کارمیلا
نویسنده: شریدان لوفانو
مترجم: محمود گودرزی
انتشارات: نشر برج
موجودی با شنل سیاه، دندانهای نیش بلند و صورت سفید و سرد نزدیک به یخ، به آدمها حمله میکند، گردن قربانیها را نیش میزند و خونشان را میمکند. این خون به او کمک میکند عمر جاودانه پیدا کند و هیچگاه نمیرد. دربارهی خونآشام میگویم. کسی که شاید ترسناکتر از او در هیچ کتابی و فیلمی وجود نداشته باشد. هر موجود ترسناک دیگری که در ذهنتان میآید، بهنوعی از زیر شنل خونآشام بیرون میآید.
سروکلهی خونآشامها از کجا در ادبیات و فرهنگ مردم پیدا شده؟ خون آشامها از دل داستانهای فولکلور اروپایی بیرون آمده. آن هم در دوران قرون وسطی و زمانی که مسیحیت حرف اول را میزده است. قصهی آنها در منطقهی بالکان و در قرن ۱۶ پا میگیرد.
اما خونآشامها چه ویژگیهایی دارند و چطور به وجود آمدند؟ آیا آنها واقعا سرد و یخی هستند؟
رنگباختگی مرگآسایی که به این نوع اشباح نسبت داده میشود، صرفاً قصهای پرسوزوگداز است. آنها وقتی خود را در جمع انسانها نشان میدهند، ظاهری زنده و تندرست دارند. هرگاه در تابوتهای خود در معرض روشنایی قرار بگیرند، تمام علائم خونآشامی را نشان میدهند؛ آن هم درست به شکل همان کسانی که یک روز در هیبت آنها کشته شدند.
اینکه چگونه در ساعاتی خاص از روز از گورهای خود میگریزند و به آنها بازمیگردند، بیآنکه خاک را جابهجا کنند یا اثری از بههمریختگی در وضعیت تابوت یا کفن بهوجود بیاورند، همیشه برای همگان موضوعی باورنکردنی بوده. زیست دوگانهی خونآشام با خواب مجدّد روزانه در گور تقویت میشود. ولع شدیدش به خونِ زندگان نیرویش را برای ساعات بیداریاش تأمین میکند. این موجودات این قابلیت را دارند که با حرارتی بسیار، شبیه عشق و علاقه، شیفتهی افرادی خاص شود. برای رسیدن به اینها حوصله و زیرکی بسیاری صرف میکند، چون ممکن است دهها مانعْ راهِ دستیافتن به هدفی خاص را سد کنند. او تا خواستهاش را عملی نکند و زندگی را قطرهقطره از قربانی محبوبش بیرون نکشد هرگز کوتاه نمیآید، اما در چنین مواردی لذت جنایتکارانهاش را با ظرافت فردی عیّاش تنظیم میکند و کش میدهد و با معاشقهای تدریجی و استادانه آن را به اوج میرساند. در چنین مواردی به نظر میرسد آرزومندِ چیزی شبیه دلسوزی و همدلی است. در موارد معمولی یکراست سراغ هدف خود میرود، با خشونت بر او چیره میشود، خفهاش میکند و اغلب در یک وعده تمام خونش را میمکد.
آنطور که معلوم است، خونآشام گاه در وضعیتهایی خاص قرار میگیرد؛ نامش را تغییر میدهد، به شکل گرگ درمیآید یا… . اما این بحران چطور شروع میشود و چگونه خود را تکثیر میکند؟ شخصی کموبیش شرور به زندگی خود خاتمه میدهد. سپس او تحت شرایطی خاص خونآشام میشود. شبحش در خواب سراغ مردم میآید؛ آنها را میکشد و این چرخه ادامه پیدا میکند و فرد قربانی هم در گور بهخونآشام بدل میشود.
داستانهای خونآشامی اغلب در قصرهای مخوف و بزرگ اتفاق میافتند. به همین دلیل این داستانها را جزو ادبیات گوتیک میدانند. چون مشخصات داستانهای گوتیکْ معماری گوتیک (قصرهای بزرگ و اشرافی و ترسناک)، عنصر ترس و عشق است و داستانهای خونآشامی مخصوصا از نوع کلاسیکشان، این مشخصات را دارند.
در این یادداشت از وبلاگ طاقچه با چند داستان مشهور خونآشامی آشنا میشوید که نوجوانان و جوانان هم میتوانند آنها را بخوانند و از داستان ترسناکشان لذت ببرند!
پیشنهاد میکنیم یادداشت «کتابهای ترسناک برای نوجوانان» را هم بخوانید.
کارمیلا
نویسنده: شریدان لوفانو
مترجم: محمود گودرزی
انتشارات: نشر برج
راوی کتاب کارمیلا دختری ۱۸ساله به نام لورا است که در قصری به همراه پدر و معلم سرخانه و ندیمهاش زندگی میکند. او ماجرا را وقتی برای خواننده تعریف میکند که ۱۰ سال از وقوع آن گذشته. داستان در دهکدهای اشرافی در اتریش کنونی آغاز میشود. خبر میرسد که دختران جوان آن منطقه به طرز مرموزی دچار کابوس و آشفتگی میشوند و پس از چند روز که حالشان بدتر میشود، خفه میشوند و میمیرند. این خبر حسابی همه را ترسانده است. یک روز لورا و پدرش که بیرون از قصر رفتهاند کالسکهای را میبینند که با سرعت به سمت آنها میآید. اسبها رم میکنند و کالسکه چپ میشود. برای مسافرهای کالسکه اتفاقی نمیافتد جز دختری ۱۸ساله که حالش بد است و نمیتواند به سفر ادامه دهد. مادرِ دختر عجله دارد و میخواهد هرچه زودتر بروند. تااینکه پدر لورا پیشنهاد میدهد دختر در قصر آنها بماند و با لورا دوست شود و هرگاه مادر دختر از سفر برگشت، دخترش را با خود ببرد؛ اینگونه لورا هم از تنهایی درمیآید. مادر خوشحال میشود و دخترش را نزد این خانواده میگذارد و سپس با کالسکه از آنجا میرود.
نام این دختر کارمیلاست. او زیبا و افسونگر و مهربان است. هرکسی که برای بار اول او را میبیند شیفتهاش میشود. لورا از اینکه با کارمیلا رفیق شده بسیار خرسند است. لورا متوجه میشود کارمیلا را زمانی که ۶ سال داشته در رویا دیده است. همه چیز در ظاهر خوب پیش میرود. کارمیلا گهگداری به لورا ابراز عشق میکند. این ابراز عشقها لورا را میترساند. احساس میکند این شیفتگی غیرطبیعی و ترسناک است.
تااینکه خبر میرسد دختری دیگر در منطقه به همان طرز مرموز فوت کرده است. همه چیز ترسناکتر میشود. لورا کابوسهای وحشتناک میبیند و در کابوسهایش کارمیلا هم حضور دارد. از سویی دیگر، ژنرال که دوست پدر لوراست میخواهد نزد آنها بیاید و پرده از رازی بزرگ بردارد؛ رازی بزرگ که به کشتهشدن برادرزادهاش مربوط میشود… .
کارمیلا مادر خونآشامهاست. شریدان لو فانو آن را در سال ۱۸۶۴ نوشت. درست بیست سال بعد بود که دراکولا با الهام از کارمیلا خلق شد. با این حساب، تمام خونآشامهایی که بعد از کارمیلا نوشته شدند از زیر شنل کارمیلا بیرون آمدهاند. کارمیلا اشرافزادهای نفرینشده بود؛ ظاهری زیبا، مهربان و دلفریب داشت؛ با معصومیت و مظلومنمایی قربانیهایش را به چنگ میآورد و بهوقتش با دندانهای نیشِ تیزش آنها را یکلقمهی چرب و نرم میکرد. نکته اینجاست که قربانیهای او زن بودند و همین موضوع باعث شد سالها بعد منتقدهای ادبی حدس بزنند کارمیلا گرایشهای همجنسگرایانه داشته و بعدها برام استوکر با خلق دراکولا، مردی که سراغ زنها میرفته، این سویهی همجنسگرایانه را از این داستان ناب و ترسناک حذف میکند و گرایش خونآشام را «بهظاهر» طبیعی جلوه میدهد!
بخشی از کتاب صوتی کارمیلا را بشنوید.
کارمیلا
نویسنده: شریدان لوفانو
گوینده: نیلوفر لاری پور
انتشارات: نوین کتاب گویا
دراکولا
نویسنده: برام استوکر
مترجم: محمود گودرزی
انتشارات: نشر برج
داستان کارمیلا همانطور که بالاتر گفتیم روایت خطی و سادهای دارد. اما دراکولا که چند سال بعد از «کارمیلا» نوشته شده، روابط پیچیدهتری دارد. این کتاب به صورت خاطرات ثبتشده، تلگرافها و نامههای ردوبدلشده بین افراد نوشته شده است. اما داستان از چه قرار است؟
دراکولا صرفا یک داستان ترسناکِ گوتیکِ خونآشامی برای نوجوانان نیست. بلکه بهتر است اینطور بگویم که دراکولا داستانی عاشقانه و ترسناک است.
در زمان جنگهای بین مسیحیان و مسلمانان، حدود سال ۱۴۶۲، سلحشوری معروف به دراکولا، همسرش الیزابت را ترک میکند تا برای دفاع از کلیساها راهی جنگ شود. او در جنگ زنده میماند و نزد همسرش برمیگردد اما متوجه میشود به زنش پیغامی دروغ رساندهاند که او در جنگ کشته شده است. بنابراین الیزابت که طاقت دوری از همسرش را نداشته، خودش را در رودخانه میاندازد و خودکشی میکند. دراکولا که از مرگ الیزابت باخبر میشود ایمانش را از دست میدهد و خونآشام میشود؛ او شروع به خوردن خون میکند و اینگونه میخواهد انتقام خودش و الیزابت را بگیرد.
داستان دراکولا اما از سال ۱۸۹۷ و در لندن آغاز میشود؛ زمانی که چندصد سال از آن واقعه گذشته. ماجرا را جاناتان هارکر که وکیل بنگاه املاک است با گفتن خاطراتش آغاز میکند. او قرار است برای عقد قرارداد به ترانسیلوانی (رومانی کنونی) برود تا کنت دراکولا خانهای در لندن از آنها خریداری کند. جاناتان مبهوت قصر دراکولا میشود. آنجا همه چیز عجیب است. جاناتان نامههایی را به صورت تندنویسی برای مینا، نامزدش مینویسد؛ اما همه چیز را برای مینا نمیگوید چون نمیخواهد او را نگران کند. کنت دراکولا عکسی از مینا میبیند و متوجه شباهت بسیار او با الیزابت میشود. کنت به همراه سه خونآشام زن جذاب که عروسهای دراکولا هستند جاناتان را در قصر زندانی میکنند. وقتی کنت خیالش راحت میشود که جاناتان نمیتواند از قصر فرار کند، راهی لندن میشود. در سوی دیگر داستان در لندن، چندین شخصیت دیگر وجود دارند: مینا؛ دوست ثروتمند و جذاب مینا به نام لوسی؛ سه خواستگار لوسی با نامهای دکتر جان سوارد؛ کوئینسی موریس آمریکایی و آرتور هولموود؛ دیوانهای محبوس در بیمارستان روانی که بیشتر شبیه زندان است به نام رنفیلد و در نهایت، پزشک باتجربه و استاد دکتر سوارد با نام ون هلسینگ.
داستان با نامهنگاری بین مینا و لوسی ادامه پیدا میکند. این دو مدتی نزد هم میروند. لوسی که دختری شاد و زیباست بالاخره از بین خواستگارهایش آرتور را انتخاب میکند، اما کماکان رفاقت بین جان و کوئینسی و آرتور باقی میماند. کنت هم خودش را به لندن میرساند. او برای اینکه به سراغ مینا برود، در قالب یک گرگ، اول از همه لوسی را شکار میکند و خونش را میمکد. وقتی دراکولا خون کسی را میخورد، قربانی دچار کمخونی میشود و بعد از چند روز میمیرد. اما در حقیقت او نمیمیرد! او به شکل خون آشام زنده میماند و با خون بقیه تغذیه میکند و به زندگیاش ادامه میدهد. جان و کوئینسی و آرتور و مینا بهشدت نگران وضعیت لوسی هستند. جان از دوست و استاد خودش، ون هلسینگ، میخواهد که به یاریشان بشتابد. از این به بعد داستان را تحت خاطرات روازنهی دکتر سوارد دنبال میکنیم..
این روایت خونآشامی هیجانانگیز و فراز و نشیبهایش برای هر نوجوان و یا جوانی میتواند پیشنهاد وسوسهانگیزی باشد.
بخشی از کتاب صوتی دراکولا را بشنوید.
دراکولا
نویسنده: برام استوکر
گوینده: جمعی از گویندگان
انتشارات: آوانامه
این سالها آنقدر فیلمهای ترسناک و مهیج زیاد شده که شاید داستان کارمیلا و دراکولا به آن اندازه برایتان ترسناک نباشد. اما همین که این داستانها متعلق به صد سال و بیشتر از صد سال پیش هستند و عدهای میگویند مایههای اصلی این دو داستان بر پایهی حقیقت ساخته شدهاند شاید باعث شوند موقع خواندنشان آب دهانتان را قورت دهید و مدام دورو برتان را نگاه کنید.
چه کسی گفته نویسندهی داستانهای خونآشامی حتما باید مرد باشد؟ مجموعهی جالب و پرطرفدار خاطرات خونآشام را ال جی اسمیت نویسندهی زن اهل فلوریدا نوشته است. این مجموعه ۴ جلد دارد با نامهای: بیداری، تقلا، خشم و تجدید دیدار تاریک و داستانش دربارهی دختری به نام النا گیلبرت.
او که در مقطع دبیرستان تحصیل میکند خاطراتش را هر روز یادداشت میکند. النا در ابتدا از زندگی در خانه و محل سکونتشان میگوید. او در دبیرستان با پسری چشمسبز و جذاب به نام استفن آشنا میشود. هربار که النا به چشمهای او نگاه میکند همزمان که میترسد و احساس خطر میکند، بیشتر دلباختهی او هم میشود. علاقهی او به استفن او را وارد دنیایی میکند که حتی فکرش را هم نمیکرده است. استفن یک خونآشام است!
داستان جلد اول از زبان النا و استفن روایت میشود. ماجرای خون آشام شدن استفن به خیلی سال برمیگردد. او عاشق زنی خون آشام به نام کاترین میشود. کاترین استفن را به خود جذب میکند و سپس او را هم به خون آشام تبدیل میکند. سالها میگذرد و استفن در قرن ۲۱ با النا روبهرو میشود که به شدت شبیه کاترین است. (میبینید که اینجای داستان بسیار شبیه دراکولا است). اما ماجرا قرار نیست به همینجا ختم شود. در واقع این داستان عاشقانه یک شخصیت شرور دیگر دارد و آن هم کسی نیست جز دیمن، برادر استفن. دیمن میخواهد به دلیل کینهای که از استفن دارد از او انتقام بگیرد. این انتقام با علاقهی او به النا پیچیدهتر هم میشود. النا میان این دو برادر مستاصل میماند. باید کدام خون آشام را انتخاب کند و علاقهی کدامیک از این دو به النا واقعیتر است؟
بخشی از کتاب صوتی خاطرات خون آشام (جلد اول:بیداری) را بشنوید.
خاطرات خون آشام (جلد اول:بیداری)
نویسنده: ال. جی. اسمیت
گوینده: نوتاش نیکنژاد
انتشارات: انتشارات ماه آوا
در جلد دوم با نام کشمکش، یک معلم تاریخ در مدرسه به قتل میرسد و النا تمام تلاش خودش را میکند تا بیگناهی استفن را ثابت کند. در این جلد هم دیمن و استفن کماکان تنش و کشمکش دارند و النا نمیداند کدام را انتخاب کند. در نهایت النا مجبور میشود جان خودش را به خطر بیندازد تا یکی از دو برادر را نجات دهد.
بخشی از کتاب صوتی خاطرات خون آشام (جلد دوم: کشمکش) را بشنوید.
خاطرات خون آشام (جلد دوم: کشمکش)
نویسنده: ال. جی. اسمیت
گوینده: نوتاش نیکنژاد
انتشارات: انتشارات ماه آوا
در جلد سوم اتفاقی هیجانانگیز میافتد: سر و کلهی کاترین، معشوق اول استفن، به داستان باز میشود. از طرف دیگر دشمنی بین استفن و دیمن به بالاترین حد خودش میرسد اما استفن میفهمد به جز دیمن دشمن دیگری هم دارد؛ دشمنی که حتی از برادرش خطرناکتر است.
بخشی از کتاب صوتی خاطرات خون آشام (جلد سوم: خشم) را بشنوید.
خاطرات خون آشام (جلد سوم: خشم)
نویسنده: ال. جی. اسمیت
گوینده: نوتاش نیکنژاد
انتشارات: انتشارات ماه آوا
و در جلد چهار النا و استفن و دیمن باهم متحد میشوند تا شهر را از دشمن مشترکشان فلس چرچ نجات دهند. آیا میتوانند با وجود تمام اختلافها پیروز شوند؟
بخشی از کتاب صوتی خاطرات خون آشام (جلد چهارم: دیدار مجدد سیاهی) را بشنوید.
خاطرات خون آشام (جلد چهارم: دیدار مجدد سیاهی)
نویسنده: ال. جی. اسمیت
گوینده: نوتاش نیکنژاد
انتشارات: انتشارات ماه آوا
قرار نیست تمام داستانهای خونآشامی خارجی باشند. سیامک گلشیری مجموعهای جذاب با نام خون آشام نوشته که ۵ جلد دارد با نامهای: تهران کوچه اشباح، ملاقات با خون آشام، شبح مرگ، جنگل ابر و شب شکار.
داستان جلد اول درباره دو پسر نوجوان است که در راه خانه ناگهان صدای جیغ زنی را در پارک میشنوند. یکی از پسرها با نام آرش برای پسر دیگر تعریف میکند که ماجرای خانهی خونآشامها چه بوده: مردی ناگهان به سرش میزند و زن و بچهها و بعد خودش را میکشد. اما نکته اینجاست که جسد آنها هرگز پیدا نمیشود. آرش و پسر دوم، ناخواسته وارد خانه خونآشامها و داستان این خانواده میشوند. به دنبال حادثهای آرش گم میشود و پسر دیگر به دنبال آرش میرود.
در جلد دوم با نام ملاقات با خون آشام ها پای یک خبرنگار و نویسنده هم به ماجرا باز میشود. خبرنگار به نام اشکان اربابی در دام خونآشامها میافتد و سپس نویسنده هم اسیر دراکولا میشود. و اینگونه مسیر زندگی هر دو نفر عوض میشود.
در جلد سوم یکی از این شخصیتها به قتل میرسند. آقای نویسنده میخواهد پی به راز قتل ببرد. بنابراین به سراغ نشانههایی که از مقتول به یاد دارد میرود. در این راه با حقایق دیگری درخصوص خونآشامها مواجه میشود.
در جلد چهارم آقای نویسنده کماکان به دنبال شواهدی است که او را به قاتلها (خون آشامها) برساند. در این مسیر با زنی به نام مهتاب آشنا میشود. قرار است به وسیله مهتاب به چندین سال قبل برگردید و از یک ماجرای عاشقانه باخبر شوید.
و در نهایت و در جلد آخر قرار است بالاخره آقای نویسنده با شواهدی که پیدا کرده و داستانی که به چاپ رسانده، از خونآشامها انتقام بگیرد. آیا او موفق میشود؟
حتما حضور دراکولا و خونآشامها آن هم در قلب تهران برای شما جالب خواهد بود. تصور کنید از خیابان کریمخان بگذرید و ناگهان یک خون آشام از کنارتان رد شود. همین تصور باعث شده مجموعه داستان سیامک گلشیری حسابی بین نوجوانان پرطرفدار شود. خوانندگان دوست دارند با خون آشامهای ایرانی آشنا شوند و بدانند سرنوشتشان چه میشود. درثانی، میخواهند بدانند چطور ایرانیها از پس مبارزه با خونآشامها برمیآیند!
در مجموعه آخرین شاگرد به جز خونآشامها، مردگان، شبحها و جادوگران نیز حضور دارند. مردگان و شبحها و خون آشامها و جادوگران به انسانها حمله میکنند و در این بین، موجوداتی به نام محافظان از انسانها در برابر این دشمنان محافظت میکنند. مجموعه آخرین شاگرد در ستایش این محافظان نوشته شده است.
داستان آخرین شاگرد در قرن هفدهم میگذرد و در روزگاری که در آن اموال پدرها بین فرزندانشان تقسیم نمیشود. درحقیقت زمین خانواده به پسر اول میرسد و بقیه پسرها شغلهای دیگر دارند. خانوادهای که در این کتاب داستانشان را میخوانید هفت پسر دارند. بنابراین به پسر هفتم شغل خاصی نمیرسد هرچند که او از کشاورزی هم خسته شده است. پسر هفتم که توماس نام دارد البته سرنوشت خاصی پیدا میکند: او محافظ میشود.
وقتی توماس پا به دنیای محافظها میگذارد با اطلاعات زیادی در این باره آشنا میشود. او باید جادوگران زنده، مردگان و شبحها را بشناسد و تشخیص دهد. جادوگران و خونآشامها با قدرتهای عجیب خود مردم را آزار میدهند.
توماس باید دانش و شجاعتش را به کار گیرد تا بتواند در برابر مردگان و شبحها بایستد. توماس غفلت میکند و جادوگری از دستش فرار میکند. در ماجرایی دیگر، جادوگران دو کودک را اسیر میکنند، همینطور اتفاقات تلخ و بدبیاری پشت سر هم رخ میدهد. اما توماس نباید کم بیاورد. باید به سراغ مردگان و شبحها برود و با آنها مبارزه کند.
این مجموعه ۱۰ جلد دارد و در هر جلدش اتفاقی برای توماس میافتد. در طول این داستان توماس دوستان جدیدی پیدا میکند که به او در طی این مسیر سخت کمک میکنند. در طول داستان، هرچقدر که اوضاع برای توماس سخت میشود او سعی میکند ناامید نشود. باید ببینیم او موفق میشود و میتواند محافظ واقعی انسانها لقب بگیرد؟
دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه