نویسنده: استیو تولتز
مترجم: پیمان خاکسار
انتشارات: نشر چشمه

آبا تابهحال همسایهای عجیب و غریب داشتهاید؟ آیا خانوادهای را دیدهاید که رفتارهایی خارج از عرف داشته باشند؟ اگر تاکنون با چنین افرادی مواجه شده باشید، حتماً میدانید که گاهی رفتارهای آنها خندهدار به نظر میرسد و گاهی صبر آدمی را لبریز میکند. «جزء از کل» داستان خانوادهای عجیب است که در عین وجود مشکلات درونخانوادهای، رفتاری عجیب با همسایگان خود نیز دارند. شخصیت اصلی داستان؛ یعنی جاسپر دین هرگز نتوانسته در زندگی خود احساسش را در رابطه با پدرش بشناسد. نمیداند او را دوست دارد یا از او متنفر است. در عوض، پدرش فردی بدبین و وسواسی است که هر چیزی را بیش از حد تجزیه و تحلیل میکند و در نظرش همهی آدمها بد و سیاهاند. او تلاش میکند تا تمام این تفکرات را به فرزندانش نیز انتقال دهد.
کتاب جز از کل (A Fraction of the Whole) نخستین و معروفترین رمان استیو تولتز است که در ۲۰۰۸ منتشر شد. این رمان در زمرهی آثار پرفروش قرار گرفت و نامزد جایزهی بوکر شد. رمان داستان پدر پسری را در قالب ماجراهای طنز بیان میکند. داستان دورهی زمانی وسیعی از جنگ جهانی دوم تا زمان نوشتهشدن را در بر میگیرد و نویسنده از طریق بیان اتفاقات طنز در تلاش است تا برخی مسائل فلسفی را به خواننده منتقل کند و به همین دلیل تقریباً در هر بند از کتاب میتوان جمله و عبارتی عمیق پیدا کرد.
اگر شما نیز نام این کتاب را در فهرست کتابهای خواندنی خود دارید؛ اما هنوز نمیدانید کدام ترجمه از اثر خواندنیتر یا شنیدنیتر است در این یادداشت از وبلاگ طاقچه همراه ما باشید تا ترجمههای گوناگون این کتاب را بررسی کنیم.
جزء از کل در مدتزمان کمی بعد از انتشار توجههای بسیاری را به خود جلب کرد و خیلی زود به زبانهای گوناگونی ترجمه شد که یکی از آنها زبان فارسی است. مترجمانی چون پیمان خاکسار، معصومه محمودی، شیرین یزدانی، زهره قلیپور، فاطمه موحدپارسا و…. تاکنون این کتاب را ترجمه کردهاند. در این یادداشت قصد داریم این ترجمهها را با هم مقایسه کرده و بهترین ترجمه را انتخاب کنیم.
نخستین کسی که ترجمهی این کتاب را آغاز کرد پیمان خاکسار در ۱۳۹۳ بود. این ترجمه را نشر چشمه منتشر کرده است. این نسخه از کتاب، ترجمهای پرسروصداست. عدهای ازجمله کاربران طاقچه این ترجمه را بهترین و دقیقترین ترجمهی کتاب میدانند و عدهای دیگر باور دارند که کتاب آنطور که باید روان و دقیق نیست و نمیتوان آن را ترجمهای محبوب به شمار آورد. بااینهمه، دیگران نیز این کتاب را ترجمه کردهاند که هرکدام ویژگیهای خاص خود را دارند.
در ادامه، معروفترین و محبوبترین این ترجمهها را با جزئیات بیشتری باهم مقایسه میکنیم و بر اساس قسمتهایی از متن بهترین ترجمه جز از کل را انتخاب میکنیم.
کاربران طاقچه علیرغم تمام بحثهایی که پیرامون ترجمهی پیمان خاکسار وجود دارد، این نسخه از کتاب را محبوبترین ترجمه میدانند. آنها امتیاز بالایی به هر دو نسخهی صوتی و الکترونیکی این کتاب دادهاند و خواندن آن را به سایرین پیشنهاد کردهاند. پس از ترجمهی خاکسار از نظر کاربران طاقچه، ترجمههای زیر محبوبتریناند:
برای ارزیابی بهتر ترجمههای گوناگون جزء از کل ابتدا باید قسمتی از کتاب اصلی را بهعنوان معیاری برای سنجش انتخاب کنیم. وفاداری به متن اصلی، ساختار درست جملهها، درک درست متن و انتقال درست شوخیهای نویسنده از معیارهایی هستند که در این مقایسه مدنظر قرار میدهیم. در ادامه، دو قسمت از فصل نخست کتاب را برای مقایسهی بهتر ذکر کردهایم.
نمونهی اول
All that remains is to go insane; easy in a theatre where the apocalypse is performed every other week. Last night was a particularly stellar show: I had almost fallen asleep when the building started shaking and a hundred angry voices shouted as one. I stiffened. A riot, yet another ill-conceived revolution. It hadn’t been going two minutes when my door was kicked open and a tall figure entered, wearing a smile that seemed merely ornamental.
نمونهی دوم
Kasper never triumphed in any significant way. Sure, he won little battles now and then and was rewarded (two gold coins, a kiss, the approval of his father), but never, not once, did he win the war. Now I realise it was because Dad’s philosophy had won him few personal victories in life: not love, not peace, not success, not happiness. Dad’s mind couldn’t imagine a lasting peace or a meaningful victory; it wasn’t in his experience. That’s why Kasper was doomed from the outset. He didn’t stand a chance, poor bastard.

پیمان خاکسار مترجم و تدوینگر ایرانی است که آثار معروف زیادی را از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده است. از جمله آثار معروف او میتوان به ترجمهی سوختن در آب، غرقشدن در آتش، عامهپسند، اتحادیهی ابلهان و جزء از کل اشاره کرد. او نخستین کسی بود که جزء از کل را به فارسی برگرداند.
خاکسار در ترجمهی جزء از کل به متن اصلی پایبند بوده و تلاش کرده بدون هیچ کموکاستی متن اصلی را به فارسی ترجمه کند. عدهای به خاکسار نقد کردهاند که برخی اصطلاحات و عبارات را بهدرستی ترجمه نکرده است یا قسمتهایی از متن را بنا به خواست خود حذف کردهاست. برخی مترجمان مدعیاند در نسخهی فارسی، حدود ۴۰ صفحه سانسور یا بازنویسی وجود دارد؛ از جمله صحنههایی که حذف یا تعدیل شدهاند و اصطلاحاتی که نادرست ترجمه شدهاند.
در برابر این نقدها، خاکسار در یادداشتی با عنوان «در ایران نقد ترجمه برابر است با مچگیری» نوشت: «ترجمهی بیاشتباه وجود ندارد. اگر هر ترجمهای را خطبهخط بررسی کنیم، ایراد پیدا میشود. مترجمان بزرگ دنیا هم از این خطاها مبرا نیستند. هدف من حفظ امانت بود، نه پاککردن یا تحریف. اگر جایی جملهای حذف شده، سعی کردهام خواننده جای خالیاش را حس نکند.»
صرفنظر از این اختلاف نظرها، ترجمهی خاکسار از جزء از کل همچنان یکی از پرخوانندهترین و اثرگذارترین ترجمههای دههی اخیر است؛ متنی که بهرغم همهی نقدها، توانست رمانی دشوار و پرکلمه را به ادبیات فارسی معرفی کند و نسل تازهای از خوانندگان را با جهان استیو تولتز آشنا سازد.
در این باره باید گفت که اثبات ادعای وجود خطا در متن ترجمه، نیازمند مقایسهی دقیق و جزءبهجزء متن اصلی با متن ترجمه شده است و برای این کار باید از متخصصان ترجمهی متن استفاده کرد. بااینحال، به نظر میرسد خاکسار روانی و خوانایی متن را فدای ترجمهی دقیق کرده است؛ بدین معنی که خواننده به متنی کامل و دقیق دسترسی دارد؛ اما آیا میتواند آن را بهراحتی و بدون توقف بخواند و مفهوم مدنظر نویسنده را درک کند؟ پایبندی مترجم به ترجمهی دقیق و تلاش او برای حفظ متن اصلی گاهی اوقات به روانی جملهها آسیب رسانده و درک آنها را برای مخاطب فارسی زبان دشوار کرده است. گاهی خواننده مجبور میشود برای درک یک جمله آن را دوباره بخواند یا زمان زیادی برای درک آن صرف کند.
بخشی از کتاب صوتی جزء از کل را بشنوید.

جزء از کل
نویسنده: استیو تولتز
گوینده: رامین بیرقدار
انتشارات: رادیو گوشه
نمونهی اول
تنها چیزی که باقی میماند دیوانه شدن است که در تئاتری که برنامهی هر شبش آپوکالیپس است کار مشکلی نیست. دیشب نمایشی پرستاره اجرا شد: داشت خوابم میبرد که ساختمان شروع کرد لرزیدن و صدها صدای خشمگین باهم دم گرفتند. از جا بلند شدم. یک شورش، بهتر بگویم یک انقلاب بیبرنامهی دیگر. هنوز دو دقیقه هم نگذشته بود که درِ سلولم با لگد باز شد و هیولایی آمد تو. لبخندش صرفاً تزئینی بود.
نمونهی دوم
کسپر هرگز در کاری موفق نمیشد. البته گاهی در نبردهای کوچکی سربلند بیرون میآمد و جایزه میگرفت (دو سکهی طلا، یک بوسه، رضایت پدرش) ولی هرگز، حتا یکبار، در جنگ پیروز نشد. حالا دلیلش را میفهمم، چون فلسفهی پدرم چند پیروزی شخصی برایش به ارمغان آورده بود: نه عشق، نه آرامش، نه موفقیت، نه شادی. ذهن پدرم نمیتوانست آرامشی پایدار یا پیروزییی حقیقی را تصور کند، در محدودهی تجاربش نبود. برای همین کسپر از همان ابتدا محکوم به فنا شد. هیچ شانسی نداشت بدبختِ مادرمرده.

معصومه محمودی از مترجمانی است که در حوزهی ترجمهی کتابهای روانشناسی و خودیاری فعالیت میکند. از کتابهای معروفی که او ترجمه کرده میتوان به «هنر در لحظه زندگی کردن» و البته «جزء از کل» اشاره کرد.
محمودی در ترجمهی خود به متن اصلی پایبند بوده و تلاش کرده در عین پایبندی، مفهوم مدنظر نویسنده را نیز به بهترین شکل منتقل کند. باید گفت، قسمتهایی از متن فدای پایبندی بیش از حد به متن شده است؛ اما همچنان درک مفاهیم و جملات راحت است. او تلاش کرده تا تمام شوخیهای نویسنده را منتقل کند و میتوان گفت در این کار تا حدودی موفق بوده است.
نمونهی اول
تنها چیزی که باقی میماند، دیوانه شدن است، آن هم در تئاتری که برنامهی هر هفتهاش آخرالزمان است، دیوانهشدن زیاد کار سختی نیست. دیشب به نوعی یک نمایش درخشان بود: تقریبا خوابم برده بود که ساختمان شروع کرد به لرزیدن و صدها صدای خشمگین باهم همصدا شدند. در جایم میخکوب شدم. یک شورش، دوباره انقلابی بیاساس. دو دقیقه نگذشته بود که درم با لگد باز شد، و یک فرد بلند قامت با لبخندی تصنعی بر چهره وارد شد.
نمونهی دوم
کاسپر هرگز طعم پیروزی را نچشید. البته، او در مبارزاتی کوچک برنده میشد و پاداش میگرفت مثل (دو سکه طلا، یک بوسه، و رضایت پدرش)، اما هرگز، حتی یکبار هم در هیچ جنگی پیروز نشد. حالا من درک میکنم که بهخاطر فلسفهی پدرم، کاسپر چند پیروزی شخصی در زندگی کسب کرده بود: پیروزیهایی همچون نبود عشق، نبود آرامش، موفقیت و حتی شادی. ذهن پدرم نمیتوانست آرامش ابدی و پیروزی معنیداری در تخیلاتش بگنجاند، چون چنین چیزهایی را تجربه نکرده بود. به این دلیل کاسپر از همان ابتدای داستان به فنا رفته بود. او هیچ شانسی نداشت، کاسپر بیچاره.

شیرین یزدانی مترجمی است فعال در زمینهی روانشناسی و کتابهای خودیاری؛ ترجمههای پرشماری دارد و از مترجمان شناختهشده در این حوزه است. سوای ترجمهی جزء از کل او آثاری همچون «والدین سمی»، «راهنمای کامل تربیت کودک از تولد تا پنج سالگی» و «چیزهایی که مادرم نگفت و پدرم نمیدانست» را نیز ترجمه کرده است.
ترجمهی او از کتاب جزء از کل ترجمهای روان و خواندنی است. یزدانی در عین پایبندی به متن درک جملات را نیز برای خواننده سادهتر کرده است. او تلاش کرده شوخیهای نویسنده را درست و دقیق منتقل کند تا خوانندهی فارسیزبان نیز بهراحتی آنها را درک کند. ترجمهی او را میتوان ترجمهای روان و خواندنی دانست.
نمونهی اول
تنها راه چاره این است که در نمایشی که هر روز اجرا میشود، ماجرای آپوکالیپس را ببینی و دیوانه شوی. دیشب یک نمایش وحشتناک روی پرده رفت؛ کاملا به خواب رفته بودم که ناگهان ساختمان زندان به لرزه افتاد و صدها نفر با صدایی خشمگین فریاد زدند. خشکم زد. بله یک شورش دیگر شورشی با سوءنیت تمام. هنوز دو دقیقه نگذشته در سلولم با لگد باز شد و فردی بلندقد با لبخندی مصنوعی وارد سلولم شد.
نمونهی دوم
کسپر هیچ وقت در کاری موفق نمیشد البته گاهی در جنگهای کوچکی سربلند میشد و جایزه میگرفت (جایزهی او دو سکه، یک بوسه یا رضایت پدرش بود.) ولی هیچوقت، حتی در یک جنگ هم پیروز میدان نشد. حالا دلیلش را میفهمم، چون فلسفهی پدرم فقط چند پیروزی شخصی برای او در زندگی به ارمغان آورده بود؛ نه عشق، نه آرامش، نه موفقیت و نه شادی. ذهن پدرم نمیتوانست آرامشی پایدار یا پیروزی حقیقی را تصور کند. او چنین تجربههایی .نداشت به همین دلیل کسپر از همان ابتدا محکوم به فنا شد. او هیچ شانسی نداشت؛ بدبخت مادر مرده!

زهره قلیپور با آثار متنوع خود در حوزههای مختلف ادبیات، فلسفه، روانشناسی و تاریخ شناخته میشود. او بهویژه در ترجمهی آثار نویسندگان معاصر و کلاسیک غربی به زبان فارسی فعال است و آثارش در بازار کتاب ایران با استقبال خوبی مواجه شده است.
ترجمهی او از جزء از کل ترجمهای روان و خواندنی است. مترجم به متن اصلی پایبند بوده و تلاش کرده در عین پایبندی متنی روان و خوانا به مخاطب خود ارائه دهد. قلیپور گاه در میانهی متن مرز بین نوشتار به زبان معیار و نوشتار به زبان گفتار را گم میکند؛ اما ترجمهاش چنان روان است که این لغزشها چندان به چشم نمیآید. او تلاش کرده تا شوخیها و لحن طنز خواننده را به بهترین شکل منتقل کند و میتوان گفت که در این زمینه بسیار موفق بوده است. نمونهی پایین درست شبیه رسمالخط کتاب است.
نمونهی اول
تنها چیزی که باقی میماند، جنون است؛ در سالنی که هر هفته یک بار آخرالزمان را به نمایش میگذارد، کار سختی نیست. دیشب اجرای درخشانی روی صحنه بود. تقریباً خوابم برده بود که زمین به لرزه افتاد و فریاد خشم صدها نفر یکباره به هوا رفت. خشکم زد. آشوب؛ یک انقلاب سرسری دیگر. دو دقیقه هم نگذشته بود که درِ اتاقم با لگد باز شد، یک آدم دیلاق آمد تو، لبخند میزد؛ فقط محض اینکه تودلبرو بشود.
نمونهی دوم
کسپر هرگز توی هیچ کاری که به چشم بیاید موفق نمیشد. البته گاهوبیگاه توی کشمکشهای ناچیز پاداشی میگرفت (دو سکۀ طلا، یک بوس، تأیید پدرش)، اما هیچوقت حتی یک بار هم توی یک جنگ پیروز نشد. حالا میفهمم دلیلش این بود که فلسفۀ پدرم برای خودش پیروزیهای شخصی انگشتشماری در زندگی داشت نه عشق، نه آرامش، نه موفقیت، نه خوشبختی. ذهن پدرم نمیتوانست آرامش پایدار یا پیوزی معنادار را تصور کند؛ این مفاهیم در دامنۀ تجربههای او نمیگنجید. برای همین بود که کسپر از همان اول به هلاکت محکوم بود. این بیچاره مفلوک یک بار هم اقبال نداشت.
جزء از کل کتابی محبوب و پرفروش در سراسر دنیاست. در کشور ما نیز این کتاب محبوبیت بسیاری دارد و مترجمان بسیاری برای ترجمهی این کتاب تلاش کردهاند. هرکدام از مترجمان بهزعم خود سعی کردهاند بهترین و دقیقترین ترجمه را ارائه دهند. بیشتر ترجمههای موجود تلاش کردهاند به متن اصلی پایبند باشند و شوخیها و طنز مدنظر خواننده را به فارسی ترجمه کنند. بااینحال، معرفی بهترین ترجمه از کتاب جزء از کل امری نسبی است و هر کسی بنا بر سلیقهی خود ترجمهای خاص را میپسندد. برای بعضی وفاداری به متن مهمتر است و برای عدهای دیگر روانی خوانش متن و درک مفهوم مدنظر نویسنده. آنچه در این یادداشت ذکر شد تنها با مقایسهی بخش کوچکی از متن صورت گرفته و هدف از این کار یاری به مخاطب برای شناخت بهتر کتاب و انتخاب ترجمهای مناسب است.در انتها باید بگوییم تمام نسخههایی که در بالا معرفی شدند، در سایت طاقچه در دسترس مخاطبان و دوستداران اثر قرار دارد و هر فردی میتواند مطابق سلیقهی خود بهترین ترجمه را برای خواندن یا شنیدن انتخاب کند.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه