لوگو طاقچه
خرید کتاب صوتی با تخفیف
ارتباط ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد

نگاهی به ارتباط ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد

35 بازدید

می‌سوزم از این دورویی و نیرنگ/ یک پاکی کودکانه می‌خواهم/ ای مرگ از آن لبان خاموشت/ یک بوسه‌ی عاشقانه می‌خواهم؛ این قطعه شعری با عنوان «خسته» از مدرن‌ترین شاعر زن ایرانی یعنی فروغ فرخزاد است. کسی که وقتی نامش می‌آید، برخی به یاد ارتباطش با ابراهیم گلستان می‌افتند. رابطه‌ای که هنوز هم با احتیاط از آن حرف زده می‌شود و به‌دلیل همین ارتباط با گلستان و نیز مرگ زودهنگام، غم‌انگیز و پرحاشیه‌‌ی فروغ، نظرات ضد و نقیضی درباره‌اش در جامعه‌ی ادبی ایران مطرح می‌شود. در یادداشت پیشِ رو تلاش خواهیم کرد با طرح مباحثی درباره‌ی آشنایی فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان، ابعاد مختلف رابطه‌ی این دو نفر را واکاوی و تا حدودی گوشه‌هایی از بعضی مسائل مربوط به آن‌ها را روشن کنیم.

آشنایی ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد با یکدیگر

دهه‌ی سی خورشیدی، فروغ فرخزاد جوانی پرشور و باذوق بود که به واسطه‌ی شعرهایش داشت کم‌کم اسم و رسمی برای خود پیدا می‌کرد و ابراهیم گلستان که دوازده سال از او بزرگ‌تر بود، مردی جاافتاده بود و در حوزه‌ی ساخت فیلم و کارگردانی و داستان‌نویسی شخصیت شناخته‌شده‌ای بود. تابستان ۱۳۳۷ رحمت الهی و سهراب دوستار فروغ را به استودیوی فیلم گلستان بردند تا گلستان کاری به فروغ بدهد. علی‌رغم تفاوت‌های بسیار در ساختار کلی زندگی‌شان، شباهت‌های بسیاری به هم داشتند؛ هیچ‌یک فرزند زمان خود نبودند، دست به عصا راه نمی‌رفتند، در برابر جهل و تعصب راه مماشات نمی‌گزیدند و عافیت‌جو و اهل تقیه‌ی ادبی نبودند. هر دو دریافت خاصی از عشق داشتند یا دست‌کم با کشفِ آن دیگری به دریافت واحدی رسیده بودند.

آیا رابطه‌‌ی عاشقانه‌ای بین این دو بود؟

دیری نپایید که فروغ و گلستان به یکدیگر دل باختند و با اینکه ازدواج نکردند و در خانه‌ی مشترکی با یکدیگر زندگی نکردند، رابطه‌ی نزدیک و آشکاری داشتند. آن‌قدر آشکار که همه‌جا با هم می‌رفتند و رفته رفته همه از آن باخبر شدند. گفته می‌شود که مریم فخراعظم تقوی شیرازی (گلستان)، همسر گلستان، مشکلی با وجود فروغ فرخزاد در زندگی‌شان نداشته است. لیلی گلستان در مصاحبه‌ای با مجله‌ی اندیشه‌ی پویا می‌گوید:

«از مادرم پرسیدم چطور تحمل کردی؟ غیرقابل تحمل است که زنی دیگر در زندگی آدم باشد. گفت برای آزادی شوهرم اهمیت قائل بودم.»

گلستان هم در مصاحبه‌اش با داریوش کریمی که بعدتر به آن خواهیم پرداخت، به این موضوع اذعان دارد. لیلی در ادامه می‌گوید:

«فروغ هر بار به مادرم زنگ می‌زد که قرص خورده‌ام و مادرم نجاتش می‌داد. گفتم چرا نجاتش دادی؟ او می‌خواست بمیرد. مادرم می‌گفت: وای لیلی، از این حرف‌ها نزن، برای چه دختر جوان بیچاره بمیرد؟ می‌گفتم زندگی خانوادگی ما را خراب کرده. فقط نگاهم می‌کرد و جواب نمی‌داد. اصلاً همدیگر را درک نمی‌کردیم. شاید هم من به‌عنوان دختری جوان بد جوری ضربه خورده بودم.»

طبق اسناد موجود، این رابطه علی‌رغم حرف و حدیث‌ها و مصائب بسیاری که داشت هشت سال دوام آورد و با مرگ فروغ پایان یافت.

نظرات فروغ درباره گلستان و نظرات گلستان درباره فروغ

دیوان اشعار فروغ فرخ زاد

نویسنده: فروغ فرخزاد

انتشارات: انتشارات کلک آزادگان

اشعار و نوشته‌های فروغ (منظور نامه‌های او به گلستان) پس از آشنایی با ابراهیم گلستان جان تازه‌ای می‌گیرد و دیگر سطحی مثل شعرهای سه دفتر اولش نیست، بلکه از آن تصاویر اروتیک و عاشقانه‌ی ظاهری گذر کرده و اکنون دیگر از وجود انسانی سخن می‌گوید. او در نامه‌هایش به گلستان بسیار ابراز علاقه می‌کند و قربان صدقه‌اش می‌رود؛ با خواندن این نامه‌ی مشهور می‌بینیم که فروغ تا چه‌حد شیفته‌ی گلستان بوده است. اما نکته‌ای که در این میان مهم است و نباید فراموش کرد، این‌ است که عشق و دوستی میان این دو هم نتوانست فروغ را از مرگ‌اندیشی و نوعی پوچ‌انگاری برهاند. فروغ در جایی نوشته است:

«فقط دوست داشتن حفظم می‌کند، اما فایده‌اش چیست!»

درواقع منظورش این است که دوست داشتن هم نمی‌تواند از این حالت نجاتش بدهد و همچنان مرگ در اندیشه‌ و زندگی‌اش حضوری دائمی دارد.

به‌طور مشخص نمی‌توان گفت فلان شعر فروغ فرخزاد برای ابراهیم گلستان سروده شده است. چندین شعر در دو دفتر «ایمان بیاوریم به آغاز فصلی سرد» و «تولدی دیگر» هست که اشاراتی به رابطه‌اش با گلستان می‌تواند باشد. در بخشی از شعر مشهور «فتح باغ» می‌گوید:

«سخن از پیوند سست دو نام/ و هم‌آغوشی در اوراق کهنه‌ی یک دفتر نیست/ سخن از گیسوی خوشبخت من است/ با شقایق‌های سوخته‌ی بوسه‌ی تو/ و صمیمیت تن‌هامان، در طراری/ و درخشیدن عریانی‌مان/ مثل فلس ماهی‌ها در آب…»

نامه ابراهیم گلستان به چوبک که درباره‌ی فروغ هم در آن حرف زده، چنین است که:

«راه می‌روم و فروغ را می‌بینم… فروغ در من جاری است… فروغ در خون من بود و حالا هم هست. فروغ در میان انگشتان من بود و حالا نیست.»

نظرات و نقل قول‌های دیگران درباره ارتباط این دو نفر

افراد بسیاری درباره‌ی ارتباط میان این دو سخن گفته‌اند، اما به نظر صحبت‌های افراد خانواده‌هایشان بیش از بقیه متقن و قابل باورتر است.

پوران، خواهر فروغ، در جایی به این نکته اشاره می‌کند که:

«مسئله‌ی فروغ مسئله‌ی پدر بود؛ یعنی می‌گشت تا پدری برای خود بیابد. ابتدا با پرویز شاپور آشنا شد که نهایتاً به شکست انجامید، و پس از آن هم ابراهیم گلستان!»

لیلی گلستان در مصاحبه‌ای با ماهنامه‌ی اندیشه‌ی پویا به آن سال‌ها که پدرش با فروغ آشنا شده هم اشاره می‌کند. او که با ورود فروغ به خانواده‌اش، دوران بلوغ خود را می‌گذراند، از روزهای پرتنش و بغض‌آلود در خانه‌شان و گریه‌هایش از دست کارهای پدرش می‌گوید. همچنین از عشق پدرش به فروغ حرف می‌زند. اینکه گلستان هم در نامه‌هایش به فروغ می‌گوید که «تو را خیلی دوست دارم»؛ و شیفتگی‌اش را هم نسبت به فروغ نشان می‌دهد. لیلی گلستان می‌گوید:

«اگرچه این نامه‌ها عاشقانه‌اند اما بیشتر اوقات عاشقانه‌ای پدرانه‌اند. پدرم مدام به فروغ می‌گفت این کار را بکن، آن کار را نکن، این فیلم را ببین، آن تئاتر را برو، این‌ها را که می‌گویم چرا نمی‌کنی، چرا کارهایی می‌کنی که نباید بکنی.»

برعکس، کاوه گلستان بسیار از فروغ خوشش می‌آمد. کاوه در جایی می‌گوید:

«فروغ برای من تصویر یک انسان آزاد را ایجاد می‌کرد؛ آدم آزاده‌ای بود… رابطه‌ی پدرم و فروغ یک رابطه‌ی باز بود. رابطه‌ای نبود که در خانواده‌ی ما به‌عنوان یک امر مجهول به آن اشاره شود و به‌عنوان یک مسئله‌ی بد به آن نگاه کنیم. این دنیای بیرون بود که رابطه را کثیف می‌کرد… رابطه‌ی پدرم و فروغ یک رابطه‌ی عاشقانه‌ی ساده بود. … یک رابطه‌ی سازنده‌ی عاطفی بود، میان دو آدم در مسیر تاریخ.»

خود گلستان در مصاحبه‌اش با داریوش کریمی می‌گوید از بین آدم‌های اطرافشان فقط همسرش فخری مشکلی با این رابطه نداشته است. البته اشاره می‌کند که پدرش هم مشکلی با وجود فروغ در زندگی پسرش نداشته، اما چندین بار به ابراهیم گفته است که بهتر است در محضر به‌طور رسمی با هم ازدواج کنید. گلستان همچنین در پاسخ به حسن فیاد که از عشقش به فروغ می‌پرسد، چنین پاسخ می‌دهد که:

«شما چه می‌دانید من عاشق چه کسی بوده‌ام، یا فقط عاشق یک نفر بوده‌ام. عشق برای اعلان کردن سر کوچه و بازار نیست، یک مسئله‌ی خصوصیِ شخصی است.»

عکس ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد
ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد

درباره‌ی اثرپذیری هر دو از یکدیگر چه می‌دانیم؟

گلستان در مصاحبه‌اش با کریمی می‌گوید «وقتی فروغ به استودیوی من آمد سه دفتر شعرش را چاپ کرده بود و من هم چندین داستان نوشته بودم، اما پس از آن، او داستان‌های من را خواند و مطالعاتش را گسترده کرد و با هم از سیاست و اجتماع و شعر و داستان حرف می‌زدیم و طبیعی است که روی هم تأثیر بگذاریم.» از این رو، اگر به مضامین شعرهای فروغ دقت کنیم در بعضی موارد مشابهش در داستان‌های گلستان نیز یافت می‌شود. فروغ که هر چه می‌گذرد شخصیت هنری‌اش پخته‌تر و بیشتر به سیاست متمایل می‌شود، گاهی در شعرهای دو دفتر آخرش به تمسخر از مدرنیزاسیون دهه‌ی چهل یاد می‌کند؛ در مقابل گلستان هم در داستان‌های خود این مدرنیزاسیون معیوب را به ریشخند می‌گیرد. و این از تأثیر گفت‌وگوی این دو با هم است. بنابراین این اشتباه است که فقط فروغ را تأثیرپذیرفته از گلستان بدانیم؛ فروغ در سال‌های آخر زندگی‌اش توانسته بود در عالم هنر و ادبیات بسیار پیشرفت کند و اکنون یکی از پنج شاعر بزرگ معاصر ایران است. از سوی دیگر، گلستان هم در عرصه‌ی ساخت فیلم و داستان‌نویسی بسیار ‌توانست مشهور شود.

ابراهیم گلستان بعد از مرگ فروغ

ابراهیم گلستان بعد از مرگ فروغ ضربه‌ی روحی سختی خورد. در جایی گفته بود: «ماندن بازماندن نبود، درماندن بود.» اطرافیان گلستان همه نگران حال و احوال او بودند. گلستان داستان کوتاه «درخت‌ها» از مجموعه‌ی جوی و دیوار و تشنه را در رثای عشقش به فروغ نوشت. داستانی نمادین که طبق گفته‌ی خودش، فروغ چند سطر پایانی این داستان را نخواند و با رفتن فروغ این داستان چنین پایانی پیدا کرد.

چند ماه پس از مرگ فروغ، گلستان ایران را ترک کرد و چند سال بعد (۱۳۵۴) برگشت ولی دوباره و این بار برای همیشه به انگلستان رفت و در شهر ساسکس ساکن شد.

ابراهیم گلستان هیچ‌گاه فروغ فرخزاد را فراموش نکرد. پس از مرگ فروغ او با خود می‌گوید که «من می‌مانم تا او را در خودم زنده نگاه دارم. اگر من می‌رفتم، شاید او نمی‌ماند.» منظور گلستانْ حس خودکشی فروغ و احتمالاً تحمل‌نکردن مرگ گلستان و نبود خودش (در صورت مرگ گلستان) است. همیشه در هر مصاحبه‌ای که در طول این سال‌ها با او انجام شده است، هرگاه نام فروغ آمده بغضی گلویش را فشرده و اشک در چشمانش حلقه زده است.

صحبت های گلستان درباره فروغ
صحبت های گلستان درباره فروغ

مصاحبه‌ها و گفته‌های گلستان درباره فروغ 

مصاحبه ابراهیم گلستان درباره‌ی فروغ که داریوش کریمی، مجری و تهیه‌کننده‌ی برنامه‌ی پرگار آن را تهیه و تدارک دید، در سال ۲۰۱۷ در خانه‌ی گلستان در ساسکس انگلستان انجام شد. اگرچه در این مصاحبه حرف‌های گلستان ابهامات و رازهای پنهان موجود درباره‌ی ارتباط این دو نفر را چندان برطرف نمی‌کند، اما در آن، دیدگاه گلستان درباره‌ی برخی مسائل درباره‌ی فروغ روشن می‌شود.

برای مثال، وقتی فروغ تازه برای کار به استودیوی گلستان فیلم می‌رود، گلستان می‌گوید «من به فروغ گفتم خانم جان این شعرهایی را که گفتی (منظور سه دفتر اول اسیر، دیوار و عصیان) اینجا وارد کارت نکن.» یعنی این‌ها فقط از نظر خود فروغ شعر بوده و گلستان آنها را به‌عنوان شعر قبول نداشته است. یا در نامه‌هایی که در خانه‌ی دروس پیدا شدند به قول لیلی گلستان، مضمون اغلب نامه‌ها تصویر فروغ را مخدوش می‌کند. در این نامه‌ها گلستان مدام به فروغ می‌گوید که:

«این کارها را نکن، بد است، حیف از توست، خانم باش. خبرهایش به من می‌رسد. مثلاً او را به لندن فرستاده بود درس بخواند و مونتاژ یاد بگیرد. پدرم هم در این نامه‌ها می‌گوید خبرهایش به من می‌رسد، این کارها را نکن. در این نامه‌ها آقای گلستان مانند یک پدر مدام فروغ را حمایت می‌کند، خرجش را می‌دهد و او را به فرنگ می‌فرستد. می‌گوید به فلان مغازه برو، لباس بخر؛ شیک نیستی، لباس قشنگ تنت کن.»

اگر از خوانندگان پروپاقرص شعر فروغ فرخزاد باشید، می‌دانید که زندگی فروغ را می‌توان از آثارش خواند و دنبال کرد. زندگی‌ای که فکر مرگ و تنهایی عمده‌ترین مضمون آن است. از همان شعرهای اولیه‌ی فروغ و از همان نامه‌هایش به همسرش پرویز شاپور، پیش از آنکه از هم جدا بشوند، فروغ از مرگ و تنهایی‌های خود نوشته است. در نامه‌ای به شوهرش نوشته است:

«روی هم رفته از زندگی سیر شده‌ام و خیال نکن باز از روی احساسات حرف می‌زنم. نه، به خدا علاقه‌ای به زندگی ندارم. دلم می‌خواهد بمیرم…»

ضمن آنکه وقتی داریوش کریمی در مصاحبه‌اش با گلستان از وی می‌پرسد که «فروغ در نامه‌ای به شما از مرگ حرف زده است و اینکه بیا با هم به داخل یک قبر برویم و بمیریم؛» گلستان در پاسخ می‌گوید:

«حرف‌زدن از مرگ لزوماً به معنای میل به مرگ و انجام کاری برای رسیدن به آن نیست.»

گلستان در گفت‌وگو با فرزانه میلانی می‌گوید تصویرش از زندگی با فروغ یک‌جور قدردانی انسانی بوده است. گلستانْ فخری (همسر اول گلستان)، فروغ، اَشی (اشرف اسفندیاری همسر دوم ابراهیم گلستان) و یک زن دیگر را آدم‌های درجه یکی می‌داند. از سویی فروغ را یکی از سه غول شعر معاصر در کنار نیما و اخوان نام می‌برد. از روحیه‌ی سرکش و وحشتناک علاقه‌مند به فهمیدن و سواد پیدا کردن فروغ نیز به نیکی یاد می‌کند.

نامه های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
نامه های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان

نامه‌های فروغ به ابراهیم گلستان

در تاریخ ادبیات معاصر فارسی، موضوع ارتباط ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد برای خوانندگان این حوزه آن‌قدر جذابیت و زوایای تاریک غیرشفاف داشته است که وقتی خبر از مصاحبه با ابراهیم گلستان در رسانه‌ها داده می‌شد یا کتاب جدیدی درباره‌ی فروغ یا گلستان و یا نوشته‌ی خود گلستان منتشر می‌شد، همه درصدد دیدن و مطالعه‌ی آن برمی‌آمدند، شاید برای پرسش‌های بی‌جواب این سال‌ها پاسخی بیابند. زمانی که لیلی گلستان اطلاع داد که جعبه‌ای در میان اثاثیه‌ی خانه‌اش پیدا کرده که حاوی نامه‌های پدرش به فروغ و برعکس بوده، بحث این دو نفر دوباره داغ شد. پیش از آن فرزانه میلانی در کتاب خود با عنوان «فروغ فرخزاد: زندگی‌نامه‌ی ادبی همراه با نامه‌های چاپ‌نشده»، توجه‌ها را به مضمون این نامه‌ها جلب کرد.

جمع‌بندی

زوج‌های ادبی و هنری زیادی در طول تاریخ وجود داشته‌اند که به‌طور مستقیم یا غیر مستقیم به یکدیگر در آفرینش ادبی و هنری کمک می‌کرده‌اند. ژان پل سارتر و سیمون دوبووار، جلال آل‌احمد و سیمین دانشور، و ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد. در طول این یادداشت توضیح دادیم که منظور از زوج لزوماً زن و شوهر نیست، بلکه دو نفر که از نظر هنری و فرهنگی اشتراکات زیادی دارند و به سمت یکدیگر کشیده می‌شوند منظور است، چنان‌که آشنایی فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان با یکدیگر چنین بود و هر دو به یکدیگر در حد و توان خویش کمک و یاری می‌رساندند. در این یادداشت تلاش کردیم تا با توجه به اسناد موجود و متقن، به دور از هر گونه موضع‌گیری‌های خاص نسبت به شخصیت‌های فروغ و گلستان و همچنین سطحی‌انگاری روابط، نگاهی به روابط این دو نفر با هم بیندازیم. برای اطلاعات بیشتر همچنین می‌توانید به نوشته‌ها و پژوهش‌های فرزانه میلانی که به‌طور تخصصی در مورد فروغ فرخزاد تحقیق کرده‌ است، مراجعه کنید، مستند‌های مختلف و گفت‌وگوهای کسانی چون داریوش کریمی و مسعود بهنود با ابراهیم گلستان را ببینید و بشنوید. کتاب جاودانه‌ی فروغ فرخزاد از امیر اسماعیلی و ابوالقاسم صدارت نیز مطالب خوب و نسبتاً جامعی درباره‌ی فروغ فراهم آورده است.

اگر این مطلب را دوست داشتید، پیشنهاد می‌کنیم که مطلب زیر را هم مطالعه کنید

منابع

  • جاودانه فروغ فرخ‌زاد، امیر اسماعیلی و ابوالقاسم صدارت، چاپ و انتشارات مرجان، ۱۳۴۷.
  • از متن گفت‌وگو با لی‌لی گلستان. منتشر شده در اندیشه پویا، شماره‌ی ۸۶، ۱۴۰۲.
  • فروغ فرخزاد: زندگی‌نامه‌ی ادبی همراه با نامه‌های چاپ‌نشده، فرزانه میلانی، نشر پرشین سیرکل، تورنتو کانادا، ۲۰۱۶.
  • «ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد: از زندگی فروغ، بیرون از شعرهایش چه می‌دانیم؟»، پرگار، گفت‌وگوی داریوش کریمی با ابراهیم گلستان، ساسکس انگلستان، ۲۰۱۷.
35 بازدید
برچسب ها
بستن تبلیغ
خرید کتاب صوتی با تخفیف

من آرزو شهبازی هستم و در سال ۱۳۶۶ در شهر اصفهان متولد شدم. علاقه‌ی بسیار زیادم به ادبیات باعث شد رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی را تا مقطع دکتری بخوانم و دنبال کنم. به‌طور مشخص در حوزه‌ی جامعه‌شناسی ادبیات پژوهش می‌کنم و همینْ حوزه‌ی مطالعاتیِ من را به تاریخ و فلسفه هم مرتبط ساخته است. علاوه بر تدریس و پژوهش در زمینه‌ی تخصصی دانشگاهی‌ام، یادداشت‌هایی در معرفی و نقد کتاب‌ها نوشته‌ام، و با بعضی ناشران در زمینه‌ی ویرایش و آماده‌سازی کتاب همکاری می‌کنم. مدتی هم هست که در سایت طاقچه مشغول به تولید محتوا در بخش‌های زندگی‌نامه و مجله‌ی طاقچه هستم. در بخش وبلاگ طاقچه می‌توانید یادداشت‌های مرا که به معرفی‌ نویسندگان و شاعران و کتاب‌ها در حوزه‌ی ادبیات فارسی و جهان اختصاص دارد، بخوانید.


اشتراک گذاری یادداشت
0 0 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه