نویسنده: احمد شاملو
انتشارات: انتشارات مازیار

به تاریخ ادبیات جهان و ایران که نگاه میکنیم، علاوه بر داستانهای عاشقانهای که هر شاعر یا نویسندهای خلق کرده است، به داستانهای عاشقی خودِ شاعران یا نویسندگانی که چند صباحی معشوقی برای خود داشتهاند، نیز برمیخوریم؛ سیمون دوبوار و ژان پل سارتر، ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد، آیدا و شاملو. رابطهی عاشقانهی این زوج اخیر که به ازدواج ختم شد، چهل سال ادامه داشت و اگر شاملو فوت نشده بود، هنوز هم میتوانست ادامه داشته باشد. در یادداشت پیشِ رو میخواهیم بخشهایی از داستان آیدا و شاملو را روایت کنیم؛ عشق آیدا به شاملو، علیرغم اختلاف سنیشان، و عشق شاملو به آیدا، با وجود روحیات و عواطف مبارزهجویانه و انقلابی آن سالهای دههی چهلِ شاملو، هنوز هم نقل محافل و مطالب است و مردم هم از آن سخن میگویند.

آیدا سرکیسیان، «مونس بدترین دوران زندگی احمد شاملو» (منوچهر آتشی، ۱۳۸۱: ۱۳۰) بود. آیدا آنطور که خودش در مصاحبههایش روایت میکند، با احمد شاملو آشنا شده و مجلهی کتاب هفته را (که شاملو منتشر میکرده) میخوانده است.
آیدا سرکیسیان متولد کرمانشاه است و تباری ارمنی دارد و تحصیلات دانشگاهی ندارد. همانگونه که در سالشمار زندگی شاملو در سایت رسمی احمد شاملو میبینیم، آیدا و شاملو همدیگر را در حدود سال ۱۳۴۱ یعنی پس از جدایی شاملو و توسی حائری میبینند و آشنا میشوند. اما چیزی که آشکار است و از شعرهای شاملو، آنهایی که پس از آشنایی با آیدا سروده است، درمییابیم که محتوای عاشقانهای پیدا کرده است؛ عشقی که دیری نمیگذرد و در محافل ادبی زبانزد میشود. بعدتر آیدا در نگارش کتابی با شاملو مشارکت میکند. کتاب آیدا و شاملو با عنوان «کتاب کوچه» که فرهنگ عامیانهی مردم ایران است، در طول سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۸۰ بهمرور جلدهای مختلف آن چاپ و منتشر میشد. همچنین ناگفته نماند که شاملو وی را میراثدار آثار خود دانسته است.
در پژوهشی که سعید پورعظیمی در کتاب «بام بلند همچراغی» (گفتوگو با آیدا دربارهی احمد شاملو) انجام داده، آیدا بهطور مفصل توضیح میدهد که چطور با شاملو آشنا میشود. در این روایت آیدا از همسایهبودن با مادر شاملو میگوید و اینکه چطور برای بار نخست شاملو را میبیند. پورعظیمی در کتاب «من بامدادم سرانجام» (مجموعه مقالات دربارهی احمد شاملو) هم دربارهی شاملو و آیدا سخنانی را گرد آورده است.
احمد شاملو متولد ۲۱ آذر ماه ۱۳۰۴ بود و آیدا سرکیسیان زادهی ۲۳ آبان ۱۳۱۸. شاملو اولین بار در سال ۱۳۲۶ با بانو اشرفالملوک اسلامیه در تهران ازدواج میکند و صاحب چهار فرزند میشود؛ در سال ۱۳۳۵ پس از جدایی از اشرفالملوک با دکتر طوسی حائری ازدواج میکند. در نهایت در سال ۱۳۳۹ از او هم جدا میشود. داستان عشق آیدا و شاملو از فروردین سال ۱۳۴۱ آغاز میگردد. آیدا که سومین همسر شاملو بود، ۱۴ سال با هم اختلاف سنی داشتند. مسئلهای که از نظر آیدا اهمیتی نداشت و در مصاحبهاش با احمدی میگوید وجوه مشترک بین او و شاملو این اختلاف سنی را بیاهمیت میکرد. علاقه به موسیقی کلاسیک و اهل کتاببودن هر دو باعث شد در سال ۱۳۴۳، یعنی آیدا در ۲۴سالگی و شاملو در ۳۸سالگیاش پس از دو سال آشنایی با یکدیگر، با هم ازدواج کنند. بنا به گفتهی آیدا، ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ اتفاقی همدیگر را میبینند. ضمن آنکه او اولش نمیدانسته که شاملو شاعر و نویسنده و محقق است. (احمدی، ۱۳۸۱: ۶۱۰) اما پس از ازدواج، شیفتهوار تا پایان زندگی شاملو در کنارش زندگی میکند.
همان گونه که آیدا در مصاحبههایش میگوید و دیگرانی که شاملو را خوب میشناختند، آیدا نقش بسیار مهمی را در زندگی شاملو ایفا کرده است. محمد شمس لنگرودی در مصاحبه با رضا خندان میگوید: «آیدا برای او امکانی بود تا ذهنیت خودش را از طریق او بیان کند.» (۱۳۸۱: ۳۳۶) درواقع آن سالهای دههی چهل که شاملو شعرهای زیادی برای آیدا میسراید، مورد هجوم و انتقاد تند عدهای قرار میگیرد که از شاعر صرفاً سیاسیگوییاش را انتظار دارند و اینکه متعهدانه در توصیف طبقهی کارگر شعر بگوید. حال آنکه در فرانسه، لویی آراگون، شاعر مقاومت، شعری برای الیزا میسراید و سرود ملی و مقاومت مردم کشور فرانسه میشود؛ «و چشمان تو چنان ژرفاند که رؤیاهایم را در آن گم میکنم.» (همان)
به باور احمدی و برخی منتقدان آثار شاملو، وی دفترهای شعر آهنگهای فراموششده، آهنها و احساس و قطعنامه را سروده بود و بعد با حضور آیدا در زندگیاش درخشانترین شعرهای عاشقانهی فارسی را برای آیدا میسراید. در واقع علاقهمندی شاملو به آیدا باعث تغییر و دگرگونیای در سبک و کیفیت شعرش میشود، که در آثار پیش از آن دیده نمیشد و میتوان گفت اینها تأثیر مطلوب عشق است. (احمدی، ۱۳۸۱: ۶۱۰-۶۱۱)
آیدا وقتی با شاملو ازدواج میکند، از وضع مالی خوبی برخوردار نبودند و علیرغم تلاشهای شاملو در نوشتن و انتشار کتاب هفته یا کارهای دیگر، جلویش را میگرفتند و اجازهی کار به او نمیدادند. از این رو دوستان و «انسانهای مهربان و دریادلی همچون پرویز شاپور، دکتر غلامحسین ساعدی و دکتر اکبر ساعدی» و خواهر و پدر و مادر آیدا به آنها کمکهای زیادی میکردند. اما این وضعیت فقر، بلکه زیر فقر برای آیدا مهم نبوده و بنا به گفتهی خودش حفظ شاملو هدف اصلی او در این زندگی مشترک میشود. به همین دلیل آیدا تلاشش را میکند تا شاملو را تشویق کند، پر و بالش بدهد و دلگرمش کند. حتی این هدفِ حفظ شاملویی که از نظر آیدا داشت از دست میرفت، آنقدر اهمیت پیدا کرد که گویی همچون یک مادر وظیفهی مراقبت از وی را بر عهده گرفته است. (احمدی، ۱۳۸۱: ۶۱۱-۶۱۲)
آیدا از همان آغاز زندگی مشترکش با شاملو به این نتیجه رسیده بود که چون عاشق شاملوست باید او را حفظ کند. در مصاحبهاش با احمدی میگوید: «ببینید من ارزشهای والا و روح بزرگی در شاملو دیدم و برای حفظ او و آفرینشهایش به سوی هدفم پیش رفتم. این آدم یک عمر رنج کشیده و لطمه خورده، با نامردمیهایی مواجه شده و هر تلاشی کرده آخر به گِل نشسته، شما عاشقِ او هستید. تنها سعی شما این است که کاری کنید که این ارزشها مجال بروز پیدا کند؛ این آدم هرچه بایستهتر پرواز کند و اوج بگیرد، مسائل دیگر نه اینکه اهمیت ندارد، دیگر مطرح نیست.» (احمدی، ۱۳۸۱: ۶۱۳)

شاملو تا پیش از ازدواج با آیدا، دفترهای شعر آهنگهای فراموششده، آهنها و احساس و قطعنامه را سروده بود؛ اما بعد از آن عاشقی و علاقهی وافرش به آیدا که سرانجام به ازدواج منجر شد، دفترهای آیدا، درخت و خنجر و خاطره، و آیدا در آینه را گردآوری و منتشر کرد. دفترهای شعری که سرشار از عاشقانههای شاملو بود و از سطح کیفی بالایی در مقایسه با دفترهای پیشینش برخوردار بود. به باور برخی منتقدان، این شعرها محصول رابطهی عاشقانهی آیدا و شاملو است که اینچنین صادقانه بر زبان شاعر بزرگ ما جاری گشته است. شاملو در بین شاعران به صراحت و صداقت گفتار شهره بود، بنابراین انعکاس رابطهی عاشقانهاش با آیدا، با واکنشهای زیاد و بعضاً متناقضی روبهرو شد.
در اینجا بخشی از یک شعر عاشقانه شاملو برای آیدا را برای نمونه میآوریم:
و چشمانت راز آتش است
و عشقت پیروزی آدمیست
هنگامی که به جنگ تقدیر میشتابد
و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریز از شهر
که به هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم میکند

برگزیدن جملات عاشقانهی احمد شاملو خطاب به آیدا کار بسیار دشواری است و آوردن همهی آنها در اینجا فضای زیادی میطلبد. در ادامه چندین جملهی وی را از کتاب نامههای شاملو به آیدا با عنوان «مثل خون در رگهای من برگزیدیم» برای نمونه میآوریم:
«… تو طلوع کردی و عشق باز آمد، شعر شکوفه کرد و کبوتر شادی بالزنان بازگشت، تنهایی و خستگی بر خاک ریخت. من با توام، و آینههای خالی از تصویرهای مهر و امید سرشار میشوند.»
«تو را دوست دارم و تمام ذرات وجود من با فریاد و استغاثه تو را صدا میزند. آن آینه که من میجستم تا بتوانم نقش وجودم را در آن تماشا کنم تویی. با همهی روحم به هر نگاه و هر لبخند تو محتاجم»
«تو شعر را به من بازآوردهای. تو را دوست میدارم و سپاست میگزارم. خانهی فردای ما خانهیی است که در آن، شعر و موسیقی در پیوندی جاودانه به ابدیت چنگ میاندازد.»
«دیوانهوار منتظرم که صدایت را بشنوم. دیوانهوار منتظرم که خطت را ببینم. تو را دوست دارم و هزار بار دوستت دارم. یادت نرود آیدای من.»
در پاسخ به این پرسش که چرا شاملو به آیدا میگفت خدای کوچک من میتوان به این نامه که عنوان «آیدا! تو مثل یک خدا زیبایی» اشاره کرد:
«آیدای من! تو بیشتر برای قلبت دوستداشتنی هستی. تو را برای آن دوست می دارم که «خوبی». برای آنکه تو جمع زیبایی روح و تنی. و بدین جهت است که میگویم هرگز نه پیری و نه … نخواهد توانست از زیبایی تو بکاهد… چراکه هرچه تنت زیر فشار سالها در هم شکسته شود، روح زیبای تو زیباتر خواهد شد و بدینگونه هرگز از آنچه امروز مجموع این زیبایی است نخواهد کاست. خدای کوچولو! مرا توی بازوهایت، توی بغلت جا بده. مرا زیر پاهایت، روی زمینی که بر آن قدم گذاشتهای، جا بده.»
«با تمام امیدها، با تمام ذراتم، به تو عشق می ورزم. اگر خدایی وجود میداشت، تنها دعای من به درگاهش این بود که: «آیدا را خوشبخت کن، تا من به اوج والاترین سعادتها رسیده باشم!»
«افسوس. چشمهای تو که مثل خون در رگهای من دوید، یکبار دیگر مرا به زندگی بازگرداند.»
بخشی از کتاب صوتی مثل خون در رگ های من را بشنوید.

مثل خون در رگ های من
نویسنده: احمد شاملو
گوینده: میکائیل شهرستانی
انتشارات: رادیو گوشه
به نظر میرسد خیانت شاملو همان ماجرایی است که یدالله رؤیایی تعریف میکند و میگوید به اتفاق احمد شاملو به ایتالیا سفر کرده بودیم و آنجا با مصرف مواد مخدر و زیبارویان فرنگی وقت میگذراندیم. اما وقتی شاملو منکر این قضایا میشود و داستان را به طریقی دیگر تعریف میکند؛ اینکه شبها با یک نگهبان گورستان به نام لوئیجی آشنا میشود و شبها همراه با او، قدمزنان و شوریدهسر، فریاد میزده که آیدای من کجاست، بهنوعی میخواسته خود را از این اتهام تبرئه کند. اما رؤیایی باور نمیکند و به کنایه به شاملو میگوید که «قضیهی این لوئیجی چیست که ما ندیدیمش؟ و شاملو هم گفته بوده منظورش لوئیجی پیراندلو بوده است.» (وکیلی، بیتا)
به روایت خسرو پارسا، پزشک شاملو، «آن کسی که شاملوی شما را تاکنون زنده نگاه داشته بود آیدا بود. بدون آیدا، شاملو سالها پیش از بین رفته بود. و بدون عشق او به آیدا و عشق آیدا به او دهها سال پیش.» آیدا از همان ابتدا که وارد زندگی شاملو شد تا پایان عمر شاملو که سالهای اخیر را در بستر بیماری سپری میکرد، همیشه یار و یاور و هواخواه و مشوق شاملو بوده است، و هیچگاه از وضعیت فقر و بیپولی یا حتی بیماری شاملو گلهمند نبوده است. آیدا که چهل سال با شاملو زیست، تماماً خود و عشقش را به شاملو بخشیده بود. آیدا همیشه از زندگی با شاملو با غرور و افتخار سخن میگوید.
بنا به گفتهها در مصاحبهها با آیدا، شاملو از سال ۱۳۶۸ آیدا و عسکری پاشایی را سرپرستان مادامالعمر نظارت بر چاپ و نشر آثار خود تعیین میکند. آیدا پس از مرگ شاملو ادارهی این امر مهم را بر عهده میگیرد. همچنین در سال ۱۳۹۰ مؤسسهی فرهنگی ـ پژوهشی الف. بامداد از سوی آیدا و چند نفر دیگر به ثبت میرسد، مؤسسهای که ادارهی وبسایت رسمی احمد شاملو و نیز نظارت بر چاپ و انتشار آثار شاملو را بر عهده دارد.
احمدی در مصاحبهاش با آیدا به نامهای اشاره میکند که شاملو به آیدا نوشته و جملات آن نامه به گونهای است که شاملو با نگاهی از بالا با آیدا رفتار میکرده و گویی در برابر عشق آیدا، او عاشق خود و علایق خودش است. اما آیدا این نوع برداشت از علاقهی شاملو به خود را قبول ندارد و میگوید: «شما برداشت درستی از نامه نکردید، چون فقط شروع آن را خواندهاید. او که سر من منت نگذاشته.» (احمدی، ۱۳۸۱: ۶۱۴)
یا ابراهیم گلستان در یکی از مصاحبههایش (در بخشی از کتاب نوشتن با دوربین: مصاحبه با پرویز جاهد) به این موضوع اشاره میکند که احمد شاملو به همسر دومش یعنی توسی حائری ظلم کرده است و توسی او را از خانهاش بیرون کرده است. درحالیکه آیدا آن را رد میکند و میگوید گلستان درکی از زندگی سخت شاملو نداشته که او را چنین قضاوت کرده است.
به باور یکی از منتقدان شاملو، تصویر عاشقپیشهای که از شاملو بهدنبال ازدواجش با آیدا به دست داده میشود، با شخصیت واقعی شاملو با این سطح از عواطف و احساسات شدید میانهای ندارد و بیشتر «برخوردش با جنس زن بسیار مردسالارانه بوده و برداشتش دربارهی روابط صمیمانهی خودش کمابیش با خودشیفتگی پهلو میزده است.» (وکیلی، بیتا)
همچنین، برخی روایتها و گمانهزنیها که بیشتر بر شهادت خویشاوندان توسی حائری و مقایسهی تاریخها و گفتههای پراکنده استوارند، این احتمال را مطرح میکنند که آشنایی آیدا سرکیسیان و احمد شاملو پیش از جدایی رسمی شاملو از همسرش رخ داده باشد. در این روایتها آمده که آیدا در دورهای بهواسطهی همسایگی یا رفتوآمد به خانهی شاملو و توسی حائری با آنان آشنا شده و همین تماسهای روزمره زمینهی شکلگیری رابطهای نزدیکتر را فراهم کرده است. اختلاف میان تاریخهایی که آیدا بعدها برای نخستین دیدار با شاملو ذکر کرده نیز از نگاه برخی میتواند نشانهای از تلاش برای دورکردن این آشنایی از شائبهی همزمانی با زندگی زناشویی شاملو باشد. با این همه، باید تأکید کرد که این برداشتها بر پایهی روایتها و قرائن غیرمستقیم شکل گرفتهاند و بنابراین در حد گفتهها و تحلیلهای احتمالی باقی میمانند.
مسعود احمدی در مصاحبهای با آیدا از همان ابتدا تلاش میکند علت رابطهی عاشقانهی این دو را از زبان آیدا بفهمد. از این رو پرسشهایی را مطرح میکند که به شناخت شخصیت هر دو نفرشان کمک میکند. مثلاً با توجه به اختلاف سنی آن دو، مصاحبهکننده میپرسد چطور با این مسئله کنار آمدید؟ و آیدا در پاسخ میگوید: «شاملو خیلی پرشور و فعال بود و جذبهی عجیبی داشت. در عوض پرشورترین و شوریدهترین عاشقان بودیم. … شخصیت و منِ غولآسایی داشت. برای همین بهش میگفتم غول زیبای من. منتها منش او با من طوری نبود که احساس کنم زیر سلطه و قدرت او هستم. زیر نفوذ شخصیتش بودم نه سلطه و قدرتش. او میخواست به خودش فائق آید نه به دیگران. … از ایشان چیز یاد میگرفتم. خوشم میآمد که آنقدر باشکوه و باابهت است و مرا تحت تأثیر قرار میدهد. … صدای جادویی و هیکل و هیبت؛ همه چیز او فراتر از دیگران بود. من دیگر چه میخواستم؟ شاملو انسان باشکوهی بود.» (احمدی، ۱۳۸۱: ۶۱۶-۶۱۷) مصاحبه با آیدا همسر احمد شاملو فقط به این یک مصاحبه ختم نمیشود. در سال ۱۳۹۹ سعید پورعظیمی پنجاه گفتوگوی مفصل با آیدا انجام داد و به همراه عکسهایی در کتابی با عنوان بام بلند همچراغی از سوی فرهنگ نشر نو منتشر کرد. مصاحبهای که آیدا با صراحت و صداقت از لایههای مختلف زندگیاش با شاملو بیان کرده است که به شناخت بیشتر شاملو کمک بسیاری میکند.
احمد شاملو با نام شعری ا. بامداد، از جمله شاعران نوگرایی بود که در هر دهه از زندگی خود، تاریخ و زمانهی آن دهه را در شعرش انعکاس داده است. دههی چهل همچون جوان شوریدهی عاشق، دههی پنجاه جوانی شورشی و انقلابی و دهههای بعد که با شعرهایی مثل در آستانه به آستانهی مرگ میرسد و به هستی انسان میپردازد. همانطور که در این یادداشت بدان پرداختیم، شاملو پس از آشنایی با آیدا در عواطف و احساساتش تغییر و دگرگونیهایی پیدا میشود و شعرهایی میسراید که با قبل از آن متفاوت است؛ شعرهای عاشقانهای که بدون شک محصول رابطهی عاشقانهای است که میان او و آیدا شکل میگیرد. در این یادداشت تلاش کردیم پیرامون رابطهی عاشقانهی شاملو و آیدا سخن بگوییم و از ابعاد مختلف به این مسئله نگاهی بیندازیم.
منابع
آتشی، منوچهر (۱۳۸۱) «مرگ انسان، زندگیِ باران: در ستایش جان احمد شاملو»، در: نامهی کانون نویسندگان ایران، گردآورنده علیاشرف درویشیان با همکاری کمیسیون فرهنگی، تهران: نشر آگاه.
احمدی، مسعود (۱۳) «اسطورهی شاملو به روایت آیدا»، بامداد همیشه: یادنامهی احمد شاملو، تهران: انتشارات نگاه.
پارسا، خسرو (۱۳۸۱) «بر پیکر شاملو»، در: نامهی کانون نویسندگان ایران، گردآورنده علیاشرف درویشیان با همکاری کمیسیون فرهنگی، تهران: نشر آگاه.
خندان، رضا و محمد شمس لنگرودی (۱۳۸۱) «گفتوگو با محمد شمس لنگرودی، رضا خندان (مهابادی)»، در: نامهی کانون نویسندگان ایران، گردآورنده علیاشرف درویشیان با همکاری کمیسیون فرهنگی، تهران: نشر آگاه.
شاملو، احمد (۱۳۹۸) مثل خون در رگهای من: نامههای احمد شاملو به آیدا، چاپ بیستوچهارم، تهران: نشر چشمه.
وکیلی، شروین (بیتا) «گفتار هفتم: آیدا و عشق کامل؟»، سوشیانس.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه