میکند. جملههایی مثل «پسر دلش به حال پیرمرد میسوخت» تفسیری است که در متن اصلی وجود ندارد و خواننده را به مسیر خاصی هدایت و احساسات را به خواننده تحمیل میکند. چنین افزودنهایی از اصل «حذف» همینگوی فاصله میگیرند و متن را شفافتر از آنچه باید میکنند. بااینحال، زبان ساده و انتخاب واژگان او مانع از سنگینی متن میشود و برای خوانندهی عام جذابیت دارد.
احمد کساییپور که ترجمههای زیادی از ادبیات کودک و ادبیات داستانی کلاسیک در کارنامه دارد، پیرمرد و دریا را با نگاهی تازه و همراه با مقدمه ارائه کرده است. این نسخه توسط انتشارات هرمس منتشر شده است.
«پیرمردی بود که تکوتنها با قایقی کوچک در گلفاستریم ماهیگیری میکرد و حالا دیگر هشتاد و چهار روز میشد که هیچ ماهی نگرفته بود. چهل روزِ اول پسربچهای همراهش بود. ولی بعد از چهل روز ماهی نگرفتن، والدین پسرک به او گفتند که دیگر پیرمرد تماموکمال سالائو شده که بدترین شکلِ بدبیاری است و پسرک به دستور آنها با قایق دیگری رفته بود که همان هفتهی اول سه ماهیِ درستوحسابی گرفت. پسرک ناراحت میشد که میدید پیرمرد هر روز با قایق کوچکش دست خالی برمیگردد و همیشه به ساحل میرفت تا کمکش کند کلافهای نخ یا چنگک و نیزه و بادبانِ گرهخورده به دورِ دکل را به خشکی بیاورد. بادبان با تکههای گونی آرد وصله شده بود و گرهخورده، به بیرق شکستی ابدی میمانست.»
ترجمهی کساییپور از دقت و روانی خوبی برخوردار است. جملهی ابتدایی «پیرمردی بود که تکوتنها با قایقی کوچک در گلفاستریم ماهیگیری میکرد…» از همان ابتدا حالوهوای انزوا و تنهایی را منتقل میکند، بااینحال ترکیب «تکوتنها» بیش از حد توضیح میدهد؛ درحالیکه همینگوی فقط بر «alone» تأکید کرده بود.
در ادامه، ترجمهی «تماموکمال سالائو» انتخابی هوشمندانه است. این ترکیب حس شدت و قطعی بودن بدبیاری را که در متن اصلی با «definitely and finally salao» آمده، بهخوبی منتقل میکند. واژهی «سالائو» هم دستنخورده باقی مانده و توضیح اضافهای برای آن داده نشده است؛ رویکردی درست در مواجهه با مفهومی که باید همان بیگانگیاش حفظ شود.
جملهها در کل کوتاه و نزدیک به ریتم همینگویاند و این از نقاط قوت ترجمه است. بااینحال در برخی موارد لحن کمی رسمی یا ادبیتر از متن اصلی شده است، مثل «به بیرق شکستی ابدی میمانست». همینگوی در متن ساده و مستقیم نوشته “looked like the flag of permanent defeat”؛ انتخاب «بیرق شکستی ابدی» گرچه زیباست، اما کمی شاعرانهتر از آن چیزی است که در سبک همینگوی میبینیم.
بخشی از کتاب صوتی پیرمرد و دریا را بشنوید.
پیرمرد و دریا
نویسنده: ارنست همینگوی
گوینده: اشکان عقیلیپور
انتشارات: رادیو گوشه
ترجمهی حمیدرضا رضایی از پیرمرد و دریا همراه با مقدمهای دربارهی زندگی و سبک همینگوی توسط نشر روزگار عرضه شده است.
«او پیرمردی بود تنها که در قایق پارویی کوچکش روی آبهای گلف استریم صیادی میکرد و هشتاد و چهار روزی میشد که حتی یک ماهی هم به دام نینداخته بود. در چهل روز اول، والدین پسرک [که دم دست او کار میکرد] بهش گفته بودند که این پیرمرد دیگر سالائو شده که همان بختبرگشتگی در بدترین شکل است. پسرک نیز به امر آنها پی قایقی دیگر رفته بود صیادی که همان هفتهی اول سه تا ماهی درستوحسابی به تورشان خورد. دیدن اینکه پیرمرد هر روز دست از پا درازتر، با قایقی تهی باز میگشت، پسرک را ناراحت میکرد، همیشه میرفت پایین و به او کمک میکرد تا هم حلقههای ریسمان را ببرند، هم چنگک و زوبین و بادبانی را که گرد دکل پیچیده شده بود. بادبان که با گونیهای آرد و صله دار بود و روی دکل جمع شده بود، به پرچم شکست ابدی میمانست.»
رضایی نثر را به سمت ادبیات کهن و زبان فاخر برده است. واژههایی چون «صیادی» یا ترکیبهایی مثل «به دام نینداختن» نشان از گرایش او به نثر کلاسیک دارند. این انتخاب اگرچه در فارسی خوشآهنگ است، اما از مینیمالیسم همینگوی فاصله میگیرد و حذفهای او را با لایههای زبانی پر میکند. جملهی آخر نیز طولانی و تفسیریتر از متن اصلی است و در نتیجه ضربهی کوتاه و تلخ پایان پاراگراف را کمرنگ میسازد. در نظریهی حذف، همینگوی از سادهترین شکل جمله برای بیشترین بار معنایی استفاده میکند؛ اما جملهی پایانی بیش از حد توضیحی است.
این ترجمه از سوی نشر پر به بازار آمده است و جنتسرای کوشیده اثری روان و قابلفهم ارائه دهد.
«پیرمردی بود که بهتنهایی در جریان خلیج با قایق پاروییاش ماهیگیری میکرد و حالا هشتاد و چهار روز شده بود که هیچ ماهیای صید نکرده بود. در چهل روز اول پسری او را همراهی میکرد؛ ولی بعد از آن چهل روز بدون صید، والدینش به او گفتند پیرمرد قطعاً دچار بدیمنی که بدترین حالت بدشانسی است شده و پسرک طبق نظر آنها به قایق دیگری که هفته اول سه ماهی خوب صید کرده بود رفت. دیدن پیرمرد که هر روز با قایق خالیاش میآمد پسرک را ناراحت میکرد. او همیشه برای حمل قلاب و نیزههای خاردار و بادبان که دور دکل پیچیده شده بود به کمک پیرمرد میرفت. بادبان شبیه پرچم شکست دائمی، با کیسههای آرد وصله و دوخته شده بود.»
جنتسرای ترجمهای ساده و روان ارائه کرده است؛ اما به بهای ازدستدادن برخی جزئیات مهم. مثلاً برگردان salao به «بدیمنی» بار فرهنگی اسپانیایی و غرابت اصطلاح را از بین میبرد. همین تغییر باعث میشود بخشی از غریبگی و ابهام متن از دست برود.
بخشی از کتاب صوتی پیرمرد و دریا را بشنوید.
پیرمرد و دریا
نویسنده: ارنست همینگوی
گوینده: بهزاد بابازاده
انتشارات: انتشارات پر صوتی
ترجمهی نازی عظیما از پیرمرد و دریا افزون بر متن رمان، همراه با مقدمهای مفصل و نقدی از لیندا واگنر منتشر شده است و بنابراین رویکردی تحلیلی نیز دارد و برای خوانندگانی که علاقهمند به دریافت عمیقتری از اثر هستند، ارزشمند است. نشر امیرکبیر این ترجمه را منتشر کرده است. این اثر با ترجمهی نازی عظیما توسط نشر افق نیز عرضه شده است.
«او پیرمردی بود که تنها با قایقی در گلفاستریم ماهی میگرفت و هشتاد و چهار روز میگذشت که هیچ ماهیای نگرفته بود. در چهل روز اول پسرکی همراهش بود. اما پس از چهل روز ماهی نگرفتن، پدر و مادر پسرک گفته بودند که پیرمرد سالائو یعنی بدبیارترین آدم روی زمین است و پسرک به دستور آنها به سراغ قایقی دیگر رفته بود و همان هفتۀ اول سه ماهی خوب گرفته بود. پسرک از دیدن پیرمرد که هر روز با قایقی خالی برمیگشت، غمگین میشد و همیشه میرفت تا در بردن گلولههای طناب یا چنگک، و قلاب و بادبان که دور دکل پیچیده بود، کمکش کند. بادبان با گونی آرد وصله شده بود و آنطور که بسته بود، به پرچم شکستی ابدی میمانست.»
نازی عظیما تلاش کرده است به نثر ساده و روشن همینگوی وفادار بماند و درعینحال زبان فارسی را روان و خواندنی نگه دارد. جملهی آغازین: «او پیرمردی بود که تنها با قایقی در گلفاستریم ماهی میگرفت…» کاملاً ساده و سرراست است؛ درست همان چیزی که در متن اصلی انگلیسی میبینیم. عظیما از واژههای ساده و قابلفهم بهره میگیرد و از پیچیدگیهای غیرضروری دوری میکند.
یکی از نقاط قوت کار عظیما، توجه به ضربآهنگ جملههاست. او جملههای کوتاه و روشن را حفظ کرده و به دام ساختارهای طولانی و پرپیچوخم که در فارسی رایج است، نیفتاده. این انتخاب باعث شده ریتم نثر او به ریتم تلگرافی و موجز همینگوی نزدیک شود. اما در بعضی جزئیات، میتوان نقدهایی هم داشت. مثلاً برگردان «سالائو» بهصورت «بدبیارترین آدم روی زمین» کمی توضیحی است و لحن آن اندکی از ایجاز همینگوی فاصله میگیرد. همینگوی در متن اصلی میگوید: the worst form of unlucky افزودن «آدم روی زمین» کمی از اختصار متن میکاهد و به سمت توضیح بیشتر میرود. از سوی دیگر، جملهی پایانی او «به پرچم شکستی ابدی میمانست» ترجمهای زیبا و شاعرانه است، اما اندکی لحن شاعرانهتر از متن اصلی دارد و رنگوبوی استعاری بیشتری به آن داده است. این انتخاب برای خوانندهی فارسی جذاب است، اما از سادگی زبان همینگوی میکاهد. بهطورکلی، ترجمهی عظیما ترجمهای روان، دقیق و خوشخوان است.
طبیعتاً هر مقایسهای از ترجمههای ادبی ناقص خواهد بود و نمیتواند جایگزین بررسی کاملِ همهی متن و همهی ترجمهها شود؛ چراکه ما تنها بخشهایی از متن را بررسی کردهایم و نمیتوانیم ادعای داوری نهایی داشته باشیم. شاید نکات دیگری در متن کامل هر ترجمه وجود داشته باشد که این برآورد از آنها غافل مانده است. بااینحال، بر اساس سنجش سبک، ایجاز و وفاداری به لحن همینگوی، میتوان گفت که همچنان ترجمهی نجف دریابندری بهترین و ماندگارترین نسخهی فارسی پیرمرد و دریا است.
دریابندری با زبانی روان، ساده و درعینحال اصیل، توانسته ریتم و ایجاز همینگوی را به فارسی منتقل کند و سکوتهای پرمعنای متن را دستنخورده نگه دارد. او از توضیح یا شاعرانه کردن بیجا پرهیز و سبک همینگوی را در فارسی بازآفرینی کرده است؛ به همین دلیل ترجمهاش همچنان نزد منتقدان و خوانندگان، معیار اصلی برای سنجش ترجمههای دیگر این اثر است. مقدمهی مفصل او نیز شاهدی بر دانش، ذوق ادبی و تسلطی است که باعث شده ترجمهی پیرمرد و دریا نهتنها بهترین نسخهی فارسی این اثر باشد، بلکه در شمار شاهکارهای ترجمه در زبان ما قرار گیرد.
ترجمهی «پیرمرد و دریا» بیش از آنکه صرفاً انتقال یک داستان باشد، آزمونی است در بازآفرینی سبکی که همینگوی با آن ادبیات قرن بیستم را دگرگون کرد. سادگی شفاف و بیپیرایهی او، حذفهای معنادار و نظریهی کوه یخ که جوهرهی نثرش است، مترجم را در برابر چالشی سخت قرار میدهد: چگونه میتوان سکوتهای پرمعنا و ایجاز موجز او را در زبان فارسی زنده نگه داشت؟ از همین روست که این رمان در ایران بارهاوبارها ترجمه شده است، و هر مترجم کوشیده سهمی در نزدیککردن خوانندهی فارسیزبان به جهان همینگوی داشته باشد.
آنچه از این مقایسه برمیآید، این است که هیچ ترجمهای نمیتواند مدعی «نهایی بودن» باشد؛ هر ترجمه تنها نوری است بر بخشی از حقیقت پنهان در متن. بااینحال، تجربه نشان میدهد که برخی ترجمهها بیش از دیگران توانستهاند روح اثر را منتقل کنند. شاید بتوان گفت «پیرمرد و دریا» در هر زبانی آزمون صبر و هنر مترجم است؛ اثری که در ظاهر ساده است؛ اما در عمق، سرشار از معنا و استعاره. ترجمهی خوب آن نهتنها خواندن یک رمان که تجربهی زیستن در جهان همینگوی است: جهان مقاومت، شکست، امید و کرامت انسانی.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه