زیبا صدایم کن
نویسنده: فرهاد حسنزاده
انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
اگر پدر و مادر هستید و دوست دارید فرزند نوجوانتان با ادبیات داستانی ایرانی آشنا شود، یا خودتان نوجوان هستید و دلتان میخواهد یک تجربه متفاوت از کتابخوانی داشته باشید، این یادداشت را بخوانید؛ در این یادداشت، برخی از بهترین و جذابترین کتاب داستانهای ایرانی برای حدود سنین ۱۲ تا ۱۴ سال را به شما معرفی کردهایم. داستانهایی که خواندنشان حالتان را خوب میکند. خیالتان هم راحت باشد، توی این قصهها، خبری از نصیحت و پند و اندرز نیست! فقط قصه است و قصه!
زیبا صدایم کن
نویسنده: فرهاد حسنزاده
انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
شما روز تولدتان را چطور میگذرانید؟ دوست دارید روز تولدتان چه کار خاصی انجام دهید؟ با دوستانتان جشن بگیرید و خوش بگذرانید یا اینکه تمام وقت را در تختخواب بگذرانید؟ زیبا، که در یک خوابگاه کودکان بیسرپرست و بدسرپرست زندگی میکند، برای روز تولدش برنامه خاصی دارد؛ کمک به پدر برای عملی کردن نقشه فرارش از آسایشگاه و یک روز کامل، چرخیدن در شهر همراه او.
زیبا خانواده عجیبی دارد. مادرش معتاد است، همسر مادرش حسابی او را اذیت میکند و پدر واقعیاش هم در یک آسایشگاه روانی بستری شده است. بااینحال، زیبا پدر دارد و اتفاقا، با تمام اینها، پدرش را دوست دارد. زیبا میداند که پدر تعادل روانی ندارد و ممکن است هرلحظه گرفتار جنون شود و به خودش یا دیگران آسیب برساند. بااینوجود، دلش میخواهد روز تولدش را با پدرش بگذراند. بنابراین دستبهکار میشود تا نقشه پدرش را برای فرار از آسایشگاه روانی عملی کند و خیابانهای شهر تهران را همراه پدرش، متر کند.
زیبا و پدرش موفق میشوند. آنها توی شهر میچرخند و به جاهایی که دوست دارند، سرک میکشند. اما زیبا میترسد. واکنشهای پدرش غیرقابلپیشبینی است و همینها باعث میشود که جای احساس امنیت با ترس عوض شود….
کتاب زیبا صدایم کن، اثر فرهاد حسنزاده، در سال ۱۳۹۵ کتاب برگزیده شورای کتاب کودک و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد. در سال ۲۰۱۷ وارد فهرست کتابهای کلاغ سفید کتابخانه بینالمللی مونیخ آلمان شد و در سال ۲۰۱۸ در فهرست افتخار دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) قرار گرفت.
هیچ کس جرئتش را ندارد
نویسنده: حمیدرضا شاهآبادی
انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
داستانها ما را به یک دنیای دیگر میبرند؛ دنیایی که غرقشدن در آن برایمان لذتبخش است، زندگی کردن همراه با شخصیتها برایمان کلی تجربه متفاوت رقم میزند و انتظار کشیدن برای ماجراهای مختلفش خوشایند است. اینکه داستان بهصورتی غافلگیرکننده به پایان برسد و تمام حدس و گمانهایمان را به باد بدهد هم لذتی عجیب است. داستانهای بسیاری چنین قابلیتی دارند و کتاب هیچکس جرئتش را ندارد نوشتهی محمدرضا شاهآبادی یکی از همین داستانها است.
قلعه تکیه در روستا مدتها است که متروک مانده است. چون اهالی معتقدند همانجایی که هرسال مراسم عزاداری امام حسین (ع) را در آن برگزار میکردند، حالا جنزده شده است. اما وقتی یکی از اهالی پیر روستا، مریض میشود و مرگ را در نزدیکی خودش احساس میکند، تنها یک آرزو دارد. کاش کسی پیدا شود و یکی از وسایلی را که در قلعه جنزده جا مانده است و مربوط به مراسم تعزیه است، برایش بیاورد. نوجوانهای روستا تصمیم میگیرند پیرمرد را به آرزویش برسانند…
گردان قاطرچی ها
نویسنده: داوود امیریان
انتشارات: انتشارات کتابستان معرفت
نوجوانها درباره جنگ ایران و عراق شنیده و خواندهاند. در کتابهای درسی، بخش ادبیات پایداری برنامههای تلویزیونی و… همه و همه از جنگ صحبت میکنند. به همین دلیل هم حتی نوجوانهای امروزی که جنگ میان دو کشور را از نزدیک ندیدهاند، چیزهایی دربارهاش میدانند. اما بودن در دل جنگ تجربهای متفاوت از داستانها و فیلمهای جنگی است. اما داوود امیریان که دوست دارد خنده را با جنگ مخلوط کند، در این کتاب، داستانهایی خندهدار از جنگ نوشته است.
داوود امیریان در کتاب گردان قاطرچیها سراغ موضوع حساس جنگ رفته است. اما با نگاهی متفاوت؛ او با نگاهی طنزآمیز از روزهای جنگ میگوید و روایتهایی خندهدار از حضور در جبهه دارد. این کتاب میتواند شما را به جبهه ببرد و با بازگویی شیطنتهای بچهها حسابی سرگرمتان کند.
ماهی سیاه کوچولو
نویسنده: صمد بهرنگی
انتشارات: طاقچه
ماهی سیاه کوچولو، داستان معروف صمد بهرنگی است که هرچند بهظاهر برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است، اما سن و سال نمیشناسد. این اثر یک داستان کوتاه در یک مجموعه داستان بزرگ است، اما پر از پاسخ به سوالهایی است که هر نوجوانی در زندگیاش از خود پرسیده است. بهخصوص نوجوانی که در ایران زندگی میکند و به دلیل فرهنگ و شرایط خاص زندگی، با محدودیتهای بیشتری هم روبهرو است.
ماهی سیاه کوچولو، داستان یک ماهی است که میخواهد دنیا را بشناسد؛ برخلاف بقیه ماهیها که اعتقاد دارند دنیا در همان جویبار کوچک محل زندگیشان خلاصه میشود، او مطمئن است که دنیا چیزی فراتر از این جویبار کوچک است. جایی که منتظر او است تا کشفش کند…
صمد بهرنگی در قالب داستانی کوتاه، اما جذاب و دلنشین به نوجوانان یادآوری میکند که دنیا را کشف کنند. از محدودیتهایی که دارند، فراتر بروند و به دنبال شناختن و دیدن و لمس کردن چیزهای جدید باشند. این داستان به نوجوانان که در ابتدای مسیر انتخاب از میان هزاران انتخاب آینده هستند، دیدگاهی جدید میدهد.
بخشی از کتاب صوتی ماهی سیاه کوچولو را بشنوید.
ماهی سیاه کوچولو
نویسنده: صمد بهرنگی
گوینده: الهام پاوهنژاد
انتشارات: آوا خورشید
مدیر مدرسه
نویسنده: جلال آل احمد
انتشارات: نشر مصدق
مدرسه یکی از مکانهایی است که عمرمان را در آن میگذرانیم. خوشی و ناخوشی را در کنار هم دارد. از یک طرف، بودن با دوستان و آتشسوزاندن است و از طرف دیگر، گاهی تحمل درد رقابت و تحقیر. جای عجیبی است. نویسندههای زیادی تصمیم گرفتهاند درباره مدرسهها بنویسند، اما کتاب جلال آل احمد، مدیر مدرسه، طور دیگری خوب است و مدرسه را به شکل متفاوتی به ما نشان میدهد.
مدیر مدرسه، پیش از آنکه مدیر شود، معلم بود، اما کارش را بیحاصل میدانست و تصمیم میگیرد به مدد فساد اداری، کار معلمی را به مدیریت تبدیل کند. آن هم در مدرسهای دورافتاده که نه به هوای تعلیم و تربیت، که به هوای سود مادی و افزایش قیمت زمینها ساخته شده است. حالا مدیر، از چالهای درآمده و به چاه افتاده است. آن هم با معلمهایی که آینه روزگار گذشتهی خودش هستند؛ دلشان برای تعلیم و تربیت بچهها نمیتپد!
خواندن داستان مدیر مدرسه به دل مینشیند چون گویی حرف دلمان را میزند. با زبانی ساده و سرراست از مشکلات تعلیم و تربیت در ایران قدیم میگوید. این اثر، کتابی است که محمدعلی جمالزاده، پدر داستاننویسی مدرن ایران، آن را یک اثر ادبی میداند و خود جلال معتقد است، کار ادبی نیست و کار بیادبی است! بااینهمه، کتابی است که ارزش خواندهشدن و شنیدهشدن دارد.
بخشی از کتاب صوتی مدیر مدرسه را بشنوید.
مدیر مدرسه
نویسنده: جلال آل احمد
گوینده: امیر دهقانی
انتشارات: شنیدار نگار نوین
برایم شمع روشن کن
نویسنده: مریم محمدخانی
انتشارات: نشر افق
اگر نوجوانید، حتما بارها حس کردهاید که اطرافیانتان با شما صادق و روراست نیستند. اگر هم نوجوان نیستید ولی دوروبرتان نوجوانی وجود دارد، بدانید که احتمالا آنها چنین فکری دربارهتان میکنند. درواقع این روراستبودن آنقدر اهمیت دارد که میتواند کل زندگی را زیرورو کند. اما چطور؟
سارا، باید با مشکلات جدید زندگیاش دستوپنجه نرم کند. مشکلاتی که البته خیلی کم از آنها میداند. مادر نیست. پدر توضیحی دربارهی نبودن مادر نمیدهد و حالا که دوست صمیمیاش از پیشش رفته، سارا تنهاتر از قبل شده است. او عصرها با همسایه جدیدشان عصرانه میخورد و همراه او برای مادر دعا میکند. اما حتی درست نمیداند برای چه چیزی باید دعا کند؟ یک روز او عکسی از کسی را پیدا میکند که امیدوار است جواب سوالاتش را بدهد. دنبالش میگردد و دست آخر با مردی آشنا میشود که آن سوی جهان زندگی میکند و ایمیلهایش چراغ امید را در دل سارا روشن نگه میدارد.
سارای قصهی برایم شمع روشن کن در یک دنیای واقعی زندگی میکند. دنیایی که پر از اتفاقات مختلف و آشنا است، مزاحم پیدا کردن در مسیر مدرسه، آشنا شدن با کسی که طرف دیگر کره زمین زندگی میکند، اینطرف و آنطرف رفتن با مترو حضور در خانهای که بدون مادر، درست اداره نمیشود و بالاخره، بیخبری و عدم صداقت. سارا چقدر میتواند چنین وضعیتی را تاب بیاورد؟
عاشقانه های یونس در شکم ماهی
نویسنده: جمشید خانیان
انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
آیا در میانه جنگ، عشق هم متولد میشود؟ آیا جنگ و عشق میتوانند در کنار یکدیگر باشند؟ جمشید خانیان در کتاب عاشقانههای یونس در شکم ماهی، داستانی زیبا و لطیف آفریده است که به این سوال پاسخ میدهد.
سارا به همراه خانوادهاش در آبادان زندگی میکند، پدر سارا که تعمیرکار پیانو است و از موسیقی هم سر درمیآورد، همیشه دلش میخواهد برای دخترش یک پیانو بخرد؛ چون دستهای کشیدهی سارا جان میدهد برای رقصیدن روی کلاویههای پیانو. بالاخره پدر موفق میشود و پیانوی دست دومی به نام کوکو برای سارا میخرد. سارا هم کمکم به پیانویش علاقهمند میشود. اما گویی هر علاقهای روزی به چالش کشیده میشود! پدر برای یک دورهی آموزشی به آلمان میرود که جنگ شروع میشود.
سارا همراه با مادر و برادرش، سامان، و عمو غازی و همسر باردارش، عنقا خانم و البته پیانوی عزیز سارا، سوار وانتی میشوند که به اهواز میرود. آنها میخواهند از جنگ فرار کنند اما در میانهی راه، پسر نوجوانی به نام یونس را میبینند که همراه با مادربزرگش است. جایی برای این دو نفر در وانت نیست مگر اینکه کوکو را پایین بگذارند…
زمانی که هم سبیل دالی بودم
نویسنده: محمدرضا مرزوقی
انتشارات: انتشارات هوپا
کتاب زمانی که همسبیل دالی بودم، جلد ششم از یک مجموعه خیلی بامزه زندگینامه برای نوجوانان است: «بچه محل نقاشها!». دایی سامان، یک شخصیت واقعا استثنایی در خانواده است که در کنار تمام نقاشهای مهم مانند ونگوگ، فریدا کالو، پابلو پیکاسو، میکل آنژ، لئوناردو داونیچی، جکسون پولاک و سالوادور دالی زندگی کرده است و حالا داستانهای خیلی جذابی دارد که برای بچهها و نوههایش تعریف کند. اینبار قرار است داستان زندگی او و سالوادور دالی را بخوانیم!
دایی سامان تازه از سفر اسپانیا بازگشته است. او سوغاتی همه را که تیشرتهایی با طرحها و عکسهای عجیبوغریب است بهشان میدهد اما غافلگیری واقعی وقتی است که یک فلش مموری به بچهها میدهد. وقتی بچهها فلش مموری را باز میکنند، فیلمی از دایی سامان کنار سالوادور دالی، نقاش معروف با سبیلهای معروفترش میبینند!
محمدرضا مرزوقی با نوشتن کتاب زمانی که همسبیل دالی بودم، مخاطبش را به یک سفر فراموشنشدنی میبرد. سفری در دل تاریخ هنر. او با مخاطبانش از زندگی هنرمندان، تاریخ هنر، نقاشیها و آثار و کارهای برجستهی آنان حرف میزند و تمام این اطلاعات را از طریق داستانی پرکشش و جذاب به مخاطب انتقال میدهد.
ایلیا، تولد یک قهرمان؛ ۱ و ۲
نویسنده: امین توکلی
انتشارات: نشر رویاپردازان نسل آینده
خیلی از نوجوانها، کتابهای کمیک دوست دارند. ابرقهرمانهایی که در کتابهای کمیک غربی و حتی شرقی و آسیایی مانند مانگاها ظاهر شدهاند، حسابی برای آدمها جذابیت دارند. این موضوع را میتوان از روی فیلم و سریالهایی که از روی این کتابهای کمیک ساخته میشود هم مشاهده کرد. اما تازگیها در میان کتابهای ایرانی هم کمیکهای جذابی منتشر شدهاند و جایگاه خوبی هم در میان مخاطبان به دست آوردهاند: سری کتابهای ایلیا، تولد یک قهرمان از همین کتابها است.
داستان از یک خانواده معمولی ایرانی شروع میشود. مادر امیرعلی مریض است و پسرک به همراه دوستانش، مرتضی، آرش و کامران سراغ داروهای مادر میروند. اما در عوض از یک گلخانه/آزمایشگاه سر درمیآورند که به نظر نمیرسد اهداف خوبی را دنبال کند. حالا امیرعلی در یک دوراهی سخت گیر افتاده است: نجات مادرش؟ یا نجات آینده جهان بشری؟
کنسرو غول
نویسنده: مهدی رجبی
انتشارات: نشر افق
توکا، لاغر است، عینک میزند، از مدرسه بدش میآید و از ریاضی فراری است. پدرش را از دست داده و مادرش که افسرده شده است، همیشه پای تلویزیون است. غذاپختن را بوسیده و گذاشته کنار و حالا خودشان دوتا، با کنسرو خوردن زندهاند. ولی توکا دوست دارد جنایتکار بشود. اینطوری شجاع و نترس است و کسی هم اذیتش نمیکند. برنامهاش هم مشخص است. اما یک روز با پیدا کردن قوطی کنسروی که یک غول درونش جا گرفته، برنامههایش برای جنایتکار شدن، به هم میریزد. البته فکر نکنید این غول قرار است جادو و معجزه کند، نه، از این خبرها نیست…
توکای لاغرمردنی، در خانوادهای زندگی میکند که محیط افسردهای دارد. مرگ پدر و ناتوانی مادر در پذیرش این ماجرا، زندگی توکا را حسابی به هم ریخته است اما توکا باید بتواند راهی برای نجات دادن خودش از این وضعیت پیدا کند. شاید یک غول کنسروی بتواند نجاتش دهد، شاید هم نه! کسی چه میداند.
اگر کتاب قصههای مجید را خوانده باشید یا سریالش را دیده باشید، حتما با بازیها و شوخیهای مجید حسابی خندیدهاید و خوش گذراندهاید. حتما اگر بدانید که آقای نویسنده، یعنی هوشنگ مرادی کرمانی برای نوشتن این داستان، از دوران کودکی خودش الهام گرفته است، حسابی تعجب میکنید!
هوشنگ مرادی کرمانی در کتاب شما که غریبه نیستید، شما را به دنیای دوران کودکی و نوجوانی خودش دعوت میکند. با شما همراه میشود تا به روستای سیرچ سفر کنید. روستایی در نزدیکی کرمان که هوشو کوچولو، در آنجا همراه با مادربزرگ، پدربزرگ و عمویش زندگی میکرد. او شما را همراه خودش به دنیای معصومانهی یک کودک میبرد. کودکی که مادر ندارد، پدرش بیمار است و مدام میشنود که تو سرخوری!
اما همین کودک سرخور، چنان خیالات رنگارنگ و دلنشینی دارد که وقتی روی کاغذ میآیند، دنیا را رنگ میدهند. همین کودک چنان افتخاری میآفریند که نامش را روی خیابانهای شهر زادگاهش میگذارند و جایزههای معتبر ادبی به خانهاش میآیند. داستان کتاب شما که غریبه نیستید، داستانی سرشار از لطافت و زندگینامهای دلنشین است که خواندنش نه فقط برای نوجوانان که برای همه لذتبخش است.
کلام آخر
از میان کتابهایی که در این یادداشت آمده است، کدام را خواندهاید؟ کدام را دوست داشتهاید؟ جای چه کتابی بهنظرتان در این لیست خالی بود؟
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه