بادبادکباز
نویسنده: خالد حسینی
مترجم: پریسا سلیمان زاده
انتشارات: انتشارات مروارید
«زندگی به من آموخته است آنچه دربارهی از یاد بردن گذشتهها میگویند درست نیست، چون گذشته با سماجت راه خود را باز میکند. حالا که به گذشته بر میگردم، میبینم تمام این بیستوشش سال به همان کوچهی متروک سرک کشیدهام.» بادبادکباز روایتی از حضور دائم گذشته است. گذشتهای که نگذشته، هنوز همراه توست. فرقی ندارد کجا هستی، چقدر از آن جغرافیا و از آن روزها فاصله گرفتهای، گذشته خزیده گوشهای از چمدانت و با تو آمده. امیر حالا سالها از آن حادثه فاصله دارد؛ حالا نه پسری نوجوان که با حسن در کوچههای کابل بازی میکرد، بلکه مردی میانسال است. مردی که سالها بعد از مهاجرت به آمریکا، تصمیم میگیرد برای نجات یک بچه به وطنش برگردد، به افغانستان. کشوری که دیگر شبیه کشور کودکیهای امیر نیست، سرزمینی ویران شده! رمان بادبادکباز اثر خالد حسینی درباره شخصیت امیر است. در این یادداشت به نقد و بررسی این رمان میپردازیم. گفتنی است برای خرید کتاب بادبادک باز میتوانید به سایت طاقچه مراجعه کنید.
بادبادکباز
نویسنده: خالد حسینی
مترجم: پریسا سلیمان زاده
انتشارات: انتشارات مروارید
امیر و حسن دوست بودند؛ هر چند جهانهای متفاوتی داشتند. امیر پسر ارباب بود و از قوم قدرتمند پشتون، حسن پسر علی، خدمتکار خانهزاد پسر امیر بود و از قوم مظلوم هزاره.
زمستان 1975 است و افغانستان هنوز زیر سایهی جنگهای متعدد شادی و رنگهایش را نباخته. مسابقات سالانهی «بادبادکبازی» در راه است و امیر و حسن مثل خیلی دیگر از نوجوانها و جوانهای شهرشان برای مسابقه آماده میشوند. برای امیر برنده شدن در مسابقه اهمیت زیادی دارد؛ میخواهد یکبار هم که شده همان پسری باشد که پدر آرزویش را دارد. پسر شجاعی که جسورانه از پس همهچیز برمیآید و تنها دل در گروی داستان و ادبیات ندارد.
روز مسابقه همان روز عجیبی است که همهچیز را تغییر میدهد. تلاش امیر برای بردن مسابقهی بادبادکبازی، فداکاری مظلومانهی حسن برای حفظ بادبادک امیر و اتفاق تلخی که در کوچهای متروک برای حسن افتادن و نظارهگر بودن صرف امیر. همهچیز از همان روز شروع شد. امیر نتوانست بار این حادثه را زمین بگذارد و به دوستی با حسن ادامه دهد و کار به جایی میرسد که حسن و پدرش خانهی پدری امیر را ترک میکنند و پروندهی این دوستی بسته میشود. در پی این اتفاق جنگهای داخلی هم از راه میرسد و امیر و پدرش برای زنده ماندن کشورشان را ترک میکنند…
حالا سالها گذشته. امیر نویسندهای میانسال است که در آمریکا زندگی آرامی دارد ولی با نامهای از دوست پدرش به گذشته پرتاب میشود. امیر باید به افغانستان برگردد، به جایی که پسر حسن در آنجاست و به کمکش احتیاج دارد…
بادبادکباز داستان ساده و خوشخوانی دارد. داستانی ماجرامحور که در کنار پیش بردن روایتش، تصویری دور و محو از افغانستان را برای مخاطب زنده میکند. افغانستانِ زنده، افغانستان پیش از طالبان و جنگ، افغانستانی با بادبادکهای به پرواز درآمده و کودکان شاد و خندان.
خالد حسینی در این رمان کنار میایستد و به جای شعار دادن و سخنوری تنها داستانش را تعریف میکند؛ داستانی که به بهترین شکل ممکن خواننده را در جریان اتفاقات و تغییرات افغانستان و احساسات درونی شخصیتها قرار میدهد. در این رمان جملهها ساده و صمیمی و توصیفات سرراست و خالی از پیچیدگیاند. در واقع با وجود خردهماجراهای متعدد، خواننده نخ داستان را گم نمیکند و درگیر ملال نمیشود.
در این رمان نویسنده با توصیفهای ساده و در عینحال تاثیرگذار، به مخاطب احساس صمیمیت میبخشد و با پرداخت شخصیتهای باورپذیر همذاتپنداری خواننده را برمیانگیزد. بهصورت کلی بادبادکباز چه به دلیل ارزش تاریخی و ملیاش و چه از لحاظ جذابیتهای داستانی، اثری قابلاعتناست که نمیشود ساده از کنارش عبور کرد.
بخشی از کتاب صوتی بادبادک باز را بشنوید.
بادبادک باز
نویسنده: خالد حسینی
گوینده: رضا عمرانی
انتشارات: انتشارات ماه آوا
بادبادکباز بهصورت کلی بازتابی از زندگی است. بازتابی از رنجها، شادیها، حسرتها و آرزوها. هر خوانندهای در هر شرایط و وضعیتی میتواند احساسات امیر در مسیر بازگشت به گذشته را لمس کند؛ آرزویی که بیشک یکبار از سر هرکدام از ما گذشته است. ولی آیا میشود به گذشته بازگشت؟ آیا میشود برای زخمهای کهنه علاجی پیدا کرد؟ نه. این همان واقعیت تندی است که زندگی را بیرحم و در عینحال ارزشمند و مهم کرده است.
حسینی در این رمان نشان میدهد که جنگ چطور میتواند روی زندگی شخصی انسانها سایه بیندازد و آسمانهای پر از بادبادک را تبدیل به آسمانهای مرده کند. او برایمان ترسیم میکند که ظهور باورهای غلط چطور زندگیها را نابود میکند و رویاها را میکشد. او همچنین در خلال داستانش به بیعدالتی میپردازد. امیر و حسن هر دو دوست و همسن و سالاند ولی یکی بعد از جنگ میرود و زندگیاش را در دنیای دیگری میسازد و دیگری به جرم اینکه از قوم مظلومی است، به جرم اینکه متمول نیست، جنگ را به جان میخرد و کشته میشود. زور زیباییهای دنیای کودکانه به خطکشیها، به مرزها، به طبقهبندیها نمیرسد!
از طرف دیگر ما در این رمان با احساسات امیر همراهیم. پسری که هرگز نتوانست انتظارات پدرش را برآورده کند و در بزنگاهی که باید به کمک حسن میرفت، سکوت و عقب کشیدن را ترجیح داد. حتی حالا که سالها گذشته و امیر زندگی خودش را دارد، آن روز، آن لحظه و آن تصمیم روی زندگیاش اثرگذار است. در روایت امیر میبینیم که گذشته گاهی نمیگذرد و حتی تا دورترین مسافتها همراهیمان میکند!
خالد حسینی در شخصیتپردازی این رمان هم عملکرد درخشانی داشته است. شخصیتهای رمان هر کدام خصوصیات و ویژگیهای خودشان را دارند و با جزئیات در ذهن خواننده جا خوش میکنند.
امیر بهعنوان نقش اصلی و راوی داستان مردی محتاط و تا حدی ترسوست. او برای جلبتوجه پدرش حسن را قربانی میکند و سرنوشتش را تغییر میدهد. امیر در بزنگاهی که باید خودش را به خودش ثابت کند، عقب میکشد و تا همیشه بار این انتخاب را بر دوشش احساس میکند. او مدام خودش را توجیه میکند و پشت باورهای جامعه پنهان میشود. همانطور که در جایی از کتاب میخوانیم: «غلبه بر تاریخ آسان نیست، همینطور مذهب. درنهایت، من پشتون بودم و او هزاره، من سنّی بودم و او شیعه و هیچچیز نمیتوانست این موضوع را تغییر دهد، هیچچیز.» از طرفی میشود گفت امیر هم یک قربانی است؛ قربانی جامعهای که پسرها را نه هنرمند و نویسنده که جنگنده و بیاحتیاط میخواهد.
حسن درست نقطهی مقابل امیر است. جان بر کف، فداکار، مظلوم و باهوش و شجاع! در واقع حسن مجموعهای است از ویژگیهایی که امیر حسرت داشتنشان را دارد. حسن حاضر است برای رضایت امیر حتی از جانش هم بگذرد؛ همین باعث میشود او در نقطهی بحرانی داستان برای کمک به امیر در مسابقه بادبادکبازی خودش را فدا کند و مورد تجاوز قرار بگیرد. حسن همیشه مظلوم است و همیشه قربانی!
پدر امیر مردیست جدی، شجاع و وطندوست. او عاشق افغانستان است و سعی میکند به مردم کمک کند. همه از پدر امیر به عنوان مردی شجاع یاد میکنند و برایش احترام خاصی قائلند. همین ابهت و بزرگی باعث میشود امیر هم مثل بقیه برای جلبتوجه و نظر او تلاش کند.
آصف شخصیت منفی داستان و پسری نژادپرست است که هیتلر را قهرمان خودش میداند. او دوست دارد به سیاق مادر آلمانیاش فکر و زندگی کند و از قوم هزاره متنفر است. او به هر شکلی که میتواند حسن و پدرش را آزار میدهد و آنها را تحقیر میکند.
حسینی در پرداختن به جزئیات شخصیتها ماهرانه عمل میکند و در اکثر مواقع ما شخصیتها را خوب میشناسیم و باورشان میکنیم.
هر کدام از شخصیتهای این اثر نمایندهی یکی از گروههای جامعهاند. در واقع در این رمان با جامعهی کوچکشدهای طرفیم.
به همین ترتیب در تمام شخصیتهای فرعی و اصلی کتاب میشود گروهی از جامعه را یافت و این مسئله نشان از تیزهوشی و دقت نویسنده دارد.
سال ۲۰۰۳، وقتی رمان بادبادکباز در آمریکا منتشر شد، نگاه تمام جهان روی نویسندهی خوشقلم آن نشست. خالد حسینی. نامی که به سراسر دنیا سفر کرد و به گوش همه رسید. بادبادکباز به سرعت پرفروش شد، به بیشتر از ۵۰ زبان درآمد و نویسندهاش را به شهرتی افسانهای رساند. تصویر افغانستان در ذهن دنیا تصویری مخدوش و جنگزده بود و حسینی توانسته بود تصویر جدیدی ارائه دهد. در واقع او با یک داستان ساده و خواندنی بهشدت به ظلمهای جاری علیه کشورش تاخته بود؛ به جنگ، نژادپرستی، ویرانی و …
حسینی سال ۱۹۶۵ در کابل متولد شد. او نویسنده و پزشک ماهری است و سعی کرده در داستانهایش همواره صدای بیصدایان باشد. حسینی تنها ۱۱ سال داشت که از وطنش مهاجرت کرد ولی بعدها در داستانهایش بارها به آن برگشت و از آن نوشت. بادبادکباز با شکستن تصویرهای نادرست جهان از افغانستان و همچنین روایت تاثیرگذارش به اوج رسید و قلهی خالقش شد. آثار دیگر او مثل هزار خورشید تابان هم با استقبال خوانندگان روبهرو شدند و تصویرهای تازهای از افغانستان ارائه دادند.
و در نهایت بادبادکباز رمان مهمی است. مهم نه تنها به دلیل استقبال خوانندگان و داستان گیرا بلکه مهم از جهت زیستن در یک سرزمین مرده. این کتاب به ما امکان میدهد در یک نشست با چند مسئلهی مهم و حیاتی روبهرو شویم؛ با روند مرگ تدریجی یک سرزمین و ویران شدن زندگیهای جاری در آن، با تبعیضهای اجتماعی و طبقهبندیهای منسوخی که آدمها را بدون دخالت خودشان دستهبندی میکند، با مهاجرت، بار گناه، بار گذشته و صراحت عجیب و بیرحمانهی زندگی.
در ضمن فارغ از تمام ارزشهای تاریخی و اجتماعی، بادبادکباز رمان خوشخوانی است. رمانی با زبانی روان که بدون تلاش برای پیچیده به نظر رسیدن، داستانش را تعریف میکند و با تمام ارجاعاتش به ورطهی شعار و مستقیمگویی نمیافتد. و درنهایت شاید اصلیترین حرف رمان همین باشد که: «شاید بیانصافیست، اما اتفاقی که ظرف چند روز، گاهی حتی در عرض یکروز میافتد، مسیر زندگی را بهکلی عوض میکند.»
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه