نویسنده: مری شلی
مترجم: محسن سلیمانی
انتشارات: انتشارات قدیانی

رمان فرانکنشتاین؛ یا پرومتهی مدرن (۱۸۱۸) نوشتهی مری شلی یکی از مهمترین آثار ادبیات گوتیک و علمیتخیلی است؛ داستانی که از خلال نامههای رابرت والتون آغاز میشود و سرگذشت ویکتور فرانکنشتاین، دانشمند جوانی را روایت میکند که با ترکیبی از دانش تجربی و جاهطلبی افراطی، موجودی میآفریند که زندگیاش را به کابوسی بیپایان بدل میکند. در ظاهر، رمان روایتی دربارهی خلق یک «هیولا»ست، اما در عمق خود تأملی است بر انسان، مسئولیت، تکنولوژی و شکاف میان آرزو و عمل. در این یادداشت از وبلاگ طاقچه، به نقد کتاب فرانکنشتاین میپردازیم.
در این بخش از یادداشت، فرانکنشتاین، این اثر مهم مری شلی را از زوایای مختلف بررسی میکنیم و نشان میدهیم که این رمان درخشان چه تاثیر عمیقی بر دنیای ادبیات و هنر بعد از خود گذاشت.

فرانکنشتاین را میتوان رمانی دانست که از دل تنشهای آغاز عصر مدرن سربرآورده است: ترس از قدرتیافتن علم، بحران معنای انسان در جهانِ تکنولوژیک و شکاف عمیق میان اخلاق و پیشرفت. شلی این اضطرابها را نه از مسیر وحشت متعارف، بلکه در قالب یک تراژدی فلسفی روایت میکند؛ تراژدیای که در آن نه «هیولا» ذاتاً شرور است و نه «دانشمند» قربانیای بیگناه.
در این میان، عنوان پرومتهی مدرن لایهی دیگری به خوانش رمان میافزاید. پرومته در اساطیر یونان آتشی را از خدایان میرباید تا آن را برای انسانها بیاورد؛ عملی سرشار از آگاهی، فداکاری و پذیرش عواقب. ویکتور نیز میکوشد «آتش حیات» را از دل طبیعت بدزدد، اما تفاوت بنیادین اینجاست: او تنها گمان میکند پرومته است. آفرینش او نه برای نجات بشر، بلکه برای جاهطلبی شخصی است؛ و برخلاف پرومته، مسئولیت آفرینش خود را بر عهده نمیگیرد. همین توهمِ قهرمانبودن، بیآنکه ظرفیت اخلاقیاش را داشته باشد، سرچشمهی سقوط او میشود.
در کنار این اسطوره، میتوان پژواک تأمل ژان ژاک روسو را شنید که میگفت: «در دستهای آفریدگار، همه چیز سالم میماند؛ اما در دستهای انسان همه چیز دستخوش فساد میشود.» ویکتور دقیقاً همین حدّ میان خلقت الهی و دخالت انسانی را درمینوردد؛ آفرینشی را آغاز میکند که نه توان ادامهدادنش را دارد و نه مسئولیتش را میپذیرد. به همین دلیل، پرومتهی شلی نه یک قهرمان نوین، بلکه تصویری از بحران اخلاقی انسان مدرن است.
نکتهی مهم دیگر، ساختار روایی تودرتوست: نامهها، اعترافات و روایتهای بازگوییشده، رشتهی زمان را مدام قطع و وصل میکنند و خواننده را در موقعیت قضاوت قرار میدهند. این ساختارْ رمان را به تجربهای ذهنی بدل میکند که در آن روایت علمی، اعترافنامهی اخلاقی و گزارش شخصی در هم میآمیزند و حقیقت هرگز در یک صدا خلاصه نمیشود.
جنبش رمانتیسیسم در اواخر قرن هجدهم بهعنوان واکنشی علیه خردگرایی خشک و علممحوری عصر روشنگری شکل گرفت. رمانتیکها عاطفه، تخیل، تجربهی فردی و والاییِ طبیعت را برتر از منطق و عقل ابزاری میدانستند و معتقد بودند که انسان تنها در ارتباط با طبیعت و احساسات اصیلش به حقیقت میرسد. از این منظر، فرانکنشتاین را میتوان رمانی دانست که پیامدهای تاریک روشنگری را زیر ذرهبین میگذارد: جاهطلبی علمیِ ویکتور که از عقلِ بیمهار و اعتماد افراطی به پیشرفت سرچشمه میگیرد، او را از دنیای طبیعی جدا میکند و در برابر قوانین اخلاقی و حدومرزهای وجودیاش کور میسازد. در مقابل، مخلوق— علیرغم ظاهر وحشتناکش— در ابتدای تولدش بهطرزی عمیق رمانتیک است: جویای عشق، معنا و آشتی با طبیعت. تضاد میان «طبیعت» و «علمِ بیرحم» در سراسر اثر در واقع بازتاب همان نگرانی رمانتیکهاست که میگفتند هرگاه انسان از طبیعت و احساس حقیقی خود جدا شود، فاجعه آغاز میشود.
فرانکنشتاین در نهایت پرسشی بنیادین مطرح میکند: «هیولای واقعی کیست؟» شلی از هرگونه پاسخ قطعی پرهیز میکند و بهجای ارائهی داوری، خواننده را دعوت به تأمل میسازد. هیولا در این رمان محصول یک «آزمایش علمی» نیست؛ محصول بیتوجهی عاطفی، فقدان تربیت و فرار از مسئولیت است. همین پیچیدگی اخلاقی است که اثر را تا امروز زنده نگه داشته و آن را از یک داستان ترسناک، به متنی دربارهی انسان و جهان مدرن تبدیل کرده است.
در این بخش به معرفی شخصیتهای اصلی این کتاب پرداختیم:
دانشمندی جوان و جاهطلب که رویای غلبه بر محدودیتهای بشر را دارد. او نماد انسان مدرن است: جویای قدرت، اما ناتوان از پذیرش مسئولیت. ویکتور نمایندهی «علم بدون اخلاق» و پیامدهای مرگبار آن است.
موجودی حساس، کنجکاو و در آغاز مهربان که تحت تأثیر طرد اجتماعی و رهاشدگی به خشونت کشیده میشود. مخلوق فرانکنشتاین نمونهای آشکار از ایدهی «وحشی نجیب» در فلسفهی روسو است؛ مفهومی که بر این اساس استوار است که انسان در حالت طبیعی نه شرور است و نه فاسد، بلکه جامعه و شرایط اجتماعی او را شکل میدهند. روسو میگوید: «انسان آزاد زاده میشود، اما همهجا در زنجیر است»؛ جملهای که وضعیت مخلوق را بهخوبی بازتاب میدهد. او در آغاز زندگی خود مهربان و کنجکاو است، اما عدم پذیرش، ترس و خشونت دیگران او را به سوی انتقام سوق میدهد. علاوه بر این، تلاش مخلوق برای داشتن همراه —با درخواست از ویکتور برای خلق موجودی شبیه خودش— نشان میدهد که نیاز به همدلی و رابطهی انسانی برای حفظ اخلاق و انسانیت او ضروری است. شلی با این شخصیت، تأکید میکند که شرارت هیولا ذاتی نیست، بلکه محصول بیتوجهی و انزوای اجتماعی است و پرسشی فلسفی دربارهی مسئولیت اخلاقی و تأثیر جامعه بر انسان مطرح میکند.
مسافر قطب شمال و روایتکنندهی نخستین و پایانی داستان. او نسخهی بالقوهی ویکتور است: جاهطلب و شیفتهی کشف. حضورش چرخهی تکرارپذیرِ وسوسهی پیشرفت و بیمسئولیتی را نشان میدهد.
نماد آرامش و زندگی خانگی. نقش او نشان میدهد ویکتور چگونه علوم و جاهطلبی خود را بر روابط انسانی ترجیح میدهد و ارزشها و انسانهای پیرامونش را قربانی میکند.
دوست وفادار ویکتور؛ نمایندهی انسانیت، شفقت و اخلاق. مرگ او نقطهی سقوط اخلاقی ویکتور است و پیامد مستقیم بیمسئولیتی علمی او.
بخشی از کتاب صوتی فرانکنشتاین را بشنوید.

فرانکنشتاین
نویسنده: مری شلی
گوینده: مهبد قناعت پیشه
انتشارات: آوانامه
رمان فرانکنشتاین در سال ۱۸۱۸ نوشته و منتشر شد، دورهای که همزمان با آزمایشهای لوییجی گالوانی دربارهی تحریک الکتریکی عضلات حیوانات در اواخر قرن ۱۸ بود. گالوانیسم (Galvanism) به ایده و آزمایشهایی گفته میشود که نشان میداد جریان الکتریکی میتواند عضلات مردهی حیوانات را منقبض کند؛ برای مثال، پای یک قورباغهی مرده با تماس الکتریسیته میپرید. این کشف در زمان خود بسیار شوکهکننده و هیجانانگیز بود، زیرا مردم تصور میکردند شاید بتوان نیروی حیات را بهصورت مصنوعی بازگرداند. این مفاهیم علمی، تخیل مری شلی را برانگیخت و ایدهی خلق یک موجود زنده از مواد مرده را شکل داد.
همچنین، رمان در دوران انقلاب صنعتی نوشته شد؛ دورهای که ترس از آن میرفت که ماشینها و فناوری مرزهای انسان را جابهجا کنند. انقلاب صنعتی جامعه را به سوی شهریشدن، رشد کارخانهها و سلطهی تکنولوژی سوق داد و انسان را در محیطی ماشینی و غیرشخصی قرار داد. در پاسخ به این شرایط، رمانتیسم با تأکید بر طبیعت، احساسات، تخیل و فردیت شکل گرفت و نویسندگان رمانتیک سعی کردند حس راز، انسانیت و وابستگی به طبیعت را بازگردانند. رمان فرانکنشتاین در این بستر، تنش میان علم، پیشرفت صنعتی و ارزشهای انسانی رمانتیک را بهخوبی بازتاب میدهد.
از منظر ادبی، رمان هم در زمینهی رمانتیسم و هم در سنت ادبیات گوتیک جای دارد. گوتیک اواخر قرن هجدهم با فضاهای تاریک، ارواح، رازآلودگی و کاوش در جنبههای پنهان روان انسان شناخته میشد و اغلب بر تنهایی، انزوا، تهدیدهای ناشناخته و مرز مبهم میان انسان و هیولا تأکید داشت. شلی این سنت را ادامه میدهد، اما آن را به مرحلهای تازه میبرد: به جای قصرهای ویران و موجودات ماورایی، علم و تجربهگرایی افراطی را به منبع وحشت بدل میکند. فضاسازی سرد و دورافتاده، حس تعقیبشدن و انزوا برای هر دو شخصیت (ویکتور و مخلوق) حال و هوای گوتیک را تقویت میکند و رمان را میان گوتیک سنتی و مدرن پیوند میدهد.
رمان فرانکنشتاین با استفاده از فضاهای واقعی و ملموس —مانند کوههای آلپ و مناطق برفی و یخزدهی شمال— فضایی سرد، دورافتاده و تنهاتر خلق میکند. برخلاف گوتیک کلاسیک که اغلب در قصرهای ویران یا محیطهای خیالی رخ میدهد، مکانهای داستان قابل تصور و ملموساند و همین واقعگرایی، حس وحشت و تنهایی شخصیتها —چه ویکتور و چه مخلوق— را تقویت میکند. طبیعت خشن و باشکوه همزمان عنصر شگفتی و ترس را به تصویر میکشد و تضاد میان علم، مسئولیت انسانی و محیط طبیعی را برجسته میسازد.
رمان در مرز میان گوتیک، علمیتخیلی اولیه و رمانتیسیسم قرار دارد.
نثر شلی ترکیبی است از توصیفهای شاعرانه، گفتارهای فلسفی و روایتهای چندلایه. «اعتراف»، «نامهنگاری» و «تقابل صداها» از ویژگیهای مهم سبک اوست.
رمان به شیوهای تودرتو روایت میشود، به طوری که داستان ابتدا از دید رابرت والتون آغاز میشود، سپس به روایت ویکتور فرانکنشتاین منتقل میشود و بخشهایی هم از دید مخلوق بیان میشود، قبل از آنکه دوباره روایت به والتون بازگردد. این ساختار چندصدایی قطعیت را از میان برمیدارد و خواننده را وادار میکند میان روایتها قضاوت کند؛ چنان که گویی در حال بررسی یک پروندهی اخلاقی است.
مری شلی در پیشگفتار چاپ ۱۸۳۱ مینویسد که ایدهی رمان در «شبهای بارانی ویلای دیوداتی» در سوئیس شکل گرفت، جایی که او، پرسی شلی و لرد بایرون در کنار یکدیگر دربارهی علم، روح، الکتریسیته و مرگ بحث میکردند و حتی مسابقهای برای خلق داستانی ترسناک گذاشته بودند. شلی در ابتدا هیچ ایدهی مشخصی نداشت، اما یک خواب شدید و تکاندهنده مسیر داستان را برایش روشن کرد: تصویری از موجودی زنده که از اجزای مرده ساخته شده بود و حرکت میکرد. این رؤیا، همراه با تجربهی سوگ و فقدان فرزندانش، شلی را به خلق اثری رساند که نهتنها یک داستان ترسناک، بلکه تأملی عمیق بر خلقت، مسئولیت، تنهایی و پیامدهای علمی–اخلاقی است؛ داستانی که هنوز پس از دو قرن، قدرت تاثیر گذاری خود را حفظ کرده است.
زندگی مری شلی خود بهاندازهی رمانش سرشار از تناقض، فقدان و شگفتی است. او دختر مری ولستونکرافت، از نخستین فمینیستهای تاریخ و ویلیام گادوین، فیلسوف رادیکال عصر خود بود؛ کودکیاش در سایهی مرگ مادر و در میان کتابها، ایدهها و بحثهای فلسفی پدرش گذشت. شلی در نوجوانی با پرسی بیش شلی گریخت، طرد اجتماعی را تجربه کرد و در فاصلهای کوتاه با مرگ فرزندانش، خودکشی خواهر ناتنیاش و مرگ همسرش روبهرو شد. این زنجیرهی فقدان، مفهوم «آفرینش و نابودی» را نه بهصورت انتزاعی، بلکه بهعنوان تجربهای زیسته در جان او نشاند. شاید به همین دلیل است که فرانکنشتاین نه خیالپردازی علمی صرف، بلکه سوگنامهای فلسفی دربارهی تولد، مسئولیت و رهاشدگی است؛ رمانی که از ذهن نویسندهای جوان برآمد، اما سنگینی تجربهای عمیقاً بالغ را بر دوش میکشد.
هارولد بلوم تراژدی فرانکنشتاین را از ناکامی اخلاقی و بیتوجهی به مسئولیتش میداند، نه از قدرت علمی یا خلاقیتش. [۱]
جورج لوین فرانکنشتاین را بازتابی از اسطورههای کهنی چون «فاوست» و «پرومته» میداند؛ آینهای که مرزهای جاهطلبی انسان، روح سرکشی مدرن و پیامدهای اخلاقی آنها را به پرسش میکشد. [۲]
آن ملور معتقد است که ویکتور با تصاحب نقش تولیدمثل، عملاً زنان را از چرخهی خلقت حذف میکند؛ او موجودی مرد میسازد و از ساختن موجود مؤنث خودداری میکند، و این بهزعم ملور یکی از هولناکترین ابعاد رمان است: رویای یک جامعهی تماماً مردانه. [۳]
بسیاری از منتقدان گوتیک، آن را یکی از نخستین آثاری میدانند که علم را جایگزین ماوراءالطبیعهی ترسناک کرد و ژانر علمیتخیلی را بنیان گذاشت.
شما میتوانید جملات معروف کتاب فرانکنشتاین را، که از روی ترجمهی محسن سلیمانی توسط خوانندگان آن گردآوری شده است، در طاقچه بخوانید.
فرانکنشتاین از تأثیرگذارترین رمانهای تاریخ ادبیات است: نخستین رمان بزرگ علمیتخیلی، یکی از ستونهای ادبیات گوتیک مدرن و متنی که مرز میان ادبیات، علم و فلسفه را جابهجا کرد. پرسشهای اخلاقی آن هنوز کاملاً معاصر است.
رمان فرانکنشتاین الهامبخش آثار ادبی و فرهنگی بیشماری بوده است. شخصیت مخلوق و پرسش بنیادینِ مسئولیت اخلاقی در برابر آفرینش، زمینهساز شکلگیری بسیاری از مفاهیم مدرن علمیتخیلی شد. یکی از مهمترین آنها «عقدهی فرانکنشتاین» (Frankenstein Complex) است که آیزاک آسیموف مطرح کرد؛ اصطلاحی برای اشاره به ترس انسان از موجودات مصنوعی و بیمِ پیامدهای دخالت در فرایند خلقت؛ ترسی که ریشه در بیاعتمادی انسان نسبت به مخلوقاتی دارد که ممکن است روزی از کنترلش خارج شوند. همین رویکرد در تفسیرهای جدیدتر نیز ادامه مییابد؛ چنانکه یووال نوح هراری در بحث «پیشگویی فرانکنشتاین» (Frankenstein Prophecy) نشان میدهد شلی بهنوعی خطرات اخلاقی فناوریهای نوین، زیستمهندسی و هوش مصنوعی را پیشبینی کرده بود و هشدار میدهد که بدون مسئولیتپذیری، پیشرفت علمی میتواند پیامدی فاجعهبار داشته باشد.
علاوه بر این، فرانکنشتاین الهامبخش خلق بسیاری از شخصیتها و آثار کلاسیک گوتیک و ترسناک شد، از جمله دراکولا اثر برام استوکر و داستان «پروندهی عجیب دکتر جکیل و آقای هاید» که به پیچیدگیهای روان انسان و کشمکش دائمی میان خیر و شر میپردازند. مفهوم «مخلوقِ طردشده» و ایدهی «دیگریِ هیولایی» در فرهنگ عامه، سینما، کمیک، تئاتر و طنز بارها بازآفرینی شده و همچنان یکی از پُرقدرتترین نمادهای ترس از تکنولوژی و پیامدهای کنترلناپذیر دانش باقی مانده است.
در ادبیات معاصر نیز این روایت بارها بازخوانی شده؛ از جمله در شعر «سخنرانیهایی برای دکتر فرانکنشتاین» (Speeches for Doctor Frankenstein – ۱۹۶۶) اثر مارگارت اتوود که در آن مخلوق بهعنوان «آینهی خالق» سخن میگوید و بارِ اخلاقی تراژدی بر دوش ویکتور گذاشته میشود. اتوود، بر خلاف روایت کلاسیک، بر استقلال نهایی هیولا تأکید میکند و نشان میدهد که مخلوق، نه شرور ذاتی، بلکه نتیجهی بیمسئولیتی خالق است.
اقتباس جدید گیرمو دلتورو از فرانکنشتاین (۲۰۲۵) نیز نشان میدهد که این رمان همچنان ظرفیتِ بازخوانی عمیق دارد. دلتورو بهجای تأکید بر وحشت، بر رابطهی تراژیک خالق و مخلوق تمرکز میکند و هیولا را موجودی رنجکشیده و انسانی نشان میدهد. در این خوانش، فرانکنشتاین داستانی دربارهی تنهایی، طردشدگی و مسئولیتگریزی انسان میشود؛ برداشتی که استمرار قدرت و اهمیت رمان شلی را در قرن بیستویکم تأیید میکند.
به این ترتیب، میراث فرانکنشتاین فراتر از یک رمان گوتیک باقی مانده و به متنی بدل شده که همچنان در مرکز مباحث اخلاقی، فلسفی و تکنولوژیک عصر مدرن حضور دارد. [۴]
فرانکنشتاین بیش از آنکه داستان یک هیولا باشد، آینهای است که انسان مدرن ناچار است در آن به چهرهی خود نگاه کند. مری شلی با پیوندزدن علم، اسطوره، اخلاق و احساس، متنی آفریده که از زمانهی خود فراتر رفته و هنوز با پرسشهای معاصر ما سخن میگوید: مسئولیت خالق در برابر مخلوق چیست؟ مرز پیشرفت کجاست؟ و چه زمانی جاهطلبی به فاجعه بدل میشود؟ ماندگاری فرانکنشتاین نه در ترس، بلکه در همین ناتمامبودن پاسخهاست؛ رمانی که خواننده را رها نمیکند، بلکه وادارش میسازد همچنان دربارهی انسان، قدرت و پیامدهای انتخابهایش بیندیشد.
طاقچه پلی است به دنیای بیکران کتابهای الکترونیکی و صوتی؛ جایی که هر داستان، دری به جهانی تازه میگشاید. در فروشگاه طاقچه، با چند کلیک میتوانید کتاب دلخواهتان را بخرید و هر لحظه و هر کجا، از خواندن یا شنیدن آن لذت ببرید.
منابع
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه