نویسنده: لورن رابرتس
مترجم: پگاه فرهنگ مهر
انتشارات: نشر داهی

اگر در جهانی به دنیا بیایی که جادو در آن معیار ارزش، هویت و حتی حق زندهماندن است، «عادی»بودن محکوم است. در پادشاهی ایلیاد، جادوگران بر تخت نشستهاند و عادیها زیر تیغ سوءظن و شمشیر قانون نفس میکشند؛ ناتوان، عادی، بیارزش. زمزمههای پادشاه در گوش نخبگان ریشه میدواند و همگی از این حقیقت غافل میشوند که قدرت فقط از خون ناشی نمیشود، که جادو تنها راه پیروزی یک نبرد نیست.
«کاری کن تو رو دستکم بگیرن. کاری کن تو رو نادیده بگیرن تا زمانی که خودت بخوای دیده بشی.» (بخشی از متن کتاب)
در این یادداشت از وبلاگ طاقچه، سراغ رمان ناتوان (Powerless) نوشتهی لورن رابرتس میرویم؛ نخستین جلد از مجموعهای پنججلدی که در آن، همزمان با یک عاشقانهی پُرتنش، به جهانسازی، شخصیتپردازی، تمهای اجتماعی و همچنین شباهتها و تفاوتهای این اثر با دیگر کتابهای فانتزی مشهور میپردازیم و نقاط قوت و ضعفش را بررسی میکنیم.
کتاب ناتوان (به انگلیسی Powerless) نوشتهی لورن رابرتس، نویسندهی آمریکایی است که به روایت جهانی خیالی میپردازد. ناتوان نخستین اثر رابرتس است که در مدتی کوتاه به شهرت بسیاری دست یافته. لورن رابرتس در کتاب ناتوان از زاویهای جدید به جادو مینگرد؛ او جهانی را روایت میکند که در آن جادو یک ضرورت است نه موهبت و اینبار «عادی»ها ناچارند از شمشیر قدرت حاکم بگریزند. البته رابرتس یک چاشنی تند و تیز هم به این داستان خیالی اضافه میکند؛ عشق پُرتنش میان کای و پیدین. یکی مجری قانون و دیگری یک «عادی» که باید از میان برود. آن دو در دو راهی عشق و وظیفه کدام را قربانی میکنند؟

بلای طاعون سالها پیش بر ایلیاد سایه انداخت و پشت سرش جادو به جا نهاد. برخی از آنهایی که از این مهلکه جان سالم به در بردند، صاحب قدرتهای جادویی شدند؛ غیبگویی، تشخیص دروغ و قدرتهای دیگر. اما این هدیهی طاعون به تمام بازماندگان تعلق نداشت. عادیها کسانیاند که تنها معجزهی زندگیشان در جان سالم بهدربردن از طاعون خلاصه میشود و از جادو بیبهرهاند.
اما آنها اکنون به معجزهی دیگری نیاز دارند تا از شمشیر پادشاهی ایلیاد در امان بمانند. آنها تبعید و اعدام میشوند تا خون جادویی نخبگان (Elites) پاک بماند. حالا بلایی دیگر، ویروسی به مراتب مهلکتر از طاعون به جان این مردمان افتاده است؛ باوری که پادشاهی در گوشهای نخبگان زمزمه میکند؛ اینکه عادیها تهدیدی برای بقای آنها، برای جادو به شمار میروند و باید از میان برداشته شوند.
پیدین گِری دختری است که در کوچهی فقیرنشین غنائم تلاش میکند زنده بماند. او و آدِنا، بهترین دوستش، در خرابهای که آن را خانه مینامند، زندگی میکنند. پیدین روزهایش را با دزدی میگذراند و در مقابل مأمورانی که مچش را میگیرند، وانمود میکند که یک غیبگو است. یک نگاه به دستهای پینهبسته، لرزش مردمکها و چروک لباسهای شخص مقابلش کافی است تا حقایقی را به زبان بیاورد که ادعایش را اثبات کنند.
شاهزاده کای آزِر برای انجام مأموریتی قدم به کوچهی غنائم مینهد و دختری جسور و مو نقرهای باعث میشود او، مجری قانون آینده و قاتل پادشاهی، لحظهای زرهاش را کنار بگذارد. پیدین در آن کوچه نهتنها سکه، بلکه قلب کای آزر را نیز از او میدزدد. کای اجازه میدهد نقابش کنار برود و بابت آن بهای سنگینی میپردازد. یک خاموشساز از جبههی مقاومت از این غفلت شاهزاده استفاده میکند و او را به زانو درمیآورد. جادوی کای را از وجودش بیرون میکشد و او را به خاک میاندازد. پیدین، یک عادی، کسی است که مجری قانون آینده را از این مخمصه نجات میدهد و تبدیل به ناجیِ نقرهای میشود.
آزمونهایی مرگبار و مهلک در پادشاهی ایلیاد میان نخبگان Elites برگزار میشوند تا تواناییشان را بسنجند و شهرت پیدین به ناجیِ نقرهای او وارد میدان این مبارزات میکند. اما دروغ و زیرکی تا کِی به او کمک میکنند تا زنده بماند؟ چقدر میتواند با دست خالی در برابر جادو دوام بیاورد؟
اما بقا تنها دغدغهای نیست که پیدین با آن دستوپنجه نرم میکند. ورود پیدین به قصر و همصحبتیاش با کای آزر و کیت، پادشاه آینده و برادر کای، او را در دو راهی دیگری گرفتار میکند. عشق جوانه میزند و به مرور شاخههایش دور گلوی پیدین میپیچند، خارها در تنهایشان فرو میروند و همگی باید انتخاب کنند؛ عشق یا وظیفه؟ کدام را باید قربانی کنند؟
شما میتوانید مجموعه کتاب ناتوان را از سایت طاقچه خریداری و دانلود کنید.
ناتوان با روایت وارونهی یک Trope یا الگوی داستانی تکرارشونده دربارهی Persecuted Minority یا سرکوبشدگان قدرتمند توانست جهانی تازه خلق کند؛ جایی که اینبار عادیها در معرض نابودی و تبعیضاند و این جادو است که بر سرزمین حکم میراند. همچنین، ریتم سریع و پُرتنش رمان و سیر پیوستهی رخدادن اتفاقات ناتوان را به کتابی گیرا تبدیل میکنند. به علاوهی آنکه استفادهی لورن رابرتس از جملات گیرا در ابتدای هر فصل (به عبارت دیگر Chapter Hook) اجازه نمیدهد خواننده کتاب را زمین بگذارد. همچنین، زبان ساده و جملات کوتاه مطالعهی این کتاب را برای نوجوانان آسان میکند. و در نهایت شاید بتوان گفت پیامهای پنهان در دل ماجراها مهمترین نقطهی قوت این کتاب به شمار میروند. مفاهیم اجتماعی مثل تبعیض، شجاعت، قدرت هوش و زیرکی بهخوبی میان سطرهای این کتاب پنهان شدهاند.
اما در کنار این نقاط قوت، ناتوان مثل هر کتاب دیگری نقطه ضعفهایی نیز دارد. الگوی داستانی ناتوان تا حد بسیار زیاد و تعجببرانگیزی برگرفته از دو مجموعهی مبارزات عطش (Hunger Games) و برگزیدگان جوان (The Young Elites) است. حتی در نمادها و مکانها نیز به طرز غافلگیرکنندهای رابرتس از این آثار وام گرفته است؛ مبارزه در جنگل، اینکه پدر پیدین یک شفادهنده بود (درست مثل مادر کتنیس اوردین در مبارزات عطش که یک پزشک بود)، نمادی که مردم برای وداع با برگزیدگان استفاده میکردند (کنار هم قراردادن انگشت وسط و اشاره) و اینکه صاحبان قدرتهای جادویی را برگزیدگان یا برگزیدگان جوان مینامیدند و موارد دیگر. در واقع این شباهتهای بسیارْ کتاب ناتوان را برخلاف ایدهی اصلیاش که بکر و جدید بود، به روایتی تکراری و ترکیبی از رمانهای فانتزی مشهور پیش از خودش تبدیل کرد.
به علاوه، جهانسازی داستان پُر از جزئیات ناگفته بود. قدرتها آنطور که باید جزئینگرانه روایت نشدند و فقط ابزاری برای پیشبرد داستان بودند. پادشاهی ایلیاد بستری برای روایت کلکلها و عشق پُرتنش و سردرگم میان کای و پیدین بود، نه شخصیتی زنده و مستقل. تمرکز بیش از حد رابرتس بر پیشبرد داستان و ساختن دیالوگهای عاشقانهی ماندگار (یا به عبارت دیگر قابل انتشار در تیکتاک و شبکههای اجتماعی دیگر) بقیهی ابعاد داستان را کمرنگ کرده بود.
مخمصهها آنقدر که نویسنده میخواست، خطرناک و دلهرهآور نبودند، زیرا نویسنده بدون آنکه به شخصیتها اجازهی چارهاندیشی بدهد به سراغ امدادهای غیبی میرفت. ناگهان ضمادی در دل جنگل پیدا میشد یا پیدین با یک یادآوری کوچک از حرفهای پدرش ابرقدرت پیدا میکرد و همه را شکست میداد. رابرتس اجازه نمیداد شخصیتهایش بشکنند و دوباره برخیزند. آنها را غرق نمیکرد که دست و پا بزنند، بلکه همیشه آنها در سطح نگه میداشت بدون آنکه خطر واقعی را لمس کنند.
به طور کلی میتوان نقاط قوت و ضعف کتاب را در موارد زیر خلاصه کرد:
شخصیتهای اصلی ناتوان تا حدی عمیق و چندلایه، اما کلیشهای بودند و شخصیتهای فرعی نیز صدایی از خود نداشتند، ماجرایی مستقل نداشتند و وجودشان صرفاً ابزاری بود که به روایت ماجراهای شخصیتهای اصلی کمک میکرد. پادشاه یک نماد از ظلم و بیعدالتی بود، بِلِر و ایس و دیگر مبارزان صرفاً میدان نبرد را پُر میکردند و جکس جز آنکه برادر شیرین و کمسن کای و کِیت باشد، نقش دیگری در داستان نداشت.
یک قاعدهای در داستاننویسی وجود دارد که میگوید: نگو، نشان بده! و رابرتس این قاعده را به ندرت رعایت میکرد. بارها در متن داستان گفته شد: کای مجری قانون آینده است. کای بیرحم است. کای قاتل پادشاه است. کای تربیت شده تا آدمها را بکُشد. اما آنچه خواننده میدید دقیقاً برخلاف این حرفها بود. نویسنده تلاش میکرد با روایت شکنجهها کای را آدم بیرحمی جلوه دهد، اما جز توصیف خونِ زیاد و احساس گناه کای چیز دیگری ارائه نمیداد. کای کسی بود که مدام به پیدین از راههای مختلف پیشنهاد میداد و عشقش را ابراز میکرد، درحالیکه او باید کسی میبود که عشقش را پنهان میکند. نویسنده تلاش میکرد با بیرحم جلوهدادن پادشاه گذشتهی کای را سخت و غمانگیز روایت کند، اما سریع از آن قسمتها رد میشد و اجازه نمیداد عمیقتر شود. به طور کلی کای آنچه توصیف میشد، نبود.
دختری عادی بود که تلاش میکرد با زیرکی و هوش از مخمصهای که در آن گرفتار شده نجات پیدا کند. پیدین بارها ذکاوتش را در میدان نبرد نشان داد، اما اعتماد چشمبسته به اعضای جبههی مقاومت احمقانهترین کاری بود که این شخصیتبه شدت باهوش (!) انجام داد. پیدین وقتی حقایق تازهای دربارهی مرگ پدرش و جبههی مقاومت فهمید خیلی زود آنها را پذیرفت. تحقیق نکرد. حتی تردید هم نکرد. و اینطور به نظر رسید که نویسنده میخواست هرچه زودتر از این قسمت بگذرد و به سراغ ماجرای بعدی برود.
نسبت به بقیهی شخصیتها تا حدی معقولانهتر رفتار میکرد. گرچه اعتمادش به پیدین باعث شد شبیه یک پسر ۱۵ساله به نظر برسد نه پادشاه آیندهی ایلیاد که سالها آموزش دیده بود، اما به طور کلی تغییر شخصیتش در انتهای کتاب و تردیدی که نسبت به باورهایش داشت، او را به شخصیتی عمیقتر از بقیه تبدیل کرده بود.
به طور کلی پرداختن بیش از حد به کَلکَلهای سطحی میان پیدین و کای باعث شد رابرتس از شخصیتهای دیگر غافل بماند و شخصیتهای فرعی به حال خود رها شوند تا زمانی که نویسنده به آنها نیاز پیدا کند. حتی عشق میان پیدین و کای نیز تازه نبود. در واقع روایتی بود کلیشهای از همان Trope معروف enemies-to-lovers.
ناتوان در دل ماجراها، نبردها و پیچشهای داستانی به سوالات مهمی میپردازد. رابرتس تلاش میکند با روایت این داستان نشان بدهد که قدرت فقط از خون ناشی نمیشود، بلکه هوش، زیرکی، شجاعت و تلاش میتوانند بر جادو چیره شوند. او نشان میدهد که پیروزی در یک نبرد لزوماً به داشتن مُشت آهنین و نیروهای عظیم وابسته نیست. «هرگز فراموش نکن که باید خودت هم به اندازهی شمشیرت تیز باشی، چون ذکاوت بهترین سلاح تو خواهد بود» (بخشی از متن کتاب). به علاوه، قراردادن کای و پیدین در دو راهی عشق و وظیفه و ترسیم عشقی پُرتنش میان آن دو از دیگر محورهای اصلی این رمان به شمار میرود.
داستان ناتوان در جهانی خیالی روایت میشود که پس از فراگیری طاعون به دو بخش تقسیم شده: نخبگان و عادیها. رمان ناتوان به شکلی خطی و در فضایی شهری، سیستم حکومتی سلطنتی دوران پسا-اپیدمی (پس از شیوع طاعون) را روایت میکند.
فضای استبدادی داستان از همان صفحات نخستین خود را نشان میدهد؛ روایت پیدین از شلاقخوردن کودکان کمسنوسال به دلیل دزدیدن چیزهای بیارزش، توصیف کوچهی غنائم و خانهی پیدین و آدِنا و مأمورانی که پیدین با آنها کلنجار میرود. و پس از آن وارد قصر کایوس میشویم. نویسنده در این بخش میتوانست تمایز میان قصر و زندگی گذشتهی پیدین در کوچه غنائم را خیلی بهتر نشان دهد، اما تنها اشارهی او به این تمایز عصبانیت پیدین از میزان غذایی بود که در قصر هدر میرود (که این خشم حتی تداوم نداشت و پیدین جز احساس عصبانیت هیچ تلاشی برای رفع این مشکل نکرد.)
از پیامهای اصلی کتاب ناتوان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ناتوان را میتوان یک کتاب فانتزیعاشقانهی نیمهدیستوپیایی (نیمه پادآرمانشهری) دانست که در ردهی سنی ادبیات نوجوانان (Young Adult) قرار میگیرد. به علاوه اینکه میتوان گفت رابرتس از Trope مشهور enemies-to-lovers برای روایت عشق میان کای و پیدین استفاده کرده است؛ یعنی عشقی پُر از کشمکش که از نفرت به محبت تبدیل میشود.
سبک نگارش این کتاب نیز پُرکشش، مملو از تعلیق و hook (یعنی جملههای جذاب و گیرای اول هر فصل که خواننده را به مطالعه ترغیب میکنند.) و Cliffhanger (یعنی هر فصل با جملهای پایان مییابد که خواننده را در ابهام و پرسش رها میکند و او را به ورقزدن وامیدارد) است.
زاویهی دید میان پیدین و کای در گردش است. بخشی از دید کای و بخشی از دید پیدین روایت میشود. این نوع روایت باعث میشود خواننده به خوبی با احساسات، کشمکشهای درونی و افکار این دو شخصیت آشنا شود و همذاتپنداری کند. به علاوه آنکه روایت خطی است و فلشبک ندارد. ماجراها یکی پس از دیگری به وقوع میپیوندند و انسجام پیرنگ را حفظ میکنند.
کتاب ناتوان (به انگلیسی Powerless) نخستین جلد از مجموعه کتاب ناتوان به شمار میرود. این مجموعهی پنججلدی از سه کتاب اصلی و دو کتاب فرعی تشکیل شده و که همگی در این جهان خیالی روایت میشوند. سه جلد اصلی این کتاب به ترتیب ناتوان (Powerless)، بیپروا (Reckless) و بیباک (Fearless) و دو جلد فرعی آن قدرتمند (Powerful) و بیمناک (Fearful) نام دارند. داستان قدرتمند موازی و همزمان با جلد نخست (قدرتمند) و داستان بیمناک نیز همزمان با جلد سوم (بیباک) رخ میدهد، با این تفاوت که این دو کتاب ماجرا را از زاویهای دیگر روایت میکنند. به طور کلی میتوان این مجموعه را به ترتیب زیر مطالعه کرد:
۱. ناتوان (Powerless)
۲. قدرتمند (Powerful)
۳. بیپروا (Reckless)
۴. بیباک (Fearless)
۵. بیمناک (Fearful)
کتاب ناتوان توانست نظر مثبت بسیاری از خوانندگان را به خود جلب کند. عدهای از خوانندگان این رمان را جذاب، گیرا و نفسگیر خوانده و زبان ساده، روایت روان و جذاب آن را تحسین کردهاند و برخی به ضعف در شخصیتپردازی اشاره و بیان کردهاند که بهتر بود نویسنده به شخصیتهای فرعی مثل هرا و سیدی بیشتر میپرداخت. برخی دیگر نیز به شباهت این کتاب به مجموعههای فانتزی دیگر مثل ملکهی سرخ (Red Queen) اشاره کردهاند. به طور کلی ناتوان در نظر خوانندگان یک کتاب فانتزیعاشقانهی پُرکشش، جذاب و روان به شمار میرود که از نقطه ضعف بیبهره نیست.
شما میتوانید جملات معروف کتاب ناتوان را، که از روی ترجمهی پگاه فرهنگ مهر توسط خوانندگان آن گردآوری شده است، در طاقچه بخوانید.
رابرتس نوشتن مجموعهی ناتوان را از ۱۸سالگی آغاز کرد و بخشی از آن را در شبکههای اجتماعی از جمله تیکتاک به اشتراک گذاشت. او از این طریق توانست توجه بسیاری را به کتاب ناتوان جلب کند، به طوری که انتشار کتاب ناتوان به شکل خودنشر (self-publish) استقبال زیادی به همراه داشت.
Publishers Weekly در نقد این رمان میگوید که رابرتس صحنههای رمانتیک را کنار اکشنهای خشونتآمیز قرار داده است و این ترکیب کمی نامتقارن به نظر میرسد، نه جذاب. Kirkus Reviews اشاره میکند که رابرتس از Tropeهای شناختهشدهی زیادی استفاده کرده، اما در بهکارگیری آنها چندان موفق نبوده است. این دو مجله، بهویژه Kirkus Reviews، کتاب ناتوان را به خصوص با مجموعهی مبارزات عطش (Hunger Games) مقایسه و بیان کردهاند که تعلیق درونی و انگیزههای شخصیتها که در Hunger Games داستان را جذاب میکند، در Powerless به همان شدت یا تأثیرگذاری وجود ندارد.
ناتوان نوشتهی لورن رابرتس نخستین جلد از مجموعهای پنججلدی به همین نام به شمار میرود که با عاشقانهای پُرتنش، روایت جذاب و زبان ساده توجه بسیاری از خوانندگان را به خود جلب کرده است. پیدین گرِی به عنوان یک عادی در سرزمینی که جادو بر آن حکم میراند، باید بجنگد، دست به انتخاب بزند و برای بقا تلاش کند، اما تا کِی میتواند زیر سایهی دروغ از مهلکهها بگریزد و خودِ حقیقیاش را در برابر چشمهای دلباختهی کای پنهان کند؟
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه