لوگو طاقچه
بررسی و تحلیل رمان کوری

معرفی، خلاصه و نقد تخصصی رمان کوری

4,377 بازدید

برای ما که دوران کرونا را به چشم دیدیم و پشت‌سر گذاشتیم، وقوع یک بیماری همگانی و پاندمی پدیده‌ی آشنایی است. ویروسی ترسناک و مبهم که ناگهان از ناکجا شیوع پیدا کرد و به مرگ میلیون‌ها انسان، از بین رفتن خانواده‌ها و فروپاشی جامعه منتهی شد. اما تمام این فاجعه این‌ها نبودند؛ ما در کنار فداکاری‌ها، شاهد دروغ‌ها، رذالت‌ها و پنهان‌کاری‌های زیادی هم بودیم. کرونا اولین پاندمی دوران مدرن بود؛ یعنی زمانی که انسان از نظر پزشکی، علمی، فرهنگی و فناوری کاملاً پیشرفته بود و به تمدنش می‌بالید. اما این ویروس، ضعف‌ها و فریب‌های این سیستم به‌ظاهر کارآمد و شکنندگی تمدن را خیلی زود برملا کرد. این موقعیت اگرچه برای خیلی‌ها غیرمنتظره و بهت‌آور بود، اما احتمالاً برای ژوزه ساراماگو این‌گونه نبود. او در دهه‌ی ۱۹۹۰ و با رمان کوری، به‌ شکلی ظریف این تراژدی را پیش‌گویی کرده بود. اینکه بسیار از آدم‌ها در چنین موقعیت‌های وحشتناکی، ممکن است تبدیل به موجودات بدوی و بی‌رحم شوند و تمام دستاوردهای انسانی را بر باد دهند.

موضوع کتاب کوری درمورد چیست؟ (خلاصه داستان)

کوری

نویسنده: ژوزه ساراماگو

مترجم: کیومرث پارسای

انتشارات: نشر روزگار

خرید کتاب

کوری از مشهورترین داستان‌های ساراماگو و یکی از تاثیرگذارترین رمان‌های قرن بیستم است. این داستان از جایی آغاز می‌شود که مردی در حین رانندگی به شکلی ناگهانی بینایی‌اش را از دست می‌دهد. او هیچ پیش‌زمینه‌ای از این بیماری نداشت و در لحظات اول حتی خودش هم متوجه نشد که کور شده. مرد راننده به چشم‌پزشک مراجعه می‌کند. چشم‌پزشک با معاینه‌ی چشم او می‌فهمد هیچ آسیبی به چشم نرسیده و مطلقاً دلیلی برای این اتفاق وجود ندارد. از‌ سوی‌دیگر مرد راننده به‌جای فرورفتن در تاریکی مطلق، هاله‌ای از نور سفید می‌بیند که اتفاقی عجیب است. به‌مرور تمام آدم‌هایی که در اطراف این مرد کور بودند، حتی چشم‌پزشک، بینایی‌شان را از دست می‌دهند. کوری مثل اپیدمی در شهر پخش می‌شود و خیلی‌ها را درگیر می‌کند. دولت برای کنترل این وضعیت دستور می‌دهد تا این افراد قرنطینه شوند. همسر چشم‌پزشک، گرچه در تمام مدت در کنار او بوده ولی به شکل عجیبی کور نمی‌شود. وقتی نیروهای دولت چشم‌پزشک را به قرنطینه می‌برند، همسر او برای اینکه در کنارش بماند، به دروغ می‌گوید که او هم کور شده. آن‌ها در ساختمانی قرنطینه می‌شوند که هیچ‌فرد بینایی جرئت نمی‌کند به آن وارد شود. همین باعث می‌شود تا کنترل این ساختمان در اختیار خود کورها قرار بگیرد، و این‌چنین شرایط بغرنج‌تر می‌شود. همسر چشم‌پزشک، تنها فرد بینای آن ساختمان، شاهد این وضعیت است اما کاری نمی‌تواند انجام دهد. او می‌بیند که گروهی از کورها که قدرتی بیشتر و اسلحه دارند، به دیگر کورها زور می‌گویند، غذایشان را نمی‌دهند و به زن‌ها تجاوز می‌کنند. کم‌کم آلودگی و خرابی همه‌جای ساختمان‌ها را می‌گیرد. همسر چشم‌پزشک متوجه می‌شود که روزهاست نیروهای دولتی هیچ غذایی برای آن‌ها نمی‌آورند و کاملاً آن‌ها را به‌حال خود رها کرده‌اند…

مفهوم کتاب کوری

داستان کوری در مورد طبیعت انسانی و شکنندگی تمدن است. ساراماگو در این رمان به‌خوبی نشان می‌دهد که بشر همیشه همچنان خوی ترسناکی دارد و وقتی در تنگنا و شرایط سخت قرار گیرد، طبیعت بی‌رحم خود را نشان می‌دهد. همانطورکه در داستان، کورهای قدرتمند در ازای غذا، زن‌ها را می‌خواهند و از کشتن یکدیگر هم ابایی ندارند. او رمانش را در آستانه‌ی قرن بیست‌ویکم نوشت؛ یعنی زمانی که دنیا منتظر بود دورانی متفاوت و پیشرفته‌تر را تجربه کند. وقوع کوری اما همه‌ی این معادلات برهم می‌زند. به‌نظر می‌رسد تمام تمدن بشری ظرف چند روز از بین می‌رود. کورها به هیچ‌چیز پایبند نیستند، حتی به نظافت خود هم اهمیتی نمی‌دهند. در قرنطینه هیچ‌چیزی جز قدرت و زور معنایی ندارد. در آنجا تمام نرم‌های اجتماعی زیر‌پا گذاشته می‌شود و همدردی و همدلی هیچ‌جایی ندارد. ساراماگو در رمانش دیدگاهی بدبینانه دارد و بسیاری از پدیده‌های مدرن را زیر سؤال می‌برد. او در این رمان، برای هیچ شخصیتی اسم نمی‌گذارد و نامی از این شهر نمی‌برد. از نظر او این اپیدمی و فاجعه در هرجایی می‌تواند رخ دهد و هرکسی می‌تواند به‌جای این شخصیت‌های ضعیف، شرور یا زورگو باشد.

کوری داستانی استعاری و کنایی دارد. ساراماگو صرفاً به دنبال روایت یک داستان علمی تخیلی یا تریلر نبود. اپیدمی کوری استعاره‌ای از وضعیت فعلی بشری است. او در قصه، دوگانه‌ی کوریِ فیزیکی و کوریِ اخلاقی را می‌سازد. در همان ابتدای قرنطینه، سربازان با کورها به شکلی غیرانسانی رفتار می‌کنند و شأنیت آن‌ها را زیر سؤال می‌برند. گو اینکه اصلاً با انسان مواجه نیستند. این نمونه‌ای از همین دوگانه است. از نظر نویسنده انسان تا پیش‌ازاین در حماقت، جهل و کوریِ اخلاقی و روحی زندگی می‌کرده، ولی حال نیز، آن را به شکل فیزیکی و عینی هم تجربه می‌کند. از سوی‌دیگر، اینکه کورهای این داستان، برخلاف‌انتظار، نوری سفید می‌بینند می‌تواند کنایه‌ای از آگاهی باشد. اینکه تازه دارند به ناآگاهی گذشته‌شان پی می‌برند یا شاید هم تازه بینا شده‌اند. 

ساراماگو به‌عنوان یک چپ‌گرا، به دولت حمله می‌کند و آن را مسئول این وضعیت می‌داند. آن‌ها جامعه‌ای ساخته‌اند که بنیادهای اخلاقی‌اش چنان سست است که با چنین بحرانی کاملاً فرو می‌ریزد و دوران بربریت بازمی‌گردد. او همین‌طور نهاد مذهب را هم بی‌فایده و ناکارآمد می‌بیند. مثل جایی که کورها به کلیسا پناه می‌برند اما خیلی زود می‌فهمند که خود کشیش‌ها هم کور شده‌اند و از شفای خود عاجزند.

بخشی از کتاب صوتی کوری را بشنوید.

کوری

نویسنده: ژوزه ساراماگو

گوینده: سحر بیرانوند

انتشارات: آوانامه

بستن تبلیغ

درباره ژوزه ساراماگو؛ نویسنده کتاب

ژوزه ساراماگو نویسندهکتاب کوری است. او شاعر، روزنامه‌نگار و رمان‌نویس پرتغالی، در خانواده‌ای فقیر و روستایی در حاشیه لیسبون به دنیا آمد. دو ساله بود که به همراه خانواده‌اش به لیسبون کوچ کرد. او دانش‌آموز خوبی بود ولی چون پدرش نمی‌توانست از پس هزینه‌های تحصیلش برآید، اجباراً او را به مدرسه فنی فرستاد. ساراماگو بعد از دیپلم، به‌عنوان کارگر مکانیک کارش را آغاز کرد. همان‌زمان علاقه‌اش به ادبیات و نوشتن را هم بروز داد؛ در اوقات فراغتش به کتابخانه‌ی شهر می‌رفت و مشغول مطالعه می‌شد. او کم‌کم به ویراستاری و مترجمی روی آورد و بعداز آن روزنامه‌نگار شد. دوران روزنامه‌نگاری او تا سال ۱۹۷۵ و تا زمان کودتای ۲۵ نوامبر ادامه داشت. پس از کودتا او به‌عنوان کمونیست محکوم و از کارش اخراج شد.

ساراماگو اولین رمانش را در سال ۱۹۴۷، یعنی وقتی‌که فقط ۲۵ سال داشت منتشر کرد. این اثر چندان مورد استقبال قرار نگرفت و همین باعث شد تا او نزدیک به ۲۰ سال هیچ‌کار ادبی‌ دیگری چاپ نکند. در اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰ او اولین دفتر شعرش را به انتشار رساند. چند کتاب بعدی او هم یا دفتر شعر بودند و یا مجموعه مقالاتی که پیش‌تر در روزنامه‌ها به‌چاپ رسانده بود. ساراماگو بعد از اخراجش، نویسندگی را خیلی جدی‌تر گرفت و به شکل حرفه‌ای دنبال کرد. گرچه چند کتاب بعدی او هم موردتوجه قرار نگرفتند. اما ستاره‌ی بخت او دقیقا در شصت‌سالگی ظهور کرد. سال ۱۹۸۲ او، «بالتازار و بلیموندا» را نوشت که به‌شدت مورد استقبال و تحسین قرار گرفت. استعداد ساراماگو چنان بود که بسیاری از منتقدین او را یادآور دوران طلایی مارکز و از بااستعدادترین نویسندگان زنده‌دنیا دانستند. دیگر رمان‌های او همچون «انجیل به روایت عیسی مسیح»، «بلم سنگی»، «کوری»، «همه نام‌ها» و «همزاد»، همگی مورد ستایش قرار گرفتند، میلیون‌ها نسخه از آن‌ها به فروش رفت و به زبان‌های زیادی ترجمه شدند. ساراماگو در نهایت در سال ۱۹۹۸ برنده جایزه نوبل ادبیات شد.

گفتنی است ژوزه ساراماگو پس از اینکه رمان بسیار موفق و مطرح «کوری» را در سال ۱۹۹۸ میلادی نوشت، در رمان بینایی سراغ داستان‌‌ دیگری در امتداد «کوری» رفت. بینایی دوازدهمین رمان ساراماگو به حساب می‌‌آید و پیشنهاد می‌کنیم آن را هم بخوانید.

معرفی و تحلیل شخصیت‌های اصلی رمان کوری

شخصیت‌های داستان کوری بی‌نام هستند و نویسنده‌ی رمان آن‌ها را با عنوان‌های کلی معرفی می‌کند. با‌وجوداین، مخاطب به‌راحتی این فرم عجیب را می‌پذیرد و با آن ارتباط برقرار می‌کند. چند کاراکتر اصلی رمان عبارتند از:

  • همسر چشم‌پزشک: شخصیت اصلی داستان و تنها کسی که کور نمی‌شود. ساراماگو همان‌طوری که هیچ‌دلیلی برای شیوع کوری ذکر نمی‌کند، دلیل کور نشدن این زن را هم توضیح نمی‌دهد. او کاراکتری مثبت دارد و مشفق، مهربان و همدل است. این زن در ابتدا به همسرش اعتراف نمی‌کند که بیناست و سعی می‌کند بدون اینکه دیگران متوجه شوند از او و آدم‌های اطرافشان دفاع نماید. همسر چشم‌پزشک عملاً رهبر گروهی از کورها است و همه به او متکی هستند؛ تنها کسی است که سعی می‌کند نظم را حفظ کند و با تمام توانش می‌کوشد اجتماع از بین نرود. ساراماگو که عموماً دیدگاهی خوش‌بینانه به زنان دارد، او را نماد انسانیت و تمدن قرار داده است.
  • چشم‌پزشک: او از اولین افرادی است که بینایی‌اش را از دست می‌دهد و به اجبار به قرنطینه فرستاده می‌شود. چشم‌پزشک به خاطر دانش پزشکی‌اش تا حدی مورد احترام است و در قرنطینه، بخشی از مسئولیت و رهبری را بر عهده می‌گیرد. اما او تا حد زیادی وابسته به همسر بینایش است و بدون او توان مدیریت کردن شرایط را ندارد.
  • دختر عینکی: او روسپی است و این بیماری را از یکی از مشتری‌هایش گرفته است. دختر عینکی از اولین کسانی است که به مطب دکتر مراجعه کرده بود. در قرنطینه او به گروه چشم‌پزشک و همسرش نزدیک می‌شود و به آن‌ها پناه می‌برد. این دختر بیشتر از همه همراه پسربچه لوچ است و سعی می‌کند مراقب او باشد. این پسر به او فرصت می‌دهد تا حس مادری را تجربه کند و نشان دهد که برخلاف آنچه دیگران تصور می‌کنند، زنی مهربان و همدل است.
  • پسربچه لوچ: او هم در ابتدای داستان در مطب دکتر بوده و احتمالاً در همان‌جا آلوده شده. این پسربچه به‌تنهایی و بدون مادرش به قرنطینه آورده شده. بی‌پناهی او باعث می‌شود تا دختر عینکی سرپرستی‌اش را بر عهده بگیرد.
  • پیرمرد: این پیرمرد چشم‌بندی بر چشم دارد و جزو آخرین نفراتی است که به قرنطینه اضافه می‌شود. او رادیویی با خود دارد. پیرمرد به دختر عینکی علاقه دارد و سعی می‌کند خود را به او نزدیک سازد.
  • سردسته کورهای اوباش: او ازجمله اوباشی است که در غیاب نیروهای نظامی و امنیتی کنترل قرنطینه را به دست می‌گیرد. او اسلحه‌ای دارد و از آن برای تهدید دیگران استفاده می‌کند. این مرد و گروهش اجازه نمی‌دهند غذا بین همه تقسیم شود و در ازای غذا، زن‌ها را طلب می‌کنند. هرکسی که به خواسته‌ی او تن ندهد به‌سختی مجازات شده و تا حد مرگ کتک می‌خورد یا تهدیدشان می‌کند که به آن‌ها شلیک خواهد کرد. این مرد و اعضای گروهش نماد سقوط انسانیت، و خوی وحشی و فرصت‌طلب آدمی هستند.

جایزه نوبل ادبیات برای ساراماگو

ژوزه ساراماگو سبک نوشتاری خاصی داشت؛ جملات او بسیار طولانی و بدون علائم رایج سجاوندی بودند و به‌جز نقطه و ویرگول مطلقاً از علائم دیگری استفاده نمی‌کرد. او دیالوگ‌های شخصیت‌ها را هم عامدانه پشت‌سر هم می‌گذاشت و از یکدیگر جدا نمی‌کرد. با تمام این پیچیدگی‌های فرمی، او به شکل هنرمندانه‌ای اجازه نمی‌داد مخاطبش سردرگم شود و جریان قصه را از دست بدهد. خواننده به‌راحتی می‌تواند تشخیص بدهد که هر دیالوگ متعلق به چه کسی است. یا بین جمله پرسشی و خبری تمایز قائل شود.

اما سبک یگانه‌ی او که باعث شهرتش شد «تمثیل‌سازی» بود. مهم‌ترین رمان‌های ساراماگو کاملاً متکی بر استعاره بودند و او دائماً از آرایه‌هایی همچون تمثیل، کنایه و آیرونی به‌شکلی ظریف استفاده می‌کرد. ساراماگو به خاطر همین سبک ادبی غنی و منحصربه‌فرد، داستان‌های تمثیلی قدرتمند و تخیل بی‌همتایش برنده‌ی نوبل ادبیات شد. او در سال ۱۹۹۸ به این مهم نائل آمد؛ درست سه‌سال پس از رمان کوری. به‌زعم بسیاری از منتقدین، این رمان نقش مهمی در بردن این جایزه مهم داشت و داوران را در مورد شایستگی‌های او کاملاً متقاعد کرد. ساراماگو اولین نویسنده‌ی پرتغالی‌زبانی بود که نوبل را می‌برد.

4,377 بازدید
برچسب ها
بستن تبلیغ

Avatar

افسانه دهکامه


اشتراک گذاری یادداشت
1 1 رای
امتیاز مطلب
اشتراک
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی ترین
جدیدترین بیشترین رای
بازخورد داخلی
نمایش همه کامنت ها
یادداشت های مشابه

دانلود کتاب از اپلیکیشن طاقچه

نصب طاقچه