نویسنده: فیودور داستایفسکی
مترجم: یلدا بیدختینژاد
انتشارات: نشر چشمه
نازنین یکی از داستانهای تقریباً کوتاه فئودور داستایفسکی است. عنوان اصلی آن به زبان روسی Krotkaya) Кроткая) و در زبان انگلیسی با عنوانهای A Gentle Spirit و The Meek One و A Gentle Creature ترجمه شده است. داستایفسکی این داستان را در سالهای پایانی زندگیاش نوشت. الهامبخش او گزارشی خبری از خودکشی دختری بود که با شمایلی در دست، خود را از پنجره پایین انداخت. او این گزارش را در نشریهی متعلق به خود یعنی «یادداشتهای نویسنده» نوشته بود. نشریهای که مسائل اجتماعی روز را بررسی میکرد. داستایفسکی ایدهی اصلی را از این واقعه گرفت و با تحلیلهای روانشناختی مختص خود، داستانی دربارهی اثرات مخرب خشم پنهان، غرور، شرم و تنهایی انسانی مطرود در مواجهه با عشق نوشت.
داستان با تکگویی اولشخص مالک مغازهی امانتفروشی روایت میشود. او در برابر پیکر بیجان همسر جوانش که چند ساعت قبل خودکشی کرده و اکنون بر میز وسط آپارتمان خانه قرار داده شده، ایستاده است و در حالتی از اندوه، گیجی و سرزنش از خود دربارهی چرایی این حادثه میپرسد. مرد چهل سال دارد و با دختری شانزده ساله ازدواج کرده که از مشتریان مغازهی امانتفروشی او بوده است. بعد از ازدواج به خواست و تصمیم مرد رابطهای سرد، پر از سکوت و ناتوانی در گفتوگو میانشان شکل میگیرد که زن را به موجودی رهاشده و بیمار تبدیل میکند و به خودکشی میکشاند. راوی بعد از مرگ زن تلاشی اعترافگونه آغاز میکند برای «فهمیدن» و «توجیه» رفتار خودش و به این منظور خواننده را با خود به گذشته میبرد. سراسر متن داستان، اعتراف و بازخوانی زندگی زناشویی به روایت مرد است.
نازنین یکی از نوشتههای پخته و درخشان داستایفسکی است که برخلاف داستانهای کوتاه و حتی داستانهای بلند ابتداییاش با وجود حجم کم بهخوبی به هدف خود رسیده و آن، نفوذ به ذهن مردی امانتفروش است که در برابر پیکر بیجان همسر جوانش با واکاوی گذشته، ذهن و انگیزههای خود تلاش میکند بفهمد چطور آن زن را به خودکشی کشاند. تمرکز داستان بر درون شخصیتها، انگیزهها و سازوکارهای دفاعی آنها با لحنی اعترافی است. زوال این زندگی موضوعی مهم و غنی است که دربارهی ماهیت روان زخمگین، شرم از گذشته، مسئولیت اخلاقی، ماهیت پول، قدرت و سلطهگری در پیوند زناشویی تأمل میکند.
راوی با ذهن و زبانی آشفته از خود و خواننده سؤال میپرسد، نظرش را تغییر میدهد، به خودسرزنشی نزدیک میشود اما خیلی زود تغییر موضع میدهد و به سوی توجیهگری میرود تا اینکه میپذیرد زن جوان را آزار داده است. شخصیت زن را از خلال توصیفها و کنکاشهای مرد تا حدی میشناسیم. دختری بسیار جوان و طبیعتاً پرشور، آسیبپذیر اما مستقل. چیزی که مرد امانتفروش قادر به درک آن نبود و در انتظاراتش از او به سادهلوحی کمشعور میمانست. او از همان ابتدا زندگی زناشوییاش را به بازی میکشاند، بازیای که از آن برندهای بیرون نمیآید. در این اعترافها با ذهن و قلب سرد و خشن مرد آشنا میشویم و میفهمیم رابطهی آنها از همان ابتدا بسیار خشونتآمیز بوده است. مرد، زن را برخلاف خواستگار پیشینش کتک نمیزند اما با کلام تندوتیز و سکوتهای ممتد و طولانی زن را از خود بیزار و از درون تهی میکند. این واضح است که ازدواج مردی چهل ساله، درگیر روانزخمهای بسیار، خودبزرگبین و فاقد مهارت ارتباطی و شفقت با دختری کمسن و فقیر اما آرزومند و پرشور به پیوند کرها و لالها میماند. مرد از همان ابتدا سیستمی را در خانه پیاده کرد تا زن را مغلوب و خرد و از نو بسازد. بر آتش شوق زن جوان آب میریخت. در برابر درددلهایش تعمداً سکوت میکرد و با این سختگیری یک بازی احمقانه راه انداخت تا خود را به معمایی برای زن جوان تبدیل کند. در حقیقت، دختر تنها کسی بود که مرد توانسته بود در تمام زندگی برای خود دستوپا کند؛ بنابراین عذابدادن او را «انتخاب» کرد. او تنها وقتی متوجه میشود که باید عشق خود را به زن ابراز کند که دیگر خیلی دیر شده و ابراز افراطی و غیرمعمول آن نیز بر وخامت اوضاع میافزاید.
پرسشها دربارهی پایان کتاب زیاد است. آیا نقطهای که زن را به خودکشی واداشت ناگفتهها و ابراز عشق نامتعارف و هیستریک مرد بود یا تهیشدن زن جوان به دلیل نادیده گرفتهشدن طولانیمدت؟ یا احساس گناه و عذاب وجدان از همسری وفادار نبودن؟ ما میدانیم که راوی در سوق دادن زن جوان به خودکشی مقصر بود؛ اما خود مرد تا چه اندازه سزاوار ملامت است؟ داستایفسکی به این پرسشها پاسخ نمیدهد. او فقط نشان میدهد انسان چه موجود پیچیدهای است. او از ناتوانی در عشقورزی، همدلی، صادقبودن با خود، گناه، آوارکردن خشم پنهان خود بر موجودات ضعیف و بیگناه میگوید. او موقعیتی طراحی کرده که در آن راوی که خود را عاقل و عادل میپندارد در عمل با سلطه و ناهمدلی موجب فروپاشی دیگری میشود. ساختار تکگویی کتاب بهعمد و بهخوبی خواننده را در نقش قاضی یا تحلیلگر قرار میدهد؛ زیرا باید میان آنچه مرد روایت میکند و آنچه زن بوده و آنچه اتفاق افتاده فاصله بگذارد. داستان را میتوان مطالعهای دربارهی «دفاع روانی پس از تراژدی» در نظر گرفت؛ یعنی چطور ناتوانی در همدلی، شرم درونی، شکست در گذشته به خشمی پنهان و آن خشم پنهان و حقارت چطور به سازوکار کنترلگری تبدیل میشود و آسیب میرساند و چطور عشقی بالقوه در مواجهه با این سازوکار دفاعی ویران میشود.
نازنین دو شخصیت اصلی دارد که در داستان اسمی ندارند. مرد که راوی است پیشتر در ارتش خدمت میکرد اما به دلیل اینکه حاضر نشد در دوئلی بیهوده شرکت کند از هنگ خارج شد. زندگی را در فقر و تنهایی گذراند تا اینکه ثروتی از مادر تعمیدیاش به او رسید و با آن مغازهی امانتفروشی باز کرد. زن جوان راوی که نام کتاب اشاره به او دارد شخصیت بیصدای داستان و دختری فقیر، بیپناه و خواهان امنیت است که شور جوانیاش در مواجهه با هیولای خاموش مردی زخمی به بیماری، هیستری و در نهایت مرگ میانجامد. همهچیز در داستان پیش میرود تا دلیل تصمیم او مشخص شود و هرآنچه از او میدانیم روایت مرد است. زنی که مرد میکوشد او را به آیینهی خود تبدیل کند اما در برابر آن مقاومت میکند. همزمان مرد همهی آسیبها و خشم خود را بر کسی که در تبدیل او به آنچه شد نقشی نداشت خالی میکند. او همزمان با سرکوب عواطف، خود را برتر و عاقل میداند و زن را فردی بیتجربه و نیازمند. او انسانی زخمخورده است که از عقدهی حقارت و انزوای اجتماعی رنج میبرد و تلاشش برای اعمال سلطه در رابطه، دفاعی و در جهت خنثیسازی شخصیت زن و شرمنده کردن او از خواستهها و تمایلاتش است. ما از طریق اعترافات خود مرد متوجه میشویم که چطور به چنین موجودی تبدیل شده است. تجربههای زندگی و بهویژه شغلی که برای خود دستوپا کرد فرصت ارتباط سالم و همدلی با دیگران را از او گرفت و او را تبدیل به مردی نابالغ کرد که در تخیل ناتوان بود، شأنی برای زن جوانش تصور نمیکرد و رابطهی زناشویی آن هم با دختری به آن سن را محل اعمال سلطهی بیچونوچرای خود میدید. زن کمتجربه شاید میتوانست کتک خوردن و آزار جسمانی را بفهمد که با توجه به روزگار آنها شایع بود اما فهم این خشم منفعل و چرایی آن در حد توان و تجربهی او نبود و در نهایت به خودآسیبی در او رسید. مرد و زن هر دو نمادی از شکست رابطهی انسانی و تنهایی در دنیایی هستند که داستایفسکی از جهان مدرن میشناخت.
داستان دربارهی چگونگی تأثیر زخمهای روانی، تنهایی و طرد اجتماعی در انتخابهایی مخرب است. مسئولیت و اعتراف به گناه، ناتوانی در همدلی و دفاعهای روانی درونمایههای داستان هستند. مادیگرایی راوی و علاقهی او به پول و حفظ وضعیت مالی یکی از دغدغههای داستانهای داستایفسکی است. اینکه چطور اولویتدادن به زندگی مادی انسان را از روح و عواطف جدا میکند. غرور، تصورات ذهنی، فقدان درک متقابل، تضاد بین نیازها و واقعیتها از مضامین کتاب هستند.
داستایفسکی این رمان را در نوامبر ۱۸۷۶ نوشت.
فضاسازی در این داستان بیش از آنکه بیرونی و گسترده باشد روانشناختی و درونی است. فضای داستان عمدتاً در ذهن مرد امانتفروش میگذرد و بنابراین توصیف محیط فیزیکی محدود و صرفاً پسزمینهای است. این فضا شامل مغازهی امانتفروشی و آپارتمان دو اتاقهی مرد با مبلمانی مختصر و کهنه است. خانهای کوچک و محدود که بخشی از حال و هوای فشار و تنگنای زندگی زناشویی آنها را منتقل میکند. شهر و محل داستان مشخص نیست و تنها بر اساس اشارهی گذرای زن دربارهی گذشتهی مرد در پترزبورگ میدانیم که داستان آنجا نمیگذرد.
داستایفسکی نشان میدهد که روابط انسانی بهویژه روابط عاشقانه نه صرفاً عاطفی و پرشور که میتواند محل رویارویی با سرخوردگی، شرم درونی و اضطراب باشد. مهمتر از آن ویژگیهای متضادی همزمان در یک شخصیت وجود دارد که برای فهمش باید درون را کاوید و سنجید؛ یعنی نشاندادن تضاد میان ظاهر و واقعیتهای روانی افراد. انسانهای با روان زخمی همزمان هم میتوانند قربانی و هم عامل تراژدی باشند. سلطهگری و خشم پنهان روابط انسانی را ویران میکند. مادیگرایی و ارزش اصلی قائل شدن برای پول انسان را از شفقت دور میکند. نازنین نشان میدهد که انسان چطور میخواهد در ارتباط با دیگری زندگی را بر اساس ایدئالها، غرور و تصورات ذهنی خود بسازد و در نهایت شکست میخورد؛ زیرا محبت واقعی مستلزم فروتنی، شنیدن دیگری، شناخت خود و پذیرش ضعفهاست.
کتاب تکگویی روانشناختی و عاشقانهای آسیبزا است. خواننده از همان ابتدا به ذهن راوی متصل میشود. ساختاری که داستایفسکی برای کتاب انتخاب کرده و سبک واقعگرایانهی آن باعث میشود خواننده خودش را در وضعیت روانی راوی بگذارد و داستان را به مطالعهای روانشناختی نزدیک میکند. نویسنده داستان را با یک مقدمه آغاز کرده تا ذهن خواننده را برای ورود به داستان آماده کند و توضیح داده که چطور عنصر خیال را با واقعیت در هم آمیخته است و نیز اشاره میکند که خواننده با راوی پریشانگویی مواجه است.
انتخاب نوع روایت و زاویهی دید کاملاً در خدمت شخصیت خودمحوری است که داستایفسکی خلق کرده است. در این داستان دیالوگی وجود ندارد و ما باید همهچیز را از زبان راوی بفهمیم. زاویهی دید داستان محدود به مرد است و خواننده خود باید قضاوت اخلاقی و روانشناختی بکند. البته پیچوخمهای افکار او و تلاش برای توجیه اعمال خود بسیار جذاب است. فرم روایت داستان یعنی جریان سیال ذهن یک نوآوری است که بعدتر توسط نویسندگان مدرن ادامه پیدا کرد. در این روایت، شخصیت اصلی یا با خودش حرف میزند، یا گذشته را یادآوری میکند، یا اعتراف میکند یا خواننده را مخاطب خود قرار میدهد.
دنیل سیمونز در نقد روانکاوانهی این داستان بر خودشیفتگی مردانه و رابطهی آن با ناتوانی در همدلی و ناتوانی در تجربهی عشق واقعی تأکید میکند.
جوزف فرانک در زندگینامهی پنج جلدی داستایفسکی این داستان را یکی از هولناکترین کاوشهای داستایفسکی در شکافی دانسته که حتی صمیمیترین روابط انسانی را هم نابود میکند. تراژدیای که صرفاً شخصی نیست بلکه نمادی از واقعیتی اجتماعی است که در آن غرور و میل به مالکیت جای همدلی و «دوسویگی» را گرفته است.
بخشی از کتاب صوتی نازنین را بشنوید.
نازنین
نویسنده: فئودور داستایفسکی
گوینده: تایماز رضوانی
انتشارات: رادیو گوشه
در نظرات خوانندگان، تمجیدها از داستان زیاد است. بسیاری نوشتهاند این داستان اولین یا دومین تجربه از خواندن کتابهای داستایفسکی بوده که آنها را به خواندن دیگر کتابهای او ترغیب کرده است.
کاربران طاقچه دربارهی کتاب «نازنین» داستایفسکی نظرات متنوع اما عموماً مثبت دادهاند. بیشترشان این اثر را رمانی کوتاه، روان و مناسب برای شروع خواندن آثار داستایفسکی دانستهاند؛ داستانی تلخ، عمیق و پر از واگویههای ذهنی که آشفتگی و غرور مردی میانسال و رابطهاش با دختری جوانتر را روایت میکند. خیلیها به سادگی و کشش قلم داستایفسکی، ترجمههای روان و غنای روانشناختی اثر اشاره کردهاند و از آن بهعنوان تجربهای تکاندهنده یاد کردهاند که با وجود حجم کم، تا مدتها ذهن را درگیر میکند. برخی خوانندگان، تلخی داستان و خودخواهی یا بیماری شخصیت اصلی را آزاردهنده دانستهاند، اما حتی همین گروه هم تأکید کردهاند که روایت آنقدر پرکشش و اندیشمندانه است که ارزش خواندن دارد.
کتاب در سه انتشارات به فارسی ترجمه شده که در میانشان ترجمهی یلدا بیدختی نژاد بر دیگران مرجح است. در صورت تمایل برای دیدن نمونهی ترجمه میتوانید در فروشگاه طاقچه بریدههایی از کتاب را بخوانید.
شما میتوانید جملات قشنگ کتاب نازنین را، که از روی ترجمهی یلدا بیدختینژاد توسط خوانندگان آن گردآوری شده است، در طاقچه بخوانید.
در بین کتابهای داستایفسکی و به طور کلی رمانهای عاشقانه معمولاً «شبهای روشن» که روایتگر عشقی رمانتیک و آرمانی است دست بالا دارد. گرچه شاید این مقایسه درست نباشد اما خواندن عاشقانهی «نازنین» بسیار بیشتر از عاشقانهی رمانتیک میتواند برای انسان از خود و دیگری بیگانهی امروز مفید و مؤثر باشد که رابطه را همچون امانتفروش داستان میدان بازی و انسان را ابزار بازی میبیند و نیز کسانی که درگیر چنین رابطهی فراگیری هستند.
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه