لوگو طاقچه
گردونه تولد 11 سالگی طاقچه
نقد کتاب ابله

نقد کتاب ابله؛ تقابل معصومیت و جنون در شاهکار داستایفسکی

1 بازدید

داستایفسکی پس از پایان بخش اول رمان «ابله» در نامه‌ای به خواهرزاده‌اش سونیا می‌نویسد: «اندیشه‌ی این رمان همان اندیشه‌ی محبوب قدیمی من است، که البته چندان دشوار است که مدت‌ها جرئت آزمودنش را نداشتم؛ و اگر اکنون دست به کارش شده‌ام، بی‌تردید از آن روست که خود را در وضعی لاعلاج می‌بینم. غرض اصلی رمان تصور کردن انسان نیک حقیقی است. در جهان کاری از این دشوارتر نیست، خصوصاً امروزه روز.»[۱].

به‌جرئت می‌توان گفت داستایفسکی برای هیچ کدام از رمان‌هایش به این وضوح توصیف و تشریح ارائه نداده است. حتی او در ادامه‌ی نامه، شخصیت اصلی رمان را با نمونه‌های مشابه، «دن ‌کیشوت»، «پیکویک» و «ژان‌والژان» در ادبیات جهان مقایسه می‌کند تا نشان دهد که چه ویژگی‌ در آن‌ها موجب برانگیخته‌شدن «همدلی و ترحم» خواننده است، اما در نهایت می‌نویسد: «در قهرمان من چیزی از این دست نیست، به هیچ‌روی، و من سخت بیمناکم که هیچ توفیقی به دست نیاورد.» چرا «انسان نیک حقیقی» بیم شکست را در داستایفسکی برانگیخت؟ جواب به ظاهر ساده است: چون چنین انسانی وجود ندارد. اما برای رئالیست بزرگی چون او، شخصیت‌ها باید به نمونه‌های واقعی و قابل باور شبیه باشند، از این رو، «پرنس میشکین» همان انسان نیک حقیقی را با خصلت‌های حقیقی و قابل باور در رمان «ابله» ابداع کرد؛ رمانی که با وجود حجم زیاد و خط‌های فرعی متعدد، نویسنده‌ی آن معتقد بود بخش بزرگی از افکاری که قصدش را داشت، نتوانسته در رمان بیان کند.

در این یادداشت از وبلاگ طاقچه، به‌طور مفصل به زوایای مختلف این شاهکار بزرگ داستایفسکی می‌پردازیم.

خلاصه رمان ابله

ابله

نویسنده: فئودور داستایفسکی

مترجم: نسرین مجیدی

انتشارات: نشر روزگار

رمان «ابله» از آن رمان‌هایی است که راه را بر هرگونه خلاصه و توصیف می‌بندد. مضمون اصلی با تعداد انبوهی از ماجراهای جنبی همراه است که هر کدام به نوبه‌ی خود به تحول مضمون اصلی و گسترش داستان یاری می‌رسانند. قهرمان آن، «لِف نیکولایویچ میشکین» (پرنس میشکین)، جوان اشرافی و مبتلا به بیماری صرع است که پس از دوران درمان طولانی در سوئیس، به سن‌پترزبورگ بازمی‌گردد. در مسیر بازگشت و در کوپه‌ی قطار درجه‌ی سه با فردی به نام «راگوژین» آشنا می‌شود؛ شخصیتی که به قول راوی: «اگر آن‌ها می‌دانستند که زندگی‌شان تا چه میزان به یکدیگر وابسته است در شگفت می‌شدند.» در سن‌پترزبورگ، میشکین به خانه‌ی «ژنرال یپانچین» راه می‌یابد و مورد لطف او و خانواده‌اش قرار می‌گیرد. میشکین در خانه‌ی ژنرال با دیدن عکسی از «ناستاسیا فیلیپونا»، زنی زیبا و دلفریب که قرار است با منشی ژنرال «گانیا» ازدواج کند، آشنا می‌شود و رنجی پنهان را در چهره‌ی او تشخیص می‌دهد. ناستاسیا، سرنوشتی اندوهگین دارد؛ او دختر مالک ورشکسته‌ای است که در کودکی والدینش را از دست داده و مردی به نام «توتسکی» سرپرستی او را به عهده گرفته است، اما توتسکی او را به معشوقه‌ی خود بدل می‌کند. باوجوداین، ناستاسیا زنی هوشمند، آزاده و سرشار از قریحه است؛ زنی که هم از مدت‌های پیش «راگوژین» در سودای او بوده و هم، اکنون «میشکین» را دلبسته‌ی خود کرده است.

در این میان، «آگلایا» -دختر ژنرال- نیز به میشکین دل‌می‌بازد، اما پرنس بیشتر تمایل دارد از سر رحم و شفقت با ناستاسیا ازدواج کند؛ پرنس میشکین، به ناستاسیا احساسی عمیق با آمیزه‌ای از عشق و ترحم دارد. در جایی خطاب به او می‌گوید: «شما رنج فراوان کشیده و از این جهنم دست‌نخورده خارج شده‌اید.» ناستاسیا نیز به توجیه اینکه میشکین قلب و درونی پاک دارد و ازدواج با او منجر به تباه‌شدنش می‌شود، چراکه معتقد است توتسکی (پدرخوانده) نباید مسبب «سیه‌روزی یک کودک» شود، از ازدواج با او امتناع می‌ورزد. سادگیِ پرنس میشکین برای شخصیت‌های داستان همچون صفات کودکانه و در نهایت مانند یک «ابله» جلوه می‌کند. در جریان کش‌وقوس‌های داستان، ناستاسیا اگرچه تا پای محراب برای ازدواج با پرنس میشکین می‌رود، ولی در واپسین لحظات به آغوش عاشق پیشین خود «راگوژین»، که نقطه‌ی مقابل اخلاقی میشکین است، می‌گریزد. راگوژین، ناستاسیا را به خانه می‌برد و از سر حسادت او را می‌کشد. پرنس و راگوژین شبی را با هم در کنار جسد زن به سر می‌برند. در نهایت راگوژین به جرم قتل زندانی و میشکین، پریشان‌تر از پیش به سوئیس بازمی‌گردد.

تحلیل و نقد کتاب ابله

رمان «ابله» این پرسش را بررسی می‌کند که معصومیت اخلاقی ژرف و کامل چگونه است؟ و آیا ممکن است این معصومیت، «حماقت»، «ساده‌دلی» و یا «بلاهت» تلقی شود؟ شخصیت اصلی رمان، «پرنس میشکین»، انسانی کاملاً پاک است که مورد تحسین و ستایش دیگر شخصیت‌ها قرار می‌گیرد، اما اغلب به‌عنوان یک «ابله»، یک آدم با صفات کودکانه، توصیف می‌شود. مضامین و گفتمان‌های حاکم بر اثر نشان می‌دهد این توصیف از پرنس به‌عنوان ابله، اشتباه و به دور از شخصیت واقعی وی است، زیرا شخصیت او بسیار بصیر، پاک‌دل و به دور از قضاوت‌کردن‌های معمول است. او در هر چیز دنبال «زیبایی» می‌گردد. معصومیت اخلاقی شاهزاده، به عوض نوعی حماقت، در حقیقت بُعدی از «خرد عمیق» در برابر زشتی و پلشتی‌ها زندگی است. به عبارتی، شخصیت‌های پیرامون میشکین توانایی درک «معصومیت» به مثابه‌ی شکلی از خرد را ندارند و رفتار و اندیشه‌های وی را به اشتباه نوعی حماقت در برابر زندگی عنوان می‌کنند.

«ادوارد هلت کار» در تبیینی نادر و با پیش‌فرض قراردادن دو درک اخلاقی متفاوت در غرب و روسیه، آرمان اخلاقی میشکین را نوعی «رستگاری متجلی در رنج» عنوان می‌کند. به گفته‌ی او «آن فضیلت اعلای مسیحی که در وجود میشکین به بیان در می‌آید، در زبان روسی با کلمه‌ی اسمیرنیه توصیف می‌شود که معادلی در انگلیسی ندارد. اسمیرنیه را معمولاً به افتادگی و تحمل خواری ترجمه می‌کنند، اما این واژه معنای چشم‌پوشی و آرامش روحی را هم در خود دارد. این واژه دقیقاً متضاد مفهوم آشنای یونانی هوبریس است که به معنای غرور و گستاخی و طغیان روحی است. اسمیرنیه اساساً و ذاتاً فضیلتی منفعلانه است، این فضیلت از راه تحمل خواری و رنج به دست می‌آید، و اهمیتی که داستایفسکی برای این فضیلت قائل می‌شود معلوم می‌دارد که چرا او شخصیت‌های محبوب داستان‌هایش را گرفتار این همه رنج و عذاب می‌کند.»[۲]

از سوی دیگر، ساختار روایی رمان ابله نیز خود موضوع بحث منتقدان بوده است. داستان، در ابتدا پویا و گیرا آغاز می‌شود اما در میانه‌ی اثر گویی کنترل فرم تا حدودی از دست نویسنده خارج می‌شود. بخش اول رمان تمرکز روایی و انسجام بیشتری دارد، اما در بخش‌های دوم و سوم روایت به مفاهیم انتزاعی و غیر عینی کشانده می‌شود. به گفته‌ی «ای‌.اس‌. بایِت»، نبود زبان پیچیده و بازی‌های لفظی غنی که در دیگر آثار داستایفسکی دیده می‌شود، باعث شده برخی منتقدان ابله را از لحاظ «بافت زبانی» یک اثر ضعیف‌تر بدانند. در واقع، برخی اینگونه نقد کرده‌اند که «ابله» تنها اثر داستایفسکی است که شبکه‌ی شگفت‌انگیز و چندلایه‌ی واژگان و کنایه‌های او را ندارد[۳]. همین مسئله باعث شده تا قسمتی از ضعف اثر پدید آید. اما نکته‌ی جالب اینجاست که برخی از به ظاهر نواقص مورد انتقاد، (مانند ساختار آشفته و شخصیت‌های افراطی)، بعدها توسط منتقدان و نظریه‌پردازان معاصر به‌عنوان بخش‌های کلیدی از نبوغ داستایفسکی و بیانگر آشفتگی روانی در روسیه در نظر گرفته شدند.

از نظر مضمون نیز، رمان «ابله» به بررسی تم‌هایی چون رنج، ایمان، عشق و مرگ می‌پردازد. داستایوفسکی پرنس میشکین را به‌گونه‌ای می‌آفریند که تنها دغدغه‌ی او عشق و بخشش بی‌قید و شرط است، اما جامعه روسیه‌ی قرن نوزدهم با ارزش‌های مادی و فساد گسترده چگونه باید با چنین انسانی برخورد کند؟ «ابله» را باید روایت‌گر یک «انسان خوب» دانست که در جهانی فاسد طرد می‌شود و تجربه‌ی نزدیک‌شدن به مرگ را بازنمایی می‌کند. به‌عبارتی، پرسش بنیادین رمان این است: آیا «فضیلت مطلق» می‌تواند در دنیای واقعی پایدار بماند یا سرنوشت محتوم آن مواجهه با تراژدی است؟

نقاط قوت و نقاط ضعف ابله

نقاط قوت: از نقاط قوت رمان «ابله»، عمق روان‌شناختی شخصیت‌ها و بیان روشن تضادهای اخلاقی است. ای. اس. بایِت در نقدی که برای روزنامه گاردین به مناسبت ترجمه‌ی جدیدی از این رمان نوشته، معتقد است ابله علی‌رغم اشکالاتش، اثری مهم در ادبیات جهان است و عظمت آن در دو عنصر شخصیت پرنس میشکین و مواجهه‌ی مکرر او با مفهوم مرگ و یا زوال، خلاصه می‌شود. همچنین تم‌های فلسفی و مذهبیِ پیچیده‌ای، مانند تجلیل از عشق مسیحایی و نقد جامعه‌ی فسادزده نیز از ویژگی‌های ممتاز این رمان هستند که توسط بایت تحسین می‌شوند[۴]. البته این اثر به نسبت دیگر آثار (جنایات و مکافات و برادران کارامازوف) آن عمق فلسفی را دارا نیست، بلکه بیشتر هنرمندی داستایفسکی را در نوشتن رمان به رخ می‌کشد. لئونید گروسمان، یکی از برجسته‌ترین شارحان آثار داستایفسکی در مورد اهمیت این رمان می‌نویسد: «ابله، شاعرانه‌ترین اثر درمیان آثار داستایفسکی است و در این رمان بود که مولف، به بهترین صورت توانسته آنچه را که آن همه بدان دلبسته بوده، یعنی آفرینش یک رمان-شعر را محقق سازد. آنچه که او درباره‌ی چنین مضمونی می‌اندیشیده، آفرینش اثری است که در آن شخصیت‌ها، با واسطه‌ی نوعی سرشاری احساس که در آن، مناسبات آنان از درام بزرگ درونی‌شان پرده برمی‌دارد، از هم متمایز شوند و شاهراهی که به اندیشه‌های بزرگ در قلمرو انسان و جهان می‌رسد ترسیم شود.»[۵]

نقاط ضعف: در زمان انتشار نخست، عموماً رمان با استقبال منتقدین مواجه نشد. برخی از اولین منتقدان بر این باور بودند که رمان «ابله» روایت پراکنده و داستان‌های فرعی زیادی دارد که ارتباطی با مضمون اصلی ندارد. آن‌ها از ضعیف‌بودن «بافت زبانی» که غالباً در کارهای داستایفسکی بسیار است اما در رمان «ابله» با آن قدرت وجود ندارد، گلایه کرده‌اند. افزون بر این، پرداختن طولانی به طبیعت مسیحی پرنس میشکین برای برخی خوانندگان تا حدودی آزاردهنده به نظر می‌رسد.

شخصیت های کتاب ابله

بررسی شخصیت‌های رمان ابله

اگرچه در رمان «ابله» شخصیت‌های بسیاری حضور دارند، اما داستان حول چهار شخصیت، دو زن و دو مرد می‌چرخد:

پرنس میشکین

شخصیت «میشکین» محور اصلی رمان است؛ جوانی ساده‌دل و پاک‌سرشت که از سوی دیگران ابله خطاب می‌شود، زیرا معصومیت کودکانه و بی‌آلایش اخلاقی او با ظرافت‌های پنهان جامعه‌ی اشرافی روسیه سازگار نیست. گویی قطب‌نمای اخلاقی میشکین به‌درستی کار می‌کند و وی خوبی را در همه می‌بیند، اما این صفات تنگناهایی در روابط اجتماعی‌اش ایجاد می‌کند. به گفته‌ی «ادوارد هلت کار»، داستایفسکی شخصیت میشکین را همچون «یورودیوی»- آدم ساده‌لوحی که حماقت ظاهری‌اش بر خرد و حکمت قدرتمندان فائق می‌آید- توصیف می‌کند[۶]. یورودیوی یا «احمق مقدس، احمق پاک دل»، از جمله قدیمی‌ترین چهره‌های فولکلور ادبیات روسی است که به کرات در داستان‌های روسی تکرار می‌شود. اما پرنس میشکین دو نیای ادبی دیگر هم دارد: یکی «عیسی مسیح» و دیگری «دن ‌کیشوت». او حتی ظاهری مسیح‌وار دارد: «با قدی کمی بلند‌تر از متوسط، و موهایی بسیار بور و پرپشت، گونه‌هایش گود رفته با ریشی کم‌پشت و تیز که تقریباً سفید رنگ می‌نمود. چشمانی درشت، آبی و نگاهی نافذ داشت»[۷]. داستایفسکی هر سه مورد را در شخصیت میشکین گنجانده اما با تفاوت‌های مشخص. به‌عنوان نمونه اگرچه شخصیت ساده‌دل دن ‌کیشوت، «کمیک» به نظر می‌رسد، ولی میشکین شخصیتی «تراژیک» دارد؛ تفاوتی که داستایفسکی به‌خوبی از آن مطلع بود. میشکین «بیشتر به روحی می‌ماند که کالبد گرفته، نه به انسانی که صعود روحی کرده.»[۸]

ناستاسیا فیلیپونا

زن زیبای ثروتمندی که زندگی غمناک و پیچیده‌ای دارد. ناستاسیا تقریباً کانون اصلی تمام رخداد‌های داستان و نقطه عطفی است که همه‌ی کنش‌های رمان به او منتهی می‌شوند. او سوژه عاطفی-جنسی همه‌ی شخصیت‌های اصلی است. ناستاسیا در نوجوانی مورد آزار جنسی پدرخوانده‌اش توتسکی قرار گرفته، در جوانی در معرض ازدواج تحمیلی با منشی ژنرال قرار می‌گیرید و در ادامه سوژه‌ی عاطفی راگوژین و پرنس میشکین می‌شود. او شخصیتی شورانگیز و پرهیجان دارد که از سویی نماد قدرت مخرب اشتیاق و کشاکش هویت در جامعه‌ی فاسد و از سویی دیگر تجسم احساس عمیق اخلاقی، پاکی و گرایش به آرمان‌های متعالی و عشق است. لئونید گروسمان پرداخت شخصیت وی را از زمره‌ی بزرگ‌ترین توفیق‌های رمان «ابله» و حتی تمامی آثار داستایفسکی می‌داند.[۹]

پارفیون راگوژین

شخصیت راگوژین نقطه مقابل «پرنس میشکین» است. او مظهر هوسی بی‌اختیار و خشن است که حسادت افسارگسیخته‌اش تراژدی پایان رمان را رقم می‌زند. راگوژین، اگرچه اشراف‌زاده نیست اما ثروت زیادی به ارث برده و از این راه درصدد دستیابی به ناستاسیا است. او با میشکین تضادهای آرمانی و اخلاقی بسیاری دارد. در صحنه‌ای از رمان به قصد کشتن به میشکین حمله‌ور می‌شود و در صحنه‌ای دیگر، داستایفسکی تضاد دو شخصیت را به بهترین شکل در دیدگاه این دو به تابلوی نقاشی «مسیح مرده» هانس هولباین به تصویر می‌کشد.  

آگلایا یپانچین

آگلایا کوچک‌ترین و زیباترین دختر ژنرال و خانم یپانچین است. او باهوش، سرزنده، کمی مغرور و جاه‌طلب است. آگلایا اغلب زندگی با خانواده‌اش را خسته‌کننده می‌داند و در صحنه‌ای از رمان  قصد فرار از خانه را دارد. در جریان داستان، آگلایا به پرنس میشکین دلبسته می‌شود، اما مکرراً ادعا می‌کند که او را دوست ندارد، و حتی با جملاتی تحقیرآمیز درباره‌ی او صحبت می‌کند. در جایی از رمان او، پرنس میشکین را با «شوالیه بینوا» مقایسه می‌کند. شوالیه بینوا در اصل شعری از شاعر برجسته روس، «الکساندر پوشکین» است، اما آگلایا بخشی از شعر پوشکین را تغییر می‌دهد تا از طریق آن به عشق میشکین و ناستاسیا اشاره کند. آگلایا، همچون خود میشکین عناصری از معصومیت را با خود دارد و به دلیل هیجان ناشی از حسادت نمی‌توان میشکین را به دست آورد.

بررسی دورن‌مایه‌ی رمان

«ابله» مجموعه‌ای از تم‌های اخلاقی، الهیاتی و فلسفی را گرد خود جمع آورده تا تضاد و کشمش‌های درونی آن‌ها را عینیت بخشد: معصومیت در برابر فساد، گناه در برابر بی‌گناهی، ایمان در برابر بی‌ایمانی، خیانت در برابر عشق و در نهایت زیبایی در برابر زشتی.

عمده‌ی این مضامین حول محور شخصیت «پرنس میشکین» به‌عنوان نمادی از «انسان نیک و زیبا» و تجسم‌بخش معصومیت اخلاقی ژرف متمرکز است. رمان این پرسش بنیادین را مطرح می‌کند که این خرد عمیقِ مبتنی بر پاکی، چگونه توسط جامعه مادی‌گرا و بدبین روسیه قرن نوزدهم به منزله «حماقت» یا «ابله بودن» تلقی می‌شود. در جهانی که ارزش‌های اخلاقی و مذهبی تحت‌الشعاع پول، حرص و یک نظام مادی‌اندیش فاسد قرار گرفته‌اند، همچنین ثروت به شاخص ارزش تبدیل شده و افرادی مانند ناستاسیا به کالا تقلیل یافته‌اند، معصومیت و پاکی چه جایگاهی می‌تواند داشته باشد؟ در چنین جهانی، معصومیت میشکین به‌عنوان عقل «کودک‌صفت» و عقب‌مانده نادیده گرفته می‌شود. رمان «ابله» نشان می‌دهد قرارگرفتن چنین فردی در مرکز کشمکش‌های دنیوی، نه‌تنها او را قادر به رستگاری اطرافیانش نمی‌کند، بلکه آسیب‌پذیری‌اش را به نقطه ضعف تبدیل کرده و زمینه سقوط تراژیکش را فراهم می‌سازد.

همچنین رمان با انتقاد از سلسله‌مراتب اجتماعی ناعادلانه مبتنی بر رتبه و ثروت، اشکال مختلف شورش علیه این اقتدار را بررسی می‌کند. شورش‌ نیهیلیست‌های جوان (ایپولیت) در رمان اغلب غیر مؤثر، خودخواهانه و کودکانه به تصویر کشیده می‌شوند، درحالی‌که میشکین با تجسم اصول مسیحیت راستین (عشق، شفقت و بخشش) به شکلی از عصیان منفعلانه دست می‌زند. با این حال، عصیان‌های او نیز به دلیل بی‌رحمی و سوءاستفاده دیگران محدود می‌شوند. رمان، به‌طور ویژه شور و اشتیاق مهار نشده (مانند حسادت جنسی روگوژین و وسواس توتسکی) را به‌عنوان منبع اصلی خشونت، مرگ و گناه معرفی می‌کند. اگرچه میشکین با تحمل رنج و سرکوب خشم، الگویی مسیح‌وار از واکنش درست ارائه می‌دهد، اما این فضیلت در نهایت در برابر نیروی ویرانگر شر و فساد جامعه ناتوان می‌ماند و تراژدی پایانی رمان را رقم می‌زند؛ پایانی که نتها برای نویسنده بسیار اهمیت دارد، بلکه یکی از شاهکارترین صحنه‌های ادبی تمام دوران‌ها را رقم می‌زند؛ داستایفسکی زمانی که صحنه‌ی پایانی رمان را نوشت در نامه‌ای درباره‌ی اصول خاص ساختمان داستانش نوشت: «تقریباً سراسر رمان، به منظور تمهید لحظه‌ی پایانی به تصویر درآمده و به رشته‌ی تحریر کشیده شده است.»[۱۰]

زمان رمان

وقایع تاریخی به معنای بی‌واسطه، نقش برجسته‌ای در رمان «ابله» ایفا نمی‌کنند، باوجوداین، چندین جنبه‌ی کلیدی از زمینه‌ی تاریخی روسیه در زمان داستانی آن وجود دارد که به روشن‌شدن روایت و مضامین اثر کمک می‌کند.

زمان داستانی «ابله» در دهه‌‌ی میانی قرن نوزدهم (١٨۶١-١٨۶٢) میلادی رخ می‌دهد؛ این دهه مقارن با دوران پس از لغو نظام «رعیت‌داری» و همچنین اصلاحات عمده‌ی قانونی از جمله لغو «مجازات اعدام»- که خود یکی از موتیف‌های رمان است- توسط تزار الکساندر دوم است. این اصلاحات بزرگ اجتماعی، با وجود آزادسازی رعیت‌ها، موجی از تلاطم اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی را در پی داشت. جامعه‌ی روسیه در آن زمان درگیر مباحثات شدید ایدئولوژیک نیز بود. با اصلاحات تزاری مفاهیمی چون سوسیالیسم، نیهیلیسم، و الحاد در میان طبقه‌ی روشنفکر رواج بیشتری پیدا کرد که غالباً با نظام‌های ارزشی سنتی (مانند مذهب و سلسله‌مراتب اشرافی) در تقابل بود. داستایفسکی با نگارش این رمان در سال ١٨۶٨-١٨۶٩، تلاش کرده تا تقابل ارزش‌های سنتی و مسیحی با مادی‌گرایی و انحطاط اخلاقی جامعه مدرن را به تصویر بکشد و به اصلاحات آن دوران واکنش نشان دهد.

فضاسازی رمان

بستر رمان سراسر سنت‌گرایی و تجملات اجتماعی سن‌پترزبورگ را نشان می‌دهد: خانه‌های مجلل اشرافی، مجالس شام پرزرق و برق و حومه‌‌های شهر (از جمله پاولوفسک) فضاهای اصلی داستان هستند. البته تأکید نویسنده بیشتر بر تضاد جوی و روان‌شناختی محیط است تا جزئیات تزیینی. این فضاها نویسنده را قادر می‌سازند تا تضاد بنیادین میان آرمان و واقعیت را به شکلی ملموس تجسم بخشد؛ داستان عمدتاً در سن‌پترزبورگ و مناطق مرفه حومه مانند پاولوفسک جریان دارد، که با وجود نمای ظاهری تجمل و شکوه، یک فضای فیزیکی فاسد و آشفته را منعکس می‌کند. این محیط شهری، در دهه‌ی ۱۸۶۰ میلادی و در بحبوحه‌ی تلاطم‌های اجتماعی پس از لغو نظام رعیت‌داری و غلبه ایدئولوژی‌های جدید (مانند نیهیلیسم) قرار دارد که در نهایت، زمینه‌ساز یک فضای روانی سرشار از اضطراب، هیجانات شدید و جنون می‌شود. جوّ روانی ناپایدار، از طریق توصیف بیماری‌های جسمی و حملات عصبی شخصیت‌ها و فضاهای تاریک و بسته (نمادی از وسواس و خشونت)، تقویت می‌شود. فضاسازی رمان در نهایت به‌عنوان صحنه‌ای برای نمایش ناتوانی مطلق نیکی و خلوص در برابر فساد اجتماعی و هجوم بی‌امان شور و اشتیاق و نیروی مخرب انسان عمل می‌کند.

ابله

نویسنده: فئودور داستایوفسکی

گوینده: آرمان سلطان‌زاده

انتشارات: آوانامه

هدف و پیام‌ اصلی

هدف محوری داستایفسکی در رمان «ابله»، خلق یک «انسان کاملاً نیک و زیبا» یا یک شخصیت مسیح‌وار بود تا امکان بقا و رستگاری‌بخشی چنین آرمان نیکی را در بستر اجتماعی-ایدئولوژیک روسیه‌ی دهه‌ی ۱۸۶۰ بررسی کند. اما پیام نهایی، با یک نتیجه‌گیری تراژیک همراه است: نیکی و شفقت مطلق «میشکین» در برخورد با جامعه‌ای که غرق در مادی‌گرایی، نیهیلیسم و خودخواهی است، به نحو اجتناب‌ناپذیری شکست می‌خورد و به جای تقدیس، به‌عنوان حماقت، ضعف و بیماری طرد می‌شود. در حقیقت، رمان به‌طور قاطع نشان می‌دهد که خلوص روحانی، در غیاب ابزارهای دنیوی برای مقابله با فساد و دسیسه، محکوم به فناست و تنها به نابودی خود شخص و ویرانی اطرافیانش منجر می‌شود.

علاوه بر این، رمان هشداری شدیدی درباره‌ی قدرت مخرب شور و اشتیاق مهارنشده صادر می‌کند. شور جنون‌آمیز و مالکیت‌طلبانه (که در شخصیت‌هایی چون روگوژین تجسم می‌یابد) برخلاف عشق مسیح‌وارِ میشکین، صرفاً به خشونت و قتل می‌انجامد. در نهایت، رمان «ابله» نشان می‌دهد در جامعه‌ای که ارزش‌های معنوی فرو پاشیده‌اند و شورهای بیمارگونه بر آن حاکم‌اند، فضیلت والای اخلاقی، نه‌تنها قادر به تغییر جهان نیست، بلکه به دلیل عدم تطابق با واقعیت‌های خشن، خود قربانی می‌شود و می‌تواند «انسان کاملاً نیک و زیبا» را به جنون و انزوا بکشاند. البته نباید فراموش شود که داستایفسکی در نامه‌هایش معتقد بود که حتی نتوانسته یک‌دهم از مقصود و هدفش را در این رمان بیان کند، اگرچه اضافه می‌کرد «هنوز نوزاد سقط‌شده‌ام را دوست دارم».

روایتگری و زاویه دید

زبان داستایوفسکی در «ابله» ترکیبی از روان‌شناسی عمیق و توصیف‌های واقع‌گرایانه است؛ واقع‌گرایی که خود به «رئالیسم برتر» تعبیرش می‌کرد. روایت اصلی، توسط راوی دانای کل، اما با صداهای مختلف روایت می‌شود. به عبارتی، راوی برای توصیف موقعیت‌ها، رویدادها، افکار و کنش‌ها از یک لحن ثابت استفاده نمی‌کند، بلکه به ضرورت موقعیت، صداهای مختلف را به کار می‌گیرد تا عناصر واقع‌گرایانه را برجسته‌تر کند. «رابین فویر میلر» چهار صدای راوی را در رمان «ابله» مشخص می‌کند: «صدای گوتیک، که تکنیک‌های افشای دلبخواهی و ترس و وحشت شدید را به کار می‌گیرد؛ صدای کمیک حاکی از شعور محدود که با نوعی رمان بی‌نزاکتی ارتباط دارد؛ صدای با فاصله‌ی طنزآمیز از کنش که شایعات رایج را منتقل می‌کند؛ و صدای راوی همدل و همه‌چیزدان.»[۱۱]

همچنین زاویه‌ی دید داستان عمدتاً پیرامون تجربه‌ها و نگاه «پرنس میشکین» می‌گردد، اگرچه شخصیت‌های دیگر (از جمله ناستاسیا و راگوژین) نیز به صورت مجزا معرفی و دنبال می‌شوند، اما کانونِ روایت بر ادراک میشکین می‌چرخد. استفاده‌ از صداهای مختلف برای راوی و نیز استفاده از کانونی‌سازی‌های درونی و بیرونی به نویسنده کمک می‌کند تا عقاید، گرایش‌ها و دیالوگ‌های شخصیت‌ها را در ابعاد مختلف به نمایش بگذارد. همین سبک نگارش، نثر را در برخی مواقع با تعویق، تعلیق و جزئیات بسیار روبه‌رو می‌کند، که برای خواننده‌ی غیرصبور می‌تواند خسته‌کننده باشد، زیرا با حجم زیادی از جزئیات داستانی مواجه می‌شود؛ البته این جزئیات به‌نوعی ضرورت مفاهیم بیان شده در اثر هستند. ویاچسلاو ایوانوف در توصیف عمق داستانی «ابله» می‌نویسد: «داستایفسکی در این اثر، لنگر را به چنان ژرفاهایی انداخته که دیگر نمی‌تواند آن را کاملاً بالا بکشد. برای آزادکردن کشتی‌اش می‌بایست طناب‌های زیادی پاره کند. فقط می‌توانست به آنچه دیده بود تا حدی فرم هنری ببخشد.»[۱۲]

شما می‌توانید جملات معروف کتاب ابله را، که از روی ترجمه‌ی نسرین مجیدی توسط خوانندگان آن گردآوری شده است، در طاقچه بخوانید.

لایه‌های فلسفی و روان‌شناختی کتاب ابله

ادوارد هلت کار معتقد است رمان «ابله» برای منتقدانی که مباحث فلسفی را در آثار داستایفسکی دنبال می‌کنند، کاربرد چندانی ندارد، اما برای منتقدانی که دنبال «داستایفسکی هنرمند و آفریننده‌ی دنیاهای تاره» هستند، بارها و بارها و با علاقه سراغ آن خواهند رفت[۱۳]. اگرچه تکنیک هنری داستایفسکی در این اثر بر مباحث فلسفی‌اش ارجحیت دارد و به نسبت دیگر آثارش قطعات فلسفی کمتر در آن دیده می‌شود، اما باز اثر از ابعاد فلسفی قابل توجه و مثل همیشه روان‌شناسی عمیق شخصیت‌ها، برخوردار است.

از منظر فلسفی، «ابله» یک پروژه‌ی آرمانی برای داستایفسکی بود که می‌خواست تصویر یک «انسان خوب و زیبا» را خلق کرده و آن را در برابر واقعیت دهه‌ی خود بیازماید. «پرنس میشکین» اغلب به‌عنوان یک «چهره‌ی مسیح‌وار» توصیف می‌شود، نماینده‌ای از آرمان عشق راستین مسیحی، فروتنی و شفقت است. با این حال، تز فلسفی رمان، تراژدی شکست این آرمان است: در جامعه‌ای که ارزش‌های سنتی آن توسط ایده‌های نیهیلیسم و مادی‌گرایی به چالش کشیده شده‌اند، نیکی مطلق میشکین نه‌تنها به نجات دیگران نمی‌انجامد، بلکه به‌عنوان «بلاهت» و «حماقت» تلقی شده و در نهایت، خود او را به سوی جنون سوق می‌دهد.

از سویی دیگر، رمان «ابله» واکاوی عمیقی از شخصیت‌های با روح‌های آشفته و بیمار ارائه می‌دهد. شخصیت‌ها نه با عقل، بلکه با شور و اشتیاق، غرور و شرم هدایت می‌شوند. ناستاسیا فیلیپونا نمونه‌ای برجسته از روان‌شناسی قربانی است که توسط شرم گذشته‌ (آسیب دیدگی دوران نوجوانی) و احساس عمیقِ بی‌ارزشی، به سوی خودویرانگری سوق داده می‌شود؛ او مدام بین میل به رستگاری (از طریق پرنس میشکین) و نیاز به مجازات‌شدن (از طریق روگوژین) در نوسان است. داستایفسکی در «ابله» زوایای مختلفِ انگیزه‌ها، عقده‌ها و تناقضات درونی شخصیت‌ها را می‌کاود تا نشان دهد که انسان در موقعیت‌های مختلف چه ابعاد وجودشناسانه‌ای از خود می‌تواند بروز دهد.

یکی از برجسته‌ترین تحلیل‌های روان‌شناسانه در مورد رمان «ابله» اثر فوق‌العاده‌ی «الیزابت دالتون» به نام «ساختار ناخودآگاه در رمان ابله: مطالعه‌ای در ادبیات و روانکاوی»[۱۴] است که ضمن دفاع از رویکردی فرویدی در مطالعه‌ی ادبیات، به محدودیت‌های ذاتی آن نیز اشاره می‌کند. دالتون، برخلاف «زیگموند فروید» (در مقاله‌ی داستایفسکی و پدرکشی) و عمده قرائت‌های روانکاوی، قصد ندارد «از متن به ناخودآگاه مولف» دست یابد، نقطه‌ی آغاز و نهایی کار او خود «متن» و «اثرات عاطفی آن بر خواننده» است.

دالتون با نشان‌دادن این رویکرد در تفسیری رادیکال و جامع از رمان داستایفسکی، نشان می‌دهد که چگونه شخصیت اسرارآمیز «پرنس میشکین»، بیماری صرع او، بصیرت‌های عرفانی‌اش، عشقش به ناستاسیا، و دخالت مرموزش با روگوژین، در یک الگوی پیچیده از تعارض و «رویا‌پردازی ناخودآگاه» که از ابتدایی‌ترین و نیرومندترین موتیف‌های زندگی روانی نشئت می‌گیرد، مرتبط می‌شوند. بخش بزرگی از تحلیل وی بر تحلیل‌های زبانی، لغت‌شناسی، بازی با کلمات در رویا و لغزش‌های زبانی در رمان «ابله» استوار است و شرح می‌دهد چگونه عملکردهای زبانی در رمان داستایفسکی، به شکل‌گیری صنایع ادبی، استعاره و مجاز منجر می‌شوند. باوجوداین، نباید تحلیل الیزابت دالتون را همسو با شیوه‌ی کار خود «فروید» در مطالعه‌ی ادبی دانست، او به جای نقب‌زدن به ذهن نویسنده از طریق تحلیل آثار، به شکلی نظام‌مند «اثرات و جذابیت عاطفی» متون داستایفسکی بر «خواننده» را تبیین می‌کند.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

جمع‌بندی

رمان «ابله» با وجود اعتراف داستایفسکی به بیان تنها اندکی از افکار اصلی خود و نیز با وجود ساختار روایی آشفته‌ای که برخی منتقدان اولیه بدان اشاره کرده‌اند، در هدف اصلی خود، یعنی آزمودن انسان نیک حقیقی در مواجهه با واقعیت‌های جامعه روسیه‌ی دهه‌ی ۱۸۶۰، به شکلی تراژیک موفق می‌شود. تحلیل‌ها نشان می‌دهد که «خرد عمیق» و «معصومیت مسیح‌وار» میشکین، نه‌تنها قادر به رستگاری جهان فاسد، مادی‌اندیش و مملو از شور و اشتیاق مهارنشده‌ی شخصیت‌هایی چون ناستاسیا و روگوژین نیست، بلکه به دلیل عدم تطابق با واقعیت‌های اجتماعی، به‌عنوان «بلاهت»، طرد شده و زمینه‌ی سقوط و بازگشت خود قهرمان به جنون را فراهم می‌سازد.

اگر در پی کشف این معمای روان‌شناختی هستید که چگونه پاک‌ترین نیت‌ها به ویرانگرترین فاجعه‌ها می‌انجامد، و اینکه چرا جامعه مایل است خلوص را مجازات کند، رمان «ابله» یک مطالعه‌ی ضروری به نظر می‌رسد. از این رو، «ابله» در نهایت یک رمان با عمق روان‌شناختی فوق‌العاده است که پرسش بنیادین خود را با پاسخی دردناک به پایان می‌رساند: فضیلت مطلق، در برابر فساد و شور جنون‌آمیز انسان، محکوم به ناکارآمدی و ویرانی است و سرنوشت محتوم «انسان خوب»، تراژدی و انزوا در جهان مدرن است. خواندن این رمان شما را وادار می‌کند تا برای همیشه در مورد ماهیت عشق، زیبایی و ارزش حقیقت در دنیای آلوده تامل کنید.

منابع


[۱] . به نقل از ادوارد هلت کار، داستایفسکی جدال شک و ایمان، ترجمه خشایار دیهیمی، چاپ سوم. تهران: نشر طرح نو، ١٣٨٧، ص ٢٠٩.

[۲] . همان، صص ٢١٣-٢١۴.

[۳] . A. S. Byatt, “The eternal challenge of Dostoevsky,” The Guardian, June 26, 2004. https://www.theguardian.com/books/2004/jun/26/highereducation.classics

[۴] . Ibid.

[۵] . لئونید گروسمان، داستایفسکی، زندگی و آثار، ترجمه سیروس سهامی. مشهد: نشر نیکا، ١٣٧٠، ص ۴۴۵.

[۶] . ادوارد هلت کار، همان، ص ٢١١.

[۷] . فیودور داستایفسکی، ابله، ترجمه مهری آهی. تهران: نشر خوارزمی، ١٣٩۵، ص ٢۶.

[۸] . ویاچسلاو ایوانوف، آزادی و زندگی تراژیک: پژوهشی در داستایفسکی، ترجمه: رضا رضایی. تهران، نشر البرز، ١٣٧٢، ص ٩۴.

[۹] . لئونید گروسمان، همان، ص ۴٣٩.

[۱۰] .لئونید گروسمان، همان، ص ۴۴۵.

[۱۱] . به نقل از  مَلکُم وی. جونر، داستایفسکی پس از باختین: قرائت‌های از رئالیسم وهمی داستایفسکی، ترجمه: امید نیک فرجام، چاپ دوم. تهران: نشر مینوی خرد، ١٣٩۶، ص ١۴٣.

[۱۲] . ویاچسلاو ایوانوف، همان، ص ١٠۶.

[۱۳] . ادوارد هلت کار، همان، صص ٢٠٨-٢٠٩.

[۱۴] . Dalton, Elizabeth. Unconscious Structure in The Idiot: A Study in Literature and Psychoanalysis. United States: Princeton University Press, 2015[1975].

1 بازدید
برچسب ها
بستن تبلیغ
گردونه تولد 11 سالگی طاقچه

کاوان محمدپور هستم. علاقه پژوهشی‌ام نقد ادبی، روایت‌شناسی و جامعه‌شناسی ادبیات با تمرکز بر «رمان» است؛ رمان برای من صرفاً یک ژانر ادبی نیست، بلکه «شیوه‌ای از اندیشیدن» هم است. بیشتر نوشته‌هایم به دو زبان فارسی و کُردی (زبان مادری‌ام) است و غالباً مقالات و یادداشت‌های فارسی‌ام را در نشریات سراسری منتشر می‌کنم. سابقه‌ی همکاری با روزنامه‌های مثل شرق، ابتکار، همدلی، قانون، اعتماد، و سایت‌های وینش، پروبلماتیکا و انسان‌شناسی و فرهنگ را داشته‌ام. تابه‌حال یک کتاب کُردی از من منتشر شده که ترجمه‌ی عنوانش به فارسی می‌شود: «بوطیقای روایت‌: روایت‌شناسی رمان کُردی». این کتاب را پژوهشکده کردستان‌شناسی دانشگاه کردستان-سنندج منتشر کرد و سال ۱۴۰۲ در «هفته پژوهش» ایران، به عنوان «تالیف برتر» شناخته شد؛ خبر خوبی برای کتاب اولم بود. علاوه بر این، در یک کتاب فارسی به اسم «رساله‌ی راوی: درسگفتارهای روایت در داستان. نشر: آگاه ١۴٠٢» و همچنین یک کتاب انگلیسی به نام «نقشه‌برداری از ادبیات‌های اقلیت/کوچک و جهانی. ناشران: لکسینگتون‌بوکس و بلومزبری. ٢٠٢۴» به عنوان مولف همکاری داشته‌ام. علاوه بر نوشتن، اگر فرصتی باشد، در برخی از موسسه‌ها، نظریه ادبی و نقد رمان تدریس می‌کنم. اینجا، در «طاقچه»، تلاش دارم زبان تحلیل و نقد ادبی را تا حد امکان ساده و قابل فهم کنم تا مخاطب عمومی رمان، که اغلب رمان برای او نوشته می‌شود، با لایه‌های پنهان و سحرآمیز اثر ارتباط بیشتری برقرار کند.


اشتراک گذاری یادداشت
0 0 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
جدیدترین
قدیمی ترین بیشترین رای
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت‌های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه